يكشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۵
جمال ميرصادقي، رضا اميرخاني، فتح الله بي نياز و بهناز عليپور گسكري از كارگاه هاي داستان نويسي مي گويند
هزار و يك شب در يك شب
علي الله سليمي
001725.jpg
«نوشتن فرآيندي است كه بايد به طور منظم و در يك زمان مشخص صورت پذيرد. بزرگترين اشتباه يك نويسنده منتظر ماندن براي دريافت الهامات فراحسي است. گاه اين انتظار به درازا مي كشد و درست معادل مقدار زماني مي شود كه فرد براي نوشتن يك رمان بزرگ مي بايست صرف كند.»
«نويسنده با يقين به موضوع هاي خاص و تفكر طولاني پيرامون موضوع، مي تواند به تدريج جريان لگام گسيخته ذهن را مهار كرده آن را تحت نظارت خود دربياورد.»
توصيه هايي از اين دست را معمولاً از بزرگان و مدرسان ادبيات داستاني مي شنويم. اما آيا مي توان با عمل به توصيه هايي از اين دست، اصول داستان نويسي را فرا گرفت يا اين كه نياز است تا با حضور در جلسات آموزش داستان نويسي الفباي اين رشته را فرا گرفت. بسياري معتقدند نويسندگي جنبه ذاتي دارد و اگر هنرجو استعداد ذاتي و اوليه را نداشته باشد حضور او در جلسات و كلاس هاي آموزش نويسندگي بي ثمر خواهد بود.
از طرفي برگزاركنندگان كلاس هاي آموزش نويسندگي با تأييد ضمني اين ادعاها معتقدند نويسندگي در عين ذاتي بودن قابل آموزش است و از همين روست كه در كشور ما افراد بسياري اقدام به راه اندازي كارگاه هاي خصوصي داستان نويسي كرده اند. اغلب اين كارگاه ها به صورت موردي است و از نظر زماني دوام چنداني ندارند. بسياري از اين كارگاه هاي نويسندگي بر اساس درخواست چند هنرجو و پذيرش استادي در اين زمينه شكل مي گيرد و معمولاً جنبه توافقي بين طرفين دارد. شهريه اين كارگاه ها هم بر پايه توافق طرفين است. هيچ ارگان و نهادي در كشور ما براي اين نوع كلاس ها و كارگاه ها، تعرفه معيني تعريف نكرده است، چرا كه اين كارگاه ها، مورد تأييد نهادهاي مربوطه نيستند.
اغلب اداره كنندگان كارگاه هاي نويسندگي در سال هاي اخير از بين نويسندگان پيشكسوت معاصر بوده است و به ندرت نويسندگان جوان و يا ميانسال به اين كار مبادرت كرده اند.
بقيه كارگاه هاي نويسندگي در كشور ما هويت مستقل ندارد و همان طور كه اشاره شد معمولاً براي يك دوره يكي دو ماهه و در نهايت فصلي برگزار مي شوند. اساتيد اين كارگاه ها هم معمولاً متغير است. در اين ميان نهادهاي دولتي انسجام بيشتري دارند و حوزه هنري فعال ترين نهاد در اين زمينه است.
جمال ميرصادقي، نويسنده و مدرس ادبيات داستاني:
داستان نويسي ذاتي نيست
برپايي كارگاه هاي داستان نويسي، مختص ايران نيست. اين قضيه از چهل، پنجاه سال پيش در كشورهاي آمريكايي و اروپايي پايه گذاري شده و در طول سال هاي گذشته، نويسندگان بزرگي از كارگاه هاي نويسندگي خلاق سر برآورده اند كه امروزه در رديف قله هاي ادبيات داستاني جهان هستند. علتش هم آن است كه آنها زودتر از ما به اين نكته پي بردند كه داستان نويسي هم مثل ساير هنرها قابل آموزش است؛ مثل طراحي، نقاشي، گليم بافي و هنرهاي ديگر. من زماني كه به اين نكته پي بردم درصدد برآمدم با برپايي كلاس هايي، تئوري هاي ادبيات داستاني را در قالب مواد درسي به علاقه مندان آموزش بدهم. يادم مي آيد قبل از انقلاب برپايي كارگاه هاي داستان نويسي در ايران سابقه نداشت. بعد از انقلاب من جزو اولين كساني بودم كه به اين كار اقدام كردم. تا به حال هم اين كلاس ها تداوم داشته است.
در اين سال ها من توانستم شاگردان زيادي را به جامعه ادبي ايران معرفي كنم و از اين بابت خوشحالم.
نكته ديگر تثبيت نظريه قابل آموزش  بودن نويسندگي است كه پيش از اين خيلي ها آن را باور نداشتند. من شخصاً معتقدم داستان نويسي قابل آموزش است و يك پديده ذاتي نيست. اگر بگوييم داستان نويسي يك موهبت الهي است و همگان نمي توانند از آن برخوردار باشند، آن وقت بايد ادعا كنيم آدم هايي كه در سرزمين هايي مثل آمريكا زندگي مي كنند نسبت به ما برتري فراواني دارند، در حالي كه اصلاً اين طور نيست.
ما چيزي از آنها كم نداريم و اگر در بين آنها نويسندگان بزرگي ظهور كرده اند، شايد علتش اين باشد كه به صورت حرفه اي آموختن دروس و تئوري هاي آن را جدي گرفته و حالا با بهره گيري از آموخته هاي داستاني خود، داستان هاي به مراتب موفق تري نسبت به ديگران مي نويسند و ما هم با يادگيري نكاتي كه آنها ياد گرفته اند مي توانيم با آنها برابري كنيم و در اين راستا كارگاه هاي داستان نويسي را مفيد مي دانم.
رضا اميرخاني، داستان نويس و رئيس انجمن قلم ايران:
اين كارگاه ها گامي براي تامين هزينه هاي زندگي اساتيد
به نظرم به كارگاه هاي داستان نويسي در ايران از دو منظر بايد نگريست. نگاه اول برمي گردد به تامين زندگي استادان آموزش ادبيات داستاني و در مجموع كساني كه تئوري هاي اين رشته را تدريس مي كنند. نگاه دوم برمي گردد به نفس آموزش و مخاطب.
از آنجايي كه ارزيابي كلان فرهنگي در اين مملكت وجود ندارد راجع به نگاه دوم هيچ تحقيق ميداني صورت نگرفته است، در عين حال مي توان ادعا كرد نسبت داستان نويسان موفق از ميان شاگردان كلاس هاي داستان نويسي چندان نسبت بالايي نيست. البته نسبت به هر مجموعه آماري ديگر. اما از نگاه اول كه تامين زندگي استادان آموزش ادبيات داستاني است. همين حق التدريس سهم زيادي در درآمد استادان دارد، يعني در همه جاي دنيا كلاس هاي آموزش ادبيات داستاني در وهله اول كمكي به استادان آموزش اين رشته است. منتهي در كشورهاي غربي و اروپايي، كلاس هاي نويسندگي خلاق در مقاطع بالاي دانشگاهي توسط برجسته ترين نويسندگان برگزار مي شود و هدف از آن در وهله اول تامين هزينه هاي زندگي داستان نويسان برجسته است و ثانياً وابسته كردن داستان نويسان به مجموعه هاي دانشگاهي نزديك دولت و قدرت است. اما در ايران آموزش فنون داستان نويسي توسط استاداني صورت مي گيرد كه صلاحيت ادبي آنها مورد تاييد متخصصان اين رشته نيست و بيشتر به صورت غيررسمي اين كلاس ها برگزار مي شود و معمولاً تداوم چنداني هم ندارد.
فتح الله بي نياز، داستان نويس و منتقد ادبي:
جاي خالي بنيادهاي فرهنگي- ادبي حس مي شود
برگزاري همين كارگاه هاي داستان نويسي در مجموع خوب است. وقتي فرض كنيد در عرصه هاي مثلاً كامپيوتر، چه نرم افزار، چه سخت افزار، هيچ گونه كلاسي وجود ندارد كه خارج از سطح آكادميك آموزش بدهد، نفس وجود همين كلاس ها و كارگاه ها غنيمت است، البته در كشورهايي مثل آمريكا، كانادا و كشورهاي اروپايي، اين نوع كلاس ها و كارگاه ها در جنب دانشگاه ها برگزار مي شود. همين خالد حسيني (نويسنده افغاني) در همان كلاس ها آموزش ديده كه توانسته رمان «بادبادك باز»  را بنويسد و اين همه مورد تشويق همگان قرار بگيرد. البته در كشورهاي اروپايي بيشتر نهادهاي فرهنگي مسئول برگزاري اين نوع فعاليت هاي ادبي هستند. مثل بنياد هاينريش بل و يا بنيادهاي فرهنگي- ادبي مشابه. چون در دانشگاههاي ما ادبيات داستاني معاصر هنوز جا نيفتاده است، وجود اين نوع كلاس ها في النفسه خوب است. به نظرم برپايي كارگاههاي داستان نويسي به دو وجه اساسي وابسته است. اول آن كسي كه تدريس مي كند، مثل مهندس ساختمان و يا برق كه فقط تئوري درس مي دهد، ممكن است همين فرد مهندس اجرايي خوبي نباشد ولي مدرس خوبي مي تواند باشد يعني مدرس ادبيات داستاني حتماً قرار نيست نويسنده برجسته اي باشد، مي تواند علوم اين رشته را فراگيرد و به تدريس بپردازد كه لازمه اش خواندن مجموع كتابهاي مربوط به نقد ادبي و تئوري هاي اين رشته است تا با جديدترين تكنيك هاي موجود آشنايي كامل داشته باشد. البته ترجمه هاي قابل توجهي در بازار موجود است كه مي تواند ياريگر باشد. بعد دوم به كسي برمي گردد كه در اين كلاس ها و كارگاهها شركت مي كند. اولاً بايد خميره اين كار (نويسندگي) را داشته باشد. يعني اگر خميره را داشته باشد با يادگيري فنون و تكنيك هاي لازم مي تواند يك داستان كامل بنويسد.
بهناز عليپور گسكري، داستان نويس و منتقد ادبي:
شكل گيري براساس ضرورت زماني
به نظر من وجود كارگاههاي داستان نويسي در كشور ما اتفاق مثبتي است كه جاي خالي ادبيات داستاني معاصر ايران در دانشگاهها را به نوعي پر مي كند. البته مثل اينكه در سالهاي اخير دانشگاه تربيت معلم رشته اي با گرايش نزديك به اين حوزه را آموزش مي دهد ولي فكر مي كنم به نياز تمامي مشتاقان اين عرصه جوابگو نيست. چون جامع و كامل نيست.
من فكر مي كنم اضطرار و ناگريزي باعث شده اين كلاس ها و كارگاه ها به اين شكل در كشور ما شكل بگيرند. به عبارت ديگر همين كارگاه ها محصول نياز زمانه هستند. يعني نياز علاقمندان و نبود چنين كلاس هايي در سطح آموزش عالي باعث شده كه افراد علاقمند به صورت خودجوش به سراغ اين نوع كلاس ها بروند.براي همين نظم خاصي در اين كلاس ها نمي بينيد. يكي در محل كارش كلاس و كارگاه داير مي كند، ديگري در منزلش و آن يكي در هر مكان كه امكانش را به دست آورد. همين موضوع باعث پراكندگي و چندگانگي در بين هنرجويان و اساتيد اين كارگاه ها شده است.
در كنار مزايايي كه اين كلاس ها دارند آفت هايي هم آنها را تهديد مي كند از جمله يك شكل نويسي در بين هنرجوياني كه محصول يك كارگاه محسوب مي شوند. چون بيشتر روشنفكران ما خود محور هستند معمولاً سعي مي كنند ديدگاههاي خود را به هنرجويان تعميم دهند. در مقابل در همسايگي آنها و در محفلي ديگر نگاه ديگري به عنوان نگاه غالب و حاكم به هنرجويان آن مركز ديكته مي شود. بنابراين بعد از مدتي تضادها در بسياري از محافل ادبي شكل مي گيرد. يعني هنرجوياني كه از يك كارگاه خاص فارغ التحصيل شده اند، تئوري هاي كارگاه هاي ديگر را نمي پذيرند.

گزارش سفر ارمنستان - ۲
ايروان زيبا
دكتر ميرجلال الدين كزازي
001728.jpg
بار خويش را كه مگر كيفي ستبر و فراخ نبود و آن را از نوار گردن برگرفته و برزمين نهاده بودند، برداشتم و به سوي در فرودگاه روان شدم. تا آن زمان كسي، ايراني يا ارمني، به پيشباز من نيامده بود و اين مايه شگفتي و اندكي نگرانيم مي شد. مي پنداشتم كه شايد خود مي بايد خودروي كرايه كنم و به رايزني فرهنگي بروم. اما هنگامي كه از در فرودگاه بيرون آمدم، مردي كه در دهه سوم زندگاني مي نمود و با ريش تنك و كت و شلوارش كه چندان آراسته و بسامان نبود از ديگران بازشناخته مي شد، به ديدن من از نرده اي كه برآن نشسته بود فرو جست و به سويم آمد و گفت: «شما آقاي كزازي هستيد؟» آنگاه كه پاسخ «آري» مرا كه با اندكي شگفتي همراه شده بود شنيد، نام خود را گفت و افزود كه از رايزني فرهنگي براي بردن من آمده است. پرسيدم كه از كجا گمان زده است كه من همانم كه مي جسته است؛ زيرا اگر مرا مي شناخته است، نيازي به پرسش نمي داشته است. پاسخ او هم مرا آزرد و هم به شگفتي دچار آورد. او گفت كه مرا از بروت ستبر و پرپشتم شناخته است و اين نشاني بوده است كه از من بدو داده بوده اند. ناخشنود و تلخكام از نشاني چنين، از او پرسيدم كه كيست و در ارمنستان چه مي كند. گفت كه دانشجوست و بدان جا آمده است كه دانش خنيا را فرا بگيرد. با خودروي كه راننده آن مردي آراسته از ارمنيان ايران بود و پارسي را روان و روشن سخن مي گفت، به رايزني فرهنگي رفتيم كه در يكي از بهترين كويهاي ايروان جاي داشت. در نگاه نخستين، اين شهر وارونه باشندگان آن، در چشم من شهري فرسوده و چركين و نه چندان دل انگيز نمود. اين نكته را با جوان ايراني همراه كه با رايزني فرهنگي ما همكاري داشت و از آن پس، مهربان و آماده خدمتگزاري، تا در ايروان بودم همواره در كنار و دوشادوش من بود، در ميان نهادم. او گفت ايروان آنچنانكه من ديده بودمش زشت و دژم نيست. راننده، به آهنگ پرهيز از انبوهي شدآمد در خيابانهاي نوآيين و امروزينه ايروان، از راه هاي نبهره و كنارين به سوي رايزني رانده است. از آن پس، دانستم كه كمابيش او درست مي گويد و ايروان را خياباني است فراخ و زيبا با فروشگاه هاي بزرگ آراسته در دو سوي كه گردشگاه ايروانيان شمرده مي شود و به ويژه پسينگاهان روزهاي گرم تابستان به نمايشگاهي تپنده و روان ديگرگون مي گردد كه باشندگان اين شهر كهن در آن همه داشته ها و زيورهاي زيبايي خويش را، بي دريغ و درنگ، فرا ديد همگنان مي نهند.
سرانجام، به ساختمان رايزني رسيديم و به درون رفتيم. جوان همراه مرا به تالاري فراخ كه به نيكي آراسته شده بود و تخته اي قالي رنگارنگ و چشم نواز ايراني، ارمغاني ارزنده از سرانگشتان هنرآفرين و شگفتيكار بافندگان چربدست و گمنام ميهن، كف آن را مي پوشيد و نگاه خيره ستايندگان هنر و زيبايي را به خود در مي كشيد، راه نمود. دمي چند پس از آن، رايزن فرهنگي ما در ايروان فراز آمد، مردي با پيكري كمابيش درشت و ستبر اما برخوردار از انديشه اي روشن و نگرشي فراخ و خوي و خيمي آزادمنشانه كه ويژگي هايي است بنيادين و ناگزير، هر آن كس را كه به كار و پيشه اي فرهنگي و انديشه اي مي پردازد. من كه هنوز از آن نشاني شناساننده كه همكار رايزني مي گفت مرا بدان شناخته است ناخشنود و آزرده دل بودم، به شيوه اي گلايه آميز و اندك گزنده، رايزن را كه به گرمي دستم را مي فشرد و مرا خوشامد مي گفت، گفتم: «گويا شما مرا نمي شناسيد!» رايزن، شگفتزده، پاسخ داد كه: «من شما را به خوبي مي شناسم و بارها سخنراني هايتان را شنيده ام و از دوستداران شمايم و منم كه پافشارانه درخواسته ام كه شما براي سخن راندن در همايش به ارمنستان بياييد و نيك شادمان و سپاسگزارم كه درخواست مرا پذيرا شده ايد.» من نيز از او سپاس گزاردم و داستان بروت را برايش بازگفتم. به شنيدن آن، لبخندي فراخ چهره رايزن را شكوفانيد و گفت: «اين همايش جهاني است و در چشم برگزاركنندگان آن، بسيار ارجمند و والاست. از اين روي، ما مي خواستيم چهره اي برجسته و شناخته از ايران در آن سخن براند. هم از اين روست كه شما دير و تنها چند روز پيش، از آن باخبر شده ايد. من ديگر كسان را كه پيشنهاد شده بوده اند، نپذيرفته ام و تنها خواسته ام كه شما نماينده فرهنگي و دانشگاهي ايران در اين همايش باشيد.» از مهر و نواخت و گمان نيكوي او درباره خويشتن سپاس گزاردم و پرسيدم كه سخنراني من چه زماني خواهد بود و در چه زمينه اي. وي در پاسخ گفت: «بامدادان فردا و در زمينه حماسه ملي ارمنيان. بهترين آن است كه شاهنامه با اين حماسه سنجيده شود.» تنها دشواري در اين ميان آن بود كه من با حماسه ارمني چندان آشنا نبودم و آنچه در اين باره مي دانستم بسيار اندك بود. انديشيدم كه بهتر آن است كه با نگاهي فراخ و «پديدارشناختي»، به اسطوره و حماسه بنگرم و چيستي اين هر دو را باز نمايم و آشكار بدارم كه حماسه چگونه از دل اسطوره برمي خيزد و سامانه اي فرهنگي و نوآيين را پديد مي آورد.در پي آن، به پيشنهاد رايزن، به سفارتخانه ايران در ارمنستان رفتيم تا با سفيرمان ديدار كنيم. سفير مردي خوش پوش و برازنده بود و به گرمي پذيرايمان شد.
ادامه دارد

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |