شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۵
در انتظار پاييز
عباس لقماني
loghmani@ hamshahri.org
002829.jpg
در انتخابات پاييز پارسال حزب سوسيال دموكرات در آخرين روزها عقب ماندگي پيش بيني شده در نظرسنجي ها را پشت سر نهاد و در نهايت فقط با اختلاف يك درصد از حزب هاي دموكرات مسيحي و سوسيال مسيحي عقب ماند.
حزب دموكرات هاي آزاد كه قرار بود با اين دو حزب ائتلاف كند هم ۱۰ درصد آرا را به خود اختصاص داد كه با ۳۵ درصد آرايي كه دو حزب دموكرات مسيحي و سوسيال مسيحي به دست آورده بود براي انتخاب صدراعظم كافي نبود.
از سوي ديگر سوسيال دموكرات ها و حزب ائتلافي آنان سبزها نيز با هم حدود ۴۳ درصد آراء را به دست آورده بودند كه آن هم براي ادامه صدارت گردهارد شرودر كافي نبود.
در همين هنگام رايزني براي اتئلاف بين احزاب آغاز شد و با توجه به رنگ هايي كه احزاب سياسي در آلمان در انتخابات كرده بودند صحبت از ائتلافي «جامائيكايي» به ميان آمد كه مقصود آن با توجه به پرچم جامائيكا كه رنگ هاي قرمز، زرد، آبي، سياه و سبز را دارد مي توانست ائتلافي از هر حزب با حزب ديگر را به وجود آورد. گفتگوهاي مقدماتي نشان داد كه اختلاف ديدگاه هاي بين احزاب آن قدر در بعضي از مسائل زياد است كه عملاً ائتلاف ممكن نيست. نمونه بارز آن اختلاف ديدگاه ها بين حزب سبزها و دموكرات هاي آزاد بود.
گرهارد شرودر نيز تا لحظه آخر بر ماندن كرسي صدارت اعظمي تأكيد داشت و بارها در مصاحبه ها عنوان كرد كه اگر ائتلافي با دموكرات  مسيحي ها به وجود آيد اوست كه بايد صدراعظم بماند و نه آنگلا مركل كم تجربه، ولي سران حزب سوسيال دموكرات توانستند با اين عنوان كه رفرم هاي آغاز شده در دوران گرهارد شرودر در صورت ائتلاف با حزب دموكرات مسيحي به جريان خواهد افتاد، گرهارد شرودر را متقاعد كرده دست از لجاجت خود بردارد و راه را براي ائتلاف بزرگ آماده كنند.
چنين ائتلافي يك بار ديگر نيز در اواخر دهه شصت ميلادي و دوران ويلي برانت سابقه داشت و باعث شد تا سوسيال دموكرات ها براي نخستين بار در زمامداري كشور سهيم شوند. اين بار نيز حزب در كنگره فوق العاده با اين ائتلاف موافقت كرد و سوسيال دموكرات ها كه اكنون تعيين كننده شده بودند پست هاي وزارتي زيادي را طلب كردند و در نهايت علاوه بر پست معاون صدراعظم هشت وزارتخانه را نيز به دست آوردند. رئيس پيشين حزب، معاون صدراعظم شد و وزارت امور خارجه نيز به يكي از دستياران سابق گرهارد شرودر رسيد.
با توجه به اختلاف عميقي كه در مورد برنامه هاي رفاه اجتماعي، قانون كار، قانون مهاجرت و نقش آلمان در معادلات سياسي و نظامي جهان وجود داشت، همه آگاهان سياسي بر اين باور بودند كه ماه عسل اين دو حزب چندان به طول نخواهد انجاميد، ولي آنگلا مركل كارآمدتر از آن بود كه بتوان او را در صحنه سياسي خنثي كرد.
به رغم آن اكنون با بحث هايي كه در پارلمان آلمان «بوندس تاگ» در مورد بند هايي از اين قانون ها و نحوه اجراي آن پيش آمده حزب سوسيال دموكرات كه چشم به چند انتخابات ايالتي دوخته كه در آينده نزديك برگزار خواهد شد، نمي تواند ديدگاه هاي محافظه كارانه حاكم بر دولت را بيشتر از اين تحمل كند و فشار سنديكاهاي كارگري نيز اين حزب را به جبهه گيري در برابر بعضي از اين قانون ها به خصوص قانون رفاه اجتماعي و بهداشت و درمان واداشته است و در پشت پرده زمزمه هايي از سران اين حزب به گوش مي رسد كه ديگر بيش از اين نمي خواهند در سايه سياست هاي آنگلا مركل قرارگيرند. آنان به خصوص پس از نظرخواهي هايي كه نشان مي دهد سوسيال دموكرات ها هر روز محبوبيت بيشتري را در بين مردم به دست آورده اند، به اين نظر رسيده اند كه راه دو حزب در درازمدت نمي تواند به نفع سوسيال دموكراتي آلمان باشد. سوسيال دموكرات ها در آخرين نظرسنجي ها فقط بين دو تا سه درصد از دموكرات مسيحي ها عقب مانده اند و با توجه به انتقادهايي كه از سوي حزب دموكرات آزاد و سبزها به سياست هاي دولت آنگلا مركل مي شود، آنان شانس زيادي را براي ائتلاف با اين دو حزب مي بينند ولي شانس اين ائتلاف اكنون در سطح دولت فراگير ملي آن قدر زياد نيست كه جايگزين ائتلاف كنوني شود، هر چند كه در بعضي ايالت ها عملاً چنين ائتلاف هايي عملي شده است.
فاكتور ديگري كه اكنون رسيدن به ائتلافي غير از ائتلاف كنوني را دشوار كرده است، حزب چپ آلمان است كه مجموعه اي از حزب هاي كمونيستي و سوسيال دموكرات نيمه شرقي آلمان و گروهي جدا شده از سوسيال دموكرات ها به رهبري اسكار لافونتن است.
اسكار لافونتن كه پست وزارت راه را در دولت اول گرهارد شرودر را به عهده داشت به طور غير منتظره در اثر اختلاف با گرهارد شرودر كابينه را ترك كرد و از آن زمان تاكنون به يكي از منتقدين حزب سوسيال دموكرات تبديل شده است. او و رئيس حزب چپ «گرگور گيزي» اكنون تنها حزبي در بوندس تاگ هستند كه هيچ كدام از احزاب،حاضر به ائتلاف با آنان نيستند و به رغم ۱۰ درصد آرايي كه در اختيار دارند همه احزاب آلماني با توجه به پيشينه كمونيستي سران حزب چپ، ائتلاف با آنان را از دستور خارج كرده اند. اما حزب چپ در آلمان شرقي از محبوبيت بالايي برخوردار است و آنان با تكيه به اختلاف هايي كه در همه مسائل هنوز بين دو نيمه آلمان وجود دارد، خود را در حقيقت به سخنگوي ناراضيان آلمان شرقي سابق تبديل كرده است. ميزان بالاي بيكاري در مقايسه با نيمه غربي، نيمه شرقي آلمان را به يكي از ميدانهاي عملياتي آنان تبديل كرده اند. همه اين مسائل كه اكنون يكي پس از ديگري پس از كمتر از يك سال از صدارت آنگلا مركل بروز كرده است، وضع ائتلاف كنوني را تا حدودي شكننده كرده و بيم آن مي رود كه اگر سوسيال دموكرات ها در انتخابات چند ايالت در ماه هاي آينده موفق شود وضع را از اين هم پيچيده تر نيز كند.
آنگلا مركل به نظر مي سد كه بر خلاف تصورات پيشين كارآمدتر از آن باشد كه صحنه را براي شخص ديگري رها كند و او در اين مدت كوتاه توانسته است در صحنه خارجي نيز خودنمايي كند. رابطه آلمان با آمريكا كه در دوران گرهارد شرودر رو به سردي گذارده بود اكنون وارد مرحله ديگري شده است و رئيس جمهوري آمريكا از هر فرصتي براي تقدير از آنگلا مركل استفاده مي كند ولي سردي روابط با آمريكا كه در دوران گرهارد شرودر خود را نشان داد برگرفته از تأثير افكار عمومي بود و مخالفت گرهارد شرودر با جنگ آمريكا در عراق يكي از عللي بود كه او توانست آراي از دست رفته حزبش را جبران كند. اما همه تقديرهاي آمريكا باعث نشده است كه آنگلا مركل زيادتر از حد معمول و يا حتي مثل توني بلر پيرو بدون قيد و شرط آمريكا شود و او در عين جانبداري از آمريكا سياست را دنبال مي كند.
پس از پايان تابستان و آغاز پاييز مي توان در انتظار تحولات سياسي تازه اي در آلمان بود ولي همه نشانه ها حاكي از آن است كه ائتلاف كنوني هر چند شكننده شده است ولي از هم پاشيدگي آن تابع شرايط سياسي ديگري است كه ممكن است در سطح اروپا و يا جهان بوجود آيد و با هم پيوستن اختلاف هاي داخلي در مورد قانون هاي در دست بررسي و يا به اجرا درآمده كنوني در آلمان، صحنه سياسي را دگرگون كند. آرامشي كه مسابقات جام جهاني فوتبال در صحنه سياسي آلمان به وجود آورده بود به پايان رسيده است و زمزمه هايي كه اكنون شنيده  مي شود آينده پر بيم و هراسي را براي نخستين صدراعظم زن آلمان رقم زده است.

نگاه
صدر اعظمي از شرق
نخستين صدراعظم زن آلمان در كمتر از يك سال كه از دوران صدارتش مي گذرد با واقعيت هاي سياسي كنوني آلمان همچنان دست به گريبان است.
آنگلا مركل كه از سال ۱۹۹۰ شهروند آلمان متحد محسوب مي شود تمام دوران زندگي خود را در شرق آلمان سپري كرد و پس از فروپاشي نظام آلمان شرقي و برچيدن ديوار برلين از سوي هلموت كهل، صدراعظم وقت آلمان به كابينه فرا خوانده شد.
اين دختر يك كشيش پروتستان سريع تر از آنچه به نظر مي آمد مدارج ترقي در حزب دموكرات مسيحي را پيمود و توانست افراد سرشناس اين حزب را يكي پس از ديگري از رده اول نامزدي براي پست صدارت اعظمي عقب براند.
حزب سوسيال مسيحي دختر خوانده دموكرات مسيحي ها كه در ايالت باواريا در طول سالهاي پس از جنگ دوم جهاني اكثريت آرا را به خود اختصاص داده است با رهبري ادموند اشتويبر مهمترين رقيب پست صدارت آنگلا مركل بود.
اشتويبر كه ادعا مي كرد حزب سوسيال مسيحي اكنون پس از پنجاه سال بايد پست صدراعظمي را تصاحب كند به علت مخالفت هاي علني و مخفي نخست وزيران ايالت هايي كه از سوي دموكرات مسيحي ها اداره مي شدند نتوانست در كنگره هاي متعدد حزبي اكثريت قابل ملاحظه اي را به دست آورد و به ناچار در آخرين كنگره حزب هاي دموكرات مسيحي و سوسيال مسيحي با نامزدي آنگلا مركل به عنوان رقيب انتخاباتي صدراعظم وقت گرهارد شرودر موافقت كرد.
نظرسنجي ها در زمستان سال پيش از انتخابات نشان مي داد كه دو حزب دموكرات مسيحي و سوسيال مسيحي شانس زيادي براي شكست حزب سوسيال دموكرات حاكم دارند و همين موضوع در كنگره حزب باعث رقابت تنگاتنگ نخست وزيران دموكرات مسيحي شد كه اعتقاد داشتند به رغم پيشي گرفتن حزب دموكرات مسيحي در نظر سنجي ها از سوسيال دموكرات ها، شخصيت محبوب گرهارد شرودر ممكن است در آخر مرحله باعث تغيير آراي مردم به نفع سوسيال دموكرات ها شود و از اين رو بهتر است شخصيتي در برابر گرهارد شرودر وارد مبارزه هاي انتخاباتي شود كه در يكي از ايالت هاي آلمان نيز به عنوان نخست وزير محبوبيت كسب كرده باشد.
رقابت بين اين نخست وزيران در نهايت به نفع آنگلا مركل تمام شد و او مرحله نخست را با موفقيت پشت سر گذاشت.

به بهانه ۲۸ مرداد، سالروز سقوط دولت ملي دكتر مصدق
يك كودتاي آمريكايي
كاظم شيخلر
مقدمات كودتاي ۲۸ مرداد ،۳۲ به دست عوامل انگليس و شركت نفت سابق و هوادارانشان در داخل ايران طراحي گرديد، ولي با توجه به اين كه با مشاركت آمريكايي ها به اجرا درآمد، به كودتاي آمريكايي معروف شد
002832.jpg
آنچه درباره ماهيت كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بايد گفت ، را اندريو توالي (andrew tully) مفسر آمريكايي گفته است كه «احمقانه است كه بعضي ها نوشته اند مصدق را ايراني ها برانداختند، اين عمليات از اول تا آخر يك يورش آمريكايي بود.»
علاوه بر تجهيزات جنگي، سفارت آمريكا در تهران وجوه لازم جهت انجام كودتا را نيز در اختيار كودتاچيان قرار داد و چون پول ايراني براي حاتم بخشي هاي كودتاچيان كفاف نداد، دلار جاي آن را گرفت و در روز كودتا به پول رسمي تهران مبدل شد، چنان كه عده اي از كودتاچيان، حتي پول تاكسي را هم به دلار مي پرداختند.
مقدمات كودتاي ۲۸ مرداد ،۳۲ به دست عوامل انگليس و شركت نفت سابق و هوادارانشان در داخل ايران طراحي گرديد، ولي با توجه به اين كه با مشاركت آمريكايي ها به اجرا درآمد، به كودتاي آمريكايي معروف شد.
***
از همان اوان اجراي قانون ملي شدن نفت، سرنگون كردن مصدق هدف شماره يك دولتمردان انگليس به شمار مي رفت. به همين سبب شبكه هاي جاسوسي بريتانيا و شركت نفت ايران و انگليس كه از ديرباز حضور فعال و همه جانبه اي در زندگي سياسي- اجتماعي ايران داشتند، ماموريت يافتند كه با استفاده از طرفداران و شبكه هاي جاسوسي محلي در ايران نسبت به تضعيف و بي ثبات كردن حكومت مصدق تلاش كنند.
تعدادي از زبده ترين جاسوسان و شرق شناسان مانند آن لمبتون، رابين زيهنر، لارنس لاكهارت، جفري ويلر، ريچارد سدان و وودهاوس بسيج شدند تا از تجربيات و دانش وسيع خود در مورد جامعه ايران استفاده كرده و با اجراي برنامه هاي گوناگون و بحران سازي مداوم، مصدق را سرنگون و مسئله نفت را به دلخواه خود حل و فصل نمايند. آنها موفق شدند عواملي مانند ارنست پرون و شاپور ريپورتر از عوامل دربار و شاه و برادران رشيديان (از محافل بازار) و سياستمداران قديمي و همچنين افرادي كه مي توانستند رهبري مخالفين را بر عهده بگيرند، مانند زاهدي را در طرح هاي توطئه خود وارد كنند.
اولين نشانه هاي موفقيت اين توطئه  چيني ها براي جايگزيني دكتر مصدق، دخالت همه جانبه عوامل محافظه كار و دربار شاه در انتخابات مجلس هفدهم و انتصاب احمد قوام به نخست وزيري از جانب شاه بود. پس از قيام ۳۰ تير ۱۳۳۱ و خنثي شدن توطئه مشترك انگليس و دربار شاه، سفارتخانه هاي انگليس و آمريكا در تهران شروع به بررسي و تهيه مقدماتي براي انجام توطئه براندازي بعدي كردند. در يك ارزيابي كلي، انگليسي ها به اين نتيجه رسيدند كه منبع واقعي قدرت در ايران افكار عمومي است. ميدلتون، متصدي سفارت انگليس در ايران طي گزارشي به وزارت امور خارجه انگليس مي نويسد: «حوادث ۲۱ ژوئيه (۳۰ تير ۱۳۳۱) ممكن است كاملاً به صورت نقطه عطفي در تاريخ ايران درآيد، چون براي اولين بار طبقه حاكم كوچك كشور، خود را در برابر توده هاي عظيم مردم كه به خوبي سازمان يافته اند، ناتوان مي يابد. در آينده جلب پشتيباني اين توده ها ممكن است در برابر هر حكومتي كه بخواهد در ايران حكمراني كند، به صورت عامل تعيين كننده، درآيد.»
اين گزارش كاردار سفارت انگليس حاوي اين درس بود كه براي سرنگون كردن مصدق مي بايست حربه افكار عمومي و پشتيباني توده ها را از وي گرفت و حداقل به خريد توده هاي خياباني دست زد.
براي سفارت انگليس در تهران تنها اميد براي نجات ايران از سقوط به دامان كمونيسم، توسل به يك كودتا بود. به نظر ميدلتون ارتش ايران از اوضاع ناراضي بود و آمادگي انجام كودتا را داشت، به شرط آن كه رهبر مناسبي براي كودتا در نظر گرفته مي شد. به نظر او ژنرال زاهدي مي توانست براي رهبري كودتا فرد مناسبي باشد.
در حالي كه بعد از قيام ۳۰ تير، براي هيأت حاكمه انگلستان و خصوصاً چرچيل و آنتوني ايدن، وزير امور خارجه اش تنها راه چاره توسل به يك كودتا عليه مصدق بود، ولي آمريكايي ها هنوز مصدق را تنها شانس باقي مانده براي جلوگيري از گسترش كمونيسم و از دست نرفتن ايران براي غرب مي دانستند.
بنابراين تا زماني كه دولت ترومن و دين آچسن، وزير امور خارجه اش بر سر كار بود، براي جلوگيري از هرج ومرج در ايران مي بايست از سقوط مصدق جلوگيري كرده و براي اين كار لازم بود مشكلات اقتصادي مصدق و مسئله نفت حل مي شد. بنابراين تلاشهاي انگلستان براي همسو كردن سياست آمريكا با طرح توطئه براندازي تا روي كار آمدن جمهوري خواهان به جايي نرسيد. از طرف ديگر مصدق نيز در پاسخ به توطئه هاي انگليس براي سقوط وي، دست به يك اقدام جسورانه زد و در مهرماه ۱۳۳۱ رابطه سياسي با انگلستان را رسماً قطع كرد. اكنون براي انگليسي ها كاملاً روشن بود كه بدون جلب همكاري آمريكايي ها به تنهايي كاري از دستشان برنمي آيد، بنابراين با پيروزي جمهوري خواهان و روي كار آمدن آيزنهاور و برادران دالس در دي ماه ،۱۳۳۱ دولت انگليس تلاش وسيعي را به كار برد تا با تكيه بر بهانه قديمي خطر كمونيسم به آمريكايي ها بقبولاند كه مشكل اصلي خود مصدق است. آنها آمريكايي ها را متقاعد كردند كه نيازي نيست بين مصدق و خطر كمونيستي شدن ايران، يكي را انتخاب كنند، بلكه با جايگزين كردن مصدق با حكومت طرفدار غرب مي توان به هدف اصلي نايل آمد.
حكومت محافظه كار انگليس، اكنون زمينه را براي اجراي طرح براندازي تحت عنوان عمليات چكمه، كاملاً آماده مي ديد و آن را در اختيار دولت آمريكا گذاشت، اين طرح كه توسط عوامل انگليس و شركت نفت تهيه شده بود، قبلاً در اختيار روزولت، فرمانده عمليات سيا در خاورميانه قرار گرفته بود و اكنون دولت آمريكا حاضر به بررسي آن بود. آمريكايي ها پس از بررسي طرح، نام رمزي خود به عنوان عمليات آژاكس را بر آن نهادند.
در اواخر اسفند ،۱۳۳۱ عمليات كودتا طي مذاكرات مشترك انگليس و آمريكا در واشنگتن پذيرفته شد و پس از تكميل آن توسط طرفين در تهران مورد تصويب چرچيل قرار گرفت. نهايتاً در تيرماه ۱۳۳۲ جمعي از رهبران حكومت آمريكا از جمله آيزنهاور تصميم گرفتند كه عمليات آژاكس، به موقع اجرا گذاشته شود.
اين طرح توطئه براندازي شامل اقدامات زير بود كه مي بايست توسط عوامل خارجي و داخلي در ايران انجام شود: ۱ - يك مبارزه سياسي و تبليغاتي دامنه دار به راه بيفتد كه ضمن آن مصدق به عنوان يك چهره مرموز، كمونيست نقابدار، معرفي گردد. ۲ - اپوزيسيون نيز تشويق به ايجاد هرج و مرج و آشوب گردد. ۳ - شاه زير فشار قرار گيرد كه مصدق را بركنار كند و زاهدي را به جاي وي منصوب نمايد. ۴ - و بالاخره پشتيباني افسران ارتش براي جانشيني زاهدي به جاي مصدق جلب گردد.طرحي كه سرانجام در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نتيجه داد و دولت مصدق را سرنگون ساخت.

ديدگاه
مروري تاريخي بر روابط آمريكا و ايران
الهام رسولي ثاني آبادي
هارسيون گري، اوتيس دوايت و الي اسميت، نخستين آمريكايي هايي بودند كه در ۱۸۳۰م (۱۲۰۹ هـ.ش) براي انجام امور ديني و مذهبي به شمال غربي ايران سفر كردند.
فعاليت هاي آمريكايياني كه در ايران كار و زندگي داشتند مثل باسكرويل، دكتر ساموئل و مارتين جردن تصوير خوبي را از آنان پيش از دهه ۱۹۴۰ در نزد مردم ايران فراهم آورده بود.
باسكرويل آمريكايي، آموزگاري بود كه در جريان نهضت مشروطه به طرفداري از انقلابيون در اين جنبش كشته شد و به خاطر اين از خود گذشتگي براي جمع كثيري به عنوان يك قهرمان تلقي شد. در سال ۱۹۱۶ درست بعد از گذشت ۲ سال از جنگ جهاني اول، كميته ايران جهت كمك به قحطي زدگان ناشي از جنگ در تهران به رياست جان كاندول آمريكايي تشكيل شد و مأموران صليب سرخ آمريكا نيز جهت كمك به قحطي زدگان ناشي از جنگ وارد ايران شدند. بعد از اتمام جنگ آمريكاييان به دليل مخالفت با قرارداد ۱۹۰۹ وثوق  الدوله كه ايران را رسما تحت الحمايه انگليس مي كرد و همچنين حمايت از ايرانيان در جريان قرارداد ورساي محبوبيت زيادي در ايران كسب كرده بودند كه اين امر حسادت دولتين روس و انگليس را در پي داشت.
در سال ۱۹۴۲ (۱۳۲۱) به سبب تقاضاي مكرر دولت ايران، آمريكا فرستادن ماموران و مستشاران آمريكايي را به ايران آغاز كرد.
نوييس دريفرس با شخصيتي خجالتي و حساس شايد بهترين نماينده اي بود كه در تمامي دوران ها از سوي آمريكا به ايران فرستاده شد. وي در غالب گزارش هايش به واشنگتن سياست هاي انگليس را مورد انتقاد قرار مي داد. در واقع او و بسياري از مقامات آمريكايي معتقد بودند كه سياست انگليس در ايران بيش از حد سخت گيرانه است و به شدت نگران اين بودند كه مبادا در اذهان عمومي ايرانيان به مانند انگليسي  ها و شوروي ها جلوه نمايند.
خبرنگار و كارشناس مسائل خاورميانه در وزارت امور خارجه آمريكا در گزارش دي ۱۳۲۱ (ژانويه ۱۹۴۳) مي نويسد: «سياست مداخله جويانه انگليس و شوروي در ايران مردم اين كشور را نسبت به هر دو دولت بدبين ساخته و آمريكا مي بايست اين خلاء را در جهت دوستي و اعتقاد ايرانيان پر كند.»
جرج آلن سفير آمريكا در ايران نيز در بيانيه اي در سپتامبر ۱۹۴۷ (شهريور ۱۳۲۶) مي گويد: منابع ايران به ايراني ها تعلق دارد. ايرانيان مي توانند آن را به رايگان ببخشند و يا از در اختيار گذاردن آن ولو به قيمت بالا خودداري نمايند. به هر حال آمريكاييان دهه ۱۹۴۰ (۱۳۲۰) را با  جا گذاشتن تصويري مثبت از خود به پايان رساندند، ولي به همان اندازه كه در دهه هاي بعد پيچيدگي روابط ميان ايران و آمريكا بيشتر مي شد، اين تصوير تيره و تار مي گشت.
ملي شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ و نخست وزيري دكتر مصدق در ۸ ارديبهشت ،۱۳۳۰ كوتاه ماندن دست انگليس از منابع نفتي ايران و شكست هاي پي درپي قضايي و اقتصادي اين كشور و ناكامي در استفاده از محافل بين المللي و بي نتيجه ماندن حربه هاي اقتصادي و سياسي عليه ايران، اين دولت را مصمم كرد كه در جهت براندازي حكومت دكتر مصدق گام بردارد.
از طرف ديگر دولت آمريكا كه در مراحل اوليه جنبش ملي شدن صنعت نفت حامي اين جنبش بود و مقامات اين كشور مرتباً به انگليسي ها توصيه مي كردند كه روش انعطاف پذيري را نسبت به ايران اعمال كنند سرانجام به خواسته هاي انگليس مبني  بر براندازي حكومت دكتر مصدق تن در دادند. در اين تغيير سياست، روي كارآمدن جمهوري خواهان به رهبري آيزنهاور در آمريكا و طرح استراتژي «انتقام گسترده» توسط برادران دالس كه در جهت عقب راندن و مهار كمونيسم بود و همچنين تدبير و سياست دولت انگليس در برانگيختن آمريكا عليه حكومت مصدق، عوامل مهمي به شمار مي آيند.
در كنفرانس واشنگتن كه در اسفند ۱۳۳۱ تشكيل شد ىايدن وزير امور خارجه انگلستان موفق شد نظر دولت ايالات متحده را نسبت به دولت ايران تغيير دهد. به طوري كه اين دو كشور تصميم گرفتند از طريق كودتاي نظامي به حكومت مصدق پايان دهند.
كودتاي ۲۸ مرداد نيز براساس طرح مشترك انگليسي - آمريكايي آژاكس در سال ۱۳۳۲ در ايران به مرحله اجرا درآمد. طرح نخستين عمليات آژاكس در روز ۲۵ مرداد با شكست روبه رو شد. در جريان كودتا و براندازي دكتر مصدق علاوه بر عمليات نظامي مي بايست به نقش تبليغاتي سازمان بدامن نيز اشاره كرد. اين سازمان يك برنامه تبليغاتي ضد روسي بود كه در مرداد ۱۳۳۲ علاوه بر پخش شايعات و كتاب هاي مختلف ۶ روزنامه ضد مصدقي در تهران منتشر مي كرد.
پس از كودتا، آمريكا ديگر آن نيروي اميدبخش و آزادي بخش در نظر ايرانيان به حساب نمي آمد. به نظر مي رسد پيدايش تدريجي خشم ايرانيان نسبت به آمريكا عاقبت به انقلاب آنها بر ضد شاه به عنوان دست نشانده ايالات متحده منجر شد.
تظاهرات مردم و دانشجويان در ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ حدوداً  چهار ماه پس از واقعه ۲۸ مرداد به دنبال سفر نيكسون رئيس جمهوري آمريكا به ايران صورت گرفت. مخالفت ها و اعتراضات مردم در جريان عقد قرارداد كنسرسيوم و اعلاميه آيت الله كاشاني كه اين قرارداد را قراردادي استعماري ارزيابي كرد و آن را شديداً به باد انتقاد گرفت. اعتراضات و تظاهرات مردم و نهايتاً تبعيد امام خميني در جريان اعتراض  به قرارداد ها و قانون كاپيتولاسيون، اتهام مطبوعات و جرايد ايراني عليه سياست هاي آمريكا و سياستمداران اين كشور در دهه هاي ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نمونه اي از اعتراضات ايرانيان در طول ساليان بعد به سياست هاي آمريكا بوده است.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |