صنايعشيمياييايران
سرمايهگذاري شركت
هستيم درفردا كيفيت بهترين فكر به امروز
|
مدني جامعه در مدارا حكمت
(بخش واپسين) اسلامي سيره در مدني جامعه نمودهاي
:گشايي جستار
تاريخي مصاديق به استناد و اشاره با نويسنده پيشين شمارههاي در
مردمسالاري و سياستورزي شايستهسالاري ، قانونمداري ، جنبههاي به صدراسلام
.پرداخت جامعهديني در آنها رابطه چگونگي و
با مدني جامعه در اينكه به اشاره ضمن نوشتار ، اين بخش واپسين در
رابطه چگونگي به نمود ، محافظت جامعه وحدت از مداراميتوان و تسامح
.ميشود اشاره دولت با مردم
مدني همايشجامعه نخستين در نويسنده سخنراني از متن اين ;است گفتني
گرديده انتخاب شد ، برگزار شيراز در گذشته هفته كه انديشهديني و
.است
معارف سرويس
نه مدني جامعه مبناي:مدني جامعه در مدارا و تساهل و تسامح -50
جامعه اساس ، اين بر و است اجتماعي مصالح و منافع بلكه خصوصي مطالبات
واقع در.خواستههاست و منافع طرح و تجميع و تلفيق براي مجرايي مدني
خداوند زيرا.كرد حفظ را جامعه وحدت ميتوان مدارا و تسامح با
انديشه و افكار كه است آفريده گونهاي به را بشري انديشه ساختمان
انثي و منذكر خلقناكم انا ايهاالناس يا)باشند متفاوت هم با انسانها
زيستن نيكو براي ما ترتيب بدين (لتعارفوا قبايل و شعوبا جعلناكم و
كه بپذيريم و شويم قايل شخصيت و هويت ديگر انسانهاي براي ميبايست
بايد كه مبناست دو اين با.است شده قايل انسان براي حقوقي و حق اسلام
حداقل شوند قايل احترام يكديگر انديشه براي نتوانند اگر انسانها
در و ديگران افكار شمردن باطل زيرا كنند ، تحمل را همديگر بتوانند
شدن متوسل افترا و تخريب و تهمت چون ناروا حربههاي به آن تخطئه راه
اگر كه ، كرد خواهد ايجاد را تسلسلي دور حاكم ، افكار صاحبان سوي از
براي و جويند توسل شيوه همان به باز شوند حاكم روزي شده سركوب افكار
تسامح عدم زيرا ندارد وجود تسامح جز راهي شومي ، تسلسل چنين از رهايي
به آنها ورود و جمع از افراد خروج و دوستان حلقه شدن تنگتر باعث
با و دين دعوت و اشاعه با كه است امري اين و بود خواهد دشمنان جرگه
ديگران با تفاهم و ترابط در فقط كه عليه لايعلي و يعلوا الاسلام شعار
و سمحه با آشكار تضادي در نيز و ميگيرد قرار تعارض در ميبايد نمود
بارها كه دين دعوت در پيامبر سخنهاي پذيرش اگر.است دين بودن سهله
لعلك)يا و (19) الاالبلاغ الرسول علي ما:گرفتكه قرار خداوند مخاطب
الرسول علي ، ما(20)يكونوامومنين الا نفسك باخع
عنتم ، ما عليه عزيز انفسكم من رسول كم جاء ، لقد(21)الاالبلاغالمبين
و لهم لنت الله من رحمه فبما (22)رحيم ، روف بالمومنين عليكم حريص
(23)استغفرلهم و عنهم فاعف حولك ، من لانفضوا القلب غليظ فظا لوكنت
و نبوي كلي صلح با تساهل ، و تسامح بين آشكاري مرز كه است بديهي
مينشاند برابر را عقايد حتي و افكار و ديدگاهها كليه ليبراليزمكه
فشردن پاي است ضروري و اساسي دو ، آن از درنخستين آنچه.دارد وجود
برخورد و ديگران با سلوك حسن عين در بهاعتقادات ، ورزيدن تعصب و
تاكتيك يك تسامح واقع در و است ديگران جلب براي رافت سر از و عاطفي
انديشه در كه حالي در هدف ، نه و است مقصد به وصول در روش و
كه مومنان سب تنها نه اسلام در كه است اين.است هدف خود ليبراليستي
الله دون من يدعون ولاتسبواالذين:نيست جايز نيز دينداران غير سب
ربهم الي ثم عملهم امه لكل زينا كذالك علم عدوابغير فيسبواالله
(24)يعملون بماكانوا فينبهم مرجعهم
به اصحابشان وقتي صفين ، جنگ در اميرالمومنين كه است اساس همين بر و
تكونوا ان لكم اكره اني:ميفرمايد ميدهند فحش او ياران و معاويه
(25)سبابين
زمره از نيز آدابشان اساس بر آنان با معاشرت و ديگران بهآداب توجه
باره اين در(ع)علي به منسوب ديواني در.است تسامح همينشيوههاي
(26)غربيهفعاشربادابها فيبلده اذاكنت يابني:آمدهاست
روش اتخاذ به (متعارف معناي به) اسلام توجه سند نخستين و بزرگترين
به حرمتگذاري و خود ، حق اعتقاد به ديگران جذب و جلب در تسامح
شهر اين به ايشان ورود از پس مدينه بامردم پيامبر عهدنامه مردمان ،
مسلمين ، شامل كه مدينه مردم با (ص)پيامبر.است مكه از مهاجرت پي در
در دقت كه ميبندد پيماني است مدينه در موجود قبايل اعضاء و يهوديان
اسلام نظر از انساني اول درجه اصول از بسياري نشاندهنده آن محتواي
.است
خودموضوع آن ، بررسي و بحث كه نامه پيمان اين در (ص)اكرم پيامبر
كه را مدينه در موجود قبيلهاي ساختار باشد ، ميتواند جداگانهاي مقاله
جاي به انتقام اصل ديگران ، تحمل عدم حكومتناپذيري ، چون ويژگيهايي
عدم نيز و كوچنشيني پرتو در انفعالي زندگي و تساهل و ارتباط
از آن ودر ميدهد سوق مدني اجتماعي سيستم سمت به را است فرهنگپذيري
مساعدت ملي ، امنيت يكديگر ، به گذاري حرمت ،(قبايل جاي به) واحد امت
،(قبايل اقتصادي تنازع برابر در) يكديگر به پيماننامه اعضاء اقتصادي
تسامحطرفهاي و تساهل ملي ، منزلهميثاق به عهدنامه حول وحدت
و آداب به نيزحرمتگذاري و مشترك ميثاق براساس يكديگر با پيمان
اعتقاديمسلمين پيوندهاي بر وعلاوه ميآورد ميان به سخن رسومملل ،
پيمان از قومي ارتباطات و يهوديان ديني ونيزپيوندهاي يكديگر با
جامعه جانبه چند موجبهمبستگي كه عام پيوندي عامل عنوان به نامه
مدني جامعه ويژگيهاي از يكي كهميدانيم همانطور و ميجويد بهره ميشود
ومتقاطع پيوندهايچندجانبه از برخورداري تودهايهمين جامعه مقابل در
و گروهها در عضويت با افراد ، آن براساس كه (27).است مردم ميان
آمده بيرون انزوا احساس از مختلف جهات در وفاداريها پخش و پيمانها
.ميشوند هويت و تشخص وداراي
فراهم پذيري جامعه و هنر علم ، و وفرهنگ انساني تجارب انباشت امكان
ميانجامد جمعي خرد شدن ميسر و كلامي ارتباطات شدن گسترده به و ميآيد
از پاسداري افراد ، شخصي علائق حفظ ودرعين مسالمتآميز همزيستي با و
(28).ميشود ممكن عمومي منافع
در نيز و مدارا ظهور وجوه از يكي بهعنوان خلقي خوش و رفق و مدارا
باره اين در.است مومنان خصوصيات از انسان ، از مردمان بودن آسايش
للمومن ينبغي:است آمده چنين كافي اصول سوم جلد در مومن خصال درباب
وزيره الحلم و المومن خيل لعلم انا راحه ، في منه الناس..يكون ان
(29).والده والبر اخوه والرفق جنوده امير والعقل
آسايشباشند ، در او ناحيه از كهمردم است سزاوار را مومن همانا
مدارا و اميرسپاهش عقل وزيرش ، مومن ، بردبار دوست علم همانا
...باشد پدرش احسان و برادرش
پيامبر و ميشود انسان انسانيت كمال معيار خلقي خوش ارتباط همين در و
و (30)عظيم خلق لعلي انك:كه ميگردد معرفي قرآن در صفت همين با
از مومنترين) ايمان لحاظ از مردم كاملترين:ميفرمايد باقر امام
المومنين اكمل ان قال:(ع)جعفر ابي عن) آنهاست خلقترين خوش (مومنان
(31)خلقا احسنهم ايمانا
كه ويژگيهايياست جمله از خوشرويي كه است آمده درروايات نيز و
ثلاث:(ع) قالالصادق:ميگرداند واجب را آنهابهشت خداوندبردارنده
اقتار من الانفاق:الجنه له جبالله او منهن اللهبواحده اتي من
از يكي كس هر كه است چيز سه.نفسه من والانصاف العالم لجميع والبشر
حال در انفاق:كند واجب او براي را بهشت خدا خداببرد ، نزد را آنها
(32).خود با انصاف و جهان مردم همه براي خوشرويي تنگدستي ،
:است آمده (ص) پيامبراكرم قول از نيز كافي المداراهاصول باب در
پروردگارم(33)باداءالفرائض لماامرني الناس بمداراه ربي امرني
امر واجبات بهانجام چنانكه فرمود امر بامردم سازگاري به مرا
:كه است شده نقل اكرم پيامبر از صادق امام قول از همچنين.فرمود
نصف مردم با سازگاري.العيش نصف بهم والرفق الايمان نصف مداراهالناس
مدارا درباره روايات (34).است زندگي نصف آنها با نرمي و است ايمان
ابوابالرفق ، در ديگران با نرمش و رفق و مردم با سازگاري و
فراوان...و المعاشره الخلق ، آداب قلوبهم ، حسن المدارا ، مولفه
:ميشود ذكر آنها از ديگر نمونه چند زير در كه است
قسمله من:است آمده صادق امام قول از كافي اصول الرفق باب در
(35).شد نصيب ايمان شد ، نصيب نرمي كس هر به.لهالايمان قسم الرفق
علي يعطي و الرفق يحب.رفيق عزوجل الله ان:ميفرمايد باقر امام
را ملايمت و است ملايم خدايعزوجل (36)العنف علي يعطي الرفقمالا
.نميدهد وسختگيري خشونت به ميدهد بهملايمت كه پاداشي و دارد دوست
ازصفات را خلقي خوش و ملايمت و مدارا (ع)علي امام همام ، خطبه در
ثلث مجاملهالناس:قال (ع)عبدالله ابي عن(37)مينمايد ذكر مومنين
است خردمندي سوم مردميك با كردن مدارا و خوشرفتاري (38)العقل
(اليهم التودد و اليالناس التحبب باب)
لبعضهم لابد الناس و حياته الناس عن احدالايستغني ان:(ع)الصادق قال
بينياز مردم از است تازنده كه نيست كسي راستي به(39)بعض من
.باشند داشته سازش همديگر با بايد مردم ناچار باشدو
قول از (سورهتوبه آيه 60)قلوبهم توضيحمولفه در روايات لسان در
اهل مردم چقدر تو نظر كهبه است آمده غالب بن بهاسحاق صادق امام
شود داده آنها به صدقات ازآن اگر:خدافرمود كه هستند اينآيه
و (40)كنند خشم ناگهان آن از نشود داده آنها به اگر و شوند خشنود
:ابوعبدالله قال:هستند سوم دو از بيش آنان:فرمود حضرت آن خود گويد
منها يعطوا لم ان رضوا اعطومنها ان:الايه هذه اهل تري كم اسحاق يا
(41)الناس ثلثي من اكثر هم ثمقال قال يسخطون هم اذا
قبلكالرحمه اشعر و:است آمده نيز اشتر مالك به (ع)علي نامه در
عليهمسبعاضارياتغتنم تكونن ولا بهم واللطف المحبهلهم و للرعيه
يفرط الخلق في لك نظير اما و فيالدين لك امااخ فانهمصنفان اكلهم
الخطاء و العمد في ايديهم علي يوتي و العلل لهم تعرض و الزلل منهم
و عفوه من الله يعطيك ان تحب الذي مثل صفحك و عفوك من فاعطيهم
(42)صفحه
با دوستيورزيدن و گردان پوششي دلخويش براي را رعيت بر مهرباني و
كه شكاري جانوري همچون مباش و همگان ، با كردن مهرباني و را آنان
ديني برادر دستهاي دستهاند دو رعيت چه ، .شماري غنيمت را نشان -خورد
سر ايشان از گناهي.همانند تو با آفرينش در ديگر دسته و تواند
خطايي ناخواسته يا خواسته يا ميشود ، عارض آنها بر علتهايي يا ميزند ،
دوست چنانكه درگذر ، گناهشان از و منگر خطاشان به ميرود ، دستشان بر
.فرمايد عفو را گناهت و ببخشايد تو بر خدا داري
و است كهدوسويه يكسويه نه مدني درجامعه مردم و دولت رابطه -6
نيز دولتمردان و دولت هستند ، تكاليفي و حقوق داراي مردم همچنانكه
.دارند تكاليفي و حقوق
و حقا ليعليكم ان ايهاالناس:ميفرمايد(ع)علي امام باره اين در
و عليكم فيئكم وتوفير لكم فالنصيحه علي حقكم فاما.حق علي لكم
فالوفاء عليكم حقي اما و تعلموا كما تاديبكم و تجهلوا تعليمكمكيلا
الطاعه و ادعوكم ، حين الاجابه و والمغيب فيالمشهد النصيحه و بالبيعه
(43)امركم حين
استكه من بر حقي ، من بر را وشما است حقي شما بر مرا مردم ،
شما بگزارم ، داريد بيتالمال از را حقي و ندارم دريغ شما از خيرخواهي
من حق اما.بدانيد تا آموزم ، آداب و نمانيد نادان تا دهم تعليم را
خيرخواهي حق آشكار و نهان در و كنيد وفا بيعت به كه است اين شما بر
از و بپذيريد دهم فرمان چون و بيائيد بخوانم را شما چون.كنيد ادا
.برآييد عهده
و تاكيددارد حقوق اين بر نيز صفينميخواند در امام كه خطبهاي در
دولت ، موجبدوام يكديگر درباره را ازطرفين حقوق اين رعايت
اين غير در.ميداند اجرايسنت و عدالت و دين حق ، پديداري ارزشمندي
و ميشود پديدار ستم و ظلم نشانههاي و ميشود آشكار كلمه اختلاف صورت
بر كه سنت ، اساس بر نه خدا كار و ميدهد روي بسيار تبهكاري اين در
فراگيرد بيماري را جانها نتيجه در و گرفت خواهد صورت هوس و هوي اساس
خود جاي سالاري شايسته و ميشوند مقدار بزرگ بدكاران و خوار نيكان و
(44).ميسپارد ديگري امور به را
و فرماندهانسپاه به خطاب (ع)كهعلي نهجالبلاغه نامه 50 در
مردم ، و رابطهدولت شفافيت لزوم بر ضمنتاكيد فرستاده مرزبانان
اگر كه است والي بر بعد ، اما:برميشمارد چنين را رعيت و والي حقوقي
او دگرگوني موجب گرديد ، وي مخصوص نعمتي يا رسيد مال از زيادتي به
بندگان به وي نزديكي بر كرده نصيبش خويش نعمت از را خدا آنچه و نشود
كه برمن شماست حق بدانيدبرادرانشبيفزايد به او مهرباني و خدا
بي شرع -درحكم -جز را كاري و جنگ ، راز نپوشانمجز شما از را چيزي
نيفكنم تاخير به آن موقع از را شما حق و ندهم شماانجام با زدن راي
حق در را شما همه رواندانمو آن در وقفهاي نرسانم ، آنرا تا و
من طاعت و خداست ، بر شما دادن نعمت كردم چنين چون و دانم برابر
است صلاح آنچه در و نداريد درنگ خواندم را شما چون و شماست بهعهده
من نزد كسي نباشيد ، چنين اگر و شويد در سختيها در و مگذاريد پس پاي
رخصت و گردانم سخت را او كيفر و بود نخواهد شما كجرفتار از خوارتر
(45).شنود نخواهد من از را رهايي
.نزدحكام در است امانتي كه نهطعمه ، حكومت ديدگاه اين با و
واليآذربايجان اشعثبنقيس به درنامهاي باره اين در (ع)علي
مسترعي انت و امانه عنقك في لكنه و يطعمه لك ليس عملك ان و:مينويسد
الابوثيقه لاتخاطر و رعيه في تفتات ان لك ليس فوقك ، لمن
.است برگردنتامانتي بلكه نيست تو نانخورش توست عهده به كه كاري
تو گذارده ، عهدهات به را امانت نگهباني گمارد بدانكار را تو كه آن
دشوار كاري به بيدستوري و فرمايي رعيت به خواهي آنچه كه نرسد را
.درايي
دست كهدر ابزاري واسطه به ازشهروندان دولت حقوق مطالبه چگونگي
استيفاء براي هستندكه شهروندان اين اما آساناست كاري است دولت
ميشود باعث مدني جامعه تقويت.مواجهند مشكلاتي با دولت از خود حقوق
مهمترين عنوان به قدرت متقارن توزيع عدم و شود گرفته مردم حقوق كه
عاملي مدني ، جامعه عرفيبندي و شود جبران حدي تا حقوقي نابرابري عامل
چه آمد سابق در كه همانطور زيرا نميشود آن دانستن شرع خلاف براي
از عرف اين كه خصوص به.است قبول قابل شارع نظر از كه عرفها بسيار
قرار (صدر شهيد نشر از الفراغ منطقه) مباحاث حوزه در و مسلمين آن
.باشد داشته
كه ويژگيهايي تمام كه آيد پيش اينگمان نبايد رفت آن ذكر آنچه با
كه است بديهي است اسلامي جامعه يك مطلوب دارد مغربزميني مدني جامعه
منطقه در اجتماعي سلوك عقلايي الگوي شكلو يك را مدني جامعه اگر
شرع احكام با منافاتي روش و برنامه اين كه همين.بدانيم الفراغ
شود گرفته كار به ديني متعالي اهداف راستاي در بتواند و باشد نداشته
شرعي احكام با را آن تمام و تام تطبيق توقع نبايد و ميكند كفايت
(46).داشت انتظار
بلكه وبيتقدسي بيمعنايي چون استويژگيهايي طبيعي توضيح ، اين با
محافظهكاري يا و (47)برشمردهاند مدني جامعه براي برخي كه تقدسزدايي
تلقي مدني جامعه از سكولارليسم بودن مقدمهالجيش تلقي يا و سازشگري و
با اسلامي جامعه يك در ما كه نيست ترديدي و نيست تعقلي سر از و درست
جامعه در كه هستيم روبهرو (ديگران بر مومنان عزت) فرهنگي هژموني
اين بر است تاييدي منزله به اين و گرفت سراغ نميتوان آن از غرب مدني
جوامع ، همه براي ايدهآل و شكل يك واحد نظام يك نه مدني جامعه كه امر
حال در كه است الفراغ منطقه در جامعه اداره و حكومت از بلكهشكلي
.است جامعه اداره شيوه مطلوبترين حاضر
مدني درجوامع موجود ويژگيهاي از كهبرخي ميگيريم نتيجه بدينترتيب
از استفاده با وميتوان ندارند مطلوب اسلامي يكنظام با منافاتي
بهبود در اجتماعي اداره امور در آن كاربندي و مشترك ويژگيهاي اين
جدي تاثيري ميتواند دولت با مردم و يكديگر با مردم ارتباط كيفيت
يك مدني جامعه كهالگوي داشت توجه بايد حال همه در و باشد داشته
.هدف نه و است روش
:پينوشتها
.نيست رسالت ابلاغ جز پيامبر اي تو بر:مائده آيه 69 -19
.دهي دست از را خويش جان امت هدايت غم در تو شايد:شعرا آيه 3 -20
جزابلاغ پيامبر بر و:عنكبوت سوره آيه 18 و نور سوره آيه 54 -21
از پيامبري را شما تحقيق به:توبه آيه 128 -نيست220 آشكار رسالت
بر شما رنج و ناراحتي محبت ، زيادي از كه آمد شما هدايت براي شما جنس
مهربان و رئوف مومنان با و حريص شما آسايش نجاتو بر و آمد گران او
.است
و نرم چنان خداوند جانب از رحمتي واسطه به:آلعمران آيه 159 -23
تو گرد از مردم همانا بودي ، دل سخت و خشن و تند اگر و گشتهاي مهربان
.نما آمرزش طلب آنها بر و بگذر آنها تقصير از پس.ميشدند پراكنده
را خداوند از غير كه كساني به هرگز:انعام سوره آيه 108 -24
خداوند دشمني ، و عناد روي از هم آنها مبادا كه دشنامندهيد ميخوانند
پس.دادهايم جلوه نظرشان به را قومي هر عمل همچنين دهندو دشنام را
.سازد آگاه اعمالشان كيفر به را كهآنها اوست سوي به همه بازگشت
.باشيد سباب و فحاش شما كه ندارم خوش من:نهجالبلاغه خطبه 204 -25
ص دوم ، جلد زمان ، مقتضيات اسلام مطهري ، مرتضي شهيد به همچنينبنگريد
.217
.كن معاشرت شهر آن آداب به بودي ، غريب شهري در اگرپسركم -26
.ص 158 اول مقتضياتزمان ، جلد و اسلام مطهري ، مرتضي شهيد:به بنگريد
بهمن تهران ، دانشگاه انتشارات.سياسي بسيج و انقلاب.بشيريه حسين -27
.ص 96 دوم ، چاپ 1374 ،
ما ، عصر هفتهنامه دو:به بنگريد مدني جامعه فوايد شناخت براي -28
.دولتديني و مدني جامعه تير 1376 چهارشنبه 11 شماره 73 ،
.ص 78 المومن ، خصال باب سوم ، جلد كافي ، اصول -29
.ص 156 سوم ، جلد كافي ، اصول -قلم310 سوره آيه 4 -30
-ص 35080 همان ، -ص 340179 همان ، -ص 330161 همان ، -32
اصول -نهجالبلاغه380 خطبه 193 -ص 370182 همان ، -ص 360181 همان ،
.ص 458 چهارم ، جلد كافي
همان -39
.توبه سوره آيه 58 ترجمه -40
.ص 138 چهارم ، جلد كافي اصول -41
.ص 326 شهيدي ، جعفر دكتر ترجمه نهجالبلاغه ، نامه 53 -42
.ص 9248 خطبه 216 ، همان -خطبه 44034 همان -43
فرهنگي ، كيهان به ك.ر -ص 470274 همان ، -ص 460323 همان ، -45
.ص6 مددپور ، دكتر مدني ، دربارهجامعه ميزگرد شماره 136 ،
|