معرفت سبز يادگار
تلاش و زندگي به گذرا نگاهي
زرينكوب استاد علمي
تاريخ پهنه در واقعگرايي
عطار عرفان
انگليسي متكلمان
معرفت سبز يادگار
وقار با نرمخويي آرا ، عالم گوشهگيري
زرينكوب عبدالحسين دكتر استاد گراميداشت در
وفرهنگ فضيلت و دانش شماردن بزرگ دانشمندان ، بزرگداشت
سابقهاي كار آن در را ايرانيان و مسلمانان ما كه است
گوناگون اشارات و بهقلم تعالي حق سوگند.است بيمانند
متعددي روايات تفقه ، و تعلم و تعليم و علم به كريم قرآن
بزرگداشت در (ع)مذهب بزرگ پيامبران و (ص)اكرم نبي از كه
احوال تراجم به كه آثاري انبوه پس زان و آمده ، عالم و علم
طبقات كه احترامي و پرداخته ، ايشان فضايل ذكر و دانشمندان
استوار است گواهي همه بودهاند قايل ايشان براي مردم مختلف
اسلاميان ميان دانشمندان ، تكريم و تبجيل كه معني براين
و است جهان آفريننده از اطاعت هم كه دارد ديرينه پيشينهاي
از آدمي مهمترينفصل و انسانيت جلوه بهترين بزرگداشت هم
از پس آدمي حيات بنگريم كه سوي هر از زندگان ديگر
دانشمندان تكاپوي و عمل و انديشه گرو در خلق ، آفريننده
آدمي روان و حيات روح چه و برند پيش را مادي حيات چه.است
اين انسان طينت و خصلت كه گمانم براين و بخشند تعالي را
بيتكامل مادي حيات پيشرفت كه ميدارد ، ارجمندتر را يكي
و سنگين و سرد اما رفيع بنايي جز روحي تعالي و معنوي
پيشرفتهاي رغم به كه است سبب بدينبود نخواهد بيجان
كه تاثيري انسان ، دسترسي قابل قلمرو در مادي درخشان
و عارف و مورخ و اديب و فيلسوف متفكران خيل و پيامبران
چنان نهادهاند جهاني جامعه بر شناس روان و شناس جامعه
فكري سازمان واقعي طراحان بايد را ايشان كه است گسترده
موجز گفتار بدين مرا آنچه حال بههر.ناميد انسان
بزرگداشت به كه بود محققاني و دوستان همدلي برانگيخت ،
گران كوششهاي با اخير سال پنجاه اين در كه برخاستند مردي
يافته سرزمين اين كلان و خرد گردن بر بزرگ حقي خويش علمي
.است
دانشمندانه آثار طريق از دراز روزگاري را زرينكوب دكتر
اخيربه سال چند اين و تصوف ، و ادب و تاريخ در گونهگونش
بزرگ دايرهالمعارف در فرزانهام همكاران از يكي عنوان
نه دورهاخير همين بگويم بايد.ميشناسم نزديك از اسلامي
او شامخعلمي مقام به نسبت اعتقادم بر كه شد سبب تنها
و دل در فاضلهزرينكوب ملكات و اخلاقي فضايل بلكه بيفزايد ،
در را خود آناعتقاد ، از گذشته كه نمود جلوه چنان ديدهام
علمي خدمات و دربارهزرينكوب.ديدم نيز وي ارادتمندان زمره
كه آنان چه علم ، وطالبان اسلام و ايران فرهنگ به او
از كه كساني چه و راداشتهاند وي شاگردي افتخار مستقيما
خرمن چين خوشه و كرده رادرك استاد محضر ايشان آثار راه
ميتواند كسي چه.راند سخنميتوان بسيار بودهاند او دانش
صوفيه ، ميراث مردمايران ، ارزش اسلام ، تاريخ بامداد
از و بخواند را استاد مقاله و دههاكتاب و مدرسه از فرار
شيرين و فاخر قلم و تبيين ، و تحليل وقدرت اطلاع و علم وسعت
تنهايي به خود آثار اين از يك هر نرود؟ اعجابفرو به او
به دين اداي كمترين و است آن صاحب بزرگي دانشو گوياي
.اوست اخلاقي و علمي مقام استاد ، بزرگداشت
بزرگاسلامي دايرهالمعارف مركز رئيس بجنوردي ، موسوي كاظم
ايران ملي كتابخانه و
تصوف و كوب زرين
به همواره را ، زمين ايران فرهمند فرهنگ و تاريخ
براي كه است بوده نگاهباناني مقام ، و حال مقتضاي
پايههاي و گذاشته مايه جان از آن گسترش و نگاهداشت ، پرورش
.پيريختهاند مشقت و رنج با تاريخ اعماق در را استوارآن
خصوص به -انديشوران اين تحقيقي و علمي مقام بزرگشمردن
كه است نيكويي سنت -ايشان درخشان و پربار حيات درزمان
مردم ميان در دانايي ، و فضيلت تكريم جهت در بهواقع
.ميپذيرد انجام ايراني دانشگستر و فرهنگپرور ادبدوست
عبدالحسين دكتر استاد نام كه است سال پنجاه از بيش
تاريخ و فلسفه عرفان ، ادبيات ، برتارك زرينكوب
پژوهشي فعاليتهاي و علاقه از گفتن سخن.ميدرخشد ايران
بيشتر كه ادبيات بخصوص و تاريخ فلسفه ، درزمينه استاد
پرداخته بدان و رفته علاقه اين پي در را عمرخويش سالهاي
عرصه بزرگان و انديشه صاحبان و ميطلبد مجاليديگر است
به بضاعت حد در ما.گفتهاند گفتنيهارا اينباب در تفكر ،
:ميپردازيم استاد آثار در عرفان و تصوف مقوله
تاليفات آثار ، موضوع ديرباز از اسلامي تصوف به توجه
مواردي در حتي و فرنگي مولفان و ايراني محققان تراجم و
پس توجه ، و دغدغه اين اكنون.است بوده آنان خاطر دغدغه
قابل سنجيده و منسجم بصورت قرنها و سالها گذشت از
:بررسياست
تاليف به اقدام خود متصوفه ، و عرفا آن در كه دورهاي -الف
و ميكردند صوفيه آراء و عقايد باب در رسالاتي تقرير و كتب
امروز به تا كه تصوف متقدمين به مربوط اطلاعات و آثار اغلب
.هميندستهاند از رسيدهاند نيز ما دست به و مانده باقي
طاووس به طوسيملقب سراج عليبن اثر اللمع همچون آثاري
قشيري ابوالقاسم قشيريهاثر رساله (ق.-ه متوفي 378) الفقرا
عبدالله اثرابواسماعيل السائرين منازل ،(ق-ه متوفي 465)
روزبهان اثر شرحشطحيات ،(ق.-ه متوفي 481) انصاري محمد بن
همچون دلاني وسوخته سالكان و (ق متوفي 606) شيرازي بقلي
متوفي) كاشاني ، عبدالرزاق(ق متوفي 638) عربي ابن محيالدين
رازهاي از پرده خويش درگلشن كه شبستري محمود شيخ ،(ق 735
و سهروردي شهابالدين شيخ فخرالدينعراقي ، برداشته ، عرفاني
آثار.شدند تاليف كار به دست اينباب در كه ديگري بزرگان
دست منابع از و بوده برخوردار شفافيتزيادي از دوره اين
خاص زاويهاي از آنها هركدام و ميشوند اسلاميمحسوب تصوف اول
به منسوب بزرگان اين از هركدام كه چرا بررسيميباشند قابل
داراي يا و خاص مكتبي پايهگذار تصوف ، ازفرق فرقهاي
به نزديك كه دوران اينبودهاند..و فقهي فلسفيو گرايشات
با زمين ايران فرهنگ كلاسيك دوران انجاميد بهطول سال هزار
روزگار به دوران اين از پس ميشود ، محسوب فرودش اوجو همه
:است شامل را زيرين دورههاي كه معاصرميرسيم
كهن متون اين بازخواني و تنقيح تصحيح ، كه دورهاي -ب
در كه متوني پژوهشگران و متخصصان تلاش با و گشته آغاز
تصحيحات با بودند فهم دير و ناقص يا نبوده همگان دسترس
و گرفته قرار طالبانشان اختيار در راحتي به وتعلقات
از.شدند آراسته طبع زيور به جديد صورتي و منقح بامتني
مشكلات رفع و مطالب صحت كه بود انتقادي متون طريقاين
اين حقيقت به راهي و گرديد امكانپذير وشبهات
راحت را دلتنگ و ملول خواننده تا شد برده گنجينههايمعنوي
امكان پيچيدگيها و محدوديتها وراي از و آيد روحيفراهم
اين در.يابد تحقق عرفاني اصطلاحات و عرفان وفهم تجربه
بخصوص و نولدكه كربن ، ماسينسون ، چون نيزبزرگاني زمينه
مولوي ، مثنوي مانند عرفاني عميق آثار باتصحيح نيكلسن ،
استاد بهار ، ملكالشعراي استاد همايي ، فياض ، استاد استاد
تصحيح با فروزانفر الزمان بديع استاد بهويژه و مينوي
در ;..و مافيه فيه و شمس مقالات قبيل سنگاز گران متوني
شفيعي محمدرضا دكتر همچون بزرگواري نيزاستادان حاضر زمان
رسانده انجام به را مهم اين التوحيد تصحيحاسرار با كدكني
خويش وامدار را آموختگان ادب و دوستان ازدانش نسلهايي و
.ساختهاند
نمود ، دورهاي روي مرحله دو اين پس از كه ديگر دورهاي -ج
مبحث و بزرگ متصوفه آثار تحليل و تجزيه به آن در كه است
و دين جلوه لطيفترين عرفان ، .است شده پرداخته تصوف تاريخ
بايسته و شايسته كه آنگونه هيچگاه كه شوق نمودار كاملترين
طرز و گشته يادش خود ظن از هركسي.نپرداختهاند بدان است
طريقت.داده قرار نگارشاتش مايه و پايه را خويش تلقي
پيچيده ساختنرمزهاي هويدا و اسرار افشاي چيست؟ صواب
خود ، پشت پس در منجرميشد ، سردار گشتن بلند به كه عرفاني
را عامه شديد سوءظن سويي كهاز بود عوارفي توجيهگرچه
ارادت سر عدهاي كه آن باعث ديگر سوي از و ميشده منجر
مستياي سكرچه اهل شطحيات در.بسايند دوست حضرت برآستان
در حتي و نداشته قبول را آنها متشرعين كه بود نهفته
اصول كدام پشمينهپوشان ميدادند؟ قرار تعقيبشان تحت مواردي
بودند؟ كرده اخذ اديان ساير از را خود اعتقادي رفتارهاي و
كدام است؟ داشته اسلامي تصوف در تاثيري مسيحي عرفان آيا
تصرف در هلني و مصدي گنوسي ، مذاهب هندي ، ديانات از بخش
فلسفه از بخش كدام اسلامي عرفان يافتهاند؟ جلوه اسلامي
ساخته؟ خويش اوليه و اساسي تعاليم دستمايه را نوافلاطوني
اسلامي تصوف به مربوط پژوهشهاي در پرسشهايي چنين باري ،
!ميطلبند نيز پاسخي ولاجرم ميشوند مطرح
تصوف به كه است استاداني برجسته نمونه كوب زرين استاد
آئينه در را معنوي ژرف پديده اين و تصوفنگريسته بماهو
.شناسانيده امروزيان به هست كه آنچنان و داده قرار تاريخ
نوشتاري سبك و دلنشين نثري با ايران ، تصوف جستجوگر اين
با وجدان قلمرو در را مجذوب و مشتاق آنگونهخواننده ويژه
ازروزگاران راستي به تا فروميبرد معنا اقيانوس در خود
ملاقات تا پله وپله رسيده رندان بهكوچه گذشته ، ديگر
.كند طي راه خدا
تصوف و كلي ، طور به (Mysticism)عرفان به پرداختن
معرفتي گوناگون اقاليم به احاطه خاص ، صورتي به (Sufism)
يافتن راه براي.ميطلبد را وسيعي دانشهاي و تجارب ودرك
نفسگير و سترگ كوششي عرفاني ، غيرمتعارف واقعيات به ذهن
آن مدد به تا دارد ضرورت متعدد دانشهاي بر اشراف بههمراه
انديشه ، (تحجر)سنگانگي از وبدور بيشائبه پژوهشگر ،
عالم نامحدوداين افقهاي وراي از نظري ، تنگ و كوتهنگري
اعماق از را حقيقت داد ، تميز ناسره از را سره معنوي
و شفاف صورتي به را آن و كشيده بيرون وتاريكيها ابهامات
بخصوص زبان چند دانستن.عرضهنمايد معرفت طالبان به روان
تاريخ برعلم احاطه اروپايي ، زبانهاي نيز و عربي و فارسي
در بدون اسلامي ، تصوف شناخت راه در نهادن گام آنكه حكم به
بر علاوه.ناممكن است كاري اسلام و ايران تاريخ نظرگرفتن
و فرهنگ و فرق و اديان تاريخ دانشاساطير از آگاهي ;اين
و ادبيات عرصه در اطلاعاتوسيع ايراني ، باورهاي و اعتقادات
اسلامياز حكمت ودرك فلسفه عرصه در حكيمانه نكتهسنجيهاي
و ظرائف فهم براي كه است اوليهاي ابزارهاي جمله
اشراف و تسلط بدانها ميبايست وتصوف عرفان باريكراههاي
بر افزون -بالا درسطوح آدمي روح عمق پيچشهاي شناخت.يافت
و شهود و كشف نوعي به نياز -شد گفته كه دانشها آن
زرين عبدالحسين اجل استاد كه دارد نيز عرفاني يااجتهاد
ايشان.است املاك اين همه چراي و مالكبيچون بيگمان كوب ،
.محتواست و سطح در وژرفا ، ظرافت از كمنظير و جاذب نمونهاي
در كهنامشان بودند علوم جامع نامداري ، دانشوران گذشته در
توجه با حاضر ، زمان در اما.است گرديده مضبوط تاريخ صحيفه
بوقوع آدميان زندگي در كه فرهنگي و اجتماعي بهتغييرات
دشوار سخت جوامعي و نوابغ چنين بهوجود كردن باور پيوسته
دكتر:گفت جراتميتوان به اما دشواري ، همين ظل در است ،
.است جامعالاطراف دوستان دانش همين از يكي كوب زرين
يافته ، تخصيص عرفان و تصوف به كه استاد آثار از دسته آن
زندگي به پردازش و ايراني عرفان نظرگاههايتاريخي بيشتر
پژوهشهاي اوج ولينقطه است بلندرتبه عرفان انديشه و
مولانا عاشقان سرسلسله و عرفان قله به ميشود مربوط ايشان
كه زن چرخ درويشان چونان رومي ، بلخي محمد جلالالدين
او.ميچرخند و ميرقصند يار ياد به يا يار برگردد دايرهوار
ديگر تا داده قرار خويش عرفاني آثار محور را مولانا نيز
ملاقات تا پله كتابپله بجز.زنند حلقه آن برگرد آثارش
مولانا سلوك و انديشه زندگي ، به دلاويز نثري با درآن كه خدا
و مثنوي تمثيلات و قصهها تفسير و نقد كوزه در بحر پرداخته ،
آثار اين.ميباشد مثنوي تطبيقي و تحليلي وشرح نقد ني سر
تحليل ، و تاريخ در دايرهالمعارفياست خود كه جهت آن از
.است اهميت حائز بسيار تمثيل و زندگينامه
به گرانقدر استاد از زمينه اين در برجسته اثرتاليفي ده
گفتگوها ، سخنرانيها ، رسالات ، ازمقالات ، غير كه رسيده چاپ
از ايشان.است اينباب در ايشان اشعار و قصهها ترجمهها ،
تلاشو قرن نيم از پس كه است فرهنگمرداني و بزرگان تبار
پس حاضر درحال و نشده خسته تحقيق و مطالعه از هنوز پژوهش ،
جدي مطالعات مشغول حلاج ، باب در كتابي اتمامتاليف از
كهولت ، رغم به آنكه شگفت.فردوسياست و عطار سعدي ، درباره
همچنان وتحقيق ، تدريس اوليه سالها سرزنده و جوان روح
باد تا..ميدرخشد استاد وجود آسمان در ستارهاي همچون
.چنينبادا
:پينوشت
با ميباشد شمسيا سيروس چكامه از مصرعي مقاله عنوان
استادزرينكوب مدحيه عنوان
-تصوف و عرفان زمينه در كوب زرين استاد آثار عنوان
:است شرح بدين -ايشان مقالات بجز
.اميركبير 1373 هفتم چاپ (اسلامي تصوف)صوفيه ميراث ارزش -1
سخن دهم چاپ (حافظ انديشه و زندگي) كوچهرندان از -2
(مثنوي تمثيلات و قصهها تفسير و نقد)كوزه در بحر -301375
زندگيو) خدا ملاقات تا پلهپله -علمي 401374 ششم چاپ
تصوف در جستجو -علمي501375 نهم چاپ (مولانا سلوك و انديشه
چاپ ايران تصوف در جستجو دنباله -چاپپنجم 601370 ايران
عرفان ، اخلاق ، ) وجدان درقلمرو -اميركبير 701376 چهارم
از روزگارانديگر ، -سروش 801375 دوم چاپ (اساطير و اديان
شرح و نقد) سرني -سخن 901375 اول چاپ حاضر عصر تا صوفيه
-علمي 1001374 ششم چاپ جلد 2(مثنوي وتطبيقي تحليلي
و انتشار دست در) ديدگاهتاريخي از ايراني عرفان بررسي
(انگليسي متن از ترجمه
سليماني مرضيه:نوشته
تلاش و زندگي به گذرا نگاهي
زرينكوب استاد علمي
مورخ ، زرينكوب ، اديب ، عبدالحسين دكتر استاد
در 27 معاصر ، نويسندهبزرگ و محقق اسلامشناس ، ايرانشناس ،
تحصيلات.گشود بهجهان چشم بروجرد ، در شمسي اسفندماه1301
تحصيل كنار در سپس.آورد پايان به شهر همان رادر ابتدايي
و متشرع مردي پدر ، كه ترغيب و تشويق به دورهمتوسطه ، در
حوزهاي و ديني فراگيريعلوم صرف را فراغت بود ، اوقات ديندار
عربي شعر به عرب ، ادبيات و تفسير و فقه ضمنتحصيل و ;نمود
.شد علاقهمند هم
دانشگاه سال همان حادثهشهريور از پس و ماه آذر در
حقوق دانشكده ورودي درامتحان استاد و شد افتتاح مجددا
دانشكدهثبت در اول ، رتبه ازكسب پس آنكه با.كرد شركت
تهران ترك به ناچار پدر ، الزام به اما بود ، كرده هم نام
حقوق دانشكده رياست كه دهخدا علياكبر ايام ، همان در.شد
دست از را فاضلي دانشجوي چنين اينكه از داشت ، عهده به را
زادگاه به زرينكوب اين بنابربود كرده تاسف اظهار ميداد ،
معلمي كار به دربروجرد بعد و خرمآباد در و خودبازگشت ،
قول به و كرد پيدا جديبدان علاقه تدريج به كه پرداخت ، كاري
تاريخ از معلمي ، دردورانشد او زندگي دوران استاد ، عشق
زبان و فلسفه و عربي گرفته ، تا فارسي ادبيات و وجغرافيا
تدريس را همه علمالحيات ، و فيزيك و رياضي حتي خارجي ، و
.كرد
شيخابوالحسن حاج چندينزد تهران ، در تحصيل ايام در
آشنايي فلسفه ، و مباحثحكمت با و پرداخت بهتلمذ شعراني
غربي معاصر بافلسفههاي روزگار ، همان از.بيشتريافت
علاقهمند نيز تصوف باب در مطالعه به بعد و شده آشنا نيز
و فرانسوي عربي ، زبانهاي با قبل ، از كه استاد.گرديد
كمك با جهاني ، دوم جنگ سالهاي در بود ، شده آشنا انگليسي
در ايام آن در كه آلماني و ايتاليايي صاحبمنصبان از بعضي
سال در.پرداخت زبان دو اين آموزش به ميبردند سر به ايران
شعر تطور تاريخ يا شعر نامفلسفه به او كتاب نخستين 1323
اين در كه حالي در شد ، منتشر بروجرد در ايران در شاعري و
كتاب تاليف تاريخ از بيشتر كمي يا سال چهار حدود هنگام ،
دانشكده ورودي امتحان در آنكه از پس سال 1324 ، در.ميگذشت
رتبه حايز - دو هر -ادبيات دانشكده و منقول و معقول علوم
به.شد تهران دانشگاه فارسي ادبيات رشته وارد بود شده اول
عنوان به سال 1327 در زرينكوب عبدالحسين تقدير ، هر
بعد سال و شد فارغالتحصيل دانشگاه از اول ، رتبه دانشجوي
.گرديد تهران دانشگاه ادبيات رشته دكتري دوره وارد
عباس همچون عصر فضلاي ديگراز عدهاي كنار در در 1330
ناتل پرويز محمدمعين ، نفسي ، سعيد اقبالآشتياني ،
طرح در مشاركت براي زرياب ، عباس و صديقي غلامحسين خانلري ،
;شد دعوت هلند ، طبع (EI ) اسلام دايرهالمعارف مقالات ترجمه
مفيدي تجربه استاد امابراي ماند ، ناتمام حال هر به كاريكه
ويرايش به مربوط تاليفمقالات كار در را آن كهبعدها شد
فارسي دايرهالمعارف ونيز ،(EI ) اسلام جديددايرهالمعارف
.آورد بهكار ،(مصاحب غلامحسين دكتر زيرنظر)
عنواننقدالشعر ، با دكتريخود ، رساله از سال 1334 در
تاليف فروزانفر نظربديعالزمان زير كه آن ، اصول و تاريخ
سوي از كوتاهي مدت از پس.كرد دفاع موفقيت با بود ، شده
و معقول علوم دانشكده در تدريس براي فروزانفر ، استاد
خود كار دانشياري ، رتبه با سال 1335 در و شد دعوت منقول
اسلام ، تاريخ تدريس به و كرد ، آغاز تهران دانشگاه در را
و اسلامي تصوف تاريخ فرق ، مجادلات و كلام تاريخ اديان ، تاريخ
نيز كوتاهي مدت براي سال ، همين در.پرداخت علوم تاريخ
به را كتاب نشر و ترجمه بنگاه انتشارات به مربوط امور
1339) تهران دانشگاه استادي رتبه دريافت از پس.گرفت عهده
و تهران ، عالي دانشسراي در نيز چندي زرينكوب دكتر ،(ش
دانشكده در نيز و دانشگاهتهران ، فارسي ادبيات دورهدكتري
موسسه در هم مدتي.پرداخت افاضه به هنرهايدراماتيك
فعاليت.شد مشغول بههمكاري مينوي مجتبي با لغتفرانكلين ،
نو ، جهان يغما ، همچونسخن ، مجلاتي انتشار در علمياستاد
.بود چشمگير فرهنگايرانزمين ، و مهر زندگي ، علمو دانش ،
و كاليفرنيا دردانشگاههاي تا 1349 سالهاي 1347 در
.پرداخت تصوف تاريخ و ايران تاريخ تدريس به پرينستون
در ايران به بازگشت از پس.گرفت فرا نيز را زباناسپانيايي
در.شد كار به مشغول دانشگاهتهران ادبيات و تاريخ دوگروه
فارسي ادبيات گروه ويمديريت تا 1356 ، سالهاي 1355 فاصله
ساله ، يك كوتاه دوره اين درپذيرفت را تهران دانشگاه
آن تهيه كه.نمود تنظيم ادبيات گروه براي جديدي برنامه
برنامههاي تمام از آن ، در و انجاميد طول به ماه چندين مدت
جهان بزرگ دانشگاههاي در ادبيات ، گروههاي در مشابه
ازمديريت زرينكوب دكتر كنارهگيري از پس اما.شد استفاده
وتنها شد ، سپرده فراموشي به برنامههم اين اجراي گروه
امتحانجامع مانده ، باقي برنامه ، تاكنون اين از كه چيزي
فرانسه در تا 1362 درسالهاي 1360 وي.است دكتري دوره
در دقيق تتبعات و آن ، تحقيقات حاصل كه است برده سر به
سازمان نيز ، اخير سالهاي دراست مولوي آثار باب
مركز و ايران ، تاريخ تدويناطلس براي كشور نقشهبرداري
همكاري خويش ، نوبه به يك هر اسلامي بزرگ دايرهالمعارف
.يافتهاند گرانبها غنيمتي خود براي را زرينكوب استاد
و مطالعه به را عمر دكترزرينكوب سالها ، اين تمام در
سادهزيستي ، با و تاليفگذرانده ، و تحقيق و تدريس
غيرعلمي كارهاي به وسوسهاشتغال گرفتار را خود هيچگاه
و دانشمندان از باجمعي سفرها ، طي در.است نساخته
كه ;يافت آشنايينزديك خارجي و ايراني نويسندگانبزرگ
و علوي ، جمالزاده ، آقابزرگ علي ازسيدمحمد غير به
هانري از بايد;ايراني فضلاي ميان در تورخانگنجهاي
فنگرونهباوم ، گوستاو ولاديميرمينورسكي ، ماسه ،
لوييس ، برنارد حتي ، فيليپ برونوهنينگ ، والتر هرولدبيلي ،
كلود يوزفشاخت ، اشپولر ، برتولد ولفگانگلنتس ، هينتس ، والتر
.برد باوسانينام الساندر و ريتر ، لازار ، هلموت ژيلبر كاهن ،
به جهاني علمي ومجالس مجامع از دربسياري زرينكوب دكتر
كنگره پنجمين ميان ، اين از كه ;است پرداخته سخنراني ايراد
شرقشناسان بينالمللي كنگره ششمين و بيست بغداد ، در اسلامي
كنگره وين ، در تاريخي علوم بينالمللي كنگره دهلينو ، در
دوشنبه در شيرازي حافظ بزرگداشت مجلس ژنو ، در اديان تاريخ
و ايتاليا در گنجوي نظامي بزرگداشت كنگره تاجيكستان ،
تمدن تاريخ طرح سردبيران عموي مجمع امريكا ، در بعدا
در مولوي بزرگداشت كنگره پاريس ، در مركزي آسياي اقوام
و كرمان ، در كرماني خواجوي بزرگداشت جهاني كنگره مونيخ ،
تعدادي تنها تهران در مركزي آسياي اقوام همكاريهاي كنگره
از فصلي تاليف براي او از.ميشود شامل را مجالس اين از
در متعدد مقالات تاليف و (ج 4) كمبريج دانشگاه ايران تاريخ
.آمد عمل به دعوت ،(هلند چاپ) اسلام دايرهالمعارف جديد طبع
جلالالدين ، مولانا آثار بزرگ پژوهشگر عنوان به وي علاوه ، به
بزرگ شاعر و عارف اين بزرگداشت براي كه مونيخ كنگره در
ايراني دبير عنوان به ،(ش 1374) بود شده برگزار ايراني
.شد انتخاب كنگره
زرينكوب روزبه
:عكس شرح
كدكني 1371 شفيعي دكتر با
تاريخ پهنه در واقعگرايي
معرفت كتابدرخت آريانفردر عبدالله مقاله از بخشي
كهنه آوريم شمار به زمرهنويسندگاني در را زرينكوب اگر
زندگي حاصل و معني آن ، اخص بهمعناي ادبي خلاقيت عرصه در
عشق پايمردي به تا يافتهاند ، نوشتن براي زيستن در را خود
عمري كه مطالعاتي چنين به رويكرد در خود ، نستوه حوصله و
تا ميگذراند دل از را فردوسيوار پاك آرزوي آن و ميطلبد را
نيز و رسانده انجام به را خود پيام كه يابند امان چندان
خوشبختانه كه گفت ميتوان ;برساند مخاطبانش گوش به را آن
از تحقيق و تاريخ قلمرو در كه است مولفاني معدود از وي
و است يافته برخورداري آثارش خاص خوانندگان اقبال بيشترين
منبعث كه پيامي القاي در را خويش اجتماعي و فرهنگي رسالت
است ، اسلام از پس ايران ويژه به ايران ، معارف و فرهنگ از
انجام به ديد ، همان الزامات با و خاص ديدگاه يك از البته
و است نرسانيده فرجام به هنوز كه چند هراست رسانيده
اين غرضبود تازهاي رهآوردهاي راه به چشم ميتوان هنوز
ديگر كلي ، طور به ايدههايش ، و آثار كلي بررسي در كه است
يك در نوشتههايش ، گواهي به هم ، او آينده ارمغانهاي
رسالتي و پيام به افتخار و اتكا منسجم ، و بلاوقفه استمرار
به غالبا و اسلام و ايران به مهري توامان جنبه با است
هم روي كه اسلامي ، نمايانتر صبغه با تاريخي واقعيات استناد
از بخشي را آن ميتوانيم آن ، تمامي به مباهات با رفته
.بدانيم خود جامعه فرهنگي هويت و تاريخ
از خويش ، مختار سلوك و وعشق سرشت بنابر كه كوب زرين
رهگذر از و است ، داده در تن نوشتن جبر به جواني ، آغاز
و اقناع به خويش ادبي اعتكاف خلوت در شيرين ، رنج همين
بدين ;يافته راه نسبيهم خلودي به است ، آمده استغنايينايل
است بديهي.دارد عمرخود پيمانه از ماندگارتر كهحياتي معني
چشم كه است همبهرهمند روحي مناعت چنان از چنينعوالمي در
.نيست هم صحهاي و هيچصله راه به
عرصه تماشاي همانا هست ، حاجتيهم اگر را ، گزيده خلوت اين
آن از عبرتاندوز هنوزچشم كه است تاريخ پرشقاوت
كه است سلوك همين بيشتر استمرار آمالش غايت و برنگرفته
كرده همواره خود بر كه هم جبري با آن ، تماميت لاجرم و لابد
.ماند خواهد ناتمام است ،
ما اما نوشت ، خواهد سلوكهمچنان و جبر همين حكم به او
بهرهها آثارش از كه زبان بزرگفارسي جامعه يك وسعت به
او كه شد گفته اشارتي به چند هر.مديونيم او به بردهايم
را خود پاداش آگاهش مخاطبان با معنوي پيوند ايجاد با
.است يافته
حيات محدود دوران از درامتدادي زمانه ، :گفتهاند بزرگان
و هوشيارتر و نقادتر داوري ما ، همزمان مشاهير از يك هر
مشاهير از يك هر درباره آزادانهتر داوري و است دادگرتر
شدن سپري حتي يا و آنان گذشت و درگذشت از پس همروزگار ،
ديدگاهي از كه است توجيهپذير رو آن از بيشتر روزگارشان ،
انجام است متكي تاريخي ديد يك به خويش امتداد در كه
و عمرشان كتاب فصل آخرين شدن بسته با كه ويژه به.پذيرد
وبيشائبهتر جامعتر بررسي يك روزگارشانامكان شدن سپري با
.است فراهمتر
نبايد آنچه اقعيت ، اينو به اذعان ضمن همه ، اين با
و ريشهدار سنت اين تعميم و توجيه كه است اين بماند ناگفته
شان خور در كه باشد بزرگداشتي پردهپوش نميتواند معقول
ها سال همين در كه ويژه بهماست فرهنگي جامعه سرآمدان
انتظار و اميد ادب و علم بزرگان از چند تني از تجليل
.است افزوده را مرضيه شيوه اين استمرار
نقد بدون حتي زرينكوب ، شخصيتفكري ابعاد به اشاره از پيش
به -است نقادان عهده كهبر -آثارش كليت درباره ونظر
به او اعتراف و مايهاعتنا همان كه كنيم اشاره ايننكته
تاريخي واقعگرايانه شناخت يك از منبعث كه معارفاسلام
بسياري كه است بوده هم موجبي گذشته ، دهههاي در است ، بوده
رجحان او بر روزپسند ديدگاههاي با انديشمندان و محققان از
داشته كه وقدرتي صدر بر همواره آنكه رغم به شوندو داده
سدههاي در استوارديني مباني به عنايت همانمايه اما است
را گذشتگان ومعنوي ديني حيات چراي و سيطرهبيچون و تاريخ
از -چندانبرنميتافتند و برنميآمدند آن نفي ازعهده كه -هم
همه با رو اين از.بود افتاده فرو نخستين اولويتهاي
تجليلي است ، آورده دو هر اسلام و ايران درباره كه تعريضاتي
.است فرهنگي ضرورت يك اجابت بيشتر وي ، از سزاوارانهتر
و تاريخ مقوله بر اشتمالآن و ادب ، عام اطلاق بنابر
و ادبي نقد و دربارهادبيات آنچه با هم تحقيق ، زرينكوب
نوشته (دين و فلسفه و عرفان و ادب) پيوسته هم مباحثبه
كه آنجا تا ادبي ، و تاريخي مباحث الزام سبب به هم و است ،
آورد ، شمار به تاريخ از جزيي هم را ادبيات تاريخ ميتوان
بر احاطه در تبحر بيآنكه هست هم اديب كه است مورخي و محقق
امروز ، ادب مقوله در او قدمايي و سنتگرا ديد يا و كهن ادب
است ، فارسي زبان كلاسيك آثار در او مستمر مطالعات محصول كه
عمري از پس او زيرا باشد ، او فكري شخصيت ابعاد برتر شاخص
نگارش سبك و ادب در هم كمالي به كتاب ، دنياي با موانست
دستمايه را آن كه است يافته دست تحقيقي و تاريخي مقالات
.است ساخته برتر مدارج آن در خود هنر
از بسياري بر عام اطلاق آن از فراتر حتي اديب اين
نگارش سبك تمايز در و دارد برتريها معاصر ادب داعيهداران
ولي گويند همه:گفت ميتوان ديگران ، با مقايسه در او مقولات
.دگراست سعدي گفتن
يك كه است نگارش شيوه سبكو جذابيتهاي همين سايه در
همين كشش به فارسي ، ظرايفزبان و رموز به آشنا خواننده
سپري نشيبهاي و فراز همه آن از عبور در نكتهآموز شگردهاي
و ژرف انديشههاي درغموض يا و گذشته قرون شده يافراموش
او دانايانه و دقيق باتاملات همنوردي در بالاخره و پرمغزاو
هم را حوصلگان تنگ كه نيروست همين و ميآيد ستوه به كمتر
تا ميبرد خود با كشانكشان همراهي ، اين دشواريهاي رغم به
او به ذوق ، وسعو حد در هم را ادب تاريخ رموزياز
.بياموزاند
عطار عرفان
او سر خانه و حق تجليگاه را دل عرفا ديگر چون عطار
ميكند مندرج است دل كه صغير عالم در را كبير عالم.ميداند
شجيعي پوران:نويسنده
.رموز و دقايق به واقف دانا ، آگاه ، معني به لغت در عارف
مرتبت به را او خداوند كه است كسي عارف تصوف اصطلاح در
طريق از باشد رسانيده خود صفات و اسماء و ذات شهود
.مكاشفه
هدفمتعالي بدين يافتن دست.است عارفحقتعالي هدف
مقامها اين عطار شيخ.ميكند الزام را مقاماتي و رياضتها
پنج از مصيبتنامه مثنوي در و ميكند تعبير لفظوادي به را
در وادي پنج.ميگويد سخن وادي هفت از منطقالطير در و وادي
هفت جان و دل عقل ، خيال ، حس ، :از است عبارت ما شيخ اصطلاح
معرفت ، عشق ، طلب ، :از است عبارت ميدانند همه چنانكه وادي ،
.فنا و فقر و حيرت ، توحيد ، استغناء ،
و فصلعرفان در سينا ابن:چنديست هدفهاي نيز را رياضت
:است هدفقائل سه رياضت براي اشارات كتاب تصوف
اماره نفس ساختن تابع -حق ، 2 از را حق غير ساختن دور 1ـ
متناسب توهمات سوي به وهم و تخيل قواي تا مطمئنه نفس به
خاكي زيرين جهان توهمات از و شوند كشيده قدسي امر با
از آگاهي و تنبه براي درون ساختن لطيف -گردند ، 3 رويگردان
.خداوندي امر
دوم هدفاست خارجي موانع برداشتن ميان از براي نخست هدف
و درون تلطيف سوم هدف.داخلي موانع بردن بين از جهت به
خارجي ، موانعالهي امور پذيرفتن براي آن ساختن آماده
داخلي موانع.است آن اسير آدمي كه ظاهريست و مادي حيات
درون در پيوسته كه است آرزوهايي و خواستها دلبستگيها ،
.ميكند بيقرار و ناآرام را او و ميجوشد آدمي
اين بايد گذارد قدم راه اين در ميخواهد كه كس آن
شعله او درون در آتشي چون كه را آرزوها و دلبستگيها
اينعلايق ترك با را خود ضمير هيجان و كند خاموش ميكشد
معني اين در شيخكند سركوب را سركش نفس و سازد آرام مادي
:ميگويد
غفلت در پاي بمانده زنداني كرد خواهي چه
شهواني؟ آب در گهي و حرص آتش در گهي
افزوني حرص زماني دنياوي ، آز زماني
شيطاني؟ شر زماني طبعي سگ رسم زماني
زير به سرانجام كه زندانياني ما و است زندان و چاه دنيا
.رسيدي بدان بود آرزويت آنچه گيرم !ميشويم برده دار
تو همراه دل كام گامي بود نخواهد چون
كامكار گشتي انگار آرزو هر بر تو پس
ميشوم يادآور را فروزانفر شادروان استادم گفته اينجا در
است ، عارف حقيقت به كه كس آن براي ثروت و مال:گفت كه
لوازم زيرا.نميشود خاطر تزلزل و خدا از دوري موجب هرگز
دارد تام دخالت عاليه مراتب به آدمي وصول در معاش و زندگي
به آن همراهي به جان مرغ كه است پري و بال منزله به و
...نيايد پرواز بال شكسته مرغ از.ميرسد مقصود سرزمين
هدف رااز او كه است دنيوي امور به خاطر تعلق و بستگي دل
.ميدارد باز اصلي
باشي زنده گر حق دون چيزي به
باشي بنده تو را چيز آن قطع به
باشد پيوند را تو گر موئي به
باشد بند موئي قدر هنوزت
الهيحاصل عشق طريق از است آدمي درون تلطيف كه سوم هدف
.نميگنجد اينمقال در كه طولاني است شرحي عشق حديث.ميشود
مختلفمعتقد واديهاي از گذر به حق به وصول براي عطار
در و وادي چهل يا وادي پنج مصيبتنامه مثنوي در ;است
:شرح اين به ;وادي هفت منطقالطير
وعالم ميبندد صورت حس نيروي با ظاهر عالم نقش.حس-1
خيال ، را جهانظاهر فهم و حد.نيست خيال و پندار جز ظاهر
.عالماند همين ازجنس جملگي اين و درمييابد عقل و حس
است تكوين مرتبه كه اينمقام از بايد سالك جهت بدين
عالم درك و بشريت كهزوال تمكين مرتبه به و بگذرد
تا بگذرد وظاهر حس عالم از يعني.آيد نايل است بينشاني
جان از آنگاه و.كند مصفا را وجان برسد جان عالم به
.گردد فاني و محو آنجا و بپيوندد جانان به و برآيد
نماند تن و جان كه بايد مرا
نماند من بماند دو هر وگر
ازحواس مشترك حس كه را صورتهايي نيرو اين.خيال-2
شدنمحسوسات پنهان از پس و ميكند حفظ پذيرفته پنجگانه
از مقام اين در سالك.ميماند محفوظ قوه اين در صور آن باز
و برهاند تفرقه از برساند ، وحدت به را وي كه ميخواهد خيال
در خيال با سالك كه گفتوگويي در.كند هدايتش محبت وادي به
بسيار ميجويي تو آنچه از من:ميگويد خيال دارد ، مصيبتنامه
پرده در جز معني تا گرفته صورت از عالم اين چيز همه.دورم
به معاني درهاي از دري هيچ و نيست معلوم و آشكار من بر
.عقلرو راه به.نميباشد گشاده رويم
پديد آرد جمال صورت هركجا
پديد آرد خيال در مثالي زو
حق ميان واسطه و است تكليف منشا عقل:ميگويد شيخ.عقل-3
نزولي مرتبه كه خيال و حس به او كمال.خلق عالم و تعالي
زندگي وي به ميخواهد عقل از سالك.ميشود مربوط است عقل
:ميگويد عقل اما.رساند مقصودش و معبود به را او و بخشد
و انكارها است؟ عقل از اديان اختلاف منشا كه نميبيني
از بيمجاز شبهت و حجت هزاران و برميخيزد؟ عقل از اقرارها
سر طالب تردد در و سرگشته تزلزل در او ميشود؟ نمودار او
است؟ رشته
است كامل شناسي حق اندر عقل
است دل و جان او از كاملتر ليك
را تو ميبايد عشق كمال گر
را تو نگشايد پرده اين دل ز جز
شناخت لذادلدر.متفق دل حكم ولياست مختلف عقل احكام
ساده عقل:عقلميگويد مراتب توجيه در و است كاملتر حق
مقصد به زودتر ولي كارنميكند ترتيب و نظم روي از هرچند
:ميرسد
خطر از عقل چنين باشد دورتر
زودتر يابد مقصود عجب وي
ميگويندلذا سخن خدا با دل زبان با عقل ساده سادهانديشان
:ميگيرند جواب زود
خداي امر و بايد قل را عقل
رهنماي هم و رهبر هم شود تا
امر محو كن را خويش عقل عين
خمر محو عقلت عين نگردد تا
:است اين اينجا در پيامش و
باز پاك و باز شرع در را عقل
بيمجاز شو حق شوق در آن از بعد
پديد آيد شوق و شرع و عقل تاچو
پديد آيد ذوق به ميجوئي آنچه
دلرا عرفا ديگر چون عطار.است دل چهارم مقام.دل-4
عالم رادر كبير عالم.ميداند او سر خانه و حق گاه تجلي
دو كه دلبحريست:ميگويد و ميكند مندرج است دل كه صغير
مقامي به دل ازشناخت پس عارف.دارد قرار آن در جهان
را نفس روح.ميشود عنان هم حق اراده با وي اراده كه ميرسد
كان من سر آنگاه ميكند آزاد را دل و ميكشد خود عالم به
و عرش او دلميگردد آشكار طور اين در له كانالله الله ،
آدمي مقام عظمت به عطار كه اينجاست.است كرسي او صدر
:ميگويد و ميكند اشاره
را خويشتن منگر خرد چشم به
را تن و جان جز جهان دو هر مدان
است حديثي.دشوار گفتن عشق و دل حديث و است عشق خزانه دل
:ديگرميگويد جايگفتن بايد دار سر بر كه
.است حق اعلاي منظر و توحيد خلوت سراي و تجريد موضع دل
از تكاملآدمي و تحول شرح به كه آنجا مصيبتنامه مقدمه در
ونفساني روحاني سلوك و سير و مرگ تا شيرخوارگي
وصف اخلاقي و مختلفشغلي جهات از را مردم طبقات ميپردازد ،
جستجو ، در شب و روز و حقاست طالب كه فكرت سالك.ميكند
بر.بازميگردد فرش به عرش از و ميرود عرش و جبرئيل نزد
گشت همه اين با و سمك ، سوي آب فرود و ميرود ملك پيش افلاك
:ميگويد.نميبندد طرفي فكري گذارهاي و
را كفار بود عقلي فكرت
را كار مرد است قلبي فكرت
آمدست كار در كه فكرت سالك
آمدست پديدار دل از عقل ز نه
ديگرست فهمي و ذوق را دل اهل
برترست عالم دو هر فهم ز كان
افكند كار در فهم آن را هركه
افكند اسرار درياي در خويش
به او با و ميرود دل نزد سالك مصيبتنامه مقاله 39 در
:ميگويد و مينشيند گفتوگوي
را افتاده بعيد اين ده قربتي
را افتاده يزيد من در بيدلي
عالم جان مرتبه و است ظاهر عالم من مرتبه ميدهد جواب دل
باطن
دست به رياضت به من قرب راست؟ كار باطن چو ظاهر كند كي
.رو جان سوي و گوي من ترك تو.آيد
بود جان زعشق دل زندگي
بود جانان غمزه از جان عشق
لطف كمال روي از نبوده ، حق جمال ديدار تاب را ديده
آئينهدل آن بنگريم ، آئينه آن در را وي تا ساخت آئينهاي
.ببيني آن در را او تا مصفاگردان و منور و پاك را دل.است
انفسي سفرهاي و سير اين در خود پير با سالك گفتوگوهاي
.زيباست و دلنشين و جذاب بسيار
است طلب آن نخستين.ميگويد سخن وادي هفت از منطقالطير
اراده:ميگويد و ميكند تعبير اراده به ابنسينا كه چيزي
پس محكمالهي بند و عروهالوثقي به توسل و تشبت و ميل يعني
نتيجه در ايماني ، يا باشد برهاني تصديق خواه.تصديق از
.ميشود متصل روح به تا ميكند حركت قدس عالم به او سرباطن
وادي:ميگويد و ميپردازد سالك احوال چگونگي به اينجا عطار
جهد و جد با تا بايد وقتهااست رنج و تعب به مقرون طلب
تحمل و صبر كشيد ، بايد انتظارشود دگرگون حالها بسيار
ترك.برد توان جايي به راه بوك تا كرد بايد دردبسيار
در تا شد پاك صوري جهان ازآلودگيهاي و گفت چيزبايد همه
وادي اين در.گيرد تافتن حق نور اينجهاني ملك زوال سايه
از.ننشيند آسوده دمي و نايستد طلب از لحظهاي بايد طالب
در سخت تشنگي كه نكند بسنده جرعه يك به و.نهراسد خطر هيچ
و شود گرمروتر طلب در رسيد گنجگهر به هرگاه.آيد پديد وي
به را خود هرگاه كه بداند و گردد جانان سر يافتن خواهان
حقير و سنگخوار دارابودن به و محترم و عزيز گوهري داشتن
نظرش در دو هر كه بايد.نيست كاري او با را حق ميپندارد
.بداند حق جانب از را دو هر و باشد يكسان
خود به او اينهمه با آفريد خويشتن قرب بهر را آدمي خدا
پيشيطان او ميخواند ، را او خدا.غافل حق از و است مشغول
آشكار رسوائيها برافتد پردهها كه آنگاه اما.است دوان
.ميسوزد آتش در تشوير و خجلت از آدمي و ميشود
آخر خفته تو ميخواندت خدا
آخر آشفته اي ميباشي چرا
كار در مرد اي نهاي اشتر از كم
راه ميرود درائي بانگ بر كه
او سوي به كه هرگامباشد دشوار هرچند گيريد پيش خدا راه
اين به بيگمان شيخ اينجا.ميآيد پيش مسافتي او برداريد
.ذراعا اليه تقربت الي تقرب من:است بوده ناظر حديث
بر پيوسته.بيقرار آتش چون و گردنده شب و روز است مرغي
به مرغ اين.ميكوبد منقار سخت چه و باشد نرم چه درخت شاخ
بيقرارتر و بيصبرتر او عشق در دم هر و است عاشق سليمان
نگاه او به دزديده و ميآيد سليمان نزد صبح هر.ميگردد
و ميخواند خويش نزد را او سليمان حضرت روزي.ميكند
حاجتي ميجوئي مرا وصال اگر عاشقي ، من بر ميدانم:ميگويد
هرگاه و.باشم را تو جاودان تا كن برآورده را آن دارم
تو من نه و باشي مرا تو دستيابينه حاجتم به نتوانستي
باشد كج نه خشك ، نه و باشد تر نه كه ميخواهم چوبي گفترا
به گردشاخسارها عشق مست.ميپذيرد بيقرار عاشق.راست نه و
نشان همهجا و ميكوبد منقار شاخي هر به.برميخيزد جستجو
چوبي ميتواندچنين كجا زار مرغك اما.ميجويد را چوبي چنين
.بيابد دنيا تمامي در
زندگي فرار و نشيب در عالم خلق جملگي ميگويد عطار شيخ
.است محالي طلب اين و هستند چوبي چنين جوياي
است بس نامي را تو چوبي چنين از
است بس پيغامي ذره يك تو سوي
چيست؟ پرگار اين كه ميداند چه كس
چيست؟ كار بيرون پرگار ازين يا
ميكند اشاره جهان برابرآفرينش در آدمي جهل به عطار اينجا
در انديشمندان و فلاسفه اكثر مانند را حقيقت وچون
خود سرگشتگي و حيرت و درد و دريغ بهبيان نمييابد
و مصيبتنامه مقاله 12 در سالك حيرت شرحچگونگيميپردازد
:ميگويد و.است آمده منطقالطير ششم وادي
ساعت صندوق چون چرخ اين مرا
طاعت به نكند رها بازيچه ز
نيست بشر بازوي به حق كمان
نيست خبر را كس شدن آمد كزين
داشت؟ كي به تا بودن كه ميداند كه
.داشت زپي رفتن چرا كامد كسي
:ميسازد خيام رباعيات از تصويري شيخ اينجا
سود را گردون نبود آمدنم از
نفزود جلالش و جاه من رفتن وز
نشنود گوشم دو نيز كسي هيچ وز
بود چه بهر از رفتنم و آمدن كاين
.كردهاند پيروي را معني اين نيز شعرا ديگر و مولوي
نفسش هر است ، حسرت و درد در پيوسته سالك وادي اين در
روز روزش نه.است همراه آه و سوز با دمش هر و بران تيغي
وادي بدين چون راه كرده گم حيران مرد.شب او شب نه و است
هستي نه.ميكند گم جملگي زده رقم برجانش هرچه ميرسد ،
.بقا نه و ميكند فنا درك نهنيستي نه ميشناسد ،
من چيز ندانم مي اصلا گويد
من نيز ندانم هم ندانم وان
پر هم دلم.بركه نميدانم اما عاشقم.كافرم نه مسلمانم ، نه
ناپديد دل و منزل حال چنين در.عشق از تهي هم است عشق از
نفي حالت از و ميگردد گم پندار خانه و عقل ريسمان.ميشود
كفر.ميشود شكر شكايت وادي اين درميشود خارج اثبات و
بتواند حالت اين در هرگاهكفر ايمان و ميگردد ، ايمان
.رسيد خواهد اسراي كل به بيابد حق به راهي
:ميكند بيان چنين وادي اين در را خود حال عطار
دانستم و.شدم بيخويش و بيدل اكنونجستم بسي.رفتم بسي
انتهاي و ابتدا از بيخبر ميروم.نيست تحير بي دل كههيچ
ناداني دانائيم.كجاست از ندانمها اين كه حيرتم دركار
.سرگرداني و حيراني ناداني همه و است
چيست؟ جان كه جان از خبر دارد جان نه
كيست؟ تن كه تن از آگهي را تن نه
وشيطان ملك و انس و جن از نه و اي آگاهي فلك گردش از نه
قطرهبسيار بدان و آمدند وجود به قطرهاي از خلقي.خبري
پندار پرده در سرگردان آن فطرت درك در و انديشيدند
.كشيدند سر در عجز گليم و گفتند بيهوده سوداي و بماندند
دارد ادامه
انگليسي متكلمان
(پاياني بخش) مدرن جهان در الهيات
دگرگونيهاي روند بررسي به پيشين شمارههاي در:گشايي جستار
برجسته نكات اين به و شد پرداخته مسيح آيين پهنه در كلامي
و همگام مسيحي كلام و (الهيات) يزدانشناسي كه رفت اشاره
دست ويژه رويشي به بشر دانشي و تحولاتاجتماعي با همگاه
ديدگاه داردبه اختصاص جستار ، اين بخش واپسين.يافتهاست
خوانندگان توجه.دربارهكلام انگليسي متكلمان و انديشمندان
.جلبمينماييم مطلب اين به را ارجمند
معارف سرويس
انگليسي متكلمان
انگليسيكوشيدهاند ، معاصر و متاخر متكلمان از جمعي
تاريخنگاري و علم پرتو در را مسيحي عقايد اصلي محتواي
چند هر باب اين در آنان تلاش.كنند بيان محدودا مدرن
دقيقي بسيار نحو به اما نداشته را الهياتپويشي جاذبه
در آنها كار از نمونه شش ارائه با ما.است شده انجام
رابررسي انگليسي كليساي سهم ليبرال ، تا محافظهكار طيفياز
ليبرال كهمتكلمان است مهم نكته اين تشخيص.كرد خواهيم
جهان در خداباوري به محافظهكار متكلمان اندازه به درست
با پويشي متكلمان مانند آن از وگذشته مينهند ارج مدرن
برعكس.ندارند هراسي طبيعي الهيات از ديني مباني بر تكيه
از [انگليس استثناي به اروپا] قارهاي پروتستانهاي اكثر
.بيمناكند طبيعي الهيات
از پرشور و بديع دفاعي ماسكال ، اريك متعدد نوشتههاي
است الهيات نوعي توميسم.است سنتيتوماسي عمدتا الهيات
اكوئيناس توماس وسطي ، قرون كليساي حكيم و قديس دروس از كه
بسيار انجيلي الهيات در ماسكال.(است گرفته ريشه
ميگريخت انجيل نقد مهم حوزه از گويي چنانكه بود محافظهكار
و عقلانيت كه پذيرفت را اصولگرا و طبيعي الهياتي لذا و
به معتقد خواننده به را مسيحي كلاسيك باوري خدا ثمربخشي
اينجا در ميتوان كه او كتاب دو.ميداد نشان انگليس كليساي
مجموعه و است؟ كسي چه او:از عبارتند برد ، نام آنها از
علوم و مسيحي عنوانالهيات تحت پامپتون سخنرانيهاي
استدالالهاي جزئيات تشريح به است؟ كسي چه كتاباو.طبيعي
اين آن بر علاوه.ميپردازد خداوند وجود از دفاع در سنتي
عصر از پس كه تجربهگرايي مقابل در است دفاعي كتاب
در او بود ، زبان انگليسي جهان در غالب فلسفه روشنگري ،
در.دارد مدرن علم با مفصلتري مواجهه پامپتون سخنرانيهاي
و جبر آفرينش ، و كيهانشناسي تشريح به ماسكال سخنرانيها آن
و ميپردازد حيات تكامل و بنيان و مغز و ذهن اختيار ،
و بيكفايتي دين و علم سازگاري دادن نشان ضمن ميكوشد
.سازد آشكار را محض علمي ديدگاه ناتماميت
سنتتوماسي همان در ماسكال مانند كه فارد آستين-2
نامتناهي و كتابمتناهي از نوشتههايش در بود ، شده تربيت
نوآوري و استدلال توان خيالپردازي و كتابايمان تا گرفته
به قائل متاله اولين بايد را فاردساخت آشكار را بيشتري
خدا نگاه از و داشت منسجم بياني او.دانست فلسفي كلام
كتابهاي در ويژه به فارد.ميكرد دفاع جهان به باورانه
از آن تبع به و الهي فعل و مشيت از جالبي بسيار دفاع آخرش
روا خود جهان در را رنج و شيطان وجود خداوند چرا اينكه
خداوند عنوانعلم تحت او كوچك كتاب.دارد است ، دانسته
و علمي ديدگاه رابطه باب در تفكر شيوه براي است الگويي
در پوزيتوليستها و تجربهگرايان با فارد.خدا به باور
تاريخي عقلي ، حقايق تلفيق با ميكرد تلاش و بود كاملي تقابل
مفهومي آثارش در او.دهد نشان را خداباوري حقانيت تجربي و
و جسته شكل به مينامم مسيحي آموزه دروني عقلانيت من ، كه را
.است كرده توصيف ماهرانه بسيار اما گريخته
فلسفه درعالم شگفتيآور گونه به گرچه كواري ، مك جان-3
كليساي معاصر مياناعضاي در اما مانده مهجور الهيات و
انجام سيستماتيك الهيات درزمينه معدودي كارهاي انگليس
اين از يكي مسيحي الهيات اواصول وكتاب است شده
فلسفي عنوانكلام تحت كتاب اين اصلي بخش اولين.كارهاست
مقدمه در او.نوين روشي با طبيعي برايالهيات است تمهيدي
.ميكند مشخص دقت به را الهيات و علم محدوده پيشاپيش كتاب ،
آغاز انسان از وجودي تحليل با را طبيعي الهيات كواري مك
خود از به نسبت كه است انسانشناسي نوعي او تحليل.ميكند
كواري مك.است حساس ايمان براي او قابليت و انسان بيگانگي
طلوع او نظر به.ميداند مقدس همانوجود را اديان خداي
مك.ميشود آغاز مقدس وجود وحياني تجربه از ديني ايمان
به را وجودي تحليل اونميشود قانع وجودي تحليل به كواري
پيوند موجودات اسرارآميز و متعالي منشا و وجود انتولوژي
را خود هم و است موجودات بودن مسبب هم كه منشائي ميزند ،
در و جهان موجودات درون مقدس صورتوجود به كمال و تمام
مشخصه رهيافت اين.ميسازد متجلي (انسان بهويژه) آنان ميان
جستجوي كتابهايدر يعني كواري مك اخير كارهاي اصلي
اول كتاب در اوهست نيز الوهيت جستجوي ودر انسانيت
كه ميكند ارائه انسان استعلايي من باب در انسانشناسي نوعي
حيات هدف و حامي منبع ، دين ، و هنر در خصوصا را خداوند
مفهوم الوهيت جستجوي خود ، در دوم كتاب در.ميداند انسان
مفهوم ، اين طرح از پيش.ميكند مطرح را ديالكتيكي خداباوري
خداباوري جايگزين هيوم تحويلگرايانهديويد ناباوري خدا
بسيار او ديالكتيكي خداباوري مفهوم ميشداما تلقي كلاسيك
براي بديلبهتري و هيوم ديويد خداباوري از قانعكنندهتر
انسان طبيعت كه داد كوارينشان مك.است كلاسيك خداباوري
برهمين او.ميدهد ارتقا روحاني بهحقايق را مادي حقايق
و كاتوليك بسيار محافظهكارانه ، قدري طبيعي ، الهياتي اساس ،
از تازهاي تلفيق ميتوان را او كار.كرد ايجاد سيستماتيك
.دانست سنت و نوآوري
انتهاينسبتا در جنكينز ديويد;دورهام شهر اسقف -4
كه چرا ليبرالتر ، ميگويم.ميگيرد قرار طيف اين ليبرالتر
او شك با وزندگي خداوند باب در مباحثه كتابراهنماي
و است خداوند واقعي شناخت سرسخت مدافع جنكينز كه داد نشان
در كپرنيك ، از پس طبيعي الهيات اما طبيعي ، الهيات مدافع
را خداوند وجود واقعيت ميتواند انسان الهيات اين
ظهور كه ميپذيرد را واقعيت اين ناگزير جنكينز.بيازمايد
ظهور با اجتنابناپذيري شكل به شايد مدرن تكنولوژي و علم
كه ميكند استدلال چنين او اما.است بوده مقارن مدرن الحاد
او زعم به.است يافته قوت مدرن كليساي مرگ دليل الحادبه
از ويژه به حي خداوند وجود از حاكي واقعي تجربه يك تنها
تكنولوژي و علم قيد از انسان رهايي به كمك طريق
او رو اين از.كند معكوس را روند اين ميتواند افسارگسيخته
بشر اصالت نوعي مسيحيت وتناقض انسان كتابشكوه در
تماما كه ميكند پيشنهاد را سياسي الهيات از شكلي و مسيحي
لاهوت حلول) تجدي الهيات و مسيح عيسي تصوير از برگرفته
در تامل كه شكلي به.است تثليثي و (عيسي ناسوت در خداوند
ميتواند كه ميكند فراهم معنوي منابعي الهيات آن مدلولات
در.كند رها تضاد و خودبيگانگي از اشكال همه از را انسان
و ميآزمايند را خدا به عشق مثلا افراد اينكه جنكينز نگاه
اين كه است حقيقت اين بر دليل بهترين خود مييابند رهايي
.كارآمد هم و است واقعي هم عشق
خداوند درباب بحث براي راهنمايي سال 1966 در جنكينز -5
به رابينسون ، جان اسقف بسيارموفق كتاب با بحث اين.نوشت
يك از بيش كه كتابي بود ، شده آغاز خدا به نامسوگند
ميتوان را رابينسون.رسيد فروش به آن از نسخه ميليون
نبود ، ملحد واقع در او.دانست نسبتامحافظهكار چهرهاي
برعكس.ميكردند تصور چنين ناآگاه منتقدان زمان آن در گرچه
آنگونه يا ليبرال متكلم يك كه داد نشان رابينسون كارهاي
چگونه راديكال متكلم يك شود ، ناميده دارد دوست خودش كه
.كند حفظ مدرنيته سياق در را خداباوري اصلي گوهر ميتواند
به را ما كه است تجربه از وجوهي نشاندهنده دقيقا او كار
منابع و غايات جميع از تا واميدارد مدرن انسانهاي عنوان
و سست رابينسون اينكه.شويم آگاه موجود شخصي كاملا
به باور عليه او جدال مسلم ، است امري مينوشت ، نامنسجم
راديكاليسمش درباره و بود مغشوش و آشفته طبيعي فوق امور
كتابش آخرين از كه طور همان اما ميكرد ، مبالغه حد از بيش
اعتقاد اين از هيچگاه او است ، مشهود نيز خداوند جستجوي
حقيقتي به پاسخ پاسخ ، از است عبارت مذهب كه نداشت بر دست
الهيات.ميآيد در تجربه به متشخص امري بهمثابه كه غايي
شهود.ميگيرد قرار بابر مارتين تو -من فلسفه ذيل رابينسون
ديدگاهي چنين او.هست ما وجود ساختاري بن در كه محضي ربط
در هم و سنتي و الطبيعي ماوراء برابرخداباوري در هم را
استكه مايل رابينسون.ميدهد قرار طبيعتگرا مقابلالحاد
كه تاكيدميكند او.رود فراتر توحيدي اديان خداي از
نبايد را خداوند استكه نكته اين كننده منعكس او گرايش
جسم سه او.گرفت نظر در واقعيتهايدنيوي عرض هم موجودي
در و دارد وجود چيز همه در كه را كلوجود هدف و متعالي
روحمتشخص يك است ، برتر چيز همه از و است چيزجاري همه
طريق از داردكه وجود حقيقت از سطوحي كه چرا ميداند
را ما كه حقايقي مييابيمو دسترسي آنها به والا تجربههاي
در.ميدهد قرار علم در كميمكشوف و رياضي قواعد از فراتر
وايلز ، موريس به داشت خواهيم كوتاهي قسمتنگاه اين پايان
ونوشتههايش آراء كه آكسفورد دانشگاه در انتصابي استاد
وايلز.است طيف انتهايليبرال از بارز نمونهاي وضوح به
الهي سنت و تجسد مثل مسيحي عقايد اصول از پارهاي به
و شديد حملههاي اين واسطه به اوميكرد حمله شديدا
حملات اين عليرغم وايلز.است برخوردار سوءشهرت از منتقدانه
خداباوري به تاريخي نقد و مدرن علم با آشنايي برغم نيز و
.داشت راسخ اعتقادي
اعتقاد اين بر خدا معماي عنوانايمان تحت كتابش در وايلز
مبناي بهمثابه خدا به كهايمان گذاشت صحه اگدن شوبرت
از يك هر وجود لازم شرط حيات ، غايي معناي به كامل اطمينان
در انسانشناسانه است ، تفكري اين است يكفرد عنوان به ما
حتي كه گرفت نظر در انساني وجود عنوان به ميتوان آنچه باب
فردي زبان گذاشتن كنار از را ويلسون مانند ليبرال متكلمان
تا ويلسون واقع در.بازميدارد وجود مبناي از گفتن سخن در
به اعتقاد از توجه جالب بسيار نمونهاي كه ميرود پيش آنجا
.ميدهد ارائه روح مثابه به خدا
كه است ارائهشده خداباوري از دفاعيههايي اخير دهههاي در
پيشين دهههاي تحليلهايفلسفي از برتر بسيار كيفي نظر از
حاضر عصر در (علم و) دين فيلسوفانمسيحي از جمعي.است
.داشتهاند برعهده دفاعيههايي و تحليل چنين در عمدهاي سهم
نسبتا دانشمندان از جمعي به ميتوان آنان ميان از
متحده ايالات در فلسفي بالاي بسيار توانايي با و محافظهكار
جرج و لترستورف و نيكولاس پلنتينجا ، الوين:مثل كرد ، اشاره
انحاء به را ديني باور و عقلانيت از ما درك آنان.ماورودس
پلنتينجا ، حدي تا و ستورف ولتر.بخشيدند بهبود مختلف
دروني عقلانيت از ايمان بر مبتني نگرش كه دادند نشان بيشتر
و خنثي نگاهي با را ديدگاه اين نيست لازم و است برخوردار
انساني دانش بايد كه بينش اين به آنان.كرد تصديق بلادليل
فلسفي موضعي از كرد ، بنا مناقشهناپذير كاملا مبناي بر را
خداباورانه نگاه كه دادند نشان طريق اين از و كردند حمله
و كتابعقل به ميتوان مورد اين در.است عقلاني جهان به
در پلنتينجا مقالههاي و ولترستورف نوشته دين مرزهاي
اشاره عقلانيت و وايمان ديني باور و كتابهايعقلانيت
.كرد
عقلانيت و كتابايمان در مقالهاي در ماورودس كه طور همان
باور ساختن موجه در سهمعمدهاي پلنتينجا ، ميكند ، اشاره
انجام سلبي شكل به هم را دفاع اين او است ، داشته ديني
در را او دفاع سلبي شكل.ايجابي نحو به هم و ميدهد
صورت و ديد ميتوان استدلالي الهيات باب در او نوشتههاي
هستيشناختي استدلال از برجستهاش دفاع در را آن ايجابي
اين پلنتينجا ، درباره ديدگاههاي.خداوند وجود براي
خود.است مشهود وشر اختيار كتابخدا ، در موضوعات
كتاب در و شد اشاره آن به مقالهايكه در هم ماورودس
خداوند به اعتقاد مثلآيا پرسشهايي خدابه به اعتقاد
بهخدا ، اعتقاد كه دارد وجود دليلي وآيا معقولاست؟
مشاجره باب در.ميدهد مثبت پاسخ باشد؟ صادق اعتقاد يك
قضاوتهاي ميتوان مخالفانآنها و بنيانانگاران بين
اذعان بايد باشد ، كه هرچه اينقضاوتها اما داشت ، متفاوتي
عقلانيت از دفاع در نويسندگان اين توانفكري:كرد
خدايي به اعتقاد كه سادهاي احكام ;ميدهد نشان خداباوري
.باطلند احكامي ميدانند ، غيرممكن را مدرنيته سياق در عيسي
تاكيدي بهخدا ، اعتقاد عقلانيت بر نوشتههايش در هيك جان
.نميكند برهان اقامه خدا ، به اعتقاد براي اما دارد ، مشابه
.است داشته دين فلسفه در عمدهاي سهم او گذشته دهه سه در
و او همكاري با كه خدا؟ به اعتقاد اوچرا كوچك كتاب
.است ملاحظه قابل بسيار آمده در تحرير رشته به گلدر مايكل
به.است تجربه بر مبتني كامل طور به تقريبا هيك براهين
خداست به باور براي ذاتي و مهم عنصري ديني ، تجربه او نظر
باشد ، مدنظر استدلال حمايت بدون و تنهايي به اگر تجربه اما
.بود خواهد مخرب قدري
ريچارد دينيو اعتقاد ساختن كتابموجه در ميچل ، بازيل
احتمالات ، نظريه از استفاده با خدا كتابوجود در سوئينبرن
به.ميكند ايجاد خدا به اعتقاد براي تجمعي برهان صورت يك
گونهاي به را عقلي استدلالهاي از مجموعهاي او ديگر بيان
كه ميكند تاييد را فرضيه اين كل در كه ميدهد قرار هم كنار
.دارد وجود خلاق بينهايت ذهني جهان ، فرايند كل پس در
ويث هبلت برايان:نوشته
مرديها سيدمرتضي دكتر:ترجمه
|