عاشورا سياسي فلسفه
قيام و امام
امام قيام تاريخي ريشههاي
دوم بخش - (ع)حسين
عاشورا سياسي فلسفه
دورانسازي و شگفت بسيار تاثير عاشورا ، جريان:جستارگشايي
بيگمان گذارد ، خود از پس سياسي و اجتماعي رويدادهاي بر
مردم دادن توجه غمبار ، رخداد اين سياسي آموزههاي از يكي
حاكم نظام نقد بسط و گسترش و خود سياسي سرنوشت در شركت به
از بارها و بارها (ع)حسين امام سخنان در چنانكه.است بوده
گناه را آن و شده نهي ستمگران ، ظلم بر درنگ و سكوت
و اجتماعي تاثيرات ميآيد ، پي از جستاريكه در.شمردهاند
ارجمند خوانندگان توجه.است شده پژوهيده كربلا سياسيحادثه
.جلبمينماييم مطلب اين به را
معارف سرويس
نصر محمد:نوشته
ميتوان تلخزندگي تجربيات ديگر همچون را عاشورا جريان
از مقاطعي در يا داد ، قرار غفلت و فراموشي بيتوجهي ، مورد
تاريخ از دورههايي در كه غمانگيز داستان يك همچون سال
جريان يك يا.كرد ياد است رسيده اتمام به و افتاده اتفاق
انقلاب و شور و حماسه به نياز عصر در كه نمود تلقي حماسي
بهره آن از سلطهگران و سلطهگري با مبارزه و مواجهه در
جستجو آن در را كامل انسان يك بيپايان عشق شور يا گرفت ،
از...و باشند همگان عبوديت و پرستش و تدين الگوي كه كرد
نمود ، ترسيم ديگري زيباي و جامع چهره ميتوان كربلا تابلوي
و بنماياند را ديني ارزشهاي پشتوانه با سياسي مكتب يك كه
به باشد ، شهيدان سالار پيروان همه سياسي زندگي راهنماي
اين در (1).هستم شما الگوي من:است فرموده خود كه طوري
.ميپردازيم انديشه اين اساسي اصول به اجمالي بررسي
قانون و ارزشها حاكميت
سنت و خود رويه دارد ، خدا با كه مناجاتي در سيدالشهداء
من كه ميداني تو خدايا:ميكند مطرح اينگونه را خويش مطلوب
ميكنم درخواست تو از و..هستم بديها دشمن و خوبيها شيفته
راضي آن به تو رسول و خود كه كني عطا را چيزي همان من به
ميكنند مطرح برخي آنچه برخلاف امام منكر و معروف (2).هستي
پناه در كه است كلان و عميق بسيار بلكه نيست ، جزيي و سطحي
.ميگردد اصلاح خود به خود نيز جزيي و سطحي امور آن
نشان عمل ايشاندر كه بود چيزي همان امام منكر و معروف
خود داد ، قرار راستا همان در را خويش سياسي مبارزات و داد
كه است ، مردمي حال اصلاح براي من قيام:ميفرمايد ايشان
با مبارزه و معروف به امر من اراده هستند ، من جد پيرو
(3).كردند دنبال پدرم و جد كه شيوهاي همان.است منكر
در كه است عاشورا سياسي مكتب معروف اصول از يكي فوق اصل
امام.دارد قرار بيقانوني و نفسانيات حاكميت و آن مقابل
:ميدهد توجه اصل آن به حر لشكر مقابل در خود سخنراني در
رحمان خداي اطاعات و است شيطان طاعت به ملتزم حكومت اين
را حدود و الهي قوانين و داده گسترش را فساد نمود ترك را
خدا حرام ميكند ، چپاول بناحق را بيتالمال.است كرده تعطيل
(4).است ساخته حرام را خدا حلال و حلال را
صالحان حكومت
بدست را سرنوشتخويش نميتواند ديني و ايماني جامعه
ارزشي آنها مقبولات و باورها براي كه كساني و بيايمانان
چنين سياسي صحنه در طبيعي پديده يك اين.بدهد نيستند قايل
و نگيرد تعلق اشخاصي چنين به آنها راي كه است جامعهاي
.ندانند مشروع را سيستمي چنين
در سياسي مشخصهقدرت كوفه مردم به نامه در سيدالشهدا
خودم ، جان به:مينمايد اينگونهتوصيف را نظامي چنين
حكمكند خدا كتاب براساس آنكه جز نيست رهبركسي و امام
خود و باشد حق بهدين ملتزم و باشد داشته عدالت سوداي و
و طبقه و ثروت و قدرت فداي نه(5).داند خدا فدايي را
.خاص جريان
بايد راميپذيرد ديني جامعه مديريت مسئوليت كه كسي پس
كه يزيدي همچون حكومت.نظاميباشد چنين لوازم به پايبند
تزويربراي و زور و زر با معاويه و است نمايندهمردم نه
رهبري قانوني و صلاحيتمديريتي نه است ، گرفته بيعت او
است اسلامي جامعه قانون به ملتزم نه و دارد را جامعه سياسي
حق و نژادپرستي و بيعدالتي و ظلم و بدبختي و فلاكت جز
قول به.آورد ببار جامعه براي ميتواند ارمغاني چه ستيزي
و انالله است ، خوانده ملتي چنين فاتحه صورت آن در امام
رهبري گرفتار جامعه اگر السلام عليالاسلام و راجعون انااليه
(6).شود يزيد چون
نسبت:وميفرمايد ميداند خويش حق را حكومت عبدالله ابي
(7).احقهستم حكومت بر ديگران ، به
ما دارد را عادلانه نظام برقراري صلاحيت كه كسي تنها چرا
اين به نسبت حكومت برداشتن ،(ص)محمد بيت اهل ما:هستيم
م-حكـ وجـور ظلــم با و هستند حكومت مدعي كه كساني
(8).م-هستيـ اولــيتر ندارند آن به نسبت حقــي و ميرانند
كه نيستهمانگونه مذموم تنها نه خويش ، حق از دفاع
است فرموده تصريح آن نهجالبلاغهبه در بارها (ع)مولاعلي
فرد كه ، است هنگامي مذموم قدرتطلبي.هست نيز ممدوح
همين رفع براي.باشد داشته ستم و آشوب و فساد انگيزه
اين برادرش به خويش دروصيتنامه حسين امام نيز شبهه
ودخواهي ، -خـ جهت به من قيـام مـيكنند ، نفـي را انگيزه
(9).نيست ري-ستمگـ و فساد خـوشگذرانــي
انسان عزت
احترام و عاشورا ، عزتجويي سياسي فلسفه مهم اصول از يكي
عظمت و كرامت شمردن هيچ به و وتحقير است انسان كرامت به
.است اجتماعي و سياسي منكرات مهمترين از انسان شخصيتي
بجز چيزي ناشايست سياسي نظام يك پذيرش در انسانها اجبار
كمالات و سرنوشت تعيين حق شمردن هيچ به و انسانها تحقير
خويش برادران از يكي توصيه به پاسخ در حضرت.نيست انساني
اين به اشاره شدن كشته از جلوگيري براي يزيد با بيعت به
ذلت بار زير هيچگاه قسم خدا به:ميفرمايد و كرده اصل
(10).رفت نخواهم
نميپسندد برايهيچكس بلكه خود براي نه را تحقير اين حضرت
ميداند ، حق نيز را آن و انتخابكرده كه راهي حتي و
.كنند همراهي را او تا نميدهد قرار فشار تحت را ديگران
نيز را دركربلا خويش همراه پيروان و خانواده حتي حضرت
.كنند ترك را كربلا صحنه صورتتمايل در كه ميگذارد آزاد
با نشدند حاضر كه كساني و بود نيز سيرهاميرالمومنين اين
(ع)حسين امام لذا نكرد ، بيعت به مجبور را كنند بيعت او
هركس و پذيرفت پذيرفت ، را من حق راه هركس:ميفرمايد
خود كه ميدهم قرار قاضي را خدا و ميكنم صبر من نپذيرفت
(11).نمايد حكم او و ما بين
مرگ كه دارد اهميت چنان (ع)حسين براي انساني كرامت و عزت
پست انسان:ميفرمود و (12).ميدهد ترجيح ذلت پذيرش بر را
است دور چه ذلت ، يا مرگ بين است كرده مخير مرا پست فرزند
عزت و پاك دامان و مومنين و رسول و خدا ذلت ، پذيرش ما از
پست و افرادلئيم از پيروي و اطاعت و ذلت پذيرش انسانياز
اين بر لحظه آخرين تا اساسحضرت همين بر (13).دارد ابا
برايآبياري را خويش خون و كرد مقاومت پايداريفرمود ، اصل
به ذلت دست من:است فرموده لذا.نمود فدا ارزش اين جوانه
(14).كرد نخواهم فرار نيز بردگان چون و داد نخواهم كسي
سياسي حساسيت
نظام به حسينبيتوجهي مكتب در داد نشان خويش عمل با امام
نظام مسئول انسانها مطلوب ، نه استو مقبول نه حاكم سياسي
سرنوشت به نسبت بايد و ميكنند زيست آن در كه حاكميهستند
تكليف تنها نه سياسي مشاركت.دهند نشان حساسيت خود سياسي
و سياسي نظام عملكرد از انتقاد است ، انساني هر حق كه است
اسلامي جامعه و نظام سلامت كننده تضمين آن اعمال در آزادي
.است
آزادانه ، اظهارنظر و مشاركت اين منع جهت در سياسي فشارهاي
حق كه است منكري از نهي و معروف به امر اصل با مخالفت
:ميفرمايند (ص)خدا رسول قول از امام.است انسان هر مسلم
كرده ، حلال را خدا حرام كه ببيند ، را حاكميتي ظلم كه هركس
خدا بندگان با است ، رسولالله سنت مخالف ميكند ، پيمانشكني
در ي-سخنـ يا عملي اقدام و ميكند برخورد دشمني و گناه به
همان با را او كه داست-خ حــق نگويـد آن با مخالفت
(15).دهد رار-قـ جـا يك در ظالميـن
.دارد حساسيت اين برانگيختن در سعي مختلف شرايط در امام
بين از اسلامي قانون و سنت:مينويسد بصره مردم به نامه در
خاص عدهاي منابع با مناسب شخصي قومي سنتهاي و است رفته
ياران به خطاب يا (16).است شده زنده و گرفته را آن جاي
باطل از و نميشود عمل حق به نميبينيد آيا:ميفرمايد خويش
مرگ آرزوي انسان وضع اين در كه بطوري نميگردد ، دوري
را ظالمين با زندگي و سعادت حال اين در را مرگ من ميكند ،
(17).ميدانم ننگ
خويش حاكميت درزمان (ع)اميرالمومنين بيان امام گفته اين
پيرزن يك به ظلم شنيدن هنگام حضرت كه ميآورد ، بياد را
نشان حساسيت چنان قضيه اين در انسان اگر:فرمودند يهودي
.بجاست بميرد غصه از آن اثر در كه دهد
آزادگي
امروز آزاديسياسي با عصر ، آن كاربرد در آزادگي چه اگر
ولي است ، سازگار نفس هواي از آزادي با بيشتر و نيست برابر
.نيست كم نيز آن سياسي جنبه
دين از ناشي اينكه ولو ميستايد را آزادگي حسين امام
خيمهها به سعد ابن لشكر هنگامحمله به لذا نباشد ،
و نداريد اگردين ابيسفيان ، پيروان و ياران اي:ميفرمايد
مردانگي به و باشيد آزاده دنيا در لااقل نميترسيد قيامت از
حر آزادانه و عاقلانه انتخاب امام (18).برگرديد خود اجداد
نهاد نام را تو مادرت كه همانگونه:ميگويد و ميستايد را
(19).آخرت آزاده وهم دنيا آزاده هم هستي ، آزاده
كه هنگامي است ، دوست تملق و پرور سفله هميشه فاسد نظام
آنجا مردم وضع و عراق اوضاع از فرزدقشاعر با امام
:كردي آگاهيسئوال و خبره فرد از ميگويد وي:ميپرسد
(20).توست عليه آنها شمشيرهاي ولي تو با مردم قلبهاي
چون ولي دارند دوست را سالاري شايسته و طلب قلباحق مردم
كنار در ميشود تامين سلطه نظام پناه در آنها دنياي
داشت انتظار نبايد مردم عموم از.ميگيرند قرار سلطهگران
و حقيقت و حق فداي را خود چيز همه و شوند قهرمان همه كه
فقط دين و هستند دنيا بندگان مردم:امام قول به.كنند دين
آن با آنها معيشت كه هنگامي تا و است جاري آنها زبان بر
آيد پيش گرفتاري كه هستند ، هنگامي دين كنار در شود تامين
(21).بود خواهند اندك واقعي دينداران
را خويش سرنوشت مردم باشد داشته وجود آزاد جوي كه زماني
خطر كه صورتي در ولي ميسازند دارند دوست واقعا كه آنگونه
به دست است ممكن آن تامين براي حتي باشد گرفتاري و زور و
قلب روي از چند هر.ببرند حق نابودي براي نيز سلاح و شمشير
اين باشد زيادتر جامعه در فساد رسوخ چه هر.نخواهند را آن
.است بيشتر حق با مخالفت شدت
ديني پرورش
لازم امكانات كه ميخواهد خود سياسي نظام از ديني جامعه
.دهد قرار خويش كار اولويت در را دينمردم پرورش براي
مردان و خدا و آنها ارتباطبين ميگذرد چه هر كه بگونهاي
مبناي بر چون فاسد جامعه يك كه حالي درگردد بيشتر خدا
در نميتواند نيز را خويش بقاء است ، نشده ايجاد ارزشها
آزاد فعاليت و نظارت جهت همين به ببيند ارزشها كنار
با جهت همين به.كند تحمل نميتواند نيز را خيرخواهان
.ميكند برخورد خويش مخالفين با سرزنش و سب زورو و خشونت
كردن رها با و ميفريبد را قشريون و مقدسين فريب ، و ريا با
تا ميكند تلاش اجتماعي نفوذ صاحبان و دردست بيتالمال
دقيقا شيوه اين.تحكيمنمايند و توجيه را وي نظام آنها
اينچنيني نظام.كردند عمل يزيد و معاويه كه است هماني
.است دوست متملق و پرور احمق
عاشورا صبح كه ميرسد اينجا به جامعهاي كه ميشود چگونه
ميبيند حسين خيمههاي پشت در را دشمنآتش كه هنگامي
آتش در ازقيامت زودتر ميخواهي آيا حسين يا:ميگويد
آمده امام لشكر جلو تميمي حوزه بن عبدالله (22).روي
از يكي كه هنگامي و است شماحسين از يك كدام:ميپرسد
را تو حسين اي:ميگويد معرفيميكند ، را ابيعبدالله ياران
امام به اشعثخطاب محمدبن يا (23).ميدهم بشارت آتش به
و (24).دارد وجود محمد و تو بين نسبتي چه:ميگويد حسين
جنجال و هو:ميكند سخنراني (ع) ابيعبدالله كه هنگامي
امام كه طوري به بگويد سخن او نميگذارند و ميكنند
شما شكمهاي است ، رسيده شما به كه حرامي هداياي ميفرمايند
ساكت چرا است ، مهرزده شما دلهاي بر خدا و كرده پر را
(25).نميشويد
فرزند كشتن از پس كه ميرسد اينجا به مسلماني ميشود چگونه
كسي چه:ميزند فرياد است اسلامي حكومت كارگزار كه پيامبر
داوطلب نفر ده و بتازد اسب حسين جنازه بر ميشود داوطلب
(26).ميشوند
بر زياد ابن آن در كه است ديني سياسي ، نظام چگونه اين
و حق كه سزاست را خدايي سپاس:وميگويد ميرود منبر
او ياران و يزيد واميرمومنان كرد پيروز را آن طرفداران
به را آن طرفداران و دروغگو پسر دروغگوي و نمود ياري را
.ميسپارد گوش سخنان اين بر ساكت جامعه و (27).رسانيد قتل
:پانوشتها
ابن كامل كوفه مردم به (ع)حسين امام نامه)اسوه في ولكم -1
(ص 280 ج 3 اثير
ماهولك...واسئلك المنكر انكر و احبالمعروف اني اللهم -2
(ص 186 خوارزمي ، مقتل)رض لرسولك و رضي
امر ان اريد(ص)جدي فيامه الصلاح لطلب خرجت انما-3
علي ابي و جدي بسيره واسير عنالمنكر انهي و بالمعروف
(ص 188 همان -محمدبنحنفيه به حضرت وصيتنامه)بيابيطالب
و الرحمان طاعه تركوا و الشيطان طاعه قدلزموا هولاء ان -4
احلواحرام و اظهروالفسادوعطلواالحدودواستاثروابالفييء
(ص700 ج 7طبري) وحرمواحلاله الله
بالقسط ، القائم بالكتاب ، الااحكام ماالامام فلعمرمي -5
ارشادمفيدج)ذاتالله علي الحق ، الحابسنفسه بدين الداين
(ص 36.2
مقتل).يزيد مثل براع الامه اذابليت السلام الاسلام علي -6
(ص 185 ج 1 خوارزمي
(ص 700 ج 7 طبري ، )غير ممن حق انااحق -7
هولاء من هذاالامر بولايه واولي محمد بيت اهل نحن -8
بالجور فيكم والسائرين لهم ماليس والمدعين ،
(ص 81 ج 2 مفيد ارشاد)والعدوان
مقتل)ولاظالما لامفسدا و ولابطرا اشرا اخرج لم اني -9
(ص 188 ج 1 خوارزمي
(23-لهوف)ابدا نفسي من الدينه لااعطي والله -10
علي رد من و بالحق اولي فالله الحق بقبول قبلني فمن -11
هو و القوم بين و بيني يقضيالله حتي هذااصبر
(ص 188 خوارزمي مقتل)خيرالحاكمين
معالضالمين والحياه الاسعاده الموت لااري اني -12
(ص 300 ج 7 طبري)الابرما
النار دخول من والعااولي العاد ركوب من اولي الموت
(ص 328 نجفي محمدصادق.علي بن حسين سخنان)
و السله بين اثنتين قدركزبين الدعي ابن الدعي الاان -13
رسوله و ذالك يابياللهلنا مناالذله هيهات و الذله
من ابيه نفوس و حميه وانوف طهرت و طابت حجور و والمومنين
(ص171 العقول تحف) الكرام مصارع علي اللئام طاعه نوثر ان
ارشاد)فرارالعبيد ولاافرمنهم الذليل اعطا بيدي الاعطيهم -14
(ص 102 ج 2 مفيد
لحرام مستحلا جائرا سلطانا راي من قال (ص)الله رسول ان -15
فيعبادالله يعمل الله رسول لسنه عهدهمخالفا ناكثا الله
علي حقا كان لاقول بفعلو عليه بغير فلم العدوان و بالاثم
(ص 300 ج 7 طبري).مدخله يدخله ان الله
(ص 240 طبري ، 7)قداجبيت والبدعه قداميتت السنه فان -16
عنه ، لايتناهي الباطل والي به لايعمل احق الي الاترون -17
الاسعاده لااريالموت فاني.المومنفيلقاءالله ليرغب
(ص 300 ج 7 طبري)الابرما معالظالمين والحياه
كنتم و دين لكم يكن لم ان سفيان ابي ال شيعه يا -18
الي وارجعو فيدنياكم فكونواحرارا المعاد لاتخافون
(ص 331 علي حسينبن سخنان) احسابكم
والاخره الحرفيالدنيا وانت امك سمعتك الحركما انت -19
(ج3وص 355 طبري ، )
-(ع)علي بن حسين سخنان)عليك اسيافهم قلوبالناسمعكو -20
(ص106 نجفي صادق محمد
ما يحوطونه السنتهم علي لعق والدين عبيدالدنيا الناس -21
ص تحفالعقول) اديانون قل بالبلا ، فاذامحصوا معايشهم درت
(174
ج مفيد ، ارشاد)القيامه؟ يوم قبل النار اتعجلت حسين يا -22
(ص 99 2
بالنار ابشر:قال فماتريدفيه ، هذاالحسين حسين ، افيكم -23
(ص 249 ج 1 خوارزمي مقتل)محمد بين و بينك قرابه اي -24
الحرام من بطونكم ملئت و الحرام من عطياتكم انخزلت قد -25
همان) تسمعون الا تنصتون الا يلكم و عليقلوبكم الله فطبع
(منبع
منهم عشره فانتدب فرسه؟ فيوطئه للحسين ينتدب من -26
(ص118 ج 2 مفيد ارشاد)
و يزيد نصرالمومنين و واهله الحق اظهر الذي الحمدلله -27
(منبع ، 121 همان) شيعته و الكذاب اكذابابن قتل و حزبه
قيام و امام
(آخر بخش) عاشورا واقعه بر تحليلي
مطهري مرتضي شهيد استاد اثر
است ، رهبر و امام كه جهت آن از رهبر و امام به متعال خداي
مناقشه تشبيه در البته) بلاتشبيه.است داده اختياراتي
كنگره از جمهور رئيس كشورها از بعضي در كه همانطور (نيست
يك امت ، رهبر به امت ، رهبري براي خدا.ميگيرد اختياراتي
مختلف شرايط ر د را قانون زيرا)است داده اختيارات سلسله
اگر پيغمبر ديگر (.نيست كسي هر كار كردن پياده و اجرا
براي مكه فتح از بعد مثلا كند ، انتخاب را كسي ميخواهد
كند ، تعيين امير لشكر فلان براي يا و كند معين حاكم آنجا
ا را شخص فلان شما !رسولالله يا بگويد جبرئيل كه نيست لازم
حكم به كه است پيغمبر خود اختيار در ديگر اين ، .كن نتخاب
و ميدهد انجام را كار اين دارد ، رهبر كه زيادي اختيارات
مثل امر اين.شود خارج قانون كادر از نبايد البته
كار به لشكرها فرماندهان كه است استراتژيهايي تاكتيكهاو
وقتي در مثلا.دارد بستگي آنها خود ابتكار به كه ميبرند
(العلمين اسكندريه ، )مصر در محور دول با متفقين كه
مقرراتي البته بود ، متفقين فرمانده آيزنهاور و ميجنگيدند
از بسياري ولي ميكرد ، تجاوز آنها از نبايد او كه بود
خرج به ابتكار بايد او ;داشت بستگي او ابتكار به قضايا
.داشت را حالت همين عينا هم دشمن.ميشد پيروز تا ميداد
پاسخ همچنين و عوف عبدالرحمنبن جمله معني ببينيم حال
متعهد بايد تو:گفت (ع)علي به عبدالرحمن چيست؟(ع)علي
روش ولي باشد الله رسول سنت كتاباللهو قانون ، كه شوي
شيخين روش (ع)علي اگر.باشد شيخين رهبري روش همان رهبري ،
خيال خود پيش عمر چنانچه مثلا صورت اين در راميپذيرفت ،
تحريم است كرده تحليل پيغمبر كه را متعه دارد حق كه ميكرد
در يا و ;است حرام ميگويم هم من ميگفت بايد (ع)علي كند ،
بالسويه تقسيم از را آن تدريجا عمر كه بيتالمال مورد
ميشد متعهد بايد داشت ، روا تبعيض و كرد خارج پيغمبر زمان
بدعتهايي بايد و ;ميكند عمل ترتيب همين به اين ، از بعد كه
حق رهبر و رهبرم من اينكه عنوان به خودش زمان در عمر راكه
.ميپذيرفت.بود آورده وجود به بكند چنان و چنين دارد
محدود عمر و ابوبكر رهبري كادر در را (ع)علي ميخواستند
او صورت اين در كه چرا نداشت امكان علي براي اين ، و كنند
و كند درست تيپي خودش براي عثمان مثل العياذبالله بايد هم
هم را كس هر و بكند خواست ، كه كاري هر خودش دل مطابق بعد
كه علياي.كند پاره را فتقش بزند ، كتك كرد اعتراضي كه
كند ، عمل پيغمبر سنت و الله كتاب اساس بر ميخواهد
روش من گفت لذا.بپذيرد را نفر دو آن رهبري روش نميتواند
با نشد حاضر كلمه يك اين خاطر به.رانميپذيريم آنها رهبري
.كند بيعت عوف بن عبدالرحمن
بود ، شده عوض خيلي رهبري روش ،(ع)حسين امام زمان در
به ميخواهد كه خط يك.بود كرده تغيير آسمان تا زمين از
موازات از ذره يك اگر كند ، پيدا امتداد ديگر خط موازات
ولي ميكند ، پيدا ديگر خط از كمي فاصله شود ، ابتدا خارج
سال شصت در.ميشود زيادتر فاصلهاش كند ، ادامهپيدا هرچه
دنياي مركز ميخواهند مردم وقتي اكرم پيغمبر درزمان قبل ،
عمر و ابوبكر زمان در حتي ميبينند؟ چه راببينند ، اسلام
ديگري شكل و كرد تغيير عثمان زمان در ولي.بود همانطور
او كردن عمل در مسلمين ، خليفه خلاف بيشترينكار.نمود پيدا
.بود روشش در بلكه نبود ، رسولالله وسنت الله كتاب به
.بود روش در بيشتر هم ومعاويه ابوذر اختلاف
مسلمانان خليفه ميخواهند وقتي (حسين امام زمان) حالا
درك را پيغمبر كه مسن افراد ميبينند؟ چه راببينند ،
و كردهاند ، درك را عمر و ابوبكر كه حتيآنها كردهاند ،
وقتي ديدهاند ، خلافت دوره در را (ع)كهعلي كساني مخصوصا
دو و سي كه ميبينند را جواني اسلام ، مركزدنياي در ميآيند
كه قدي بلند خيلي جوان.است نگذشته ازعمرش بيشتر سال سه
صورتش در لكههايي ولي بوده ، وخوشمنظره خوشسيما ميگويند
ميگويد ، شعر عالي هم خيلي كه جوانيشاعرمسلكاست داشته
و اسب و سگ وصف در يا و معشوق و مي دروصف همه اشعارش ولي
.او جايگاه به رسيد تا كرد طي بايد را در هفت.است ميمونش
ميآيند دربانها ابتدابرود او ملاقات ميخواهدبه كه كسي
بگذرد ، آنجا از بتواند اگر تفتيش بعداز راميگيرند ، جلويش
جايگاه به برسد تا بگذرد ديگر دربانهاي و در ازچند بايد
محيط يك در كه ميبيند را مردي ميرسد ، بهآنجا وقتياو
از پايههايي با كرسيهايي را دورش و طلانشسته تخت روي مجلل
سفراي و اشراف و اعيان و رجال.نقرهگذاشتهاند و طلا
.بنشينند كرسيها آن روي بايد ميآيند ، خارجيكه كشورهاي
پهلودست را ميمون يك اشراف ، و واعيان رجال همه بالادست
.است پوشانده او به هم زربفت ولباسهايفاخر نشانده خودش
مجري ميخواهد و پيغمبرم ، خليفه من:شخصيميگويد چنين
جمعه امامت ميخواند ، هم جمعه نماز ;الهيباشد دستورات
.ميكرد موعظه را مردم حتي و ميخواند مردمخطبه براي ميكرد ،
جهان براي چقدر حسيني نهضت كه انسانميفهمد كه اينجاست
.دريد را پردهها اين وچگونه بود مفيد اسلام
مردم مثلانبود كه ارتباطي وسائل زمان ، آن در
خيلي آمد و رفتميگذرد چه شام در كه نميدانستند مدينه
ميرفتند ، شام به مدينه از احيانا كه هم افراد.كمبود
حسين ، امام قضيه از بعد.نداشتند اطلاعي يزيد ازدستگاه
هيئتي.كشتند را پيغمبر پسر !عجب كه كردند تعجب مردممدينه
.شد كشته حسين امام چرا كه فرستادند شام به تحقيق رابراي
:بود؟گفتند چه قضيه:پرسيدند مردم هيئت ، اين بازگشت پساز
كه مدتي در ما كه بگوئيم شما به جمله يك در همينقدر
آسمان از نكند !خدايا ميگفتيم دائم بوديم ، درآنجا
بگوئيم شما به نيز و.بشويم هلاك شكل اين به ما و سنگببارد
و سگبازي و شرابخواري كارش كه ميآييم كسي نزد از كهما
و سنتور و تار نواختن كارش است ، ميمونبازي يوزبازيو
تكليف حال ، ديگر.محارم با حتي زناست است ، كارش لهوولعب
.راميدانيد خودتان
افرادي چه و.خونين قيامي كرد ، قيام مدينه كه بود اين
.آمدند خروش به كربلا حادثه كهبعداز
زاد مرگ بعداز كه شاعر بسا اي
علي و:ميگفت را سخناني چنين بود ، زنده تا حسين امام
فاتحه ديگر يزيد مثل براع ، الامه بليت قد اذ السلام الاسلام
آنوقت ولي.باشد شخص اين نگهبانش اگر بخوانيد را اسلام
را اسلام دنياي او شهادت شد ، شهيد وقتي اماكسينميفهميد
ديدند نزديك از رفتند و كردند حركت افراد تازه.تكانداد
در حسين نميديدند آئينه در آنها را آنچه كه وفهميدند
و كردند تصديق را (ع)حسين سخن آنوقت.است ميديده خشتخام
.ميگفت راست آنروز گفتنداو
امام قيام تاريخي ريشههاي
دوم بخش - (ع)حسين
را يزيد پسرش كه گرفت تصميم ق سال 56 در معاويه كه هنگامي
بيعت مردم از او براي خود حيات زمان در و سازد خود جانشين
بيعت كه ازجملهكساني نماند ، برايش مخالفي تا بگيرد
وعبداللهبن (ع)حسين امام ميشد ، مهمشمرده بسيار ايشان
موقعيتيقرار در اشخاص اين.عمربودند عبداللهبن و زبير
به وصول شايسته عامه نظر ودر عموم توجه محل كه داشتند
معاويه پيشنهاد از سهتن اين از هيچيك.بودند مقامخلافت
در معاويه جهت بههمين و نكرد استقبال يزيد با بيعت براي
ايشان به خوشي روي ابتدا نمود مدينه و مكه به كه سفري
در و پذيرفت بهگرمي را ايشان ظاهر در بعد اما نداد نشان
اظهار يزيد اعلامجانشيني هنگام در اگر كه كرد تهديد باطن
تن اينسه تهديد اين با.شد خواهند كنندكشته مخالفت
كرده مخالفتي يا اظهارموافقت بيآنكه ماندند خاموش
يزيد پسرش و دنيارفت از هجرت شصت سال در معاويه.باشند
خلافت مردممدعيان نظر در كه تن سه اين از گرفتكه تصميم
ابي وليدبنعتبهبن به و بگيرد بيعت خلافتخود براي بودند
بيعت تن سه اين از بهزور نوشتتا مدينه حاكم سفيان
و امام و بگيرد ايشانبيعت از نتوانست وليد.بگيرد
و بروند مدينهبيرون از كه گرفتند تصميم عبداللهبنزبير
فسوق محل نبايد قرآن دستور به مكه زيرا ببرند پناه مكه به
به.باشد امان در بايد شد آن وارد كس هر و باشد جدال و
رجب ماه آخر به مانده روز دو يكشنبه شب (ع)حسين طبري گفته
.افتاد راه مكه بهسوي و شد بيرون مدينه از هجري شصت سال
او با بيتش اهل تمام و برادران اولاد و برادران و فرزندان
به و ماند مدينه در كه حنيفه محمد بهجز كردند همراهي
جويد دوري معاويه يزيدبن از حتيالامكان كه كرد نصيحت برادر
امكان صورت آن در كه نرود معروف شهرهاي از شهري هيچ به و
منجر او قتل به امر اين و بود خواهد خونريزي و جنگ
امن در آنجا در اگر و بماند مكه در كه گفت نيز و خواهدشد
ببيند تا برود كوهها و بيابانها به وگرنه خوبست كه باشد
از را او مكه راه در مطيع عبداللهبن نيز و ميشود چه نتيجه
و (ع)علي با را كوفيان غدر و داشت برحذر كوفه به رفتن
.كرد گوشزد او به (ع)حسن
.شد مكه وارد شعبان روزسوم و كشيد طول روز پنج امام سفر
والاي شخصيت و قرارگرفت عموم توجه مورد مكه در(ع)حسين
چنانكه داد تحتالشعاعقرار را زبير شخصيتعبداللهبن او
نزدامام ديگر مردم با روز هر شد زبيرناچار عبداللهبن
در (ع)علي حضرت هواخواهان شيعيانو از جماعتي.برود
صرد سليمانبن منزل در مرگمعاويه خبر شنيدن از پس كوفه
در كه نوشتند (ع)امامحسين به نامهاي و آمدند گرد خزاعي
كه داشتند اظهار معاويه مرگ از خوشحالي اظهار از پس آن
شايد تا هستند كوفه به او قدوم منتظر و ندارند امامي
اين از پس.كند حقجمع دور به را مردم او وسيله به خداوند
و رسولانيفرستادند و نوشتند هم نامههايديگري نامه ،
درپاسخ (ع)حسين.كردند ترغيب سويكوفه حركت به را امام
را عقيل مسلمبن خود وپسرعم نوشت نامهاي ايشان نامههاي
اگر و دهد آگاهي احوالمردم و كوفه وضع از تا فرستاد
خبر را او دريافت پيغامهايشان و نامهها رامطابق اوضاع
به عقيل مسلمبن چون.كند حركت ايشان بهسوي نيز او تا دهد
والي و كردند بيعت او با ابتدا در زيادي مردم رسيد ، كوفه
سخت او بر داشت نام بشير نعمانبن كه يزيد طرف از كوفه
نوشتند يزيد به نامهاي هوادارانبنياميه آنكه تا نگرفت
و مسلم برابر در نعمانبنبشير سستي و ضعف از را او و
از كه سرجون مشورتبا از پس يزيد.دادند اوآگاهي اتباع
رامامور بصره والي زياد بود ، عبيداللهبن معاويه موالي
يا آنكه تا كند تعقيب را كهمسلم داد دستور و كرد كوفه
عبيداللهبن.بهقتلشبرساند يا و كند بيرون شهر از اورا
شهر واردآن بهتنهايي و گرديد كوفه بيدرنگروانه زياد
و وعده با را مردم و گرفت بهدست را حكومت زمام و شد
نهم يا هشتم روز در مسلمسرانجام.كرد جلب خود به وعيد
را دارالاماره و خروجكرد كوفه در شصت سال ذيالحجه
با دل قبايلكه روساي و كوفه اشراف اماكرد محاصره
ازمسلم پيروي از را خود افرادطوايف داشتند ، عبيدالله
تنها مسلم چنانكه شدند ، كارموفق اين در و داشتند برحذر
و گرفتار است مذكور تاريخ كتب در كه تفصيلي به و ماند
آگاه مسلم قتل خبر از آنكه از پيش (ع)حسين امام.شد كشته
عدهاي.گرديد كوفه سوي به حركت و مكه از خروج عازم گردد
دادند اندرز اورا عباس بن عبدالله جمله از قوم بزرگان از
اطمينان قابل آن مردم كه كوفه به و بماند مكه در كه
بهجاي كه كرد پيشنهاد عباس عبداللهبن حتي و نرود نيستند
به را خود مبلغان و داعيان آنجا از و برود يمن به كوفه
نپذيرفت را پيشنهادات اين از هيچيك امام ولي بفرستد اطراف
.ماند مصمم و جازم كوفه بهسوي حركت در و
|