|
عرفا ادبيات در تمثيل و رمز
پاياني بخش -عرفا الهيات
جهانشناسي بيان به پيشيننويسنده شماره در:جستارگشايي
.پرداخت اينباره در برجسته نكاتي عرفانيو
از بهرههايي به بااشاره نوشتار ، اين بخش دومين در
تمثيل رمزو ميشودكه پرداخته نكته اين به عرفاني ، ادبيات
بر را راه هماره ادبيات ، اين بنيادين هسته بهعنوان
به را ارجمند خوانندگان توجه.ميگشايد تفسير و تاويلپذيري
.مينماييم جلب جستار اين پاياني بخش
معارف سرويس
گاهي چون نيست ناواقع امر آورنده پديد تخيل ، گونه اين
از تخيل ، گونه اين نيز.است وهم گمراهانه پيروي خيال كار
.است تاويل همانند او كار و برميگيرد پرده ناپيدا ، واقع
احسن في ربي صوفيهرايت مشهور سخن خيال ، عالم قلمرو در
چهره (ديدم صورتها ، نيكوترين به را پروردگارم) (24)صوره
هست رمزي سخن ، اين در و ميدهد نشان را جهان حقيقي و الوهي
را تجلي و ميبرد ميان از را عالم باطن و ظاهر ميان مرز كه
در خيال معهذاميكند نمايان عارف هستي واقعيتهاي تمام با
عارف معرفت منزله به علمي ، و نظري جنبه دو در عرفا الهيات
تخيل رمزي ، ادراكهاي اندام همچنيناست جهان از مرتبهاي و
لذا.نميشكفد مثال عالم مرتبه در جز فعال تخيلاست فعال
در (25).نوعياست صورت يك ممتاز و بارز نمونه امر ،
اين.است نوعيتجلي هرچيز ، از قبل خلقت عربي ، ابن عرفان
عالم همين رابه خود اثر تخيل.است خلاق تخيل كار تجلي ،
لذا.آمدهميگذارد (26)اصطلاحعماء ، در آن تكوين رمز كه
به مستقل و خاص واقعيت از مرتبهاي به مذكور تصوير اسناد
از خلقت صورت به خلقت ، مفهوم با كه ميگيرد صورت اعتباري
را تجلي كه امر اين خود كه چنان.ندارد تناسب (27)هيچ ،
پذيرش مستلزم نيز بازگرداند هيچ ، از خلقت به بتوان
اين با (28).است خيال و پندار كاهش و تخيل در انحطاطي
آنچه جز چيزي و نيست پنجگانه حواس از بينياز خيال ، همه ،
عرفا ، الهيات در.نميكند تخيل ميدهند ، او به حواس اين
شكل به آن در حقايق كه است حضرتي مطلق ، مثال يا خيال عالم
واجساد ، متجسد آن در ارواح.ميشوند آشكار نمادين و رمزي
مطلقيا خيال عالم يا جهان مقابل ، در.ميگردند گونه روح
يا مقيد مثال يا خيال جهان منفصل ، يا مطلق جهان و منفصل
كه است انسان خيال پهنه جهان ، اين.دارد قرار متصل
آن در مطلق خيال يا مثال عالم صورتهاي همانندآيينهاي ،
و ميپذيرد است صورت داراي را آنچه خيال ، .بازميتابند
از صورتها ، تنوع در و ميكند مصور را است بيصورت آنچه
است حقيقي جهاني مثال ، عالم اين ، بنابر.است وسيعتر ارواح
ميان غلظت ، و لطافت ميان گونهاي به آن در اشياء صور كه
مثال عالم همان اين و ميشوند آشكار صرف ، ماديت و روحانيت
(29).دارد نام منفصل يا مطلق
ابنعربي.است خيال دربررسي مدخل دو منفصل و متصل خيال
مساله اين عرفانيدرباره بحث و تفسير به همه بيشاز
و نيست جدا خيال فاعل از متصل ، خيال (30)پرداختهاست
منفصل ، خيال.است خيال فاعل از جداي خيالي منفصل ، خيال
در كه است همان و دارد خود ذات به قائم و مستقل وجودي
حقيقت اين (31).است آمده مثال ، برزخي عالم و عماء مفهوم
در و هستند آنهاست خاص كه جهاني در جزا ، مثالهاي كه
در ميشوند انگيخته آن در مذكور مثالهاي كه خيالي نتيجه ،
درخود را ارواح و معاني ميتواند دايم كه است ذاتي حكم
(32).آنهاست تجلي اسباب كه دهد كالبدي آنها به بپذيردو
با ديدار مثلا.است خيالمنفصل فرمان تحت متصل ، خيال
خيال معنوي واقعيت مرتبه انساناز كه معناست بدين فرشته
عبور نيست ، جدا فاعل كهاز متصل خيال مرتبه به منفصل
ملكوت به است پيوسته فاعلخيال به كه متصل خيال.ميكند
اگر و ميشود نظارهگرتبديل انديشه به باشد خدمتتعقل
.است ظاهريخيالگونه و پنداري صوري وهمباشد ، تابع
مطلق همو ، خيال كه هست مستقل تخيل تنهايك بنابراين ،
فرانسويتخيلي عارف و فيلسوف هانريكربن ، نظر به.است
اين و كند مقيد را جوهرش كه است شرايط هرگونه از كنار بر
سوي از.ميسازد تجلي صورت به را جهان كه است عمايي همان
جزيي اما است پيوسته خيال فاعل به چه اگر متصل ديگرخيال
شامله مرتبه و جامعه حضرت همان كه است مطلق خيال از
(33).است
اساسي اركان از جهانشناسيعرفاني در الهي حب اشتمال
حق وجه جز چيز بههيچ خاكي دوستي اينانديشهآنهاست
وجمله هرحرص از بيشائبه سر اين در صوفي.ندارد توجه
.نيست او دل در حق وجه جز چيزي شوق و پاكشده (34)عيبي
كه آن بي است خداوند هبه و اهداء حقيقت در كه الهي حب طلب
بداند ، مجال قابل محبوب و محب ميان را (35) اتحاد و حلول
كه هست فضايي الهي ، محبت در.است الهي حب تجربه از ماخوذ
عارف آن ، موجب به و ميگذارد معلق را تعلقغيريانسان
حب.مييابد جان به را مطلق كمال در استهلاك نهايي تجربههاي
همه در همذاتي اين.است هستي با عارف همذاتي تجربه الهي ،
سلوك و توجه در آن لازمه و است كرده ظهور تاريخ عرصههاي
حسي تعلقات ترك كمال ، اين افق.است عالم باطن به عارف
نايل وجود به بيانقطاع ، اتصالي در را او و ميطلبد را عارف
در كه خداست ذات حب ، تجلي اصلي مايه بنابراينميكند
محبت ، عارف ، نظر به.است بوده مكنون غيب ، ناكاويدني اعماق
گونهاي مخلوقات ، به محبت حتي.خداست داشتن دوست بر مبتني
تنها و ندارند وجودي و بود عالميان زيرا است حق داري دوست
و دل صفاي نشانه محبت ، نيز.حقاند ذات از پرتويي و نمود
تاريكي كه ميداند راچراغي محبت عارف ، .است عارف طبع كمال
گرم را زندگي و نرم را دلها و ميكند تبديل روشني به را
حق به منتهي كمالي ، و جمال هر عارف ، الهيات در.مينمايد
در و است حق داشتنها ، دوست و زيباييها همه منشا و ميشود
.خداست عشق ، و معشوق عاشق ، واقع
جهان و خدا از صوفيه تمثيلهايعرفاني نفس ، اطور سير در
از جابلصا /وجابلسا تمثيليجابلقا شهرهاي.ميگيرد شكل
حدودجغرافيايي وراي در اينمدينهها (36).گونهاند اين
مبتنيبرفهم آن ترسيم كه دارند اقاليميجاي در و است
آباد ، ناكجا همچنيناست شناختيعرفا وجود ديدگاههاي
-رواني كوههاي سوي آن اصطلاح ، به كه است آباديي يا مدينه
مقعر سطح در منطقه اين افق(37).دارد قرار قاف آفاقي
مختصات از كه است جايي در يعني فلكالافلاك يا نهم اقليم
حد ، اين نورديدن در با لذا.خارجاست جهان ، اين جغرافيايي
نام و داشت نخواهد معنايي پرسشكجا عالم ، آفاق از
مكان از بيرون مكاني فكر همين از ماخوذ كه ناكجاآبادنيز
مقوله از جا ، از شدن بيرون ولي.نيست جا ، هيچ كه جايي
بيروني ظواهر گذاشتن سر پشت معنا به محسوس ، جهتيابيهاي
پنهان باطني واقعيتهاي كه است مكان يا جا هرگونه به مربوط
نام آباد ، ناكجا پس (38).ميدارد پوشيده انسان چشم از را ،
ناكجاآباد ، (39).است دهنده جا خودش نيست ، جايي در محلي
.ميشود آشكار برخودش ذاتش كه است نفسي يا روان ويژه فضاي
صفت گونه شيواترين كه اين عليرغم عشق ، مفهوم رمزگونه تجلي
اصلي منبع معناشناسي ، حيث از حقيقت ، در است الهي جمال از
زيرا.است بوده اسلامي عرفان و فلسفه در ناكجاآباد طرح
ناكجاآباد ، معهذا ، .نيست ميسر هركس ، براي جمال عالم شهود
(41)است مدبره انوار و عرضي و طولي سلسله در قاهره انوار
گرديده ممكن صوفيه تمثيلي مدينههاي در آن تصوير مجال كه
.است
به سمناني ، علاءالدوله فارسي مصنفات (پانوشتها24
.ص 3 ، 2 ، 271 مايلهروي ، نجيب اهتمام
) Avicenne ct recit Visionnaire.p..
و زمين ميان حايل و پرباران و رقيق ابري لغت در عماء ، (26
و احديت حضرات از رمزي عربي ، ابن عرفان در است آسمان
رحماني نفس در كلمه گويدظهور عربي ابن.است واحديت
كلمه است نفس در چون و عماست در كون ، ظهور و پديدميآيد
هستي ، عماست ، در كه حديث اين از و است شده ناميده امر و
;ص 310311 ج 2 ، /مكيه فتوحات.دارد نام عين ظهور و خلق
ماخوذ عارفان سخنان در عماء اصطلاح اصل ص 38 الحكم ، فصوص
ما شدهپروردگار سوال (ص)اكرم رسول از كه است نبوي حديثي
در فرمود بود؟ كجا بيافريند را آفريدگانش كه آن از پيش
اينحديث اصل درباره زيرش در نه و هواست بالايش در كه عمايي
ج 1 ، ص 54 ، اللتالي ، عوالي با كنيد مقايسه آن نقل مسانيد و
مصباحالانس ، در آن عرفاني شرح و الحديث 79 الرابع ، الفصل
الاسفارالاربعه ، :به كنيد نگاه همچنين و ص 74 ، سنگي ، طبع
.ص 203 جرجاني ، تعريفات ، ص 59 ، ج 1 ، ملاصدرا ،
ذيل) جرجاني تعريفات ، ...لايشي من الشيي ايجاد:الابداع (27
.(مدخلابداع
داريوش ايراني ، اسلام در معنوي تفكر آفاق و كربن هانري (28
.ص 391 دوم ، چاپ پرهام ، باقر ترجمه شايگان ،
:با كنيد مقايسه آن درباره مطالب تفصيل و خيال درباره (29
;ص 291 ج 1 ، ابنسينا ، الشفاء ، ;ص 169 ج 1 ، الاسفارالاربعه ،
;ص 313 ج 1 ، مكيه ، فتوحيات ;ص 23 ناصرخسرو ، زادالمسافرين ،
.ص 175 كاشاني ، الهدايه ، مصباح
ج 2 ، ص 313 ، ج 1 ، مكيه ، فتوحات ;شيئي فص الحكم ، فصوص (30
.ص 229
.ص 392...و كربن هانري (31
همانجا (32
Limajination creatrice dans le sousisme
d'lbn'Arabj,P.)
پاك عيبي جمله و زحرص او شد پاك زعشق جامه را هركه (34
.(ب 23 دا ، نيكلسون ، تصحيح مثنوي ، ).شد
دو از هريك (است1 وضعيت سه بر مبتني چيز دو اتحاد (35
موجود دو هر (است20 مستقل موجودي داراي همچنان موجود
دو از يكي (ميآيد30 پديد ديگر موجودي و ميگردد نابود
نابود ديگري و ميكند حفظ همچنان را خود هستي موجود ،
ناممكن را حق و خلق اتحاد متكلمان و فيلسوفان.ميگردد
و مسيح با ندا براتحاد مبني مسيحيان ، اعتقاد و ميدانند
مرحله واپسين در معتقدند كه را صوفيان از برخي باور نيز
ابنسينا.ميشمارند مردود ميشوند ، متحد سالك و خدا سلوك ،
غيرمعقول و شاعرانه باوري را حقيقي اتحاد داشتن باور
و الاشارات به كنيد نگاه مطلب اين تفصيل براي.ميداند
ج تشيع ، ) ص 390 ج 4 ، ابوالفتوح ، تفسير ص 136 ، التنبيهات ،
.(ص 456 1 ،
شهر دو نام جابلسا و جابلقا اسلامي عرفان و فلسفه در (36
كه بوده غرب سرحد در يا جانب در جابلسا ، .است افسانهاي
در نام اين.دارد دروازه هزار افسانهاي روايات حسب به
جابلقا شهر.است سلوك منزل آخرين از كنايه صوفيه ، مصطلحات
موجب به كه بوده مشرق حد در و است مثال عالم به متعلق
ص ج 14 ، مجلسي ، بحارالانواراست داشته دروازه هزار روايات
كشف ص 556 ، شيرازي ، قطبالدين حكمهالاشراق ، شرح ;8379
ص 45 ج 1 ، سيوطي ، المصنوعه ، لئالي ;ص 269 نسفي ، الحقايق
-60
.ص 416 ،..و كربن هانري (37
.ص 295 ، 465 همان ، (3938
ص نصر ، حسين سيد طبيعت ، درباره اسلامي متفكران نظريه (40
.339340
پورنامداريان ، فارسي ، ادبيات در رمزي داستانهاي و رمز (41
.ص 298
|
|