مدرنيته و سنتي جامعهء
پيچيده ميشود ، گفته اينهاكه از بيش خيلي سنتي جوامع
از گرايانهتر گفتكهفرد ميتوان اعتبار يك به وحتي هستند
بودهاند كردهايم ، مافرض آنچه
ارزشهاي بسيارياز در تجديدنظر با بيستم اشارهقرن
تجديدنظرهاياساسي ، اين از يكي.شدهاست همراه غرب ديرين
غربيبوده اعتباريتمدن به مدرنيتهيعني اصول در ترديد
نويسندگان تا نيچه از كه اينترديدها ، به واكنش در.است
است هابرماسكوشيده كرد ، دنبال را ميتوانآنها پسامدرنيست
چنيندفاعي ، براي.كند دفاع مدرنيته نويني ، از قالب در تا
در سعي و ميشود متوسل ازعقلانيت وبر نظريه به هابرماس
عقلانيت كنار در فرهنگي عقلانيت طرح و مدرنيته نوسازي
.دارد امر اين به اشاره حاضر مقالهء.مينمايد ابزاري
مقالات سرويس
هر و جامعهشناسي رشته اصلي كار نوگرايي ، فرايند تشريح
به سنتي جامعه از گذار اين تونيس.است عمده اجتماعي نظريه
بهجامعه (Gemeinschaft)ازجماعت تحول همچون را مدرن
تحول تحتعنوان را آن دوركيمكرد توصيف (Gesellschaft)
.كرد تعريف بهارگانيكي همبستگيمكانيكي از تغيير و
نظريه.بود توليد شيوه در تغيير بهمعناي نيز ماركس براي
درعينحال ميشود شامل را چشماندازها اين همه گرچه هابرماس
.است وبر عقلانيت نظريه سازههايشنوسازي اساسيترين از يكي
گرايشمان از پيش از رابيش ما تاريخي اخير تحقيقات
دستكم نيز و وسطي سنتيقرون جوامع كردن رمانتيك به
نقاط بعضي در.است آگاهكرده تحولاتش و تغيير گرفتن
ديگر مناطق از بيشتر خيلي دولت(ايتاليا شهرهاي مانند)
خانواده ، ساختار در زيادي دگرگوني و ;بودند يافته توسعه
.داشت وجود اقتصادي وابستگي و توليد اشكال و مذهب و كليسا
سنتي وبري ، جوامع معناي در بازهم اينها اين ، وجود با
.ميشدند كنترل جاودان سنتيديروز اقتدار براساس و بودند
كه موافقم چيزي آن با جاودانمن الگويديروز براساس
برده ارث به پدربزرگ از پدرم كه آنچه با نيز و بود پدرم
آن در كه داشت وجود تغيير بدون گذشته يك.عليهذا قس و بود
البته.ميافكند مذهبيسايه نمادهاي بر اجداد حافظهتاريخي
هستند پيچيده گفتهميشود ، كه اينها از بيش سنتيخيلي جوامع
ميورزند ، انسانشناسانتاكيد و اجتماعي همچنانكهمورخان و
حتي و نابسامانيبودند و زياد دچاركشمكشهاي همچنين آنها
فرض آنچهما از كهفردگرايانهتر اعتبارگفت يك به ميشود
اساسي ، مساله دو با هنوز ما بنابراين.بودهاند كردهايم ،
مدرنيته به كه تحولاتي و بازسازيتغيير و جوامع اين فهم
.هستيم شده ، روبهرو منجر اخير سرمايهداري وجوامع
به رجوع بدون را نوگرايي و عقلانيت مسئله نميتوان چرا
عقلانيت نظريه كه است هابرماساين پاسخ كرد؟ بررسي ماكسوبر
بسزايي اهميت اساسياست ، خيلي كه مدرنيته فهم وبربراي
ميكنيم پيگيري ماكسوبر ازطريق را نوگرايي مامسئلهدارد
در عمليمان و عقلي بيچارگيهاي تجسمبخش اشتباهاتش زيرا
اين با رودررويي به را ما وبر.است عصرمان با مواجهه
درباره انتخابهايمان و ارزشهايمان كه واميدارد امكان
هرنوع است ميپنداريم ، ممكن ارزش را آنها ما كه چيزهايي
يكديگرزندگي با آن در كه عيني جهان معناداربا نسبت
جايگاه ميكنيم سعي ما وقتي و.دادهباشد دست از را ميكنيم ،
ترديدشده و دودلي دچار بيابيم مشكلاتمانرا و وضعيت تاريخي
احتمالي آيندههاي و نقيضگذشته و ضد فهمهاي بين و
از گذار كه هستيم كاملامطمئن ما يكسو ، از.ازپاميافتيم
افسونگري و نيرنگ ازجادو ، رهايي فعلي ، جوامع به جوامعسنتي
ناخوشايند عاقبت كليساو نام تحت مقدس ترورهاي نيزاز و
آموزش علم ، باتحول همراه پيشرفت ، اين.بودهاست گاليله
فرايند را آن بر و.است عقلاني پيشرفت يك وهنر ، تكنولوژي
از پيروي به مانيز و مينامد (disenchantment) افسونزدايي
ما وقتي سويديگر ، از.ميكنيم ارزيابي بهطورمثبت را آن او
چيزها ميكنيم ، درواقع نزديكتر خودمان بهزمان را تاريخ عدسي
پيشرفت ناگهاني بهطور.ميبينيم خيليمتفاوتي بهطور را
.مييابد ربط تكنولوژي و علم خودگردان شبه رشد به دانش
فقدان بهمثابه تحتعنوانعقلانيت را آن هابرماس كه جرياني
بهطور -ميكند بازسازي آزادي فقدان بهمثابه وعقلانيت معنا
.منجرميشود اخير سرمايهداري بهقفسآهنين كه جرياني خلاصه ،
گم حال در يكديگر با وحال گذشته تناقض ، اين در
هم و فرد براي هم خودشناسي ، بحران براي موجبي ميشودبيآنكه
.شوند برايجامعه
فرايند ، دو اين تا سعيميكند هابرماس.است اين مشكل
و مدرنيته از واحد يكنظريه در را عقلانيت و افسونزدايي
وظيفهاي ، چنين برايانجام هابرماس.دهد وفق هم نوگراييبا
.ميپردازد وبر خود نوسازينظريه به
ياعقلانيت افسونزدايي:اول مرحله -وبر عقلانيت نطريه
مثبت
در اما هستند ، دشوار بودن انتزاعي خصلت بخاطر بحثها ، گرچه
تا هابرماس زيرا است آسان اندازهاي تا ما وظيفه اينجا
هم مدرنيته ريشههاي درخصوص وبر ديدگاههاي با زيادي حدود
و كردن روشن نوسازي ، از بخش اين هدف واقع در.است عقيده
اوليه تحول بهعنوان وبر كه است چيزي آن كردن مطرح سپس
تاريخي فرايند با اينجا در ما.ناميد غربي مثبت ، عقلانيت
هجدهم قرن تا وسطي قرون اواخر از دقيقا كه هستيم دررو رو
حد بالاترين در نهادگرايي دوره ، اين درخلال.دارد تداوم
جامعهتغييراتي سازماندهي دراصول و.ميشد مطرح عقلانيآن
فرايند اين.شد متحقق وتوسعه دانش وسيع واحتمالات داد رخ
آنچه ظهور ،(1).آمد دست به هم با تحولمرتبط سه طريق از
مذهب حوزههايعلم ، در تمايز (2) ناميد ، پروتستان اخلاق وبر
سه هر از نوبت به دراينجامدرن حقوق ظهور (3) و هنر و
:ميشود صحبت اينها
پروتستان اخلاق (1)
رشتههاي ساير از يافتهتر تكامل وبر مذهب شناسي جامعه
و (Tenbruck)برك وتن هابرماس.ميباشد او مطالعاتي
عنوان به را عقلانيت فرايند وبر كه ميورزند اصرار ديگران
طور به و لوتروكالون بينظير و خاص مذهبي جهتگيريهاي نتيجه
بويژه و مذاهبميدانست كشانه رياضت پروتستانيسم كلي
تطهير و تقديس حتي و تقويت به هنديتمايل و چيني مذاهب
ويژگيبرجسته مقابل ، در.داشتند سنتي عادت و عمل ، رفتار
هم در را سنت كهفشارهاي است اين رياضتكش پروتستانيسم
اين.ميكند دگرگون را دنيوي رفتارمعمولي و عمل و ميشكند
فعاليتتجاري و اقتصادي مهم حوزههاي در دگرگونيخصوصا
توضيح براي وبر از عبارتعجيب اين از هابرماس.يافت تبلور
:ميكنند استفاده مذهب از ملهم ايندگرديسي دروني منطق
سازمان وحدت رياضتكشباعث پروتستانيسم حرفهاي اخلاق فقط
اطمينان با دنيوي حرفهاي ناگسستنياخلاق و اصولي يافته ،
معنوي -دنيوي رياضتكشي اين...شد رستگاريمذهبي از
.نشد يافت ديگري مذهب هيچ در كه دارد پيامدهايي و ويژگيها
از اما نمانند ، مجرد راهبان مانند تا خواست معتقدان از
از اما ;نباشند فقير ;كنند پرهيز شهواني تمايلات و لذايذ
دوري كار بدون ثروت و درآمد از ناشي بيهوده لذايذ همه
زندگي از ;كنند خودداري ثروتداري به تظاهر از و جويند
عقلاني طور به اما كنند ، دوري صومعهها در كشانه رياضت
منظم سازماندهي رياضتكشي اين روشن و واحد هدف.كنند زندگي
تفكرانسان اين نمونه.بود كردار و رفتار كنترلمند و
سازماندهيعقلاني خاصاش نتيجه و بود (Berufsmensch) حرفه
.بود اجتماعي روابط
مورخان و حزبماركسيستها بالقوه چالشهاي به كمتر هابرماس
ميكنند استدلال گويانهاي پيش كهبطور ميكند توجه تجربهگرا
اخلاق اينكه و كردهاند وارونه را مسئله ووبر او كه
اقتصادي عادي شرايط در تحول و تغيير نتيجه بيشتر پروتستان
كه ميكند تاكيد هابرماس.ديگر چيز نه و است بوده توليد و
ازعلائق بيش ايدهآل وبرعلائق زبان به يا مذهبي فرهنگ
و ساختاري دگرديسياقتصادي ، اصلي عامل زمينه ، اين در مادي
دهنده شتاب عامل مهمترين فرهنگمذهبي ، اين.هستند اجتماعي
.يعنياخلاقدنيوي ;شد غربي عقلانيت فرايند در(كاتاليزور)
تجسم ديد ، چنانكهخواهيم زيرا ، است مهم خيلي دنيوي اخلاق
و شكل اين.است عملي يعنيعقلانيت عقلانيت شكل بالاترين بخش
عقلانيت آن كه زيرا است عقلانيت نوع بالاترين اينشكل تنها
(Zweckrationalitat) هدف-ياوسيله هدفمند عملي ، عقلانيت
.ميكند سازگار (Wertrationalitat) عقلانيتارزشي با را
نيافته ايدهتوسعه و دنيوي هابرماساخلاق صورت اين به
موقعيت كه ميكند چناننوسازي را عملي عقلانيت از وبر
.كند ساماندهي را مشكلاتمدرنيته و كنوني
يك ذهن باعالم عيني تجربه سازگاري وبر نظر از البته ،
اصطلاحات را مشكل هابرماس چه اگر.بود سرنوشت با شخصي نزاع
عقلانيت) همان كه نظريهاش كاملامحاورهاي و اجتماعي
اهميت نبايد البته كه كرد صورتبندي بود ، (ارتباطي
.گرفت ناديده را وبري اينسازههاي
عمل و ارزش فرهنگي حوزههاي تمايز (2)
سو اين وسطيبه قرون دوره اواخر از زدايي فرايندافسون
قدرت و ميريزد فرو مذهبيبتدريج نمايندگيهاي و ميشود شروع
وبر نظر از زدايي افسون.ميدهند دست رااز كنندهشان مسحور
و فرهنگي تمايزساماندهيهاي آن نتيجه در و است معنا بههمين
.است ساده كاملا اصلي نكتهپيشميآيد ارزشي حوزههاي
وبزرگتر پيچيدهتر اروپا پيشامدرن سنتي جوامع همچنانكهاين
وبر كه فعاليت از آنحوزههايي تفكيك و ميشوند ، تخصصگرايي
و اقتصادي فعاليت فكري ، تحول مذهب ، سياسي ، هنر ، فعاليت با
وبر.افزايشمييابد ميدانست ، يكسان شهواني لذايذ حتيتعقيب
حوزههامستقل اين همه اينتفكيك ، جريان در كه ميكند تاكيد
يك هر بتدريج كه ميدهد را معنا اين اينصرفا و ميشوند
بطور ميشوندكه تنظيم هنجارهايي و اصول بواسطه ازحوزهها
.ميشوند قابلمقايسه غير حوزهها ساير با فزايندهاي
فرهنگي و نهادي رويههاي بين روشني تقارن هيچ وبر كار در
يك با ميخواهد او.ندارد وجود تفكيك و تمايز فرايند اين
متعارض بينيهاي جهان و تفاوت فرهنگي كثرت درباره روش
مذهبي ، )نهادها تمايز از ديگري متفاوت روش با و كند بحث
آنها حوش و حول در هنجارينيكه ساختهاي و (سياسي و اقتصادي
خويش ، نوسازي اجراي براي هابرماس:كند بحث ميگيرند ، شكل
كنار را بقيه و ميكند حفظ ميپندارد كهاساس را آنچه
مذهبي كهسنت ميپردازد استدلال اين بازسازي به او.ميگذارد
حوزه سه بين تمايز وباعث گرديد ظاهر مدرنيست آستانه در
.شد جهتگيري
روشمندانه تعقيب مرحله ، نخستين از ميكند ، استدلال هابرماس
عملابزاري ، هدفمند منظمتر بكارگيري و توسعه به اهداف ،
در تكنولوژي و علم توسعه به اين خود البته ، شد منجر عقلاني
.شد مستقل شبه آموزشي ومراكز دانشگاهها
ميبينيم ، روحيات و اخلاق در را مشابهي تحول ما ، ثانيا
زده كنار سنتي پوششهاي و جادوگري كه ميزاني به بازهم
و اصول.ميشوند عقلايي فزايندهاي شكل به اخلاقيات ميشوند ،
قبايل احكام و محرمات خام ، اخلاقي احكام رسميجاي هنجارهاي
.جهانگيريافتهاند كاربرد اكنون اصول اينميگيرد را وايلات
خودش موسيقي و ادبيات نيز و رنسانس دوره اواخر هنر سوم ،
اين در.آزادكرد وسطي قرون كليساهاي مذهبي سنتهاي از را
وجود به علم و مذهب روشناز يكتمايز شناختي زيبايي حوزه
آثار.ميآورد بدست نهادين استقلال شناسييك حوزهزيبايي.آورد
نيز و فروشميرسند به بازار در و ميشوند خريده هنري
موج يك درون در درمجموع و ميشوند قالببندي روشهايش
.حركتميكنند مترقي عقلانيت
عدالت و حقوق (3)
مذهبي جامعهشناسي كه است اين هابرماس ايراد و اعتراض
كمك با هابرماس.نيست متناسب وي حقوق شناسي جامعه با وبر
از حقوق عقلانيت كه ميدهد نشان آلماني متفكران برخي
بيشتر بلكه نميگيرد نشات دولت كاركردي استلزامات
.پيشميرود به اخلاقيات و فرهنگ عقلانيت و دروني بواسطهمنطق
خاصي استقلال به سوحقوق ، اين به وسطي قرون از كه است بديهي
دست شاهزادگان و پادشاهان خواستسياسي از و كليسا از
.مييابد
از بيش حقوق كاربرد و آموزش حقوق ، علم تكامل و توسعه با
جزمهاي و عادت سنت ، .ميشود(refleetive) ژرفانديشانه پيش
براساس حقوق خلاصه ، بطور.ميشوند حل اصولرسمي نفع به مذهبي
را واخلاقيات فرهنگ تاريخي تحول كه ميشود عقلاني هماناصولي ،
پروتستان اخلاق اهميت داردكه تاكيد هابرماسميكنند هدايت
.شود گرفته دستكم مدرننبايد جهان توسعه در
دارد ادامه
پورزكي گيتي:پيوزيترجمه مايكل:نوشته
|