دولت زوال نشانههاي
آخر قسمت -ابنخلدون انديشه در دولت شناسي پويايي
افزايش.است ظرفي مكانيسم يك جمعيت عمل مكانيسم
اقتصادي شكوفايي درنتيجه و عمران افزايش موجب جمعيت ،
معكوس نتيجه بيشترشود ، آنگاه حدي از جمعيت اگر اما.ميشود
و آباداني و عمران باضعف مترادف نيز جمعيت نقصان.ميشود
به ديگر جاي ابنخلدوندر.ميشود اقتصادي درنتيجهركود
كه است معتقد و كرده اشاره نيز بيشازحدجمعيت افزايش
آبادانيميشود و عمران شدن كم جمعيتموجب بيشازحد افزايش
كم.ميشود داده سوق مصرفي سمتاقتصاد به جامعه اقتصاد زيرا
كه ميآورد بهبار را ركوداقتصادي آباداني ، و عمران شدن
را دولت و ميشود بينواييدولت به منجر نهايتا اينركود
جامعه در تسلط عامل به ابنخلدون.ميكشاند نابودي بهورطه
تسلط زير در و گردد مغلوب ملتي گاه هر:ميكند اشاره
انقراض و نيستي روبه سرعت به شود ديگرانواقع
(14).خواهدرفت
بدوارزاني زمين در كه خدايي خلافت مقتضاي به آدمي
فرمانروايي هرگاه و است شده آفريده رئيس طبيعت به گرديده
و عزت هدف به رسيدن از كندو سقوط خود رياست مقام از
مييابد راه وي به زبوني و سستي گردد ، چنان محروم ارجمندي
خويش تشنگي و گرسنگي رفع براي كوشش و ازتلاش حتي كه
(15).ورزيد خواهد همامتناع
ميشود اجتماعي افسردگي و فروپاشي موجب تسلط ديگر عبارت به
از و ميدهند دست از را آزادگي و آزادي روحيه مردم و
و شده گريزان فردي فعاليتهاي وحتي اجتماعي فعاليتهاي
اگر ديگر ازطرف ميدهند ، دست از را فعاليتي نوع هر انگيزه
منفي تاثير اجتماع روان بر شود ، اعمال زور دراجتماع
با فرمانها اگر:ميكند تخريب را اجتماع روحيه و ميگذارد
دلاوري و سرسختي روح باشد ، همراه شديد بازخواست و شكنجه
كه كسي به رسيدن شكنجه زيرا ميزدايد ، انسان از رايكسره
مذلت و خواري به اورا چنان آن كند ، دفاع خود از نتواند
هم در را وي دلاوري و سرسختي حس بيشك كه ميافكند
(16).ميشكند
طرف از اجتماعيكه ستم و فردي ستم به او ديگر قسمت در
قائل تفاوت آنها ومابين نموده توجه ميشود ، اعمال دولت
يا فرد به نسبت فردي ظلم و استتعدي معتقد وي.است شده
مردم طرف از ثانيا و ميشود محسوب گناه ديگراولا افراد
عامل دو تعديفردي و ظلم براي يعني.است دفع قابل وحكومت
اما.حكومت -ديني 2 واعتقاد دين -دارد 1 وجود بازدارنده
بسيار خداوند طرف از مردم به (حكومت)جمعي ظلم و تعدي
پس ديگريندارند ، مدافع حكومت قبال در مردم چون و نكوهششده
حكومت مقابل در دفاع مردمقدرت كه چرا.است ستم بزرگترين
اين نهايتا كه بداند ميبايستي ودولت حكومت.ندارند را
ميشود ، از دولت نابودي موجب و برميگردد وي خود ظلمبه و ستم
چون ندارند ، مردممدافع حكومت ، ستم برابر در ابنخلدون نظر
واين باشد مردم منافع حامي كهميبايستي است حكومت خود اين
.حكومتبرميگردد سمت به مستقيما نتيجهاش كه ستماست بدترين
چرا است ، حاكم هيات و حاكم درايت و هوش آن بازدارنده عامل
آگاهي ميبايستي خود ، عمل شيوه و خود كار عواقب از كه
.باشند داشته
كنترل عدم و ميآيد بوجود ترتيب اين به كه مشكلاتي و مسائل
تا ميشود علت بر مزيد نيز اجتماعي نابسامان اوضاع بر دولت
.كشاند اضمحلال سوي به را دولت
و است نيزقائل طبيعي عمر يك دولت نهاد براي ابنخلدون
بعد يكي مراحل اين خاصيميگذرد ، مراحل از دولت است معتقد
و سقوط مرحله كه آخر مرحله تا بوجودآمده ديگري از
:رسد فرا ميباشد ، اضمحلالدولت
اين در وچيرگي ، طلب و هدف به دستيابي و پيروزي دوران -1
.نيست ومستبد مطلق فرمانرواي حاكم هنوز دوره
قبيله بر يافتن تسلط و مطلق حكومت و خودكامگي دوران -2
مسامهت و مشاركت درازيبه دست از آنان كردن مهار و خويش
.كشورداري امر در
و برايبرخورداري دولت خدايگان آرامش و آسودگي دوران -3
.ثمراتپادشاهي و نتايج آوردن بدست
كسب است ، مانند آرزومند و دلبسته بدانها بشر كه نتايجي
.طلبي شهرت و آوري نام و جاويد آثار گذاشتن يادگار و ثروت
مرحله اين در دولت رئيس كه ومسالمتجويي خرسندي دوران -4
با و ميشود قانع پايهگذاريكردهاند ، وي گذشتگان آنچه به
در و ميگيرد پيش جويي مسالمت راه خويش همانند پادشاهان
پيشينيان از تقليد به سلطنت شيوه و رسوم و آداب
.ميپردازد خويش
آنچه مرحله اين در دولت رئيس كه تبذير و اسراف دوران -5
و شهوترانيها راه در آوردهاند ، گرد او پيشينيان كه را
.ميكند تلف.. و بخشش و بذل و نفساني لذايذ
و مييابد راه دولت به پيري و فرسودگي طبيعت مرحله اين در
با و برهاند آن از خودرا ميتواند كمتر كه مزمني بيماري
آنكه تا مييابد استيلا آن بر ناپذيرميشود ، درمان وضع آن ،
.ميگردد سرانجاممنقرض
كه اشارهميكند شناختي جامعه اصل يك به ادامه در وي
و ميكند نابود را او و برميگردد حاكم خود به ستم و تجاوز
.ميكند نشان خاطر را دستگاهحكومت و اجتماع تاثر و تاثير
اين جريان در است معتقد حكومتابنخلدون نماد اجتماع
كند حكومت عدالت و انصاف روي از حاكم اگر تاثر و تاثير
او عليه بر تنها نه مردم باشد ، دارا را مثبت ويژگيهاي و
از جا همه.اوبرميخيزند پشتيباني به بلكه نميگيرند ، موضع
حاكم يا سلطان رفتار حسن است ويمعتقد.ميكنند حمايت او
است ، چنانچه ايشان حقوق از دفاع و رعيت به نعمتدادن شامل
و يار او با نيز گيرد ، مردم پيش رويهاي چنين حاكم يا سلطان
دفاع به و كرده حمايت دشمنان ، دربرابر او از و شده همراه
هركدام و يكديگرند ملزوم و لازم روال برميخيزند ، اين
.هستند نتيجهديگري
نظر انحطاطاز علائم و نشانهها به انحطاط عوامل از بعد
:از انحطاطعبارتند نشانههاي ميرسيم ، ابنخلدون
.آن تجزيه و پايتخت ضعف -الف
قرار سراشيبانحطاط در دولت وقتي است معتقد خلدون ابن
شده ضعف دچار قدرت و حكومت مركز عنوان به پايتخت ميگيرد ،
جاي به و گرفته قرار تجزيه دستخوش آن يكپارچگي و انسجام و
به نهايتا كه قدرتشده مراكز به تبديل قدرت ، مركز
صنعت و تكنيك تنزل -ب.ميشود منجر فروپاشيآن
ضعف به رو صنعتي بعد در ميرود افول به رو دولت وقتي
بين از مردم در كار به گرمي پشت و دلگرمي كه چرا ميگرايد
هستند ، اقتصادي شكوفايي پشتوانه كه صنعتي توليدات و رفته
سبب همين به و يافته كاهش صنعتگران همكاري عدم سبب به
.ميشود روبهرو اقتصادي مضاعف مشكلات با دولت
انديشمندان بيعت تغيير -ج
راندن و خود نادرست عملكردهاي سبب به حكومت و دولت
آنان ميشود ، موجب خود اطراف از اوليه حاميان و روشنفكران
قرار انتقاد مورد را دولت رفته رفته برخاسته ، مخالفت به
و همپيمانشوند ديگر عصبيتهاي با ابنخلدون زعم به و دهند
منظور اينجا در.افتند نظام يا حكومت براندازي فكر به
چرا.جايگزيناست و آلترناتيو ديگر ، عصبيتهاي از ابنخلدون
دولت آمدن كار درروي خود كه اجتماعي -سياسي انديشمندان كه
جهت در را دولت و حكومت وقتيعملكرد داشتند سزايي به نقش
در كه نفوذي قدرت همان با نميبينند ، خود و مردم منافع
فكرتعويض به و نموده وضعيت تغيير در سعي دارند ، خودسراغ
خط و هنر و دانش انحصاط -د.ميافتند دولت
انحطاط به رو نيز خط و هنر و دانش انحطاط ، دوران در
براي موقعيت و نشوند حمايت اگر هنر و دانش كه چرا ميرود ،
معنوي بعد از هنرمند و دانشمند و نشود ايجاد آنها شكوفايي
جامعه و شده سرخوردگي دچار نگيرد ، حمايتقرار مورد مادي و
.مينمايد محروم خود ارزشمند اثرات و خود ازوجود را
هنر ، و دانش انحطاط ابنخلدون تعبير به و هنر و دانش ضعف
كه كرده ركود دچار را جامعه و نموده مختل را جامعه پويايي
.بود نخواهد بيش مردابي
گرسنگي و قحطي --ه
اجتماعي-اقتصادي سوء سياستهاي اعمال و اجرا اثر در
و شده نقصان دچار مردم معيشت و شده بيساماني دچار جامعه
ناعادلانه توزيع.ميشود قحطي بروز موجب آن شديد نوع در
اقتصادي ستم اعمال و مردم معيشت دولتبه رسيدگي عدم ثروت ،
نهايتا و شده مرتكب اضمحلال به رو دولت استكه مواردي
مير و مرگ -و.كرد خواهد سريعتر را وي سقوط اينعملكرد
مردم جسمي سلامت كه است طبيعي بالا شرايط آمدن بوجود از بعد
عوامل از ميرناشي و مرگ و افتاده خطر به جامعه در
بالا گرسنگي و ابنخلدونقحطي زعم به و اجتماعي -اقتصادي
مشكلات ازدياد باعث (ومير مرگ) مسئله اين خود و رفته
.ميكند تسريع را سقوطآن و شده دولت فراروي
(شهري شناسي ريخت) مورفولوژيك جنبههاي ضعف -ز
را وي نظر وسعت و نظر دقت ابنخلدون ، نظريات در اخير مورد
آسيبيشناختي پديدههاي بررسي در ابنخلدونميكند آشكار
رو دولتي وقتي كه نداشته دور نظر از را نكته اين حتي دولت
شده ضعف دچار نيز شهري ريختشناسي جنبههاي.است اضمحلال به
چرا.هويدااست مرگ و سقوط شهر سروروي و چهره از بهاصطلاح و
بهسازي و نوسازي و آسيبشده دچار مورفولوژيك نظر از شهر كه
در دولت كه چرا ميرود ، ويراني به رو شهر و متوقفميشود آن
شهر صرف تا دارد اختيار در بودجهاي نه سقوط وانفساي اين
پس بپردازد ، عمراني كارهاي به كه آسودهاي خيال نه و كند
.ميرود ويراني به رو مرور به شهر نتيجه در
دولت شود ، هويدا دولت نشانههادر اين كه زماني سرانجام
لشكري يك حمله وسيله به حاليا اين در و است زوال به رو
انقلاب وسيله به يا و ميپاشد فرو فوق دولت قوي عصبيت با
حكام از يكي جانب از حكومت گرفتن دست به صورت به ويا مردم
(خزنده كودتاي صورت به).محلي
گرفتن نظر در با آن نحوه و دولت فروپاشي مورد در ابنخلدون
به را خود نظر ووسعت نظر دقت ديگر بار ممكن جوانب همه
.ميرساند ظهور منصه
دول انحطاط نظريه بر اجمالي مروري گذشت نظر از آنچه
بعد در خلدون ابن نظريات است بديهي بوده ابنخلدون
را دولت وي و بوده گوناگوني ابعاد داراي سياسي جامعهشناسي
تا تشكيل آغاز از را دولت وتحول حركت و ديده پيكره يك در
روشي با موشكافانه و دقيق تحليل و موردتجزيه سقوط پايان
.است قرارداده علمي
منبع161
گنابادي پروين محمد ترجمه -ابنخلدون مقدمه
|