|
سياسي شناسي جامعه بر درآمدي
بالقوه نيروي اين همزمان و ميشود قدرت موجد بزرگير ،
و جوئي برتري شيوههاي جستجوي به مليگرائي تمايل بوسيله
ميگردد هدايت پيشرفت
صنعتي نوين جوامع برجسته خصائص عمدهترين از يكي:اشاره
است ، آنها در حكومت و سياست عنصر دو اهميت افزايش ;شهري و
تاثير تحت يكسو از شدن صنعتي و شهرنشيني جوامع اين در
نيز حكومتها ديگر طرف از و قرارميگيرند عمومي سياستهاي
و رشد راستاي در را قدرتسياسي كافي تعمق با دارند نياز
بيستم قرن در اينترتيب به.كنند اعمال تجارت و صنعت توسعه
بهرسميت سويتودهها از شدن صنعتي براي حكومت مسئوليت
.آميختهاست اجتماعي عظيم تغييرات با سياست و شده شناخته
تامل مورد نكات از يكي امروزه سياق اين بر
سياسي نظم بر اجتماعي تغييرات تاثيرات بررسي جامعهشناسان
ايجاد با شدن صنعتي معاصر ، دنياي در ديگر عبارت به.است
ضمن و گرديده قرين اجتماعي مناسبات در اساسي تغييرات
بر بنيادين تاثيري خود سياسي ، بحرانهاي و تمهيدتحولات
;است نهاده باقي تودهها آزادي و اجتماعي مفاهيمرفاه
يا جنگ به جريانات اين پيوسته اختتام حتيعليرغم چونانكه
.است انجاميده حكومت نقش تغيير به فوق شرايط هم انقلاب ، باز
مشاركتسياسي بشري ، تاريخ اوليه ادوار به نسبت دوره دراين
در سياسي تصميمات از نيز جامعه متقابلا و شده تشديد مردم
ياتحصيلات گزيني سكني مالياتگيري ، چون مختلفي زمينههاي
كه معاصرهمانگونه انسانهاي بنابراين.است گرديده متاثر
نيز ميزان بههمان ;شدهاند محسوب صنعتي و شهري انساني
.آمدهاند شمار به سياسي انساني
جامعهشناسي عزيمت نقطه بررسي به حاضر مقاله ترتيب اين به
عمدهترين و سياسي انديشه تاريخي سوابق به توجه با سياسي
بررسي ضمن و داشته اختصاص جديد جوامع سياسي پديدههاي
دمكراسي و آزادي اجتماعيتحقق مباني ;مختلف سياسي مفاهيم
.ميدهد قرار تامل مورد را
سياسي جامعهشناسي عزيمت نقطه
ابعاد ساير و پرورش و وآموزش صنعت مطالعه در كه همانطور
سياسي نهادهاي و فعاليتها جايگاه شناسايي اجتماعي ، زندگي
تاثير بررسي ترتيب همين به ;دارد ضرورت جامعه متن در
از نيز سياسي نظام عملكرد بر اجتماعي نيروهاي و گروهها
از را بررسي اين جامعهشناسان.است برخوردار تام اهميتي
نظيرقشربندي ، مرتبطي سياسيپديدههاي نتايج مطالعه طريق
دنبال جمعيت وحركات جمعي رفتار نخستين ، گروههاي
مطالعه به سياسيعمدتا جامعهشناسي منظر اين از.ميكنند
چنانكه ;ميپردازد وسياست حكومت بر موثر شرايطاجتماعي
جامعه گروههاي تغييراتساختي شناخت راستا دراين
طريق اجتماعياز گذار پرتوانگارههاي ميتوانددر
درچنين.شود دنبال ملي چونانتخابات مكانيزمهايي
حكومتها ، افزايش ثبات ، نتيجهانتخابات ، كه است شرايطي
به سياسيوابسته حوادث ديگر و پيدايشاحزاب نهضتها ،
تلقي اجتماعي زندگي حوزههاي ديگر در رويدادهايي وقوع
.ميگردد
امروز تا سياسي انديشه تاريخي سوابق
سياسي تصميمگيريهاي حكومتو بر موثر اجتماعي عوامل
تامل مورد برايقرنها انديشه تاريخ در واعمالآنها
مثال عنوان به.است شده واقع مختلف متفكرانحوزههاي
همبستگي رابطه بررسي ضمن كتابجمهوريت در افلاطون
اجتماعي شرايط و حيات كيفيات و دولتمردان تصميمگيريهاي
تربيت براي اجتماعي انزواي از ميزاني است معتقد آنان
كه دارد ضرورت وي نظر مورد آرماني دولت شاهان -فيلسوف
عوام رهبري جز چيزي نيز شاهان - فيلسوف اين وظيفه البته
مطالعه مورد را حكومت اشكال تحول ارسطو ادامه ، در.نيست
لنگر مثابه به اجتماعي متوسط طبقه اهميت بر و داد قرار
حكومت هابز توماس بعدها.كرد تاكيد سياسي نظم ثبات ايجاد
محكومان و حاكمان از مركب روابطي با اجتماعي حيطهاي را
اعمال طبيعي نيروهاي از نامتوازني كاربرد آن در كه ديد
رفتهزندگي رفته شرايطي درچنين گرديد معتقد او لذا و شده
mas;.ميگرايد كوتاهي و سبعيت تهوع ، فقر ، گوشهنشيني ، به
نيز مديسون جيمز منوال بدين/;P.)(Hobbes,Tho;
كرد وتاكيد پرداخت حكومت بر گروهها فشار بازتاب بهبررسي
اجتماع عرصه در] نزاعها منبع بادوامترين و مشتركترين
- /;P..).است مالكيت توزيع نامتوازن انواع همانا[
برخي هم امروزه حال هر در(Hamiton ,Alexander & Others ;
اهميتي سياسياز جامعهشناسي براي همچنان سوالات اين از
و نظري التفاتهاي كه وجهي به;برخوردارند محوري
در اكنون هم مثلا.دادهاند اختصاص خود به را تجربيعمدهاي
كه است تشخيص قابل عمده حوزه سه جامعهشناسيسياسي ، عرصه
:از عبارتند
بهويژه و نظمسياسي اجتماعي مباني ميگويد كه ديدگاهي (1
ارزشهاي و سازماناجتماعي به وابسته ترتيباتسياسي
تعارضات تنظيم نظمسياسي ، عمده مسئله لذا و فرهنگيبوده
همين در نيز شناسيسياسي جامعه و است قدرت درعرصه
توجه شايان هذا معميكند مطرح را اساسي زمينهسوالاتي
صوري ابعاد كمتربه جامعهشناسان عرصه اين كهدر است
اين حامي ساختهاي به بيشتر و پرداخته قانون و حكومت
.ميورزند توجه نهادها
.است قائل سياسي رفتار مبانياجتماعي به دوم ديدگاه (2
سياسي رفتار اجتماعيمعاصر ، علوم عرصه در واقع در
اين در و مييابد سياستارجاع در افراد بهمشاركت عمدتا
در مردم چگونگيشركت و چرائي نظير حيطهسوالاتي
سياسي ازنظامهاي هواداري سياسي ، انتخابات ، ايجادعقايد
سوم ديدگاه(ميگردد30 مطرح سياسي ازنهضتهاي حمايت و
گروههاي انواع شامل سياسي اجتماعيفرايندهاي ابعاد نيز
را آنان تعامل انگارههاي و سياست عرصه در يافته سازمان
مطالعه ، غالب موضوع اينجا در كه ميدهد قرار تامل مورد
ثبات يا تغيير با نهضتها و احزاب و تعلق گروههاي رابطه
اتكاي به تا است آن بر كوشش اينجا در.است اجتماعي نظم
انديشههاي تاريخي سوابق به مستظهر خود كه مزبور ديدگاههاي
در سياسي شناسي جامعه شايع مباحث ;است اجتماعي -سياسي
جامعه اجتماعي ، انقلابهاي ملل ، تكوين چون مفاهيمي قالب
تامل مورد دمكراسي و آزادي اجتماعي مباني و توتاليتر
.گيرد قرار مختصر
بخش پويايي نيروهاي مهمترين از يكي مللمليت تكوين
ملت ، تعبير ، ديگر به.ميشود محسوب نوين جهان در اجتماعي
;ميرود شمار به معاصر دنياي اجتماعي سازمان قطعي واحد
سازماندهنده و وفاداري جلبكننده عامل مثابه به مليت زيرا
براي نوعي آگاهي ايجاد ضمن وسياسي ، اقتصادي تلاشهاي
قلمداد نيز جمعي هويت واحياگر ايمانمشترك مبدع تودهها ،
در خاطر ، تعلق و وفاداري نوين درمفهومي اما مليتميگردد
چنانكه ;است بوده عديدهاي مفهومي دستخوشتغييرات تاريخ طول
و طبقه و خويشاوندي كشورها ، برخي در قرونمتمادي طي در
و وفاداري ايجاد مراكز و گزينهها عمدهترين اجتماعمحلي
اروپا در ملت مفهوم هذا مع.ميآمدهاند بهشمار خاطر تعلق
و تعريف كه شد باب اجتماعي نهادي عنوان تدريجابه زماني
ارتباطات و تجارت محلي موانع ;گرديد باب حيطهملي از تدافع
نظام;داد پوشش سياسي همبستگي به مركزي حكومت ;همشكست در
مواريثمشترك و رسمي زبان مبناي بر پرورش و آموزش واحد
.آمد ملتبوجود و دولت پيوند شرايط و گرديد ايجاد فرهنگي
عمدتا ظهورملت كه ميآيد بر چنين تاريخ از همه اين با
در واقعملت در.است بوده آگاهانه و عميق وفاداري تابع
هويت استكه وسيع و كلي واحدي ملي ، اجتماع از اعم شمولي
محلي ثغور فراسوي تا را ملي تعلق و وفاداري ملي ،
توجه قابل البته.ميگسترد نخستين گروههاي و وخويشاوندي
اجتماعي تغييرات مانع ملي وفاداري وسعت عرصه اين در استكه
ثبات با واحد عنوان به است ممكن كوچك ملتي تنها و نبوده
احساس عموميت و وسعت واقع در چنانكه ;كند تجلي اجتماعي
تشكيل را ملي ساخت جوانب مهمترين از يكي مدني هويت از فرد
ملي ، آگاهي كه مييابد تنسيق چنان شرايط اين.ميدهد
آن تعميق و تقويت باعث متقابلا و ميدهد بسط را وفاداري
جهان در عمومي وميل درخواست مهمترين كه شكلي به ;ميشود
گرايان ، ملي اينكه يا بوده ملي استقلال كسب متضمن معاصر
مليت حوزه رو همين واز دانسته كشورشان هويت نماد را حكومت
و گسترنده عامل دو اين اتصال مجموع در.ميكنند محدود را
برخوردار بالقوهاي سياسي نيروي از را مليت كننده ، محدود
آدميان مشاركت زمينه ايجاد طريق از مليت درواقعميكند
نيروي اين همزمان و ميشود قدرت بزرگتر ، موجد دراجتماعي
برتري شيوههاي جستجوي به گرائي ملي تمايل بوسيله بالقوه
نقشهاي ملي دول امروزه البته.ميگردد هدايت پيشرفت و جوئي
براي دولتها اين توان كه وجهي به ;ميكنند ايفا متمايزي
كارگزاران به را آنها زندگي ، كهن طرق تفسير و جمعيت بسيج
پيشرفت جهان ، مناطق همه در و كرده مبدل نوسازي عمده
.است شده برخوردار آشكار همخواني از گرائي ملي و اقتصادي
بزرگ تهديدي خود مليگرائي كه است توجه شايان وجود اين با
.ميرود شمار به جهان اثبات براي
با اروپا قدرتهاي م ، ساليان 19001500 طي تاريخي لحاظ از
صدد در ;مليگرائي شالوده مثابه به مستعمرهگرائي پنداشت
بر.برآمدند آمريكا و آفريقا آسيا ، از بخشهائي استعمار
بلژيك ، فرانسه ، هلند ، پرتغال ، اسپانيا ، پايه اين
.شدند استعمار فرايند وارد آلمان و ايتاليا انگلستان ،
چه هر قدرت و سكونت محل بازار ، اوليه منابع خواهان آنها
و تجارت استثمارو با همراه وضمنا بودند فزونتر
چهره تغيير باعث و داده اشاعه را خود فرهنگ ;سياست
وارد عموما مبنااروپائيان اين بر.شدند مستعمرات
مرحله در و بوده ملي هويت فاقد كه ميشدند سرزمينهائي
و قبيلهاي زندگي.ميبردند بسر پيشاصنعتي و پيشاملي
با و ميكرد تعيين را زندگي سازمان بخشها برخي در روستائي
در.بودند كارآمدي سياسي سازمان فاقد جوامع اين حال اين
فرهنگهاي تابع جمعي سازمان چند هر نيز بومي اجتماعات برخي
مجزا و كوچك حكومتي واحدهاي به نيز آنها اما ;بود كهن
سياست از استعمارگران كه بود ترتيب اين به.ميشدند تقسيم
.برگرفتند سود خود حكومت تداوم براي تفرقهاندازي
نظير نواحي برخي به را خود جمعيت از بخشهائي استعمارگران
سكني آنجا در را آنها و داده انتقال آفريقا و آمريكا
تشكيل را طبقهحاكم فقط هند نظير مناطق برخي در ;دادند
واقعي معناي به را استعمار لاتين آمريكاي در وصرفا دادند
و اقامت فكر به اروپائيان كه آنجا از.كردند كلمهپياده
راستامسائل اين در لذا ;بودند درمستعمرات استعمار تداوم
بايستي آنان مسئلهنيز اين حل براي.شد مطرح نظم ايجاد
از كار اين كه ميآوردند فراهم را جديد ملل ظهور مباني
ملي مرز تعريف حلها راه اين از يكي.گرديد ممكن سهطريق
را مستعمرات تمام استعماري مدتهاحكومتهاي تا چنانكه ;بود
براي امر اين كه ميكردند دستهبندي جديد كشور يك قالب در
.ميگرفت صورت آنها پذيري فرهنگ و اداره تسهيل
در.ميگشت باز همبسته اجتماعي سازمان يك ايجاد به دوم راه
از و بود متمركز كنترل به بيشتري مستعمراتاحتياج برخي
ايجاد چون حسبشرايطي آنها در خاصي سازماندهي رو اين
منابع توسعه و بومي سازمانهاي از حمايت خراجگذاري ، آرامش ،
.ايجادشد مستعمرات
اصلاح ارتباطات و نقل و حمل اهداف ، اين تحقق براي واقع در
.آمد بوجود خاصي پرورش و آموزش نظام و مشاغلملي و گرديد
جامعه اعضاي و گرديد مستعمراتتضعيف نهضتهاي نتيجه در
نيز يكديگر دشمن كه فروشنده ، و خريدار فقط نه مستعمره
و يافت رشد وابستگي الگوهاي شرايط اين در.شدند واقع
اجتماعي جديد حيطههاي ايجاد به مستعمرات با تجارت سهولت
ارجاع ملي آگاهي تحريك به نيز سوم حل راه.انجاميد
دادن دست از زمينه استعمار تكامل حيطه اين در.مييافت
استعمارگران متمركز حضور زيرا ;ميكرد ايجاد را مستعمرات
نظام تعميم همچنين و ميشد مستعمرات در وفاداري تشديد باعث
باعث مستعمرات در استعمارگران پرورش و آموزش
اين به.ميگرديد مليگرايي و آزاديخواهي ايجادآرمانهاي
احساسات و ميشد واقع مستعمره حمله هدف خوداستعمار ترتيب
طلبي استقلال نداي.ميگرديد ملي آگاهي محرك استعماري ضد
مليگرائي لذا.ميافزود ملي قدرت بر اتحاد و ميگرفت بالا
سياسي و اقتصادي و نظاماداري تعميم با مستعمرات
اتحاديهها و سياسي احزاب ايجاد حدودي تا و استعمارگران
.كرد رشد بيشتر
واحدي الگوي شرايط ، اين در استعمارگران سياستهاي البته
بنابراين و بودند روبهرو مختلفي مسائل با آنهانداشت
تحكم دوالگوي مجموع در معهذا.آفريدند متفاوتي راهحلهاي
بر متفاوتي نتايج يك هر كه آمد بوجود مستعمرات در مستقيم
مستقيم تحكم واسطه به استعمار مثلا.نهاد باقي توسعهملي
اين در.ميراند آشكار حكمي واجتماعي ، اقتصادي زندگي بر
و پياده را قضاوتخود و مديريت و قوانين استعمار ، مورد
تجديد يا نابودي باعث گاه سياست اين كه ميكرد معرفي
آموزش نظام تغيير با ميتوانست ضمنا و ميشد نهادهايبومي
.درونيكند را استعمار بوميان ،
بومي سازمانهاي حضور واسطه به غيرمستقيم تحكم ديگر ازسوي
از استعمار قدرت بعد ، اين درپيادهميشد قوي نسبتا
ميگرديد اعمال ريشسفيدانبومي و قبايل روساي شاهان ، طريق
از واستعمارشونده استعمارگر برخورد كاهش ضمن امر اين كه
عمل به ظاهري حمايتي سنتي زندگي شيوههاي و محلي نهادهاي
به و بود مصلحتي روشها اين صورتانتخاب هر درميآورد
در نيز اقتصادي سياست علاوه به.داشت بستگي استعمار قدرت
روشها اين از يك هر درانتخاب بومي اقتصاد بازار با برخورد
ملل مستقيم ، تحكم ميرسد نظر به تقدير هر به.مينهاد تاثير
تحكم اما ;داد سوق استقلالطلبي سمت به سريعتر را مستعمره
ملل بومي سنن بر مبتني اجتماعي تغييرات به غيرمستقيم
عدم چون دلايلي به امر همين واقع در و انجاميد مستعمره
اين ورود ;مستعمرات در استعمارگران آموزشي نظام كامل تحقق
به را كار حتي و انداخت تاخير به نوين جهان به را جوامع
را بومي قدرتهاي نيز استعمار خروج از پس كه رسانيد جائي
.كرد آنها جايگزين
دارد ادامه
|
|