مدرنيته دشوار مسير
پاياني قسمت - مدرنيسم از گذار
در اخير دههء دو در گرفته صورت تحولات طريق طي در موفقيت
ارمغان به بشري تاريخ براي گرانبها تجربهايبس ما كشور
آورد خواهد
پسامدرن بلكه نيست ، تجدد مظاهر منكر نيز پسامدرن حقيقت در
مسير بتواند تا است آن بحرانهاي رفع صدد در تجدد نقادي با
اشاره نيز بالا در كه همانگونه.دهد ادامه هم باز را تجدد
دچار ساخته را مدرنيته و غرب كه اعتقادي پسامدرن در شد
پس.است حتمي آن بازنگري و نقادي وضرورت است شده تزلزل
به مددرساني و مشكلات رفع توانايي قالب اين در پسامدرن
.ميباشد دارا را ما جامعه
ضرورت اكنون ما جامعه انديشمندان ، از دسته اين اعتقاد در
با اما كند طي مدرنيته چارچوب در را توسعه مسير كه دارد
كه پيوسته وقوع مدرنيتهبه در تعارضي كه واقعيت اين درك
(9).است مسير اين طي براي اصلي اركان از آن رفع ضرورت
تعارض و دوگانگي كه ميشود آغاز پرسش اين با بحث واقع در
تضاد متضمن خود تجدد پروژه آيا چيست؟ ناشياز مدرنيته در
استدلال تجدد چنانكهمدافعان كه اين يا و است وتعارض
واگر نيست تعارضي منطقا اساسي انديشههاي آن ميان كردهاند
انديشهها و ارزشها اين برخورد از ناشي ميشود ديده تعارضي
طبعا آرمانها اين با نيافته انطباق واقعيتواقعيتاست با
اين هم نقادان استدلال كنيم اگردقت ميكند ، ايجاد موانعي
هست تضاد ومنطقا ذاتا تجدد اصلي انديشههاي ميان كه نيست
به همواره ميگويند تضاد از سخن وقتي آنها بلكه
جمع موجود واقعيتهاي ظرف در و ميكنند رجوع واقعيتبيروني
.ميدانند راناممكن انديشهها آن ميان كردن
دروني تضاد از فارغ تجدد واقعي و اوليه انديشههاي واقع در
موجودي عنوان به انسان از تجددتصويري گفتمان است
و سنن و خرافات دام از رهيده و فردگرا تجربهگرا ، خردمند ،
.ميداد دست به ديگر عقلي ضد و غيرعقلي عناصر هرگونه
تنوير يعني معرفتي محصورسازي يك فينفسه تجدد معنا اين به
هر و بود ناشناختگي و تاريكي از دربيكراني محدود عرصهاي
.احالهميشد غيريت عرصه به بود آن جز آنچه
ناهماهنگ غيريتسازيهاي كه داشت ياد به بايد جا همين اما
.ميدهد انجام عقلگرايي ايدئولوژي هر كه است كاري
جامعه از را مفهومي تجدد و مدرنيسم ايدئولوژي نيست ترديدي
ميآمد كار به آن خود فهم براي بيشتر كه ميداد دست به سنتي
عنوان به جامعهسنتي.سنتي جامعه پيچيدهگيهاي شناسايي تا
بدينسان و شد عرضه تجدد فهمي خود براي مقايسه ابزار
تقابل اينگرديد وسنتپديدار تجدد دوگانه ، انديشهانسانيت
.نشد كافي توجيه هم بيستم نوسازيقرن نظريه در حتي كلي
از تجدد سنتي ، ظهور جوامع بيشمار تنوع تجدد ، و سنت تداخل
نقد اين در عمده نكات ديگر و سنت نوسازي سنتها ، درون
.بود مانده باقي ناگفته اواخر تااين مشهور
در مبحثي عنوان به آن كلي مفهوم به سنتي جامعه بدينسان
و سنت شده طرد غيريتي بهعنوان و خلق تجدد قاموس
گذشتهها متعلقبه مدرن جامعه عقلي تكامل مسير در جامعهسنتي
.كرد پيدا محتوم سرنوشتي و آمد شمار به
خود وجود نفي شرط به تنها سنتي جامعه شرايط اين در و
اين.يابد راه ليبراليسم و عقلانيتتجدد درون ميتواندبه
.ميكند اجتنابناپذيرپيدا خصلتي مختلف روايات در گذار
از گذار اثباتي ، علم مرحله به فلسفي -ديني مرحله از گذار
فئوداليته از گذار پيوند ، سود جامعه به پيوند مهر جامعه
همبستگي به گونه ابزار همبستگي از گذار سرمايهداري ، به
تلقي مطلوب و ضروري حركتي عقلاني حركت.غيره و انداموار
.شدند سنجيده و يكديگرند ملازم سنت و كاري محافظه و ميشود
در تاريخ طي مدرنيته كه است ضروري نكته اين ذكر اينجا در
گاهي كلاسيك ، ليبراليسم در گاهي.شد گوناگونظاهر لباسهاي
اينك و سوسياليسم گاهدر فراليبرال ، و دموكراسي قالب در
.پسامدرنيسم در
مدرنيته حيات از خاص مقطعي در ما چون جوامعي رو اين از
فرهنگ از توشههايي برگرفتن با كهميتوانند گرفتهاند قرار
.گذارند مدرنيسم وادي در گامي خودي
نفيقانونمنديهاي معني به را مدرن پست فهم اگر واقع در
مهمي گسست صورت اين در بگيريم تاريخ از مركززدايي و كلي
و جديد دعاوي درون از پسامدرن فهم در اگر اما است داده رخ
از و رويم بيرون تجدد عصر گفتمان حقيقت و صدق و معنادار
عصري در چرا كه مييابيم در كنيم نگاه آن به بالا و بيرون
شناخته تاريخ كارگزار و آگاه و آزاد عامل عنوان به انسان
تاريخي قانون تابع و انفعالي هويتي زماني سپس و ميشود
به.ميكند رفتار صرفا نوين انساني ديگر عصري در و مييابد
گردد شده تعيين پيش از نقشهاي مجري و كند آنكهعمل جاي
به و ميانديشد مدرن فهم درباره خود پسامدرن فهم حقيقت در
نميشود آنها وارد و نميكند نگاه مدرنيتها نگاه موضوعهاي
.است عميقتري فهم كهطبعا ميكند نگاه آنها نگاه به بلكه
به نهبازگشت اما است سنت به بازگشت اصلي مسئله هرحال به
بايد بلكه كنيم تجديد را سنت قيمت هر به ما كه اعتبار اين
برمبناي كه ، چرا بدهيم ، ديدگاه تغيير آگاهي مساله به نسبت
در اساسي تغييري اگر و ميشويم مواجه مسائل با آگاهي
ارزيابي درست را سنت نميتوانيم نگيرد ، صورت ما ديدگاه
كه وضعيتي به توجه با كه است اين مقوله نخستين لذاكنيم
يا و يازيم دست جديد تاسيسي به يا داريم قرار آن در ما
كشور در كه آنجا از ديگر سوي ازشويم خارج دور از اينكه
كرده طي را متعددي نشيبهاي و فراز عقلي ، فرهنگ تاريخ ما
يعني.است بازنكرده خود براي را لازم جاي عقلي مباحث هنوز
دين حتي و بوده عقل اصالت بر مبتني فكري ، مكتب اوايل ، در
يعني دوم دوره در حاليكه در ميكردند تفسير عقلاني را
ارتباط با مغول حمله از پس بعد ، به ششم قرن از حدودا
و تصوف شريعت از كاملاظاهري تفسيري ميان كه مسالمتآميزي
به و گرفت قرار سيطره تحت عقلانيت آمد ، پديد مطلقه سلطنت
فرهنگ تاريخي وضعيت لذا.كرد حركت زوال سمت به تدريج
سنت با انتقادي برخورد ضمن و كنيم تحليل بايد را خودمان
نه چون بسنجيم ، را آن توان و كنيم را مصالح مقاومت برآورد
كلي بهطور ميشود نه و گذاشت كنار كلي بهطور را سنت ميشود
قول را آن چسبيده آن به زمان طول در كه پنداشتهها همه با
هم تمدن و نيست امكانپذير تفكر سنت بدون كه چرا.كرد
.است دستيابي غيرقابل
ارزيابي و آن با درگيري سنت به دوباره برگشت سنت ، نقادي
فكر با را آنها اگر ببينيم اينكه و است آن مقولات و مفاهيم
(11).ميافتد اتفاقي چه بزنيم محك جديد
و.شد خواهد وارد نخواهيم چه و بخواهيم چه تجدد حقيقت در
.داد خواهد گسترش جا همه در را خودش
انجام را كار اين آگاهانه ما كه اينست ما اصلي مساله حالا
.است آگاهي اين براي ابزاري پسامدرن كه اينجاست و بدهيم
عصر پيام دو كنار در كه است آن صحيح رويكرد واقع در
عليه يكي كنار در نه بگيريم قرار پسامدرن و مدرنيته
غربي ناقدان جديد نسل كه مدرنيته عصر پيام كه چرا ديگري
در را آموختههايي ميتواند هنوز كشيده نقادي به را آن
در را انساني آزادي و علمي پيشرفت و اجتماعي نقد متدلوژي
كه است چيزي اين و.دهد قرار ما چون كشورهايي اختيار
به ورود حال در جوامع و سالاري پدر نظام از متاثر جوامع
.نيازمندند آن به بهشدت مدرنيته عصر
مفاهيم و تفكيكي نقد خود نوبه به نيز پسامدرن پيام
كه ارائهميكند را استراتژيك فكري عناصر و منفي بينشهاي
آن سلطه و پدرسالاري نظام نقد به ميتوان آن طريق از
(12).پرداخت
تاكيد با بتوان را سوال پاسخ ميرسد نظر به خاتمه در
نه فرهنگديني و سنتها از يكباره شدن جدا كه نكته براين
مدرن وادي به ورود ديگر سوي از و صلاح به نه است امكانپذير
امكانپذير مدرنيته تئوريك مباني برخي كسب راه از جز نيز
.نيست
ديني اصيل باورهاي بر تاكيد با ميتواند اسلامي جامعه لذا
به احترام -آزادي چون بزرگ مفاهيمي كردن پررنگتر و خود
كه مدرن خرد و عقل بر تكيه با بازنگري سنت...فردي حقوق
و تاسيس را مخالفت نه ميكند حمل خود با را نقادي ويژگيهاي
.رايجكند
داردكه را اين توان فكري قله يك عنوان به نيز پسامدرن
دنياي ورودبه در را ما مدرنيته راههاي كوره شناساندن با
.سازد مشخص بيراهه از را راه و كرده هدايت مدرن
جامعه در هرگز مدرنيته به رسيدن براي سنت از شدن جدا
در سنت و دين ميان تلفين كه نيستچرا امكانپذير ما اسلامي
.دارد وجود جامعه باور
نهتنها غربي شيوه به نيز مدرن دنياي به ورود رو اين از
داشته تخريبينيز حكم شايد بلكه نيست ما جامعه صلاح به
بر تاكيد با ما چون جوامعي در مدرنيته باورهاي كسب.باشد
اجتماعي روابط بر حاكم فرهنگ جاي جاي در اسلامي بينش حضور
آشكارا بومي فرهنگ و سنت بردن سئوال زير شيوه به انسانها
.است غيرممكن
توجه استبا ديني سنت اين چارچوبهاي در مردمي هويت اگر
اين توان كشيده نقد به را خود نيز مدرن دنياي اينكه به
و.كنيم آغاز سنت ريختن دور بدون را مدرنيزاسيون كه هست
چارچوب در كه دين از بخشي از جدا كه دانست بايد اولويت در
توان كه است بشري معارف دين بقيه است وحي منابع با مستقيم
.دارد وجود آن نقد
كه است گفتار براين تاييدي ديگري زبان به مدرنيزم پست و
.كرد ديني بايد را مدرنيته
كهآيا اينست گفت پاسخ آن به بايد پايان در كه سوالي و
جديد خودراهي كه رسيديم اينجا به جهاني ضرورتهاي برحسب
.گشوديم مختلف روشهاي ميان در
مسلماست كه آنچه اما است دشوار سوال اين به پاسخگويي
يا جهانيخواسته جامعه تاروپود و نيستند هم از جدا جوامع
معضلات و ناكاميسرمايهداري.شده پيچيده درهم ناخواسته
بازتابموثري مطمئنا اخلاقيآن -سياسي -اجتماعي عديدهاي
.است داشته ما راه گزينش بر
ميانروشهاي در ما جديد گزينش گفت بتوان شايد رو اين از
جهان در ازآنچه بيتاثير سعادت راه پيمودن عرصه در نوين
نيز مسير همين اماانتخاب.است نبوده ميدهد رخ امروز
حركتها اين مشابه البته.چونماست جوامعي خاص ويژگيهاي
شكل اين به اما شده مشاهده نيز ژاپن همچون كشورها برخي در
اصلي پايه كه بهسنت اساسي رويكرد يك قالب در يعني آن خاص
.است بوده ناياب است دين آن
ما دركشور اخير دودهه طي در گرفته صورت تحولات رو اين از
كه است سعادت روشهاي عرصه در كارنويني راه حقيقت در
بشري تاريخ براي گرانبها بس تجربهاي آن طريق طي در موفقيت
.آورد خواهد ارمغان به
نژادبهرام زهرا
صفحه 62 اول سال شماره 5 -فردا ايران (1):پانوشتها
سال 1372 عليرضابختياري نوشته ايدئولوژي عليه دين مقاله
ساعي احمد دكتر سوم جهان اقتصاد مسائل (2)
كلام زيبا صادق دكتر شديم ما چگونه ما (3)
شماره سوم سال كيان مجله -جهانبگلو رامين با مصاحبه (4)
آبان 1372 و مهر 15
فرهنگ نقد مقاله -صفحه 54 شماره 25 فرهنگ نامه -اكوان (5)
باشد زيانبار است ممكن معارفالهي و دانشفلسفي بدون اسلامي
عليه دين مقاله صفحه 62 اول سال شماره 5 -فردا ايران (6)
ايدئولوژي
ص (8) آبان 1372 و مهر شماره 15 (جهانبگلو) كيهان (7)
سنت كتاب از بخشي -داوري دكتر -مدرنيته بحران -107
گنجي اكبر مدرن پست و مدرنيته
حسينبشيريه با گفتگو مدرنيته ناتمام پروژه ص 62 (9)
گنجي اكبر مدرنيته ، پست و مدرنيته -سنت كتاب از بخشي
بخشياز -بشيريه حسين -مدرنيته ناتمام پروژه ص 65 (10)
گنجي اكبر مدرنيته ، پست و مدرنيته -سنت كتاب
آبان 1372 و مهر شماره 15 ، كيان مجله -طباطبايي دكتر (11)
شماره 5 سوم سال -آبان 1372 و مهر كيان (12)
|