تساهل حكمت در
رايج سرمايهداري پيشرفته جوامع در امروزه كه تساهلي
انساندوست و آزاديخواه متفكران منظور "اصلا آنچه با است
دارد فرق يكسره است بوده اروپايي
عنايت حميد دكتر
عرف با كه عقايدي تحمل به جامعه هر آگاهانه توانايي
به آن اطمينان از نشانهاي بيگمان درنيايد سازگار عامه
مدارا ما نزد كه توانايي اين.است خويش زندگي شيوه درستي
يا مادي پيشرفت اندازه به ربطي ميشود ناميده تساهل يا
از آنها برخورداري صرف به يا و ندارد جوامع علمي
فقط بلكه نميآيد دست به ملي حكومت و اساسي آزاديهاي
عقلي ضرورت بر افراد آگاهي و اجتماعي وجدان رشد حاصل
.است زندگيشان آيين
به فقط كه است رفتاري گونه آن ما منظور تساهل از البته
به بلكه نكند قناعت اجتماع و عرف مخالف عقايد تحمل
به تنها مدارا و تساهل اگردهد تبليغ اجازه آنها صاحبان
قياس در مسلمانان بيگمان باشد سازگاري و همزيستي معناي
از و بودهاند كوشاتر آن رعايت در ديگر اديان پيروان با
به زيرا كرد توانند افتخار بيشتر خود تاريخ به لحاظ اين
به استعمارگران كه نوزدهم قرن تا و مورد چند استثناي
و يهود جوامع برخاستند ، مشرق در زيانكاري و نفاقاندازي
حتي و زيستهاند ايمني و صلح به مسلمانان ميان در مسيحي
در يهوديان چنانكه شدهاند برخوردار اجتماعي مزاياي از
سرزمينهاي در را خود سوداگري دامنه اسلامي حمايت پرتو
فاطميان زمان مصر در حتي و دادند وسعت مسلمانان پهناور
خلفاي دربار در كه همچنان يافتند دست دولتي مشاغل بر
اگر ولي.داشت ارجمند مقام بختيشوع مسيحي خاندان عباسي ،
ناگزير بگيريم نظر در گفتيم كه خاصي معناي به را تساهل
.كنيم محدودتر را خود بحث موضوع بايد
متداول رسوم مخالفان با را جامعه هر مداراي يا تساهل
با فرد هر مداراي از عامتري شكل معني ، يك به ميتوان
ممكن دليل چند از يكي به هركس.دانست خود عقايد مخالفان
فراهم در حتي گاه و بشنود شكيبايي با را مخالف عقيده است
.شود پيشگام آن گوينده براي بيان آزادي و مجال آوردن
به و برگزيند تفكر و عقل روي از را خود عقيده آنكه نخست
عيبهايي همه حال اين در زيرا.باشد داشته ايمان آن درستي
ذهن در قبل از گرفت ميتوان عقيده آن بر "احتمالا كه را
مخالف حجت با شدن روبرو از و است كرده پيشبيني خود
كه است داناياني خاص فضيلت تساهل ، گونه ايننميهراسد
همه چارهساز را علم يا و نشوند مغرور خويش علم به
سخن شنيدن مشتاق هميشه اينرو از و نپندارند بشر مشكلهاي
.باشند بديع و بكر انديشههاي با برخورد و نو
از ولي باشد حيرت و شك برعكس ، ميتواند تساهل دوم دليل
اگرچه يعني است "دستوري شك" دكارت اصطلاح به كه گونه آن
به كامل يقين يافتن تا امر هر پذيرش از را حقيقت جوينده
متعارض آراء در كاوش به را او پيوسته ليكن بازميدارد آن
مشرب سوم ، دليلبرميانگيزد آنها صاحبان حجتهاي سنجش و
و فروتن را خود بهرهمندان كه است عرفاني تربيت و
بركنارشان تعصب از و بارميآورد دل دريا و بلندنظر
و سختگيري از پرهيز هميشه صوفيه كه اينجاست از.ميدارد
.دانستهاند روان آسايش رمز را دشمن با مدارا
از تساهل كه است آن بر فرض پيداست چنانكه دليل سه اين در
نادرستي شائبه و ميدهد روي دوستي حقيقت و نيكخواهي روي
تساهل براي نيز چهارمي انگيزه ولي.ندارد راه آن در
به كه است حريفي كردن خام و فريفتن آن و انگاشت ميتوان
كينه به عقيدهاش گفتار ، امكان از ممتد محروميت سبب
فرصت هر حال اين در.ميرود زيان بيم او از و است آميخته
تندي از ديرين ، عقدههاي گشودن با گفتن ، سخن براي تازه
صلاح به هم و مغتنم او براي هم بدينگونه و ميكاهد كينش
براي او عقيده از بتواند اگر مخالف "مخصوصا است ، مخالفش
مسخ خويش سود به را آن يا برد بهره سومي حريف بر غلبه
.كند
تاريخ از فراوان مثالهاي فريبكارانه تساهل اين از
از يكي.ميكنيم بس يكي به اينجا در ولي.آورد ميتوان
مخالف عقايد با معني اين به را مدارا نمونههاي نخستين
او زمان در.جست بايد عباسي خليفه مامون زمان در بيگمان
ديني معارف در عقلي بحث و فلسفي تفكر پيشروان كه معتزله
آزادي از داشتند دست امويان با مبارزه در پيشتر و بودند
مامون كه جايي تا شدند برخوردار بيسابقهاي عمل
و درآورد حكومت رسمي عقايد صورت به را تعاليمشان
اين واقعي علت ولي.كرد زنداني و آزار را مخالفانشان
مصلحتبيني بلكه علم يا حقيقت به مامون عشق نه رفتار
مخالفان دادن شكست براي معتزله از استفاده در او سياسي
زوال اصلي علل از يكي شايد را امر همين.بود خود سني
آنان توانستند مخالفانشان زيرا دانست بايد معتزله زودرس
به يكي:كنند بياعتبار نادان عامه نظر در جهت دو از را
و است "فرمايشي و دولتي" آيين اعتزال ، مشرب آنكه نام
.است آورده بدعت دين مباني در آنكه بهانه به ديگر
و برگشت ورق كارآمد روي متوكل وقتي كه نبود شگفتآور
پس آن از و داد پايان معتزله نفوذ به آساني به حكومت
انديشه بر هراسانگيز خشونتي با فكري ارتجاع و جمود
به حيث اين از معتزله فرجام.شد فرمانروا مسلمانان
.نبود بيشباهت شدند قباد دست آلت كه مزدكيان سرگذشت
اروپايي معادل با مدارا و تساهل اصطلاح لغوي ريشه تفاوت
اندازهاي تا "تصادفا Tolerance "تولرانس" يعني آن
و ما ميان رسم اين مقصود و منشا در اختلاف نمودار
گرفتن آسان معناي به تساهل فارسي زبان در.است اروپاييان
فريفتن معني به اصل در و كردن مهرباني معناي به مدارا و
برود صيد سوي پاورچين پاورچين كه صياد فريب "مخصوصا است ،
شيوه يا ما نزد تساهل نيز عمل در.كند غافلگير را آن تا
مخالف عقايد فقط نه كه است بوده منشاني صوفي و عارفان
تدبيري يا و ميگرفتهاند آسان را جهان كارهاي همه بلكه
.بردهاند فايده مخالفان شكار براي آن از نيرنگبازان كه
به Tolerare ريشه از اروپايي زبانهاي در "تولرانس" ولي
اين حسن كمترين و ميآيد كردن تحمل و باركشيدن معناي
در را يك هيچ فريبكاري نه و بيقيدي نه كه است آن معني
نخستين را تساهل رسم خود اروپاييان.نميكند القاء ذهن
بروز كه بود هنگامي آن و كردند پيشه ديني كارهاي در بار
مذهب پيروان با پيروانش خونين برخوردهاي و پروتستان مذهب
پيشرفت و زد هم بر را اروپايي جوامع آرامش كاتوليك ،
جز سرانجام كه نحوي به شد مانع را آنها اجتماعي هموار
جنگهاي از پيشگيري براي راهي مخالف عقايد تحمل اصول قبول
ضرورت خاصه اقتصادي ملاحظات البته.نماند باقي مذهبي
زيرا بود موءثر تساهل به ايشان اقبال در نيز رقابت آزادي
اين از فقط زمان آن در اقتصادي فعاليتهاي آزادي رعايت
انسان كارهاي غايت را اقتصادي سود كه ميشد ميسر راه
و كنند آن تابع را معنوي و اخلاقي ملاحظات همه و بدانند
نظر قطع افراد همه منافع برابري به اقرار متضمن نيز اين
.بود مذهبيشان عقايد از
يا تكثر اصالت مشرب در اروپاييان نزد را تساهل ديگر منشا
اين پيروان نظر درجست بايد Pluralism چندگانگي آيين
كه است اموري جمله از سياسي و اجتماعي قدرت چون مشرب ،
گزند از جامعه آنكه براي پس است مطلوب آن در شريكان كثرت
كه جايي تا را قدرت بايد باشد امان در خودكامگي
در فقط نه آن تمركز از و كنيم توزيع جامعه در ميتوانيم
عقيده اين اصل.بپرهيزيم گروه ، يك دست در بلكه تن يك دست
كمونيسم از انتقادش و ارسطو عقايد به و است كهن بسيار
و يگانگي در را انسان سعادت افلاطونبرميگردد افلاطوني
مقصود اين به رسيدن و ميدانست اجتماعي برابري و هماهنگي
منافع تابعيت و افراد ميان اختلاف رفع راه از فقط نيز را
ممكن دولت مطلق حاكميت برقراري و ملي مصالح از فردي
.ميشمرد
بدينگونه كه وحدتي كه بود معتقد افلاطون برخلاف ارسطو
است زيانآور اجتماع حال به آيد پديد يكسان افراد ميان
سالم انگيزهاي خود افراد ، ميان ناهماهنگي و اختلاف زيرا
و است جمعي و فردي سعادت راه در اجتماع تكاپوي براي
متحد افراد گردد بارور و سودمند اجتماعي وحدت آنكه براي"
نه اجتماعي سعادت خلاصه ، و "باشند متفاوت يكديگر با بايد
كثرت" يا "كثرت در وحدت" راه از بلكه مطلق وحدت راه از
.ميشود تامين بهتر "وحدت در
شد فرديت فلسفه مدافعان عقايد مايه بعدها افكار اينگونه
از Green.H.T "گرين.اچ.تي" و "ميل استوارت جان" و
.زدند علمي صيقل آن به نوزدهم قرن انگليسي متفكران
كه است نظرياتي همه مشترك عنوان تكثر اصالت امروزه ،
اجتماعي قدرت تقسيم خواستار و دولتها مطلق حاكميت مخالف
.باشد هم حق در آنها مداراي و مختلف گروههاي ميان
انكار در فرانسه معاصر حقوقدان Leon Duguit "دوگي لئون"
دولت خواه قانون ، هر منشاء:كه ميگويد دولت مطلق حاكميت
را قانون خود حقطلبي ، خواه و فردي وجدان خواه و باشد
قانون فايده و غايت است مهم آنچه بلكه كرد نتواند توجيه
و فلسفي امور بايد قانون ، "مشروعيت" توجيه در.است
در را آن آثار و گذاشت كنار را ذهني و مابعدالطبيعي
بيشتر مكتب همين انگليسي مدافعان.سنجيد زندگي واقعيات
از خارج مردم گروههاي منافع و حقوق حفظ ضرورت روي به
انسان چون كه ميگويند و ميزنند تكيه حكومت دستگاههاي
اجتماعي فعاليت گوناگون انواع در خويش مدني طبع حكم به
و ميكند شركت سياسي و مذهبي و اقتصادي يا حرفهاي خواه
بر عملي تاثير يا اخلاقي حيث از انواع ، اين از هيچيك
وسيعي اختيارات انصاف روي از نميتوان ندارد رجحان ديگري
.شد قايل اجتماعي زيانگروههاي به دولتها براي
اساسي آزاديهاي و حقوق تامين در اينگونه از آرايي
زورگويي خطر برابر در مردم ايمني تضمين و اروپاييان
مذاهب و عقايد صاحبان ميان در تساهل روح رواج و دولتها
ميان اين در كه كرد نتوان انكار ولي است بوده موثر بسيار
سود تساهل فكر از سرمايهداري نظام اندازه به عاملي هيچ
اساس خود خودي به دولت كه شود مسلم وقتي زيرا است نبرده
و افراد و ندارد مردم بر ارادهاش تحميل براي اخلاقي
هرگونه از خود فعاليتهاي در بايد اجتماعي متشكل گروههاي
اقتصادي قدرتهاي كه زماني تا باشند ايمن مزاحمت و دخالت
بيشتري سود كسان آن عمل در است ، نشده توزيع عادلانه بطور
بهرهمندي براي بيشتر امكان و وسيله كه ميبرند آزادي از
.دارند را آن از
فرديت مذهب به تكثر اصالت مشرب آنكه با بدينسان
كس ، هر شخصيت كه است شده بنياد فرض براين و برميگردد
بايد او اجتماعي پيوندهاي يا نسب يا عقيده به توجه بدون
هر را هركس اخلاقي خصوصيات بايد جامعه و باشد محترم
كند تحمل باشد عرف مخالف و نادر و بوالهوسانه كه اندازه
را تحمل اين جواز شمار انگشت گروهي فقط امر واقع در ليكن
پذيرش از برخورداري براي افراد اكثريت و داشتهاند
معيني گروه يا سازمان يا عقيده به را خود ناگزير اجتماعي
و مسيحي گوناگون فرق به يا و شود شمرده مشروع "عرفا كه
منسوب آن جز و سياسي بزرگ احزاب و كارگري اتحاديههاي
در بزرگ حزب دو از يك هيچ عضو كه سياستمداريكردهاند
در عضويت از كه كارگري يا نباشد آمريكا و انگلستان
بپرهيزد كارفرمايان از محافظهكارتر كارگري اتحاديههاي
يا ندهد رضايت پيشگانش هم با تباني به كه سرمايهداري يا
مذاهب از هيچيك به (آمريكا در) كه نامجويي روشنفكر
به هم اميدي نكند ، اقتداء يهود يا پروتستان يا كاتوليك
حق در فقط هست مدارايي اگر زيرا داشت نتواند كاميابي
.تعلق رنگ از فارغ افراد براي نه است مشروع گروههاي
پيشرفته جوامع در امروزه كه تساهلي توضيح ، اين با
متفكران منظور "اصلا آنچه با است رايج سرمايهداري
.دارد فرق يكسره است بوده اروپايي انساندوست و آزاديخواه
اصلي نظريه دو از يكي روي از را تساهل غرب ، در امروزه
كه نخست نظريه مطابق.ميكنند توجيه دولتها ماهيت درباره
در دولتها روش ناميد ، "قوا منتجه" نظريه را آن ميتوان
گوناگون نيروهاي كشاكش محصول تاريخي معين لحظه هر
.است اجتماعي
كه است اين فرض باشد داشته ملي حكومت كه جامعهاي در
آزاديهاي انواع از استفاده با همواره اجتماعي گروههاي
پيشي يكديگر بر سياسي قدرت مسابقه در تا ميكوشند مدني
چون وليدهند تغيير خويش سود به را دولت سياست و گيرند
مسابقه ، اين در گروهي هيچ دارند ، برابر حقوق گروهها همه
بقاي خواستار اگر نيز دولتيان زيرا نمييابد كامل توفيق
با زمان هر در را خود تصميمات ناگزير خويشند قدرت
نتيجه ، درميكنند هماهنگ مختلف گروههاي چشمداشتهاي
و بند و فشارها همه "جبري جمع حاصل"دولت نهايي تصميم
ديگر سوي از دولت خود مقاومت و يكسو از اجتماعي بستهاي
خواستهاي از بخشي فقط تصميم ، آن براثر چه اگر و است
اجتماعي همبستگي و وحدت عوض ، در ليكن ميشود روا هرگروه
و دولت كه ميكند ايجاب اجتماعي سلامت و ميماند پايدار
خود ميان در چه و يكديگر برابر در چه اجتماعي گروههاي
.گيرند پيش در مدارا راه
كه پذيرفت ميتوان انصاف روي از هنگامي فقط را نظريه اين
ميكند معين را هرگروه اجتماعي مشروعيت كه معيارهايي
احوال همه در كه است ميان در آن خطر وگرنه نباشد ثابت
دولت تصميمات روي به نفوذ اعمال حق معدودي گروههاي فقط
مجالي درست ، و برحق خواستهاي از بسياري و باشند داشته را
اصلي پذيرش مشروعيت ، معيار اگر "مثلا.نيابد تظاهر براي
برتري به اعتقاد يا سوداگري نامحدود آزادي چون ثابت
رسمي "صافي" از هميشه مشخصي گروههاي فقط باشد نژادي
تساهل نميتوان را آنها رفتار حال اين در.ميگذرند
.دانست حقيقي
دولت ناميدهاند "داوري نظريه" را آن كه دوم نظريه مطابق
تعيين وظيفهاش كه است بيغرضي ثالث و دادرس حكم در
مراعات بر نظارت و گروهها و افراد آزادانه رقابت قوانين
است كارگران و سرمايهداران مدافعان ادعاي به.آنهاست
كرده محدود را كارگران اعتصاب حق يكسو از چه اگر زيرا
اقتصادي تمركز و انحصار ضد بر قوانيني ديگر سوي از ليكن
مساله نخست ، نظريه مانند نيز نظريه اين در.است كرده وضع
منافع ميان رقابت مساله با اجتماعي قدرتهاي رقابت
شركت حق گروهي فقط كه معني بدين است شده مخلوط اجتماعي
.باشد اجتماعي قدرت داراي كه دارد را اجتماعي رقابت در
به اجتماعي مبارزات بر دولت بيطرفانه نظارت حال اين در
بر كه كس آن كار كه دارد اخلاقي ارزش اندازه همان
و ناتوان حريفي و قويپنجه و تنومند مردي ميان زورآزمايي
برسر زورآزمايي اينگونه در داور اصرار.كند داوري بيمار
درآيد نيرومندتر حريف سود به آنكه جز بازي قواعد رعايت
.ندارد نتيجهاي
رواج آنكه نخست.گرفت ميتوان نتيجه چند گفتار اين از
مساعد احوال به اندازه همان به جامعه هر در تساهل
دوم.فردي معنويت و شعور پرورش كه است نيازمند اجتماعي
انسان فرد هر حق در كه است آن تساهل شكل عاليترين آنكه
بلكه معين عقيدهاي تابع يا خاص گروهي عضو عنوان به نه
جنبش بدون آنكه سوم.شود بسته كار به انسان عنوان به
را آن و ميشود جمود دچار تساهل معيارهاي افكار ، آزادانه
وسرانجام ، .ميكند مبدل تعصب از تازهاي نوع به خود
سازگاري و مردمداري و مدارا از بالاتر كاري تساهل ،
ارجي پر فكري كوشش بلكه است ، مخالف عقايد با درويشانه
رد قصد به عرف مخالف عقايد در ژرفبيني و عقلي تامل براي
.آنهاست قبول يا
انديشه تازههاي
|
انديشه هاي تازه
انقلاب دو بين ايران
حسن فيروزمند ، كاظم:ترجمه -آبراهاميان يرواند:نوشته
:قيمت -مركز نشر:ناشر -شانهچي مدير محسن و شمسآوري
صفحه 572-تومان 2950
سياسي شرايط مطالعه كه "انقلاب دو بين ايران" كتاب
است اسلامي انقلاب و مشروطيت انقلاب بين ايران اجتماعي
براي تاريخي زمينهاي اول بخش.ميشود تقسيم بخش سه به
و مشروطه انقلاب ميلادي ، نوزدهم قرن بررسي نو ، ايران درك
اجتماعي مباني دوم بخش.ميدهد دست به رضاشاه حكومت
و شهريور 1320 در استبدادرضاشاه سقوط بين دوران در سياست
.ميكند تحليل را شهريور1332 در شاه محمدرضا استبداد ظهور
مورخ كه است جديد عصر در عمده دوره تنها سال سيزده اين
سياست ساخت زير به سياسي لايه زير در ميتواند آن طي
طبقاتي نيز و قومي ريشههاي رهگذر ، اين از و بنگرد ايران
سوم ، بخش.كند بررسي "عميقا را سياسي مختلف جنبشهاي
اقتصادي -اجتماعي برنامههاي و است معاصر ايران بررسي
و آن ، واسطه به اجتماعي تنشهاي شدن وخيمتر شاه ، محمدرضا
.ميكند تشريح را اسلامي انقلاب بروز سرانجام
معاصر ايران در توسعه و طلبي تجدد
قيمت790 -مركز نشر:ناشر - غنينژاد موسي دكتر:نوشته
صفحه تومان 198
به توجه ايران ، نيافتگي توسعه تحليل به نويسنده رويكرد
در را خارجي عوامل جهت اين از و است ايران جامعه درون
انديشه تاريخچه در كاوش به كتاب نخست بخش.ميبيند حاشيه
طرح از پس و ميپردازد ايران در ترقيخواهي و تجددطلبي
تجددطلبان تاكيد و توجه مورد اصلي زمينههاي و محورها
به كه ميداند اين در را آنان بينش كاستي و ضعف اوليه ،
از و كردند اكتفا غرب فني و مادي پيشرفتهاي جذب ضرورت
آنگاه.ماندند غافل جديد تمدن ارزشي و فكري مباني
و اقتدارگرايانه طلبي تجدد چون بيراههرو پديدههايي
.ميشوند نقد و بررسي رجعتگرايي با آميخته تجددطلبي
توسعه به مربوط رايج نظريههاي از برخي نقد به دوم بخش
را نيافتگي توسعه اصلي علت شود مي مدعي و ميپردازد
يا سرمايه كمبود چون عواملي در است متداول كه چنان نبايد
به سرمايه گرايش يا جمعيت افزوني يا خارج به وابستگي
عاملي.جست مليتي چند شركتهاي عملكرد يا انحصار و تمركز
و اقتصادي توسعه آهنگ كردن كند در را نقش بيشترين كه
از نهادي اصلاحات و است جامعه نهادي ساختار دارد صنعتي
حكومت تحكيم و ايجاد و فردي حقوق تضمين و تعريف جمله
جامعه در مالكيت حقوق و رقابتي ارزشهاي پذيرفتن و قانون
.دارد اقتصادي توسعه به نيل در كننده تعيين نقشي
|
|