روحانيت راستين رسالت
و روحانيت " كه بود عالماني نادر از" خاتمي" ياد زنده *
بود آميخته هم به " خداترسي" قالب رادر "روشنفكري
نيندوخته شدن عالم براي تنها را علم "خاتمي" ياد زنده *
تنها كه دانست نمي اين در را خويش وجود غايي علت و بود
دردهاي و دنيا واز ورزد اكتفا اي مدرسه هاي قال و قيل به
برد فرو كتاب آستين در سر جامعه
:اشاره
همواره انديشمند ، روحانيون و وارسته عالمان آسمان در
شان پرفروغ انوار با كه نمودهاند رخ درخشاني ستارگان
حيات و ساخته دگرگون را اخلاص و انديشه و عرفان عرصههاي
.بخشيدهاند نوين
اين درخشان ستارگان از يكي خاتمي آيتالله مرحوم بيشك
فرخنده كه بس همين او وجود بركت ابعاد در و است آسمان
و عرفان بستر از و پروريده او دامن در روزگار اين فرزند
.است آورده سربر او انديشه
با روحانيت رسالت باب در است مطلبي است آمده پي در آنچه
با و مدينه فقهاي از يكي به (ع)سجاد امام نامه از الهام
هشتمين مناسبت به كه خاتمي آيتالله شخصيت ابعاد به توجه
.است شده نگاشته رباني عالم اين درگذشت سالگرد
ميبدي فاضل محمدتقي
دلانگيز و نشاط با شبهاي از يكي در نميبرم ياد از
خاتمي... روح..آيت محضر اردكان صدرآباد درباغ بهاري
قيام از صحبت همهجا كه بود اوايلسال 57.بودم شرفياب
.بود پهلوي حاكميت وستمكاريهاي خميني امام قياده و مردم
درد نبود كسي من از چونغير خاتمي ، شادروان شب درآن
روحانيت سازمان كه بود اين نگران و كرد آغاز دلهايي
را انقلاب سنگلاخي و سخت راه اين (ره)امام بدنبال نتواند
اين ترس خدا روشنفكر و آگاه عالم اين از من پرسش.كند طي
زمان ظرف در علميه حوزههاي:فرمود كجاست؟ مشكل آقا:بود
-مضمون اين به قريب -نيست روز مسايل به آگاه و ندارد قرار
اين به بايد طلاب كه فرمود مشفقانهاي نصايح "بعدا
قرائت با را لازم آگاهيهاي و نورزند اكتفا حوزه درسهاي
شب آن نشست پايان دركنند كسب اجتماعي و سياسي كتب
پندآموز نامه كه:داد من به دستورالعمل اين با اندرزي
را مدينه ، فقهاي از زهري ، مسلم محمدبن به (ع)سجاد امام
.بخوان بار چندين
عارف و آگاه عالم اين از كردي ياد عنوان به اينجا در
را فقدانش سال هشتمين كه دل ، بيدار خداترس و آشنا درد
را نامه آن از فرازهايي ديدم سزاوار ميگذاريم ، سر پشت
روحانيت سلوك كه او سلوك مبناي به كه نگاهي عنوان به
از خاتمي ياد زنده ميدانيم.شوم يادآور است ، راستين
قالب در را "روشنفكري و روحانيت" كه بود عالماني نادر
عالم براي تنها را علم و بود آميخته هم به "ترسي خدا"
اين در را خويش وجود غايي علت و بود نيندوخته شدن
ورزد اكتفا مدرسهاي قالهاي و قيل به تنها كه نميدانست
و برد فرو كتاب آستين در سر جامعه دردهاي و دنيا از و
تنها امام مرحوم كه بود القابي و اوصاف آن سزاوار الحق
نامه فرازهاي آنكه از پيش.برد كار به او سوگنامه در
.ميدانم شايسته را مقدمهاي ذكر بياورم ، را سجاد حضرت
فرهنگ وارد ديگران ادبيات از "ظاهرا كه "روحانيت" واژه
عنوان به ما روايات در آن مصداق و معادل است ، گشته اسلام
از و است آمده "حديث راويان و فقيهان دين ، عالمان"
،"الرسول آمناء":عناوين به دين مبلغان و دينشناسان
و "پيامبر وارثان" و "عليالناس حكام" ،"الرسول خلفاء"
سنگين پرچم يعني ;است يادگشته قبيل اين از تعابيري
و پيامبر از پس خدا ، سوي به انسانها دعوت و هدايتگري
پس كه نهادهاند عالمان از دسته اين دوش بر معصوم امامان
مردم سوي به "دين" تفقه...و خداوند دين شناخت از
شك و بخوانند سعادت صراط سوي به را آدميان تا بازگشته
عالمان بردوش را مسئوليتي چنين (ص)پيامبر اگر نيست
و جاهلان دست به تشيع تعاليم و اسلام فرهنگ نميگذاشت ،
استبداد براي را خدا دين كه مستبد ، حاكمان و فروشان دين
و.ميشد دفن تاريخ گورستان در ميسازند ، ابزار استعمار و
فهم و فرهنگ كه چرا نداشتيم "اسلام فرهنگ" بنام چيزي ما
لهذا.است بيروح و خشك دستورات سلسله يك از غير ديني
پيشي تنسك و تعبد بر را "تعلم و تعقل" معصوم پيشوايان
فهم كه عبادتي در ;تفقه فيها ليس عباد لاخيرفيداشتند
روحانيت ، تاريخ كه نيست شك.(علي امام) نيست خيري نباشد
پرچمداري و پاسداري راه در كه است بوده عالماني شاهد
گوارا را شهادت شهد آزادي تحقق و ستم دفع و دين ازفرهنگ
جاهطلب فروشان دين و سوء عالمان سويي از و.نوشيدهاند
سياست و رياست ابزار را دينشناسي و دين آنانكه و
كه اندازه و تعداد آن به لهذانبودهاند كم كردهاند ،
به است ، رفته سخن عالم تمجيد و علم تعريف از روايات در
و مقربين و شياد عالمان ذم از بيشتر يا و مقدار ، آن
از را آدميان و است شده بيان گفتارها دربارها متملقين
پيامبر بهطوريكه دادهاند پرهيز عالماني چنين به نزديكي
فجر ، خون فقهاءهم و علماءهم:فرمود مسعود ابن به
ياتيهم من و.فاجرند و خيانتكار (ناشايسته) فقهاي و علما
خلقالله ، اشرار يشاورهم و يجالسهم و يحبهم و منهم ياخذ و
و گيرد فرا چيزي ايشان از و رود ايشان نزد كه هركس و
خلق بدترين از شود ، ايشان مشاور و بدارد دوست را آنان
العالم رايتم اذا:صادقفرمود امام همچنين و خداست
دوستار را عالمي اگر دينكم ، علي فاتهموه محبالدنياه ،
مرحوم.كنيد متهم خود دين كار در را او ديديد ، دنيا
بر و بود سختكوشيده خويش نفساني تربيت بر كه خاتمي
علما ، ميان در كه بود اين نگران بود گشته چيره نفس اژدهاي
و دنيا فريفته كه شوند يافت كساني انقلاب مسير در
باطن در و برآيند خويش آرزوهاي بند در و آنشوند خوشيهاي
خود ظاهر در و كنند سازش نااهل و نادرست باسياستمداران
.دهند نشان آن ديني اهداف و اجتماع با را
فقهاي از يكي به سجاد امام هشدارهاي به بنگريم اينك و
مدينه
مردي چگونه ميايستي خدا پيشگاه در كه فردا بنگر پس.."
از و بپذيرذ را تو عذر خدا كه مبر گمان.بود خواهي
خدا.بود نخواهد چنين كه !هيهات !هيهات ;درگذرد تقصيرت
بر را خدا دين" كه است گرفته پيمان علما از قرآن در
كوچكترين كه بدان و"مدارند پنهان و كنند آشكار مردمان
تحمل را آن كه چيزي سبكترين و كرده پنهان تو كه چيزي
آسودگي به بدل را ستمگر دلنگراني كه است اين كردهاي ،
كار اين و ;ساختهاي آسان او بر را گمراهي راه و كردهاي
.است گرفته صورت او دعوت پذيرفتن و او توبه شدن نزديك با
ميان در گناه اين با قيامت فرداي كه ميترسم آن از
آنچه از بپرسند تو از و باشي ، داشته جاي خيانتكاران
كه بپرسند و كردهاي؟ كمك ستمگران ستمكاري به و گرفتهاي
گرفتي؟ بخشيد تو به كه كسي از نبود تو حق كه را چيزي چرا
چرا و نميداد ، را هيچكس حق كه شدي نزديك كسي به چرا و
جلوگيري باطلي از كرد نزديك خود به را تو كه هنگام آن در
كه هنگام آن در آيا شدي؟ دوست خدا ، دشمن با چرا و ;نكردي
قرار قطبي همچون ;خواندند فرا همكاري براي را تو ستمگران
گردش به آن برگرد را خويش ستمكاري آسياب كه ندادند
بلاها به و ميگذشتند تو بر كه نشدي پلي همچون و درآورند
براي نردباني همچون و ;مييافتند دست مردم بر جنايات و
را ايشان فريبكاريهاي تو آيا نبودي؟ ايشان گمراهيهاي
تو وسيله به آنان نرفتي؟ ايشان گام به گام و نكردي توجيه
خود سوي به را نادانان دلهاي و انداختند شك به را علما
دستياران نيرومندترين و وزيران ، خصوصيترين ;كردند جلب
و دادي انجام ايشان فساد اصلاح براي تو كه را كاري ايشان
انجام آنان براي شدي ، ايشان نزد عام و خاص شد و آمد سبب
توگرفتند از آنچه از بخشيدند تو به آنچه آري ;ندادند
آنچه دربرابر كردند ، آباد تو براي آنچه و بود كمتر بسيار
"...بود ناچيز بسيار كردند خراب تو بر
ج 2 ، ص 457 الحيا ،
آرام آقاي ترجمه
و فقيهان به نسبت معصوم پيشوايان مقدار چه تا كه بنگريم
خود ازراه طايفه اين اگر كه بودهاند حساس دين عالمان
و كار خلوتگاه در و كند جلوه منبر و محراب در و رود بدر
چه ندارد ، باور را داوري روز كه گونهاي به دگر كردار
همان در.شد خواهد مسلمين جامعه نصيب درشتناكي بلاي
حوزهها دلمشغولي و نگراني بيشتر خاتمي مرحوم كه روزگاري
نشود اصلاح روحانيت سازمان تا ميفرمود بارها و داشت را
كتاب بنشيند ، ثمر به انقلاب اين كه بود خواهد مشكل
تحرير درسهاي كه (ره)امام مرحوم فقيه ولايت ارزشمند
و اصول كتاب آن در.آمد ايران به نجف از بود ايشان يافته
بزرگ گامي ميشد عملي اصول آن اگر كه گرديد طرح موضوعاتي
برخي است سزاوار ميشد برداشته انقلاب آرمان تحقق راه در
.آيد بياد اينجا در اصول ازآن
روحانيت حوزههاي تصفيه -1
دست كردن قطع و كوتهبينان و مقدسان خشك گذاشتن كنار -2
كارها در دخالت از آنان
خودكامگي و خودرايي و استبداد بردن ميان از -3
جامعه در فقر بردن ميان از -4
.جاهطلب و دوست دنيا و فروخته خود آخوندهاي با مبارزه -5
از دسته اين دست از اندازهاي به (ره)امام مرحوم
عمامه:ميگويد آنجا در كه بودند عصباني درباري آخوندهاي
علماي اسم به اسلام ، فقهاي نام به كه آخوندهايي اين
بايد ميكنند ايجاد مسلمين جامعه در مفسده اينطور اسلام
كشتن قابل اينها بكشند ، نميگويم من..شود برداشته
.شود برداشته سرشان از عمامه لكن نيستند
ص 202 فقيه ولايت
الفساق يحبس ان الامام علي يجب...":ميفرمايد (ع)علي
.كند دربند را فاسق عالمان است واجب امام بر "العلماء من
ميتواند گونه هر جامعه و دين به عالمان خيانت روي هر به
و بودن بيگانه عامل و دستنشاندگي راه از گاهي ;باشد
به ناآشنا يعني كجفهمي راه از گاهي و شدن ناكسان مزدور
آيتالله مرحوم دارم ياد به كه آنجا تا.روزگار مسائل
بيگانه عوامل چون.ميبرد رنج بيشتر دوم دسته از خاتمي
.يافت نخواهند چنداني موفقيت و شد خواهند رسوا زود
عوامل و كرد خواهد نام بد را انقلاب و اسلام كه آنچه اما
و جمود شد خواهد آشكار همگان بر دير آن بيماري علائم و
در خود اهداف پيشبرد براي بيگانگان هميشه و است تنگنظري
و ميساختهاند خويش سپر را ذهن بسته عالمان ديني ، جوامع
كه بودهاند خود توطئههاي بهدنبال آنان در نفوذ با
و دين از تحصيلكردگان و جوانان دادن بيزاري آن مهمترين
ذهني بسته و تنگنظري علائم از يكي.است بوده دينورزي
، داراي بسته ذهنهاي و نميپذيرد را نقدي هيچ كه است اين
خشمگين شود وارد نقدي آنان به اگر و هستند خاصي جزميت
صادق امام.ميبينند اسلام معادل را خود چون ميشوند
.قوله من شي عليه رد فان:ميفرمايد عالماني چنين درباره
الرابع فيالدرك فذاك غضب امره من شي في قصر او
يا نشود واقع قبول مورد آنان سخن از چيزي اگر ;منالنار
جاي ;ميشوند خشمگين شود ، كوتاهي ايشان دستور پذيرش در
.خواهدبود دوزخ چهارم قعر در عالمي چنين
بحار/2/108
و سعهصدر بود ، واجد خاتمي مرحوم كه خصلتهايي و خصايص از
احساس مرد دانش اين برابر در انساني هر.بود تحملپذيري
را خود سخن بهراحتي ميتوانست و ميكرد سبكبالي و راحتي
باب پيشاپيش خود اينكه شگفت و نهراسد چيزي از و بگويد
را درددلهايش تا ميداد جرات انسان به و ميگشود را نقد
داشت انقلاب و امام به كه وافري علاقه و عشق با.بگويد
را وچرا چون روزنههاي و نميديد مطلق را چيزي هيچگاه ،
.بازميگذاشت
و روحانيت و دانش سلوك از ميكرد سعي كه بود عالماني از
اجرايي مسئولين پاي و دست به و نگذارد فراتر پا هدايتگري
برحذر تندرويها برخي از را مسئولين همواره و نپيچد
كسي حيثيت و آبرو با كه بود اين اندرزش عمده و ميداشت
.است بوده كرامت و عزت صاحب او نزد انساني هر و نشود بازي
كه است كسي واقعي عالم كه بود آموخته علي حضرت از
.ندارد دور خدا رحمت از را كسي و سازد اميدوار را آدميان
و رحمتالله من الناس يقنط لم من حقا؟ بالفقيه اخبركم الا
مردمان كه است كسي شايسته فقيه ;الله معاصي في يرخص لم
جامعه در را نافرماني زمينه و نسازد دور خدا رحمت از را
.نسازد فراهم
وسائل/4/830
صديقين و شهداء با اعليعليين در روحش و شاد روانش
.باد محشور
|