(ع)حسين امام حضرت شيعيان سوم امام مسعود ميلاد مناسبت به
نامشروع قدرتهاي برابر در ايستادگي
و عظمت نماد و مظهر كه (ع)حسين امام ارجمند و عزيز ميلاد
برابر در انسانها جميع ايستادگي نشانه و شيعه سربلندي
جشني ما براي است ، روزگاران همه در نامشروع قدرتهاي
نه ،(ع)حسين.است مبارك و سرور پر بسيار روزي و راستين
به بلكه بودن ، پيامبر سبط دليل به و نسبي ارتباطي در فقط
وارستگي و ايمان تاريخ در كه يگانهاي و رفيع جايگاه علت
تمام بر او نام مقارن كه حماسهاي و است دارا بشري عزت و
.ميباشد گراميداشت و تكريم شايسته ميافكند ، سايه ذهنها
واقع در درآمد ، گردش به حضرت آن مبارك دست به كه چرخي
روان و روح بر استيلا و سلطه رفع براي ابدي جهادي اعلام
يا شيعيان مختص فقط نه خجسته جشن اين پس.بود انسانها
همه آن از روزي فرخنده بلكه جهان ، مسلمانان ويژه حتي
مهاتماگاندي ، چنانكه.است جهان زنان آزاد و آزادمردان
صراحت به هند ، قاره شبه در بيداري و خيزش بزرگ پيشواي
(ع)حسين و گرفته الگو همام امام آن از كه بود گفته
استعمار برابر در وي پايداري و مبارزه الهامبخش همواره
.است بوده اجتماعي خرافات و داخلي استبداد و خارجي
به را امت رهبري و امامت زمام زماني در (ع) حسين امام
گسسته محمدي ايمان اعتبار و اقتدار رشتههاي كه گرفت دست
رمهاي همچون انسانهابود شده آميخته درهم باطل و حق و
تباهي برهوت سوي به طولاني ظلمي در كرده گم شبان
طنين ايشان ميان در كه قولي و فعل هر و ميرفتند
سودي بيفزايد وگمراهيشان تباهي بر آنكه جز ميافكند ،
خفاشي همچون دروغين ، احاديث و نادرست تفسيرهاي.نداشت
به امت همه بلكه و عربان جاهلي فرهنگ آسمان در مكار
و زودگذر منافع دنبال به گروهي هر و آمده پروازدر
اما.ميشد وارد دسيسهاي و دستهبندي در خويش ، حقير
به راهي تنها نه احتجاجات ، و گروهبنديها اين از هيچيك
در تازه موجي فقط بلكه نداشت ، راستكاري و اصلاح سوي
وصف در كه آنجا تا بود ، ايمان سواحل و صخرهها ويرانسازي
:فرمود (ع)حسين امام آنان
ماننده خود به را خدا كه بيدينان اين از مردم ، اي"
.بپرهيزيد كنند همآوازي كتاب اهل كافران گفته با و سازند
"...
روزگار آن ويران ظلمتكده بر روشن آفتابي اگر كه بود چنين
و (ص)محمد در كه را آنچه هر نميآمد ، برون ابرها پس از
نااهلان بودند ، كاشته اسلام كشتزار در اصحابش و بيت اهل
را طيبه شجره اين زمين و ميربودند ستمگران و سودجويان و
امت فراروي (ع)حسين كه حجتي.ميساختند بدل خشك كويري به
فريادي نه و برهانها ، ديگر همانند استدلالي نه نهاد ،
سنگينترين كه بود زلزلهاي بلكه صداها ، ديگر همچون
پوسيده سقف و ميشكست درهم نيز را خفتگان خوابهاي
.ميريخت فرو ستمبران و مستضعفان همه پيشاروي را ستمگران
و سرشت چه نميگرفت قرار امت فراروي حجتي چنين اگر هيهات
ميبود؟ مسلمانان و موءمنان و اسلام انتظار در سرنوشتي
بودند ، ديده تدارك آنان به متكي زراندوزان و امويان آنچه
اينك و آمد فرود اسلام فرق بر كه بود تيغي بزرگترين
را ، خورده زخم اما مقدس ، پيكره اين ميبايد (ع)حسين
خسته و رفته فرو هم در پيام و رساند امني سراي به دوباره
چنين در (ع)حسين رسالت.سازد جاودان و طنين پر را آن
پيام كتبي و شفاهي ابلاغ به منحصر نميتوانست خطيري برهه
درخششي و بلندتر فريادي و رساتر حجتي بلكه باشد ، اسلام
ياد از حجت و رسالت اينكند ظهور ميبايست نورانيتر
وفات هنگامه از كه بود "جهاد" بزرگ سنت همانا رفته ،
و رفته يادها از (ع)علي مظلومانه شهادت سپس و پيامبر
سرنوشت بر بيهودگي و حقارت و زبوني آن جاي به ناگزير
طنين پر پرسشي با (ع) امام پس بود افكنده سايه مسلمانان
:فرمود اينگونه امت ، برابر در
الهي فريضه جهاد..الهي؟ فريضه يا است رسول سنت جهاد ، "
"...نيازند دست بدان فريضه به جز كه است سنتي ديگر و است
|