يك براي زندان سال پنج آيا
نيست؟ كافي اشتباه
درگذشت مصدق حميد
در سالمندان نمونه دهكده
ميشود ساخته دماوند
يك براي زندان سال پنج آيا
نيست؟ كافي اشتباه
در.بودهام بدبختي و فقر در شناختم را خود كه زماني از
محبت سرسوزني اندازه خانه آن در كه شدهام بزرگ خانهاي
هميشه نيز پدري محبت از.داشتيم پدر زن.نداشت وجود
بوديم بچه دوازده ما.بود جهنم زندگيمان.بوديم بيبهره
.نميشديم تامين معنوي و مادي نظر از وقت هيچ كه
فشار و مالي فقر علت به ولي خواندم درس راهنمايي سوم تا
بروم شبانه مدرسه به شبها و كنم كار روزها شدم مجبور پدر
از نفر دو با بعد مدتيكنم تحصيل ترك مدتي از بعد و
.كنم پيدا مناسبي كار تا آمدم تهران به دوستانم
خانه به تعطيلي روزهاي.شدم چاپ كار وارد مدتي از بعد
مادي وضع هم او ولي ميرفتم ، است تهران در كه خواهرم
.بروم آنجا به نميتوانستم هم زياد و نداشت مناسبي
خالهاي پسر و ميكرد زندگي يوسفآباد خيابان در خالهام
روز آن اينكه تا.بود بزرگتر من از سال شش كه داشتم
.رسيد لعنتي
دو و پسرخالهام اتفاق به دربند قصد به تعطيل روز يك صبح
مجبور و شد خراب ما اتومبيل اما.شدم خارج منزل از دوستش
بعدازظهر.برويم دوستان اين از يكي برادر خانه به شديم
و مالك كه شدم متوجه شويم خارج خانه از اينكه از قبل
و اجاره درباره (بوديم ميهمان او خانه در كه كسي) مستاجر
بهانه آنجا در ما حضور "ظاهرا.ميكنند مشاجره هم با رهن
.بود شده مشاجره اين
ما جلوي (مقتول خواهر شوهر) صاحبخانه آمديم بيرون وقتي
.نياور خانه به مهمان نگفتم مگر گفت مستاجرش به و گرفت را
به شروع و انداخت جلو را خودش پسرخانهام ميان اين در
و رفت بالا آنها صداي وقتي.كرد صاحبخانه با بحث و جر
بود دانشجو كه (مقتول) صاحبخانه زن برادر شد شديدتر بحث
.آمد بيرون خانه از بود آمده خواهرش خانه به سركشي براي و
راستش و شد گلاويز صاحبخانه با پسرخانهام موقع اين در
رفتم ماشين داخل به ميترسيدم دعوا از من چون بخواهيد را
بلكه نشد تمام تنها نه ولي شود ، تمام زودتر دعوا تا
.شد هم شديدتر
دو ، هر و آمد بيرون هم جوان آن كه ديدم وقتي من
طرف به و آمدم بيرون ماشين از ميزنند را پسرخالهام
ولي كنم ، جدا هم از را آنها كه ميكردم سعي و رفتم مقتول
ناچار.ميداد من به بدي فحشهاي هم او و نميرسيد زورم
چون متاسفانه زدم او صورت به مشت با دعوا خاتمه براي
(بود ماه دي) بود ليز هم پايش زير و بود پايش ابري دمپايي
را او تو گفتند من به آنها موقع اين در.افتاد زمين به
هل مرا آنها بمانم ميخواستم چه هر من و كن فرار و كشتي
.برو ميگفتند و دادند
من طرف به آجر با و شد بلند جوان آن ميدويدم كه حالي در
و پسرخالهام) آنها موقع اين در.ميداد فحش و دويد
فكر كه هم من و گرفتند كتك باد به را مقتول (دوستانش
ترجيح قرار بر را فرار ميدهم خاتمه دعوا به ميكردم
.دادم
آنها ولي زدم ، تلفن خالهام خانه به روز همان بعدازظهر
اين به آنها.دادهاند رضايت همه و نبوده چيزي كه گفتند
و رفتم كارم دنبال به هم من.دادند جلوه فراري مرا ترتيب
در روز پانزده از پس اينكه تا نداشت خبر جريان از روحم
مانده مبهوت و مات خودمشدم دستگير ميكردم كار كه حالي
دوستانش و پسرخالهام ديدم بردند آگاهي به مرا وقتي بودم
همان گفتند شده؟ چه پرسيدم آنها از وقتي هستند آنجا هم
چه هر من ولي شد ، مرگش باعث زدي او به مشت با كه ضربهاي
حرفشان روي آنها..من دنبال آجر با و شد بلند او گفتم
نميروم بار زير آسانيها اين به من ديدند كه بعد.بودند
ديه بوده دستهجمعي دعواي چون بگير گردن به بيا تو گفتند
ما نداري را ديه دادن توانايي تو چون و ميكنند تعيين
اگر.ميدهيم را ديهات و ميگذاريم هم روي پول همگي
حساب عمد قتل بودهايم دعوا اين در همه بگوييم بخواهيم
و هستي سن كم هم توميكنند قصاص را ما همه و ميشود
يك كه هم من و خواندند گوشم در روز چند خلاصه.غيرتداري
همه بودمناخودآگاه جا همه از بيخبر و ساده شهرستاني
يك با ميگفت قاضي قدر هر دادگاه در.كردم قبول را چيز
هيچ و كشتهام را او من ميگفتم كشت را كسي نميشود مشت
اينكه تا.نگذاشتم باقي ديگران و وكيل گفتن براي را حرفي
بود ، قصاص حكمم نيم و يكسال.دادند (اعدام) قصاص به حكم
آنها و بوده دروغ وعيدها وعده تمام كه فهميدم مدت اين در
كه بود اينجا و زدهاند خود نجات براي فقط را حرفها اين
كه بنويسم اعتراض شدم مجبورنداشت سودي پشيماني ديگر
شد ، ديه به تبديل و شد رد قصاص حكم و بود وارد هم اعتراض
تمام لحظه يك در چيز همه و بود قصاص همان كاش اي ولي
ديهام.ميشوم قصاص روز هر كه است سال پنج الان.ميشد
پير پدر يك با رسيده نيم و ميليون هفت به ميليون ، سه از
و مستاجري خانه و قد نيم و قد بچه تا چند و بازنشسته و
.ديگر مشكل يك و هزار
سال پنج اين آيا ولي مقصرم ، كه ميدانم كنم؟ كار چه من
من آمدن بيرون با ميكنم فكر است؟ كم اشتباه يك براي
را ديه داشتيم سعي ما حتي.ميشود حل هم خانوادهام مشكل
ميخواهد كس هر كه كرديم اعلام فاميل بينكنيم تقسيط
پول به جانشان همه.تومان هزار از دريغ اما كند ، كمك
ديه بودن قسطي با هم شاكي خانواده ضمن در.است بسته
به و كنيد اعدامش بايد ميگويد كه مادرش.نيستند موافق
پيش مدتي بوده راضي كه هم پدرش.ندارد حرفي اين از غير
هم را كس هيچ حرف كه مادر يك و ماندهام من.كرد فوت
.است اعدام نظرش فقط و ندارد قبول
مردمي شما ميكنم دراز عزيز مردم شما سوي به كمك دست حال
دست براي كه من.هستيد يكديگر يار حال هر در و هميشه كه
چنين گرفتار سالگي شانزده از پدرم جلوي نكردن دراز
كنم دراز دست ديگران جلوي كه است سخت خيلي شدم مصيبتي
كمكهاي با و ببخشيد مرا كه اميدوارمنيست چارهاي ولي
و دهيد سامان و سر را پاشيدهاي هم از زندگي دوباره خود
نجات شدهام دردناكي سرنوشت چنين دچار جواني در كه را من
.دهيد
معابي عليرضا
در مردمي كمكهاي جهت ايشان خانواده مشخصات و آدرس:توضيح
.باشد مي موجود روزنامه
درگذشت مصدق حميد
عارضه اثر بر شنبه روز كشور ، معاصر شاعران از مصدق حميد
.گفت وداع را فاني دار تهران ، دي بيمارستان در قلبي
و آمد دنيا به شهرضا شهرستان در سال 1318 در مصدق
دانشگاه از اقتصاد و حقوق رشتههاي فارغالتحصيلدر
.بود ليسانس فوق مقطع در تهران
دانشگاه و تهران دانشگاه حقوق دانشكده علمي هيات عضو وي
كانون نشريه سردبير و وكلا كانون طباطبايي ، عضو علامه
.بود وكلا
آبي ، " ،"كاويان درفش" عنوانهاي با منظومههايي وي از
سالهاي" و "جداييها" ،"باد رهگذر در"،"سياه خاكستري ،
.است مانده جاي بر "صبوري
دي بيمارستان از دوشنبه روز صبح ساعت 9 مصدق حميد پيكر
.ميشود تشييع (عج)وليعصر خيابان در (توانير نبش)
تسليت هنرمندان و مطبوعاتي جامعه به را مصدق حميد درگذشت
.ميگوييم
در سالمندان نمونه دهكده
ميشود ساخته دماوند
و بهزيستي دوستداران جمعيت همياري با:اجتماعي گروه
كشور سالمندان نمونه دهكده نخستين تهران صنفي امور مجامع
مشترك جلسه در.ميشود ايجاد دماوند خسروان منطقه در
جديد راهكارهاي بهزيستي با صنفي امور مجامع همكاريهاي
پوشش تحت مددجويان به ياريرساني جهت در مشترك همكاريهاي
.گرفت قرار بررسي مورد بهزيستي سازمان
|