نزار شعر در عرب جهان مشكلات
قباني
انديشه تالار در ممنوع نمايش
سيروس صداي با "گفتنها تو با"
ابراهيمزاده
مرحله در ابريشمين ترانه
تدوين
نزار شعر در عرب جهان مشكلات
قباني
عرب جهان شاعربزرگ قباني نزار وگوبا گفت
سالگي سن 75 در پيش چندي عرب ، جهان بزرگ شاعر قباني نزار
جا به خود از شعر در قيمتي ذي آثار كه درگذشت حالي در
انقلاب ، زن ، براي.است سروده شعر چيز همه براي او.گذاشت
.استبداد و جنون خرافات ، افسانهها ، عشق ، كودكي ، فلسطين ،
خوانده شعر آنجا در و درنورديده را عرب جهان جاي همه وي
ممنوع جاها بعضي به ورودش شد ، طرد جاها بعضي از.است
او ديگر جاي در و كردند تكفيرش مكانها برخي در گرديد ،
.خواندند مقدس را
قديم خانههاي از خانهاي در مارس 1923 در 21 "نزار"
شيريني كار به قباني توفيق وي پدر.آمد دنيا به دمشق
در اوميآمد حساب به زحمتكش طبقه از و داشت اشتغال
.نداد انجام حقوقي كار هيچوقت اما كرد تحصيل حقوق رشته
خاطر همين به بود ، كوشا بسيار ملل فرهنگ يادگيري در نزار
و انگليسي فرانسه ، مانند دنيا مهم زبانهاي از بسياري بر
از را سرودن شعر قباني نزار.داشت تام تسلط اسپانيولي
عاشقانه اشعار تنها ابتدا در.كرد آغاز سالگي شانزده
اشتهار آغاز "گفت من به گندمگون دختر" شعر قطعه.ميسرود
وارد و نماند محصور عشق حيطه در بعدها اما.بود وي
در و سردرآورد سياست از زماني.شد زندگي ديگر حيطههاي
و كرد رها را سياست بعدها.شد ديپلمات مدتي واقع
منتشر آن در را خود اشعار و كرد پا و دست انتشاراتي
و جنگ مبارزه ، كه ميزيست دوراني در قباني نزار.ميكرد
شد متولد زماني در وي.ميآمد شمار به آن عمده شاخص تحول
حضور بنابراين.بود فرانسويها سلطه تحت سوريه كه
.بود كرده لمس وجود تمام با را كشورش خاك در بيگانگان
خانه در سري تشكيلات كه زماني پدرش ، وجود در را مبارزه
حقوق گذاشتن پا زير و بود ديده بودند ، آورده بوجود آنها
(فرانسه مزدوران) سنگالي سربازان كه زماني را انساني
ميشدند ، آنها خانه وارد اسلحه زور با و اجازه بدون
اولين سرودن از بعد اندكي دوم جهاني جنگبود كرده نظاره
.بود ديده هم را جنگ ويرانگري بنابراين و گشت آغاز اشعارش
انواع كه است عرب سرگردان انسان صداي قباني نزار
;بازگردد خويش اصل به ميخواهد و كرده تجربه را بحرانها
تمدن به.باشد بيستمي قرن انساني اينكه حين در
صلاحالدين پيروزيهاي به و المبتني كلام به هارونالرشيد
تفكري با آزادانديش انساني اينكه عين در.كند رجعت ايوبي
جهت علمي پيشرفت روشهاي صحيح كاربرد از برخوردار و باز
ميخواهد قباني نزار.باشد خدادادي منابع از استفاده
و استثمار غبار كه را عرب انسان زندگي تاريخ آينه
عربي انسان تا بشويد ، است نشسته آن بر بيگانگان استعمار
.ببيند آن در هست ، كه آنطور را خود بتواند
كه است كليدي مفهومي قباني نزار شعر در "استبداد" مفهوم
ايكه مسئله.ميشود ناشي آن از انسان بحرانهاي تمام
كرده تاكيد آن بر صراحت به اشعارش و مصاحبهها در بارها
بعد اندكي و سال 1370 تابستان در كه ذيل مصاحبه در.است
اين به بهوضوح گرفت انجام كويت جنگ در عراق شكست از
.ميكند اشاره مسئله
جهان در فاجعهآميز رويدادهاي يكسري قباني ، نزار آقاي *
بعد يكي و ميافتد اتفاق دراز ساليان كه دارد وجود عرب
روح كه است شده تشديد دورهها بعضي در و ميآيد ديگري از
آيا.ميدهد قرار خود تحتتاثير را عربي انسان روان و
چگونه لطيف ، و حساس شعري بينش با شاعر يك عنوان به شما
اين علل ميكنيد فكر و ميبينيد را عربي انسان حالات
چيست؟ حالات
بروز خود از عرب انسان كه روحي بيماريهاي:قباني نزار
رويدادهاي و تراژديها تمام علت اين و است زياد ميدهد ،
شده نازل ما سر بر اخير دهه سه يا دو در كه فاجعهآميز
داشتن عدم روحي بيماريهاي اين از يكي.ميباشد است
با شدن روبهرو و "خود از انتقاد" اعمال انجام توانايي
"گذشته" عبادت در زيادهروي و است "شده انتقاد خود" اين
اين ترويج و بگيريم ناديده را آينده و حال كه حدي به
ريشه.آمد نخواهد بوجود بود ، آنچه از بهتر چيزي كه مسئله
گردنكش و زن شمشير و ديكتاتور حاكميت در بيماريها اين
نجات كشتيهاي زدن آتش و مردم صداي كردن خفه با كه است
اين رواج نتيجه اين و ميشود چيره آنان بر آنها ،
با هركس":ميگويد كه است فرصتطلبانه و ناروا ضربالمثل
از اين "!ميشود من كند ، عموي ازدواج مادرم
ما فرصتطلبي بر دلالت كه ضربالمثلهاست فاجعهآميزترين
رفتار ، در.سياست در "پنهانكاري" ترويج به استبداد.دارد
كه بطوري.ميگمارد همت اجتماعي روابط در و نوشتن در
ميگويد ديگري چيز او قلب و ميآورد زبان بر چيزي انسان
و حقيقت دور به پيچيدن و نهادن صورت بر فريبكاري ماسك و
كه بوديم بهرهمند بزرگاني از ما.است كلمات با بازي
كه داديم گواهي قهرمانيهايي بر و نيستند توصيف قابل
هيچ كه گرفتيم جشن پيروزيهايي براي و نبود ما دست ساخته
اين پايان معناي به نه اما) آخر در و نداشت ما براي سودي
با شدن همصحبت و "گذشته" قبر بر نشستن (مفصل حديث
و است مردگان حكومت برابر در آوردن سرفرود و مردهها
به ما راسخ اعتقاد از ما كشنده روحي بيماري كه براستي
در كه بوديم امتي بهترين ما كه ميشود ناشي مسئله اين
حالات بدترين در اكنون حاليكه در.برخاستهايم مردم ميان
.ميبريم بسر فرقهگرائي و ناداني نظر از ممكن
است ، برانگيخته را عربي وجدان كه شما قصايد ميان از *
شما كه است "عربي حاكم يك واقعي شخصيت" بهنام قصيدهاي
آن در آيا.سرودهايد صراحت به و نقاب بدون و تعارف بدون
كشيدهايد؟ تصوير به را استبداد واقعي خصوصيات
كه دارد تلاش "عربي حاكم يك واقعي شخصيت" قصيده:نزار
همينطور و دارد بيان را استبداد و مستبد ذات و طبيعت
به ديكتاتور چهره از روانشناسانه طرحي كه دارد تلاش
است معتقد كه غالب نظريههاي كليه برخلاف و بكشد تصوير
علامت يك و است تاريخي تصادف يك نتيجه ديكتاتور
كه بگويم قصيده اين در كه دارم تلاش من است ، بيمارگونه
شكل "خلا" در و نميآيند بوجود "عدم" از ديكتاتورها
بيولوژيكي تاريخي ، اجتماعي ، محصولي آنها بلكه نميگيرند
كه زهرآلودي گياهان همانند آنها و هستند جامعه شيميايي و
رشد جامعه در ميرويند ، شرايطي تحت و خاص دوره يك براي
شرايط زائيده ديكتاتور كه گفت بايد ادامه در و ميكنند
زندگي آن در كه است اجتماعي و فرهنگي فكري ، سياسي ،
در سكوتشان ، در او ، به دادن جا در ملتها و ميكند
از كوركورانه اطاعت در و فرصتطلبيهايشان در نفاقشان ،
مدت شدن طولاني و آن شكلگيري و ديكتاتور آفرينش به او
.ميكنند كمك وي ، زندگي
***
خويش ، "عربي حاكم يك واقعي شخصيت" قصيده در قباني نزار
ميخواهد شدن ظاهر محض به كه ميكند ترسيم را مستبدي
كارهايي براساس خود و كند پاره را خود از قبل تاريخ تمام
ميكند تلاش مستبد.بنويسد جديد ميدهد ، تاريخي انجام كه
ميخواهد مردم از و بشكند را خود از قبل بتهاي تمام كه
تنها و كنند نظاره را او تنها و كنند عبادت را او تنها
نان بدون را خود كودكان بايد مردها و بزنند دست او براي
حركت وي دنبال به و كنند ترك جفت بدون را خود زنان و
.است خود از قبل پادشاهان خوب صفتهاي تمام وارث او.كنند
عادلتر همه از اينكه از است ، زيباتر همه از اينكه از
بايستي كه ميراث اين بر اوكند شك كسي نبايد است ،
راه آنها در حاكم خون تا شوند حامله او از زنان بهترين
.ميگيرد سبقت خود پيشينيان از يابد ،
بخاطر و است "مجنون" عاشقي در كه ميكند تصور مستبد
است افتخار.گيرد قرار ستايش مورد بايد بودنش ، "مجنون"
كنند تناول كشوري گندم از و كنند لمس را او بدن مردم كه
او مانند كه است افتخار مردم براي.است آن حاكم او كه
.شوند او مثل و كنند رفتار
كه نيست كسي ديگر كه ميخواهد اين براي را كردن حكومت او
كار اين و كند حكومت انسانها بر او خوبي به و وي همانند
مردهها او از غير كسي چه.ميداند خود رسالت و وظيفه را
شفا را بيماران او از غير كسي چه !ميكند؟ زنده را
ميدهد؟ نشان راه نابينايان به او از غير كسي چه !ميكند؟
و ميشود خارج خود نوراني قصر از او از غير كسي چه !
مردم براي او از غير كسي چه !ميدهد؟ تكان دست مردم براي
و است چيز همه تمام و كمال كه اوست !ميكند؟ نازل باران
.است "ياسمن سفيدي و كامل بدر"
ميتواند كه ميداند ، همانطور مردم مالك را خود مستبد
و نشست در را او بايد.باشد اسبهايش يا خانه مالك
او خشم تا بود مواظب بايد.كرد سجده برخاستهايش
بدون.خواند كتابي نبايد وي اجازه بدون.نشود برانگيخته
;است اين مستبد روشن سياست.گفت سخني نبايد وي اجازه
او عليه بر تاكسي ميبرد بين از و نشود كشته تا ميكشد
.نكند قيام
به نه اما دارد ، دوست نيز را نويسندگان و شعرا مستبد
او اينكه خاطر به بلكه واقعيتها ، بيان و آنها هنر خاطر
سفره كه لحظهاي در دارد دوست اوكنند ستايش و مدح را
سفره اين كناره در شاعري است رنگين چيز همه از وي غذاي
اوج به را سفره اين از تنعم لذت تابسرايد شعري و باشد
و خريد قابل چيز همه وي عصر در كه است معتقد وي.برساند
نويسندهاي يا شاعر انگشتهاي چيز آن اگر حتي.است فروش
!باشد
عصر گردوغبار از آنها شوينده و مردم ناجي را خود مستبد
!است پيشرفت و برادري طنين وي صداي.ميداند جاهليت
او چيز همه.كرد حفظ و ضبط را صدا اين بايستي بنابراين
برائت !است زيباتر "ژوكوند" تبسم از او تبسم.است برترين
...و !است گوياتر مقدس مريم سيماي از وي
خواب مسئول.ميداند مردم چيز همه مسئول را خود مستبد
خواندن شعر مسئول و آنها خوردن نان مسئول آنها ، ديدن
خبر چيز همه از.دارد نظر زير را چيز همه او.آنهاست
از.ميرسانند او اطلاع به را چيز همه وي سربازان.دارد
مادران شكم در كه آنچه تا گرفته جنگلها در بلبلان صداي
.ميافتد اتفاق حامله
قباني ، نزار ديدگاه در حاكم شخصيت طرف از رفتاري چنين
اين به مستبد نهايت در كه زيرا داشت خواهد منفي فرجام
كاري و است مردم زنداني و زندانبان خود كه ميرسد نتيجه
.دهد ادامه را كردن حكومت شيوه اين اينكه جز كرد نميتوان
آفتابي ، نهميبيند خود قصر داخل در مطرود را خود وي
.ميبيند شدن باز حال در شكوفهاي نه و ستارهاي نه
حكومتش مردان.است آن آدمهاي و قصر همان وي دنياي
را "نه" سخن.ميچرخند او اطراف سيرك بازيگران همانند
او به "نه" هرگز وي قصر مشاورين.است نشنيده هرگز
.است درنيامده آنها از "نه" صداي وي وزراينگفتهاند
او براي را "نه" كلمه هرگز جهان ، نقاط اقصي در وي سفراي
.نكردهاند مخابره
را مردم و "خدا" همانند را خود كه دادند ياد او به آنها
بيحركت و افتاده سنگي تكه همانند امنيتي ماموران ترس از
.زمينببيند روي بر
هاشميان حسن
انديشه تالار در ممنوع نمايش
- صحنهاي نشست هفتمين سوره نمايشي هنرهاي پژوهش دفتر
.ميكند برگزار سالجاري ماه دي شنبه 26 روز را خود پژوهشي
كارگرداني به "ممنوع نمايش" سياهبازي برنامه اين در
پرسش جلسه پايان در سپس و ميشود اجرا بيگي فتحعلي داوود
ساعت در نشست اين است گفتني.ميباشد برقرار پاسخ و
.ميشود برگزار هنري حوزه انديشه تالار محل در 30/18
سيروس صداي با "گفتنها تو با"
ابراهيمزاده
ناهيد شعرهاي از برگزيدهاي "گفتنها تو با" آلبوم
موءسسه توسط او خود صداي با كه است معاصر شاعر كبيري
شاعر يك صداي شنيدن.است شده منتشر "نواگر" هنري فرهنگي
دلنشين و جذاب هميشه ميخواند خودش را شعرهايش كه وقتي
اشعارش ، قرائت با شاعر نيز مجموعه اين در.است بوده
شنونده به كلام فرود و فراز رادر خود احساس و انديشه
آشناي صداي را مجموعه اين خطابي شعرهاي.ميكند منتقل
صدايي.ميكند همراهي قديمي هنرمند ابراهيمزاده سيروس
،"خانوم شاپرك" مثل مختلف آلبومهاي در قصهگويي با كه
در "بچهاش و آهو" قصه نوار و "كوچولو گنجشك قصه"
.است مانده خاطرهها
ويژگيهاي از مناسب متن موسيقي انتخاب و صدايي دو تركيب
.ست"توگفتنها با" (كاست) نوار
مرحله در ابريشمين ترانه
تدوين
مجيد ساخته "ابريشمين ترانه"ميليمتري فيلم 35 تدوين
را آن تدوين كه شد شروع فارابي بنياد در آهودشتي قرباني
عليزاده ، مسعود:بازيگران.دارد عهده به خاكسار پيمان
پلسك روستاي اهالي از جمعي و ملكي خديجه برنتي ، اللهبخش
برنامه در نمايش براي زودي به فيلم اين.مازندران
.ميشود آماده كشور آينده سينماهاي
|