براي دليلي بجنبيم دير اگر
ماند نمي
شادي
به آبان هفتهنامه مديرمسئول
شد فراخوانده دادگاه
براي دليلي بجنبيم دير اگر
ماند شادينمي
شادي مديريت بر درآمدي
شادي مديريت.بيافرينيم خودمان را شادماني اسباب بايد*
.است شادماني سالم اسباب و حقيقي دلايل خلق در تلاش
تداوم و مبناست حيات كه آنجا.مرگ اندوه است ، حيات شادي
مترقي حيات شادي ، موعود ارض در.است شادي مقصد مقصود ، آن
.است متجلي
مرگ ، حداكثر.همزادند و همراه زندگي و مرگ دنيا هيات در
خورشيد ، برآمدن.حيات حداكثر مرگ ، حداقل و است حيات حداقل
چه خورشيد نور در اما است ، شادي دليل و اميد دميدن
ما براندوه و نميشوند ديده كه مظلمهها و رنجها
.نميافزايند
شادي براي دليلي ديگر نجنبيم ، زودتر اگر كه است آن حقيقت
.بيافرينيم خودمان را شادماني اسباب بايد.نميماند
سالم اسباب و حقيقي دلايل خلق در تلاش شادي مديريت
.است شادماني
از بهينه استفاده و ارزشمند منابع كليه شناخت مديريتي هر
خود اول لوحه در را آنها توسعه و رشد تسهيل و آنها
.ميگنجاند
و موانع با خود پيشرفت راه در نيز فرآيندي هر
در توفيق براي گام اولين.رودرروست بازدارندههايي
همزمان عمليات از دسته چهار كه است آن شادي مديريت
:پيشروند
شادي منابع شناخت:الف
استفاده و شادي منابع توسعه و رشد راههاي شناخت:ب
آنها از بهينه
شادي موانع شناخت:ج
كمترين به يا شادي موانع كوبيدن هم در راههاي شناخت:د
.شادماني فرآيند در آنها زيان و ضرر رساندن اندازه
شادي موانع و منابع شناخت
به بايد ناگزير او ، شناخت و است انسان از سخن هرگاه -ذهن
.كنيم نظر انسان زندگي عيني و ذهني بعد دو
(هديه يك "مثلا) حقيقي موضوع يك يا شيء يك واقعي عالم در
را يكي ;باشد نداشته مشابه تاثير نفر دو بر است ، ممكن
تاثير بيهيچ را ديگري اما برساند شادي و لذت نهايت به
چيست؟ دو اين تفاوت.بگذارد وا
كه است معلوم كيست؟ اين شادي مانع و چيست؟ آن شادي عامل
تركيب البته و.است اين شادي مانع كه است ذهني فرآيند يك
مردم براي بايد.است آن شادي عامل خارجي ، عينيت و ذهنيت
آماده ذهن بر علاوه خاصي خارجي و عيني موضوع سالم و عادي
.باشد داشته وجود شادماني پذيراي و
شمار در را مذاهب به معتقدين ميتوان بيترديد
حمايت پناه در را خود آنكه.آورد مردمان شادمانترين
حقيقتي را او حمايت و خداوند موضوع ميبيند ، خداوندي
فرآيند يك كه ميرسد نظر به.ميداند ذهن از خارج
فرآيند يك تخيل "مثلا.نباشد كامل ذهن بر متكي شادماني
در كه ماست دفاعي مكانيزم يك واقع در و است ذهني "كاملا
تامين ما جان در را شادي از پيالهاي ته زندگي سخت لحظات
.ميكند
براي روءيا در سير يا روز از كوتاهي مقاطع براي تخيل
را ما كه هستند طبيعي و عادي وسيلههايي شب ، از ساعاتي
دائمي نبايد ندارند ، خارجي قرينه چون اما ميكنند ، شاد
.باشند
و شيرين آب كه واحهاي كردن پيدا خيال سوزان صحراي در
بدين كسي اگر اما ;بخش لذت هم است واجب هم دارد ، خنكي
اگر روءيا و خيال.مرد خواهد تشنگي از كند ، بسنده خيال
كارآمد استراحت ، يك از پس را ما ذهن باشند ، مدت كوتاه
با اما.ميكنند بيشتر را ما نجات احتمال و ميكنند
.است حتمي ما مرگ خيال تداوم
بعضي.باشد داشته خارجي قرينه كه است آن شادي بهترين
بسياري مردم اما ميشوند ، شاد نيز ناديدنيها به مردم
پس.ميكند شاد را آنها ديدني موضوعات تنها كه هستند
كه هستند ناديدني و ذهني مفاهيم اولين توكل و ايمان
.ميكنند تضمين و تامين را شادماني
را خود مذهبي به اگر حتي ايمان انواع تمامي كه اين
تامين مترقي زندگي كنار در را شادماني كنند ، وابسته
.دارد بستگي اعتقاد نوع به ;نه يا ميكنند
را خود زندگي رنج در كه صوفي آن دنيا ، تارك آن مرتاض ، آن
در ميرسد ، خود مراد به مردم تحقير از يا ميكند ، تباه
تاثير او زندگي شرايط ارتقاء در شادي اين اما است شاد دل
.دارد منفي
بكاري ، گندم آن در خواه است ، حاصلخيز زمين ;است بستر شادي
هواست ، مثل شادي.كني علفها هرزه تاخت عرصه آنرا خواه
بستگي نيست ، چيز همه هوا اما نيست ، ممكن زيستن آن بدون
.كني تلاش پاك هواي اين در چگونه كه دارد
كوچك كه هرچند نامنتظره هديه يك كه ميرسد نظر به طبيعي
ديدني موضوع يك اينكند شاد را سالمي آدم هر باشد ،
را كساني هديه همين امااست شادماني عامل كه است خارجي
است ، نشده شاد هديه اين از كه كس آن.نميكند شاد نيز
.است بوده شادياش مانع ذهنش در فرآيندي
و خودآگاه بخش دو داراي رفتار علم ديد زاويه از ذهن
و مشخص سازمان سه داراي خود ناخودآگاه.است ناخودآگاه
.مجزاست
.هستند
.دارد خواسته دسته دو خود درون در كه است سازماني:نهاد
.ميشوند
id سرچشمه از داريم كه ميلي هر.ميخواهد بيپروا نهاد
در باشد ، حيات غريزه از برخاسته اگر ميل اين حال.است
جهت در باشد ، مرگ غريزه از اگر و است حيات ترقي راستاي
را سماع دنيا از ميگويد كه كسي آن.است حيات مخالف
را آن بل نميداند ، قيد را حيات كه است همان برگزيدم
.است بخشيده الهي مشيت كه ميداند سعادتي
در است ، برگزيده را زاري و مرثيه دنيا از كه نيز كس آن
مرگ غريزه پرتو در زندگيميكند رفتار مرگ غريزه پرتو
حيات "قيد" از رهايي براي انتظار و كشيدن نفس به اكتفا
.است
غريزه سوي از "عمدتا كه دارد خواستههايي سالم نهاد يك
.ميشوند هدايت حيات
اين خواه.ميكند محدود را نهاد كه است سازماني:خود
اجتماعي شرايط پرداخته و ساخته خواه باشد ، واقعي محدوديت
مانع هم عامل ، هم ميتواند نيز خود.فردي شرايط يا باشد
.باشد شادي
نهاد گفت بتوان شايد.است فرد هر اخلاقي منشور:فراخود
.شايستن عرصه فراخود و توانستن عرصه خود است ، خواستن عرصه
سازماني آن.است شده تعبير نيز اخلاقي وجدان به فراخود
احساس.است ناشايست يا شايسته رفتار اين ميكند اعلام كه
.ميشود صادر فراخود مصدر از گناه احساس يا خجالت
تعداد آن به ميخواهد لباس "مثلا.است خواهش مركز نهاد
شيريني يا.باشد آماده دست يك ميهماني هر براي كه
.باشد بزرگ فروشي شريني يك در كه اندازهاي به ميخواهد
مالي محدوديت.ميشناسد محدوديت شده تربيت خود يك اما
.شيريني براي معده حجم و مالي محدوديت لباس ، خريد براي
آن از "مثلا.ندارد بيهوده قواعد درست فراخود يك همچنين
خجالت شد ، ظاهر جمع يك در دوبار لباس يك با اگر كه دست
.بكشد
را شادماني خود به خود فراخود -خود -نهاد درست تركيب يك
براي نبايد لذا.باشد طلب زندگي بايد نهاد.ميآورد پديد
فراخود.بفهمد را قناعت معني بايد خود.بخواهد بد ديگران
دلشاد و بداند بهترين دارد توان در را آنچه بايد نيز
وضع كردن بهتر و ترقي براي برنامهريزي مانع را بودن
.نداند
براي را خوشنشين روستايي مردم ;سالم فراخود يك "مثلا
يك كه كنيد نظر آنها به.ميكند ياري شادي و لذت به نيل
خدا شكر ميكنند ، آبياري و زراعت ديگران ملك در عمر
شب هفت و روز هفت عروسي پلوي هر براي و ميكنند ،
گورستان كه نگو توميكوبند پاي و ميخندند و ميگويند
نگو تو !است كمين در بيذغال سرد شب !است نزديكي همين در
!است خورده وصله تو كت است ، پاره پاپوشت ميكند ، درد پايت
يك پسر با خوشنشين يك دختر وصلت ;است وصلت اين بگو تو
تا اسكناس چند اين بگو تو.دارد قهوهخانه كه آبادي اهل
در بخش لذت تعاون يك "آبادان خانه" مراسم در نخورده
در بانو و او رستن نظير كه سبزي رويش است ، رويش يك جريان
.است پيشين دراز سالهاي
همين شادماني و لذت به نيل مانع اولين و عامل اولين پس
اگر.است شادماني عامل سالم ناخودآگاه يك.است ناخودآگاه
خود زندگي وجوه نيز است شهر در اگر است ، شاد روستاست ، در
يك.شود تامين شادماني كه ميكند تنظيم چنان را
منافات متمدن زندگي و شاد زندگي دارد عقيده كه ناخودآگاه
ناسالم دارد ، مباينت گزاف ، مخارج و شهرنشيني با دارد ،
.است
شادي موانع رشد از جلوگيري و عوامل توسعه راههاي
(ياقومي) جمعي قومي و فردي ناخودآگاه اصلاح -1
يك.است -فراخود -خود -نهاد تركيب همان فردي ناخودآگاه -
يا نميخواهد "اصلا يا ميخواهد بسيار كه نهاد
اصلاح نيازمند كه است نهادي دارد ، حياتي ضد خواستههاي
.دارد خودكشي به ميلي ميخواهد ، زادي كه نهاد يك.است
ديدن چشم زيادهخواهي از يا ندارد ، درد درمان به ميل
.است ناسالم نهاد ندارد ، را ديگران دست در نعمت
در برعكس يا ميبيند ناتوان را خود چيز همه در كه خود يك
پدر.است ناسالم نميپذيرد ، محدودهاي خود براي چيز هيچ
فرزندي كردهاند ، اجابت را فرزندشان حكم هر كه مادري و
او لذا.است نكرده درك را محدوديت كه آوردهاند بار
از كه دارد حدي اتومبيل يا موتوسيكلت سرعت كه نميفهمد
همان فرزند ، اين مرگ عامل.است كمين در مرگ بالا به آن
را نميتوانم بايد كودك ، .است كودكي در او والدين ناداني
فرد يك ادراكميفهمد را ميتوانم كه بفهمد همانقدر
.است منطبق واقعي موضوعات با عادي
خجالت چيزهايي از فرد شود ، تربيت درست اگر فراخود يك
.ميشايد و ميبايد كه ميكند گناه احساس يا ميكشد ،
از كه ميشود زده خجالت چنان اجتماع در حضور از كه جواني
ميافتد ، لكنت به اضطراب فرط از ميشود ، خيس تعريق ، فرط
او شادي مانع البته قواعد اين.دارد غلطي اخلاقي قواعد
.هستند
باورهاي و اسطورهها مجموعه -(قومي) جمعي ناخودآگاه -
محتواي دارند ، عقيده آن به جامعهاي هر اعضاي كه جمعي
.ميدهد تشكيل را (قومي) جمعي ناخودآگاه
بخش از پوشيدهتر انسان ، هر ذهني محتواي از بخشي اين
در فلاني ميپرسيم ما وقتي "مثلا.است فردي ناخودآگاه
اصطلاح اين با ما.داريم منظوري چه نه؟ يا است حيات قيد
.گرفتهايم نظر در زنجير و غل يك قيد ، يك را حيات ساده
اصل.نداريم حيات اين ترقي براي تلاش ما كه است معلوم پس
رها و بركنيم تن از را قيد اين زودتر چه هر كه است براين
را خود انديشه اساس و دارد مشكلي ما جمعي ديد يعني.شويم
.است داده قرار مرگ غريزه از متابعت بر
(ميپندارند قيد را حيات كه آنها دستكم يا) ما جمعي نهاد
را جمعي نهاد بايد اول پس.طلب زندگي نه است طلب مرگ
.كرد درمان
"واقعا خانه يك دنيا كشورهاي از بسياري در جمعي خود يك
اما.ميكند طلب آرام زندگي يك و عادي اتومبيل يك كوچك ،
در مرسوم متري زير 50 آپارتمانهاي ما جمعي خود آيا
است؟ پذيرفته را امروز دنياي
كنيم؟ زندگي جمعيت در كه داريم سازگاري آنقدر ما "اصلا
!ببريم لذت و باشيم خوش.بگيريم جشن جمعيت با
ما جامعه عرف كه است چيزي همان نيز ما جمعي فراخود
خداوندي رحمت به ما از كسي "مثلااست استوار آن برپايه
او مرگ اطلاعيه خود خودروي شيشههاي بر مدتها تا.ميرود
همه ميخواهيم آيا دارد؟ معني چه اينميزنيم را
براي همه كم دست يا بيايند؟ ما عزاي مراسم براي شهروندان
شوند؟ عزادار ما
.است شادي عرصه در بيماري از سلامت بازشناسي گام دومين
شناخته باز ناسالم شادي از سالم شادي بايد گام اين در
شادي ديدگاه از ناسالم فرد از سالم فرد همچنينشود
.شود داده تشخيص
هم از شادي انواع تميز براي بوم و مرز اين فرهنگ مطالعه
قرار راستا اين در جامعه شناخت براي جمعيتي مطالعه و
.ميگيرد
حرام يا جايز مذهب و جامعه عرف ديد از شادي كدام كه اين
انواع همه فرهنگي هيچ در كه است مسلم.شود معين بايد است
اعم شادي انواع اگرفرهنگي واقع در اما.نيست جايز شادي
ندهد ، اجازه معيني چارچوب در را ملي و گروهي زوجي ، فردي ،
.نيست كامل
طرب ، وجد ، دارد كيفيتي طبقات ديگري هرمقوله مثل شادي
و مذهب هر با كس هر كه شادياند از طبقاتي غيره و بهجت
اينها از مهمتر و باشد برخوردار آن از بايد فرهنگي
.است ناسالم شادي تعيين
خودي به نيز ناسالم از سالم فرد تعاريف اين تبيين با
يا ناسالم شادي به ميل كه جاست اين.ميشود شناخته خود
.گيرد قرار علاج و هدايت مسير در بايد آزاري خود و اندوه
ميسر را ترقي و كند تقويت را حيات كه است آن سالم شادي
زردي ، مور مرگ سبزي ، درخت افتادن فرو از كه كسي آن.سازد
.است بيمار بيشك سردهد ، خنده سياهي زاغ بال شدن شكسته يا
گريه بيمناسبت خنده ، و گريه ميان از كه كسي آن همچنين
.است ناسالم برگزيند ، را
دارد ادامه
به آبان هفتهنامه مديرمسئول
شد فراخوانده دادگاه
به گذشته هفته آبان هفتهنامه مديرمسئول:اجتماعي گروه
.شد فراخوانده مطبوعات دادگاه
مطبوعات ، دادگاه رئيس مرتضوي آبان عمومي روابط گزارش به
اظهارات از بخشي به نسبت را رحيمي محسن شكايت پرونده
از پس موقت دولت خارجه امور وزير يزدي ابراهيم دكتر
جهت بود ، شده چاپ آبان هفتهنامه در كه اسلامي انقلاب
عليپور محمدحسن دراختيار دادگاه ، در دفاع و آگاهي
.داد قرار آبان هفتهنامه مديرمسئول
هفتهنامه شماره 49 در كه مصاحبهاي در يزدي ابراهيم
...":بود گفته شده منتشر آبان 1377 تاريخ 9 در "آبان"
بينالمللي محاوره در انقلاب صدور واژه كه ميگفتيم ما
كولهپشتيهاي در كه نيست كالا انقلاب است ، منحوسي واژه
".كرد صادرش دنيا در بشود ايران انقلابيهاي
(ره)خميني امام كه اين عنوان با خود شكايت در رحيمي
اظهارات اين بودهاند انقلاب صدور تفكر كننده مطرح اولين
.است دانسته ايشان به نسبت اهانت را
دليل به آبان ، هفتهنامه توقيف خواستار خود شكايت در وي
شماره 44 در شلمچه هفتهنامهاست شده اظهارات ، اين چاپ
مصاحبه انتشار از پس هفته يك آبان 1377 ، تاريخ 17
دكتر":بود نوشته يزدي ابراهيم با آبان هفتهنامه
آزادي اصطلاح به نهضت منحله گروهك دبيركل يزدي ابراهيم
بود ، داده ترتيب وي با آبان هفتهنامه كه مصاحبهاي در
امام حضرت اسلامي ، جمهوري مقدس نظام بنيانگذار به "صريحا
كه را اسلامي انقلاب صدور نظريه و نموده توهين (ره)خميني
."خواند منحوس بود (ره)امام حضرت آن واضع
آبان در گو و گفت اين چاپ پي در":افزود هفتهنامه اين
دادگاه به هفتهنامه اين از شكايت طرح دنبال به اشخاصي
."برآمدهاند
مذكور شكايت بررسي براي دادگاه جلسه مرتضوي گفته به
نامه هفته.ميشود تشكيل ماه بهمن پنجم تاريخ در "احتمالا
تاكنون و كرده آغاز را خود انتشار آبان 1376 از 24 آبان
.است شده منتشر منظم بهطور نشريه اين از شماره 60
|