از رهايي براي سهراب تلاش
پلشتي و پليدي
گنجشك زبان درخت
از رهايي براي سهراب تلاش
پلشتي و پليدي
سهراب و رستم نمايش كارگردان صابري پري با گفتوگو
در .شوم نزديك دنيا مدرن تئاتر جنبش به ميكنم سعي *
نزديكتر تصوير به و ميگيرم فاصله گفتار از كارها
ميشوم
ديگر بار تئاتر وكارگردان مترجم نويسنده ، "صابري پري"
و رستم -ايراني كلاسيك و ادبي متون داستانهاي از يكي
.داد قرار كار مايه دست را -فردوسي شاهنامه سهراب
زمستان) "عرفان باغ به من" ترتيب به او پيشين نمايشهاي
كاخ -تابستان 1374) "عشق شهر هفت" ،(وحدت تالار -1367
تابستان 1376 ، ) "ومنيژه بيژن" ،(عطار ايوان -سعدآباد
.بودهاند (عطار ايوان
به آينده در را آن دارد تصميم "صابري" كه نمايشنامهاي
به است نگاهي كه دارد نام "پرنده شمس".بگذارد اجرا
.مولوي و تبريزي شمس ديدار
تالار در گذشته ماه آذر از صابري پري "سهراب و رستم"
بهمنماه دوم - جمعه تا آن نمايش و آمد صحنه روي به وحدت
.داشت ادامه -
كارگردان ديدار به قبلي قرار با ماه دي پاياني هفته در
چنان وحدت تالار خوان هفت از گذشت اما رفتيم نمايش
در اما.بود رفته ديگر كاري پي صابري خانم كه بود طولاني
بازيگر حاتمي محمد با تا داد دست فرصتي بازگشتش انتظار
نمايش درباره را نظرش و بنشينيم وگو گفت به "سهراب" نقش
در زار مراسم و - جنوبي ساز -"دمام" از چرا اينكه و
.شويم ، جويا است شده استفاده فردوسي داستان
استبا ايرانيان تمام به متعلق شاهنامه:ميگويد حاتمي
چه آن هر و آن ومتعلقات تئاتر دارند ، كه آييني و كيش هر
نور ، -دمام "مثلا -سازها مثل ميشود گرفته كار به آن در
همه و همه.. يا موسيقي يا -زار "مثلا -مراسم حركت ،
قصد و نيت تا صابري خانم براي هستند بهانههايي تنها
.بگويد را داستان و شاهنامه و فردوسي
آفريقا از كه است آييني زار مراسم چند هر كرد اضافه وي
و بوده ناشناخته دوره آن ايران در و آمده ايران جنوب به
براي درمان و دعا از است تلفيقي چون اما نداشته ، وجود
كه بوده آن بر قصد نيز نمايش دراين بيمار ، رنج و درد
پلشتي و پليدي از خود رهانيدن براي سهراب و رستم تلاش
دادن نمايش براي است بهانهاي زار مراسم.شود داده نشان
دوره حاضر عصر:گفت حاتمي آقاي.سهراب و رستم تلاش و سعي
انتظار امروز تئاتر از نبايد بنابراين.فرهنگهاست تلفيق
و داستانها آوردن صحنه روي به و بازگويي براي كه داشت
.كند بسنده تئاتر در كليشهاي امكانات به قديمي متون
كارگردان با وگو گفت
عرصه وارد چگونه كه اين و بگوييد خودتان از صابري خانم
شديد؟ تئاتر
سال از "حدودا يعني دارم ، كار سابقه كه است سال من 35
پاريس در را سينما كارگردانيكردم كار به شروع 1342
بزرگان از يكي بالاشوا ، تانيا خانم شاگردان ازآموختم
و ميآموختم فقط جا آن دربودم فرانسه ، تئاتر صحنه
.ميكردم كارآموزي
نمايشهاي ترجمه به شروع برگشتم ايران به كه سال 1342
آنها بيشتر هم بعد و كردم گوناگون نويسندگان از متعدد
.بردم صحنه روي به را
نويسندگاني؟ چه از و نمايشها كدام
،"سارتر پل ژان" از "دربسته" ،"آنوي" از "آنتيگون" "مثلا
... و "يونسكو" از "كرگدن" ،"چخوف" از "آلبالو باغ"
بود؟ كدام كارتان اولين
تئاتري اولين "اتفاقا كه بود "لوركا" از "يرما" نمايش
.رفت صحنه به رودكي تالار در زمان آن كه بود
كه بود چيزي همان "دقيقا رفت صحنه روي كه سهرابي و رستم
داشتيد؟ را انتظارش
متون سبك اين مبناي و كردهام شروع را سبكي من ببينيد
.كرد تلاش خيلي بايد سبك يك در شروع براي.است ادبي
...و حركت نور ، آواز ، موسيقي ، ميكنم سعي كارهايم در
دنيا مدرن تئاتر به بيشتر چه وهر شوند تلفيق هم با
تصوير به و بگيرم فاصله گفتار از ميكنم سعي.شوم نزديك
فضاسازي ، كردم شروع سينما از چون و شوم نزديكتر
.هستند مهم برايم خيلي حركت و نور و ميزانسن تصويرسازي ،
ميكنيد؟ آماده ازكار مرحلهاي چه در را موسيقي
چون است ، من كار اصلي اركان از و ملزومات از يكي موسيقي
ادبي متون از شده برگرفته ميكنم انتخاب كه داستانهايي
به موسيقي و است متون اين اصلي شكلدهنده شعر و هستند
استفاده وابستگي اين از من اين بنابر است ، نزديك شعر
شكل كار هنگام به آواز و نوا و آهنگ و موسيقي.ميكنم
آماده را موسيقي قبل از وقت هيچ من يعني ميگيرند ،
خلق نمايش شكلگيري با همگام موسيقي بلكه نميكنم ،
.ميشود
فردوسي سهراب و رستم با فرقهايي چه شما سهراب و رستم
دارد؟
اما نشوم ، دور شاهنامه اصلي ساختار از كه بوده اين تلاشم
و بوده خودم كار ميكند روايت نقال كه را گفتاري تمام
همگون كار كل با شكل و بافت نظر از تا كشيدم زحمت خيلي
كنم حذف نيز را صحنههايي و ابيات بودم مجبور ولي باشد ،
.كنم اجرا را نمايش ساعت دو زمان مدت در بتوانم تا
دستمايه را اينها و ميرويد ادبي متون دنبال به چرا
ميدهيد؟ قرار كار
چون و ميكنم تعهد احساس خاك و آب اين به نسبت چون
كنم ، ريشهيابي ناگزيرم پس بشناسم ، بهتر را خودم ميخواهم
حسن دو كار اين.كلاسيك متون به ميشوم كشانده بنابراين
فرهنگ شناساندن هم و است مهم خودم شناخت براي هم:دارد
.جوان نسل به است مملكت اين وادبيات
مشكلاتي آيا پيشنهاديتان نمايشهاي صحنهآوردن به براي
داشتيد؟ هم
را سختيها از خيلي درايران تئاتر امكانات به توجه با
را لقمه.نيست بيزحمت كاري هيچ خب اما.گذاشتم سر پشت
و پيگيري به احتياج كار.نميكنند آماده آدم براي كه
ببرم صحنه روي به را نمايش كه اين براي ولي.دارد تلاش
پيش و پس كلمه يك نشدم ، مواجه اجرايي ممنوعيت نوع هيچ با
.بازبيني لحظه حتي نشده ، هم
آشنا ما فرهنگ و داستانها با اندازه چه تا غربيها
هستند؟
به را كشورمان وادبيات فرهنگ كه ماست وظيفه.هيچ "تقريبا
آنها كه باشيم داشته انتظار نبايد كنيم ، معرفي آنها
.بياموزند را ما فرهنگ و بيايند
بدهيد؟ نشان آنها به را سهراب و رستم داريد قصد شما آيا
مايلم خيلي.بكنم را كار اين مايلم خيلي بله ، بشود اگر &
آينده سال خرداد كه فرانسه آوينيون تئاتر جشنواره در كه
.كنم شركت ميشود برگزار
وكارگرداني ترجمه از غير شما آيا سئوال آخرين عنوان به
داريد؟ فعاليت نيز ديگري عرصه در تئاتر
در" هاي نام به نوشتهام رمان چند حال به تا من بله ،
دارم هم ديگر كار چند.. و "سحر مرغ" ،"خسته من اندرون
.كنم منتشر را آنها نكردهام فرصت هنوز ولي
مهدوي .م
گنجشك زبان درخت
پيرحسين ، عصاي چون كشيده ، و سبز و ساكت گنجشك ، زبان درخت
درخت ، لاي لابه در كه تفاوت اين بااست من روبهروي
پيشاني پيرحسين عصاي بالاي و ميكنند بيقراري گنجشكان
و تيروكمان با زدن سنگبود او پينهبسته دستان و تبدار
پسر صمد به داشت ، تعلق او به تنها گنجشك افتادن شوق
جز نبود حرصآور محلي بچه هيچ براي او كار اين پيرحسين ،
بيرون خونم و رگ از اين و حسودم "ذاتا مادرم قول به.من
داشته را حسرتش كه نبود چيزي تيروكمان داشتن.نميرود
رفتنبهمراتب نشانه براي انگيزهاي نداشتن ولي باشم ،
كه دارد آرامشي يك صمد كل بهطور.بود چيز همه از بدتر
شايد نبودم قهر او با اگر.ديدهام كمتر را نظيرش
امكانپذير "اصلا اين ولي بزنيم گنجشك هم با ميتوانستم
چهلساله مردي كه گويي ميگرفت قيافهاي خود به اونبود
آن نشاني او كه شد شروع روزي از درست هم ما اختلافاست
، من تمسخرهاي آنبهعلت بعداز.كرد پيدا را كتابفروشي
مضحك همه براي او شدن كتابدار شيوه.شد سرسنگين من با
را او و ميخنديديم ما.ميگرفت اجاره را كتاب.بود
شد كتابفروشي دائم مشتري كه بود او تنها.ميكرديم مسخره
.رساند بهحقيقت را بود آرزويش در كه آنچه تمام "بعدا و
.باشم او شدنهاي اذيت شاهد خندان و شاد ميخواستم من
بعد.ميكرديم پرتاب دست به دست و ميگرفتيم را كتابهايش
عالم با وداع و شد شروع او زدن گنجشك مرموز قضيه كه هم
چقدر كه دريابد تا ميخواستم روزها آن.كتابخواني و كتاب
روزها آننميكرد نگاه مرا او ولي شدهام متنفر او از
رمزآلودي حالت مينشست درخت سايه زير آرام و ساكت او كه
صورتش درخت سايه زير.بود نامفهوم برايم كه ميكرد پيدا
تنگتر چشمانش و گودتر لبهايش دور شيار ميشد ، تيرهتر
تا دارم احتياج چقدر كه ميدانست اگر.ميشد معمول حد از
اينجا به كار شايد بنشينم درخت سايه زير او كنار در
.ميشد تمام همهچيز و ميآمد دلشبهرحم شايد.نميكشيد
و اشتياق همه آن كردن رها عجيبتر چيز همه از ولي
بال.بود كتابفروش متوالي پيغامهاي گذاشتن بيجواب
كه كتابهايي مانند درست بود كرده شكار كه را گنجشكاني
بهطرف ميگرفت ظريفش سرانگشتان با ميگرفت ، بهامانت
...ميشد چه بعد كه نميدانست هيچكس و ميرفت خانه
*
من به فقط ما خانه گنجشك زبان درخت تنها از رفتن بالا
با صمد خاطره و درخت اين و من كه سالهاستدارد اختصاص
خويش حسرت و تنهايي در را درخت نهال.ميكنيم زندگي هم
كه سالهاست امروز و نباشم دور زياد او دنياي از تا كاشتم
درخت دو اين بين فاصله.ميگذرد او امروز و من ديروز از
درخت بالاي از.ميپوشانم رنگي لامپهاي ريسه با را
را صمد است تميز و مرتب صمد خانه حياط است پيدا همهجا
شبيه درست است مرد يك اواست شده جديجدي كه ميبينم
.مشكي كج روبان يك با طاقچه روي پيرحسين عكس
را او كارگري دستان و من فاصله نتوانست هم سالها گذشت
كه ميبينم بچهاي را خود هنوزنميتوانم ديگر.پركند
آن از ميتوانم فقط.دارم زياد فاصله او كودكي با حتي
و بلند صداي با كه كنم فكر او گفته يك به تنها روزها
معلم و بچهها سكوت ميان در دفترش به شده دوخته چشمان
روزها آنشد خواهم نويسنده "حتما آينده در من:ميخواند
.بشوم دكتر كه ميخواستم بشود بيمار پدرم آنكه از قبل
نشده خوب و نوشتهاند دوا و قرص بسيار پدرم براي آنها
شده بهتر كمي ميبرم گنجشك او براي كه وقتي از ولي است
.است
مجد طاهري مريم
|