|
جشنهاي از استقبال در
(1)انقلاب پيروزي سالگرد بيستمين
سرودن و بودن از
اين مبتداي و طلايه به سال بيست پس از كه زمان ، اين
.درمييابيم را دشوار و طولاني بس دوراني مينگريم ، قافله
و سنگين حادثههايش و طولاني روزهايش كه روزگاري
راه به كه كاروان اين و.است بوده غريب و شگفت ماجراهايش
سالگياش بيست تا آن سرگذشت ميتوانست مسافري كم افتاد ،
قرار آن در اينك كه را مقصود و مقصد اين و زند گمان را
.دريابد انقلاب طالع در گرفتهايم
كه است انساني ماجراي يك و تاريخي پديده يك انقلاب ،
سرشت و پيوستند بدان -طريق و سلك هر از جوان ماجراجوياني
باري.ساختند نامآور آن نام به را خويش دوران سرنوشت و
حال هر به اجتماعي ، شگرف ماجراي و تاريخي عظيم رخداد اين
بشري حيات حريم در "سالگي بيست" و است انساني پديده يك
عبارت اين از "جواني" مصداق و مفهوم.دارد ويژهاي معناي
رخسارهاي با اميد ، از آكنده و سرشار بلوغي و ميتراود
آينده افقهاي به چشم كه استوار ، و بارآمده و افروخته
متحقق و برآورده را شباب آرزوهاي و تصميمها تا دوخته
از جواني گرد هنوز انقلاب ، سالگرد بيستمين در.بيند
توفانهاي معبر در سپرده ، آرمانها به دل نسترده ، دامان
تعصب؟ يا است فضيلت اين.بازايستادهايم تاريخ سهمگين
آشوب؟ يا است عشق حسابگر؟ و بالغ عقل يا است جواني آرمان
اين...مبهم؟ تعلقي و تقليد به دلسپردن يا است ايمان
و سرفراز پيكره اين واقعيت كنيم ، تصور گونه هر را واقعه
را آرمانپرور و جوان ماجراي اين و تاريخ در قدكشيده
گاه و خيره را چشمها گاه كه انگاريم ، ناديده نميتوانيم
شگفتزده و مفتون خود كردههاي و خواستها از را جهاني
.ميكند
بسيار و شده شناخته حقيقتي ايران ، اسلامي انقلاب آري
تناقضي گويا و ;است معاصر سترون تاريخ قلب در مهم
به ديگر كه تاريخي زيرا است ، نهفته نكته همين در نامرفوع
گذشتهها به متعلق و تاريخي پديدهاي عنوان به "انقلاب"
و "نوين نظم" عصر در كه ميكند وانمود چنان و مينگرد
و شود حل قهر تيغ به كه ندارد وجود مشكلي "عقلانيت"
و غارتزده آسياي و هراسان لاتين آمريكاي و گرسنه آفريقاي
شكسته ، هم در و شده اشغال خاورميانه و فروپاشيده روسيه
به و متمدن و خوشبخت اروپاي و ثروتمند ژاپن برابر در
خاورميانه ، در نامشروعاش فرزند و پدرسالار آمريكاي ويژه
ملل سازمان راهروهاي در و بنشينند وآرام رام ميبايد
داروهاي و شفابخش نسخه شايد بمانند ، نوبت منتظر
"انقلاب" آيا راستي به...دهند دستشان به التيامدهندهاي
است؟ داده دست از را خود معناي ما عصر در ديگر
مناسب زودآمدگان ، برخي گمان به شايد اينگونه ، تاملاتي
كه انقلابي آيا راستي به اما نشود ، تلقي شادماني و جشن
روي كه خشتهايي در و پرداخته را تاريخ يك بهاي روزش هر
كند ، بپا را امروز چون سالهاي بيست بناي تا نهاده هم
گمنام دلاوران و نقشآفرين هزار هزارها سبز و سرخ نقش
و پوك و سبكسرانه شاديهاي در ميتواند ميشود ، ديده
روزهاي بازنگري با سروري و شادي هيچ شود؟ غرق بيمايه
.نيست برابر انقلاب صدر
و اصيلترين در توحيد و يگانگي مفهوم روزها ، آن در زيرا
سماعي در و بود گرفته بر در را ما خود شكل عينيترين
و آشنا الحاني استماع و عارفانه چرخشي جز شورانگيز ،
در بوديم شناورنميكشيديم معرفت رشته به را سماواتي
و غريب و دگرانديش هيچكس و آرزوهايمان ، و عقايد رودخانه
خويشاوندي چمدانهاي با مسافراني گروه گروه.نبود ناآشنا
ميبخشيد گرما را همگان كه آتشي كنار و ميرسيدند راه از
شدند تكهتكه ياران از گروهي كه شد چه.ميپيوستند ما به
داستان همه اينها آمد؟ سترگ خانواده اين سر بر چهها و
حضوري ;ميبينيم اينك و هست اكنون آنچه اما است ، انقلاب
حقيقت ايناست پيروزي بهار بيستمين در بالنده و سربلند
در ريشه كه درختي است ، بودن ريشهدار و اصالت بيانگر
و امام ياد.دارد آسمانها بالاي در شاخه و خاك ژرفاي
فردا تا.. باد درخشان آزادگان خاطر سپهر در شهيدان
|
|