دموكراسي دشوار زايش
عربي نوزايش انديشه ميان رابطه كه تغييرناپذيري امور از
كه است آن ميكند مشخص را اروپا معاصر و نوين انديشه و
به كه نظريههايي و انديشهها از عربي نوزايش انديشه
ريشه و مينمايد رخ اروپا در پيشرفت از زنجيرهاي عنوان
و آمال ساختن برپا براي مقدمهاي دارد گذشته قرنهاي در
كه چه آن ديگر عبارت به.ميسازد خود نوزايي آرزوهاي
نظر در علت يا شرط عنوان به اينجا در بود معلول يا مشروط
.ميشود گرفته
و شد پديدار داروين تكامل نظريه وقتي اينرو از
اوج عنوان به -اروپا در اجتماعي و فلسفي نظريههاي
عرب جهان در شد پرداخته و ساخته -نظريه آن ايدئولوژيك
.گرديد اخذ آن ايدئولوژيك اورنگ با همراه
كه شد برپا اجتماعي و سياسي ديدگاههاي نظريه ، اين براساس
پيشرفت و نوزايش تحقق به قادر "علمي" اساس تنها عنوان به
اجتماعي و سياسي نظريههاي و انديشهها.شد ارائه عربها
از زنجيرههايي و روندها پيامدهاي عنوان به نيز ديگري
مقدمات عنوان به اينجا در كه گرديد ظاهر مبارزه و پيشرفت
مساله ميان آن از.شد تلقي پيشرفت به دستيابي شرط و
به نيز اكنون هم و گذشته در زماني كه است "دموكراسي"
عربها كه گرديد تلقي پيشرفتي نوع هر نخست شرط عنوان
.يابند دست آن به زمينهاي هر در ميتوانند
امروز كه گونه آن -دموكراسي ميدانند ، همگان كه صورتي در
پيشرفتها ، از زنجيرهاي پيامد -دارد وجود اروپا در
سه از و سرگذرانده از اروپا كه است جنگهايي و مبارزات
.نيست كمتر قرن
اين و هستيم كنوني شرايط محكوم -كم دست -ما كه است درست
كرده تجاوز هم قرن يك از اكنون و كشيده درازا به شرايط
-ما نوزايش و اروپا (رنسانس) نوزايش ميان تفاوت اما است
ممكن حتي و ضروري كه است آن باشد ، ميخواهيم كه چه آن يا
را خود نوزايش آنجا از اروپا كه كنيم آغاز جايي از نيست
و اقتصاد در نه و انديشه عرصه در نه كار اين.كرد آغاز
و عقل منطق -منطق بلكه.نيست امكانپذير صنعت و جامعه
وادار را ما (ندارند هم با فرقي كه) -كنوني دوران منطق
كاروان به پيوستن براي را راه كوتاهترين تا ميسازد
و منفعل نه و -توليدگر و فاعل عنوان به و معاصر تمدن
.گيريم پيش در -صرف مصرفكننده
:باشيم ناآگاه چيز دو به نسبت تا نميشود باعث امااين
و اصول شناخت عبارتي به يا.ديگران موضوع و خود موضوع
ما كه فصولي و اصول شناخت ميشودو پديدار آنجا كه فصولي
.گريبانيم به دست آنها با اينجا در
به پيوستن خواهان كه ملتي هر يا -ما از چه آن زيرا
رونويسي و نقل فقط ميرود انتظار -است جهان پيشرو كاروان
هم فراوان زيانهاي بلكه ندارد ارزش پشيزي اين ، نيست
كه بخشهايي روي بر منفي بازتابهاي نظر از كم دست دارد ،
.هستند نقلكننده
نظامها يا نظريهها يا انديشهها درباره ما از كه چه آن
در آنها كردن بومي براي كوشش ميرود ، انتظار نهادها و
با بتواند تا ماست خاك در آنها روياندن و ما محيط
آن بدون كه چيزي.گردد پيوند هم ما واقعيتهاي دادههاي
پايهگذار و نوگرايي عامل و تغيير مكانيزم به نميتواند
.گردد پيشرفت
كه دموكراسي مساله به انتظار ، اين پرتو در بنابراين
فقط نه ما كه كنيم تاكيد و بيفكنيم نظري ماست سخن موضوع
جهان در دموكراسي.داريم ايمان نيز عقل به بلكه عاطفه به
پيشرفت اين بر تنها نه ديگر زمان هر از بيش امروزه عرب ،
اما.دارد ضرورت نيز عربها وجود خود از حفاظت براي بلكه
شود مانع نبايد عرب جهان در دموكراسي ضرورت به ايمان اين
آن -عربي واقعيت.نبينيم هست كه گونه آن را واقعيت تا
در گرفته شكل تاريخي نظر از كه گونه آن يا -هست كه گونه
نبوده آشنا دموكراسي با خود تكامل مراحل از مرحلهاي هيچ
آغاز از و آن جزء هم و كل هم عرب ، جهان برعكس ، بلكه.است
و شرايط گواه -شدهاش شناخته تاريخ كم دست -خود تاريخ
-دموكراسي به اروپا در كه چه آن با كه بوده ويژهاي اوضاع
تفاوت انجاميده ، -اجتماعي و سياسي و فكري نظام عنوان به
.است داشته
-قبيلهاي نظام گسستگي با تاريخي نظر از دموكراسي زيرا
پديده برپايي نيز و قبيله رئيس حاكميت فروپاشي و عشايري
سپس و يونانيان نزد "شهروند" انديشه پيدايش و "شهر"
.است خورده پيوند روميان
محض به امپراتوري يك بلكه كشور يك در ظهور هنگام مسيحيت ،
.پرداخت رم امپراتوري حاكميت با كشمكش به توانايي ،
بود دولت و كليسا ميان كشمكش طولاني زنجيره آغاز اين
و سازد محدود را ديگري قدرت ميخواست آنها از هريك زيرا
كردن محدود خاطر به كشمكش.بيافزايد خود قدرت برتري بر
يكديگر عليه كليسا و دولت توسط كه بالا قدرتمداران قدرت
نيز "بزرگ فئودال" عليه فئودالها توسط ميشد ، انجام
حكومت آنان نام به بزرگ فئودال اين.ميگرديد انجام
برايش كه افزارهايي و ابزارها براساس كم دست يا ميكرد
مطلق حاكميت آنان جنگجويان و پول با يعني ميكردند تهيه
.ميكرد اعمال را
يا شاه حاكميت كردن محدود براي كشمكش نيز اينجا در
يا ملي مجالس برپايي به كشمكش اين.داشت ادامه امپراتور
همه سوي از مجالس اين گرچه.گرديد منجر "نمايندگان" محلي
يا وراثتي يا انتصابي طور به بلكه نميشد انتخاب ساكنان
ديگران و قوم فئودال "سران" ميان از انتخاب نوعي اثر بر
امپراتور يا شاه حاكم سلطه نوعي ، به اينها.ميشد تشكيل
سدههاي ميانه ، سدههاي در حتي لذا.ميكردند محدود را
استبداد عليه مدني -ديني كشمكش اروپا ، در فئوداليسم نظام
اصطلاح زمينه ، اين در شايد.داشت ادامه حاكمان مطلق
است دلالتآميز "تيرانيسد" ،"وسطايي قرون" اروپا ، سياسي
.است مطلق مستبد "حاكم شناختن مهدورالدم" معناي به كه
از و نوين دوران در اما است ميانه سدههاي به مربوط اين
گسترش به رو حاكميت استبداد عليه نبرد هفدهم سده آغاز
گرفتن شكل و شهرها پيدايش با امر اين.شد عميقتر و نهاد
اجتماعي نيروي يك عنوان به صنعتگر و تاجر لايههاي
طبقه به بعدها شده ياد اجتماعي نيرويشد همزمان
معاصر معناي به دموكراسي براي مبارزه سردمدار بورژوازي
.شد تبديل آن
براساس حاكميت ساختن برپا معناي به دموكراسي اين
قوه سه استقلال و حاكمان كنترل و آزاد انتخابات
.بود يكديگر از قضايي و اجرايي قانونگذاري ،
"كاملا قضايا عرب ، جهان در اما و اروپاست به مربوط اين
نام با كه چه آن از گذشتهگرفت خود به ديگري شكل
تمدنهاي يا مصر فرعوني تمدن در كهن "شرقي استبداد"
تنها نه شاه يا فرعون آن در و شد معروف بينالنهرين
-عربي تمدن در ميرفت ، شمار به نيز خدا بلكه مطلق مستبد
يك با است ، پيوند در آن با ما كنوني واقعيت كه اسلامي
حاكميت همانا كه بوده همراه حاكميت از تغييرناپذيري شكل
-امير يا پادشاه يا باشد خليفه چه حال -حاكم.است فردي
و "رضايت" طريق از را حكومت كه بود منفرد -حاكمي پيوسته
ميآورد ، دست به -ميداد رخ ندرت به يكي اين كه -"بيعت"
شكل اين كه ميكرد اقدام غلبه و قدرت طريق از كه اين يا
ديني و عاطفي فكري ، هويت در واقعيت اين.داشت غالب
خوب ايدهآل حكومت كه طوري به گرديد ، استوار عربها
.مييازيد دست آن به "عادل مستبد" كه شد حكومتي همانا
و دشواريها در و نميداد روا ستم كه منفردي حاكم يعني
مورد اجراي به متعهد كه بيآن ميكند رايزني سترگ مسايل
پديده گواه عربي ، تاريخ ديگر عبارت به.باشد مشورت
و قيد تحميل يا منفرد حاكم قدرت كردن محدود براي مبارزه
كه ي"قيد" تنها.است نبوده وي روي بر كنترلي يا بند
و ديني انگيزههاي بكاهد ، حاكم خطاكاري از ميتوانست
معروف گونه با جز اسلام سياسي ادبيات لذا.بود اخلاقي
به كردن نصيحت اينرو از.نيست آشنا "نصيحتالملوك"
فرمانروايي.نيست قدرت كردن محدود يا كردن كنترل معناي
حاكم ميكرد ، عمل آن از قدري به و است نصحيتپذير كه
پديدار بار چند "فاضل" حاكم اين اما.بود فاضل ايدهال
جهت در نبودند مجبور دورهاي هر در عرب فقيهان آيا شد؟
اما.كنند صادر فتوا "فاضلتر" شخص بر "فاضل" شخص ولايت
در كنند ، صادر فتوا اين از غير ميتوانستند آنان آيا
:داشتند قرار معروف "گزينه" اين معرض در همواره كه حالي
خودداري آشوب ، و فتنه از جلوگيري بهانه به "حاكم
ظالم حاكم:كه ميكردند تاكيد زير اصل بر لذاميكردند
به اصل اين پيامدهاي.است بهتر بودن بيحاكم وضع از
نميتوان" اصل گرفتن پيش در و تسليمطلبي روحيه تحكيم
براي پايهاي كه ميشد منجر "كرد پيدا اين از بهتر
.ميشد سياسي موضعگيري
يا اروپا تاريخ مورد در چه -شده ياد گفتههاي از قصد
هنگام به ما كه است واقعيت اين به توجه جلب -ما تاريخ
يك خواهان واقع در عرب ، جهان در دموكراسي درخواست
عرصه در نه -ما عرب دنياي كه ميشويم تاريخي دگرگوني
را آن نظير -اقتصادي نه و اجتماعي و سياسي و انديشگي
و پيوسته كوشش بلند ، نفسي به ناچار به لذااست نديده
دموكراتيك تجربه يك اگر بنابراين.داريم نياز ايوب صبر
شود منجر بايد كه چه آن از غير به عرب كشور آن يا اين در
آن با -دموكراسي عكس يا -غيردموكراتيك "كاملا امور اگر و
سرزنش را دموكراسي خود نبايد بيايد آن درپي يا شود همراه
بيايد بيرون زهدانش از كودكي است مايل كه مادري.كنيم
نيز.بپذيرد را او شدن رو و زير و جنين ضربههاي بايد
"احيانا اين.كند تحمل را تنگنا و شدت و احتياط بايد
بنابراين.دارد سزارين عمل به نياز كه ماست وضع تشبيه
انتقال و نيست سادهاي مساله ما ، عرب جوامع در دموكراسي
تولد يك بلكه نميرود شمار به ديگر مرحله به مرحله يك از
.خواهدبود دشوار بيگمان كه است نوين
جابري محمدعابد دكتر
بنيطرف عزيزي يوسف:ترجمه
انديشه تازههاي
|
تضاد و توسعه
اجتماعي مسائل و اسلامي انقلاب تحليل جهت در كوششي
ايران
قطع /دوم 1377 چاپ /انتشار شركت /رفيعپور فرامرز دكتر
تومان صفحه/2500 وزيري/600
بهشتي ، شهيد دانشگاه جامعهشناسي استاد رفيعپور ، دكتر
جامعهشناسي بنيادي مسائل زمينه در متعددي آثار نگارش با
آثاري گذشته ، در.ميباشد شده شناخته چهرهاي ايران ، در
و روستايي جامعه" ،"پنداشتهها و كندوكاوها" همچون
احساس ، جامعه ، " ،"..روستاييان گرايش سنجش"،"آن نيازهاي
.است رسيده چاپ به تلاش پر محقق اين از..و "موسيقي
آثار از حدودي تا كه است خاصي اثر "تضاد و توسعه" اما
مسائل دادن نشان پي در كتاب اين.است تمايز قابل وي سابق
فرهنگي -اجتماعي ساختار طرف يك ازاست ايران اجتماعي
اين در كه ميدهد نشان ديگر طرف واز شده تحليل ايران
"توسعه" اصطلاح به و) مدرنيزاسيون جهت در اقدامات ساختار ،
در هم و شاه زمان در هم -را اجتماعي تضادهاي شرايط ،(
جهت در شاه اقدامهاياست آورده فراهم -كنوني شرايط
و متوسط قشر پيدايش موجب طرف يك از جامعه ، كردن مدرنيزه
ديگر ازطرف اما شد ، مختلف قشرهاي درآمد سطح رفتن بالا
به.كرد تشديد را جامعه بالاي و پايين قشر بين فاصله
بالارفتن با.بود درآمدها رشد از بيشتر نياز رشد كه طوري
نسبي محروميت احساس تدريج ، به مردم ، تفكر و اطلاعات سطح
حد در جامعه سطوح تمام در موجود وضع از نارضايتي ولذا
.شد گسترده تحملي غيرقابل
تعادل زدن هم به موجب توسعه سياست جنگ پايان از پس
انواع پيدايش و ارزشها تغيير نابرابري ، افزايش اجتماعي ،
اكثر جديد ، نابرابري نوع در كه تفاوت اين با گرديد مسائل
حال در متوسط قشر و هستند روبهرو درآمد كاهش با گروهها
جامعه در را فردگرايي و سودجويي روند اين.است تقليل
انسجام اجتماعي ، اعتماد اجتماعي ، ملاحظات دادو گسترش
و اجتماعي رضايت "نهايتا و...اجتماعي نظم و اجتماعي
ديدگاهها ، اين.است داده تهديدقرار مورد را ملي وحدت
بابرخي كه است اثر اين در مطروحه نظريات از مجموعهاي
.است شده طرح مثالها و مصاديق و نمونهها
|
|