سفر اصفهان به "حافظ" آيا
بود كرده
در كوتاه فيلمهاي نمايش
بندرانزلي
سفر اصفهان به "حافظ" آيا
بود كرده
اصفهان باغهاي كوچه در شيراز حافظ با همراه
و ميداشته دوستتر را شيراز محمدحافظ ، شمسالدين خواجه
آن ماهرويان تا گرفته هوا و آب از رسيده ، دستش كه جا هر
:است كشيده آن و اين رخ به و ستوده را سامان
حسن كان و است لعل لب معدن شيراز;
مشوشم ايرا مفلسم جوهري من
جهت زشش پركرشمهخوبان است شهري
ششم هر خريدار ورنه نيست چيزيم
بيمثالش وضع و شيراز خوشا ;
زوالش از نگهدار خداوندا
قدسي روح فيض و آي شيراز به
كمالش صاحب مردم از بجوي
بد (شيرازيان و) شيراز از صراحت به كه دوبار ، يكي جز و
:جمله از ;است كرده ديگري ولايت قصد و گفته ،
است سفلهپرور عجب فارس هواي و آب)
(بركنم خاك ازين خيمه كه كوهمرهي
:بوده بندزادگاهش شهر عمر مدت تمام در
سفر و سير به مرا اجازت نميدهند)
(آباد ركن آب و مصلي خاك نسيم
از و بوده چه -شيراز در -حافظ دلتنگي و كدورت سبب اينكه
همينقدر اما بماند ، -"فعلا - است ، ميخورده آب كجا
و بدخواهان سعايت از پس ما دل نازك شاعر كه گفت ميتوان
پدر روش كرمان سفر متعاقب كه -شجاع شاه خوي و خلق تغيير
در نيز اقامتش مدت و رفته يزد به چند يك -بود كرده پيشه
:است نپاييده دير -"قطعا -ديار آن
بگرفت سكندر زندان وحشت از دلم
بروم سليمان ملك تا و بربندم رخت
كه ميآيد ، چشم به ابياتي حافظ ، غزلهاي در همه اين با
لاجرم موضوع اين و كرده ياد نيكي به اصفهان ، از شاعر
چند نمود درباز را آن پاسخ كه است كشيده پيش را پرسشي
:گرفت سراغ بايد فرضيه ،
است؟ ديده نزديك از را "اصفهان" حافظ آيا
شاعر هر بسان رندان ، خواجه كه برد گمان ميتوان البته
ياري به باشد ، ديده راخود جايي كه آن بي ديگري ،
شهر - و گفته سخن خيالپردازي ، و وخواندهها شنيدهها
كه ;احتمال اين پذيرش.كرده توصيف و تعريف را رود زنده
كسي اگر اما.همان گفتار بر ختم ونقطه همان نيست هم دور
و قزوين و يزد و كرمان ولايات از حافظ ، چرا كه آيد در
اهميتي و اعتبار هشتم قرن در كه بغداد ، و هرات و تبريز
هيچ -نبودهاند هم اصفهان از كمتر و -داشتهاند ويژه
پايههاي آنگاه است؟ شده رد بياعتنا كم دست يا و نگفته
چون و چند شدن روشن براي لذا.ريخت خواهد فرو فرضيه اين
مگر و اگر و كندوكاو ، اصفهان ، به شيراز خواجه سفر فرضيه
.است بايسته بيشتري
چند "طبعا و حافظ ، رازناك زندگي درباره نگاران نامه زيست
تحقيق مبناي كه عالمانهاي حرف تنها نه او سفرهاي چون و
و جعلي داستانهاي نقل با بلكه نزدهاند ، شود ، واقع دقيق
عرصه بيپايه ، افسانههاي و بيمايه و خنك خوابنماهاي
سر كلاف اين گرههاي بر و نموده پيچيده و دشوار را قضاوت
هم ، ديوان جامع گلندام ، جناب مقدمه ازافزودهاند گم در
عنوان به شاعر ، غزلهاي در ،"مضافا.برد نتوان بديهي راه
و شبهه و شك آشفتگي ، آنقدر موجود ، معتبر مدرك تنها
نيازمند خود گرانسنگ ، سند اين كه يافته ، راه اختلاف
.است فراسليقهاي و جدي تصفيهاي و تصحيح
فرضيه چند بازنمود و بررسي
:بيت استناد به پژوهشگران از برخي -الف
بخت عنايت با شيراز به رويم همي
آورد همرهي به بختم كه رفيق زهي
بسر شيراز از خارج عمر اواخر در حافظ ، كه برآنند
اينكه در.است زده اصفهان به هم سري "احتمالا و ميبرده
ترديدي است ، خواجه عمر آخر سال چهار غزلهاي از فوق بيت
قدرت به از پيش مدتي آمده ، دانسته كه همانگونه اما.نيست
سم زير اصفهان (فوق غزل ممدوح) مظفري منصور شاه رسيدن
بهار ، و بيپرنده و سترون سرزميني به تيمور ، ستوران
مالي و جاني امنيت طريق قاطعان و (ق -ه 789) شده تبديل
بتوان دشوار اينكه ضمن.بودند برده يغما به را مردم
انساندوستي ، شديد گرايش آن با حافظ ، چون شاعري كه پذيرفت
:بفرمايد ويران ، دياري از بازگشت بگاه
آورد آگهي دوشم صبا باد نسيم
آورد كوتهي روبه غم و محنت روز كه
دو در بارش ، مصيبت و دردناك حوادث حال وصف كه زمانهاي
:است شده بيان و ترسيم خوبي به ذيل غزلسوزناك
مرهمي دريغا اي دردست سينهمالامال ;
... همدمي را خدا آمد جان به زتنهايي دل
دومني كهن باده از و زيرك دويار ;
...چمني گوشه و كتابي و فراغتي
باعنايت شيراز به رويم همي" مصرع از ديگري ضبط طرفي از
به "عشق هماندر را خضر شد تو زلف نسيم":صورت به "بخت
بحث مورد فرضيه اعتبار از خود جاي در كه دادهاند ، دست
.كاست خواهد
از قبل] شعري ، دوره به ورود از قبل حافظ ، است ، ممكن -ب
رخت ولايت آن از قولي به ويا رفته اصفهان به -[سال 740
در سفر آن خاطرات از دليل همين به و است بسته شيراز به
ترك ما بزرگوار خواجه براي كه چرا.نگفته سخني غزلهايش
و بار زمان هر ميبينيم كه داشته اهميت قدري به شيراز
شعرش در را آن مسائل و مقدمات نوعي به بربسته ، سفر بنديل
يزد ، (تبعيد؟)سفر از پيش مثال ، عنوان به كرده منعكس
:فرموده
بس نيكخواهت بخت سفر رفيق دلا
بس راهت پيك شيراز روضه نسيم
كرده ، شيراز به بازگشت عزم اجباري سفر اين از كه زماني و
:است فرموده
دگر بار روم ميخانه به و عمر بود گر
دگر كار نكنم رندان خدمت از جز به
كشتي سوار (هرمز) بحرنشين ملوك دعوت به كه وقتي يا ، و
عطاي شيراز ، ترك دلهره و توفان وحشت از "شده ، ظاهرا
:است آمده در و بخشيده لقايش به را مسافرت
سود بوي به دريا غم اول مينمود آسان چه
نميارزد گوهر صد به توفان اين كه كردم غلط
منظور به پژوهشگر ، وجستجوي توقع انتظار ، اعتبار ، اين به
و بيهوده چندان اصفهان احتمالي سفر از شواهدي به دستيابي
.نيست بيمورد
جزء(اصفهان سفرنامه) موردنظر غزل يا بيت كه نيست دور -ج
گزمگان يورش هنگام گفتهاند كه باشد ، اشعاري از دسته آن
از و شسته وي ، بيت اهل توسط حافظ ، خانه به مظفري امنيتي
.است رفته بين
!توجه قابل فرضيه يك *
شاهشجاع ، كه ميدهد احتمال تمام ، احتياط با نگارنده -د
اصفهان به محمود برادرش طغيان سركوب قصد به كه آنگاه
دربار ملازمان از كه -نيز را حافظ ،(ق -ه 768) تاخته
جنگي ، سفر اين در.است كرده همراهي به ناگزير -بوده
و بوده شجاع شاه كنار در عبيدزاكاني نظامالدين خواجه
عنوان ، همين تحت ،"اصفهان فتح" ميمنت به هم قصيدهاي
:است سروده
شباب روزگار و يار رخ و عيد صباح
شراب وجام رود زنده لب و چنگ خروش
اقبال مژده و صفاهان فتح نويد
.الباب فتح اميد و بلند بخت نشان
استبعادي حافظ ، و عبيد رفاقت و دوستي سابقه به توجه با
قزويني طنزگوي استاد شيراز ، خواجه كه بپذيريم اگر ندارد
اين در.است نگذارده تنها اصفهان سفر در را خود تبار
.داشته سال پنجاه ،"حدودا حافظ ، هنگام
ممدوح -تورانشاه جلالالدين خواجه كه زمان آن شايد- -ه
به رسيدگي مسئوليت -شجاع شاه مدبر وزير و حافظ محبوب
- گرفته عهده به را اصفهان سياسي و مالي اداري ، امور
يك را ، حافظ حضرت خود ، شاعر دوست - ق -ه سالهاي 777 حدود
.خوانده خويش نزد به چند
را اصفهان وصف حافظ كه نيست ذهن از دور هم احتمال اين -و
:باشد شنيده - بهاءالدين خواجه - پدرش ، زبان از
اين در هنوز اتابكان كه روزگاري در كه ، گفتهاند چنين"
رخت اصفهان از حافظ ، پدر داشتند ، شكوهي و فر [شيراز]ديار
سرمايهاي و پرداخت سوداگري به همانجا و كشيد شيراز به
كفش از حساب سررشته عمر آخر ساليان در اما.اندوخت
تهي را خويش خردسال پسر و بيوه همسر سرانجام و شد بيرون
".مرد و كرد رها نيازمند و دست
از صرفنظر.دانستهاند اصفهان را حافظ زادگاه گروهي -ز
راي اين رد يا قبول بر شاهدي و دليل هيچ ابرام و مجادله
.نيست موجود
داشته ، اصرار گويا كه ،"احمدرازي امين" جناب وبالاخره -ح
خواجه" نام ذيل "جابزند" اصفهان راهيان شمار در را حافظ
جعلي در خنكي ، فرط از كه دارد حكايتي "حسن الدين امين
:بشنويد.نتوانداشت شكي كمترين آن بودن
-ومكان شهر آن نيكان و بزرگان از حسن ، امينالدين خواجه"
.داشته بسيار پسنديده مفاخر و حميده مناقب و بوده -اصفهان
صفاهان به حافظ خواجه وقتي كه است آن صفاتش نيكويي از
تشهير را وي (!)مستي علت خواجهبه ملازمان و شده وارد
به خبر احوال اين خلال در كه.گردانيدهاند شهر گرد كرده
بر گرفته ، حافظ سر از را كلاه تخته تا فرمود رسيد ، خواجه
رفته بودند ، برده را او كه راه مقدار آن و گذاشتند او سر
آن شكر در حافظ خواجه و خواسته بسيار عذر آن از پس و
:است اين (!!) مطلعش كه گفته غزلي
ليكن ورع چندين از پس حافظ شد شهره رندي به
".دارم حسن الدين امين عالم در كه دارم غم چه
عارف دهان سخنش شكر كه شاعري !!است انگيز حيرت و شگفتناك
رفته ، يكساله ره شبه يك شعرش و كرده شيرين را وعامي
گاه به هم آن را ، گفتهاش مردم آحاد كه مردي گرانمايه
با كه رندي ابر...ميبردهاند دست به دست ;وي حيات
مهر به سر رازهاي مضامين پختهترين و كلمات متعاليترين
تاخته حاكم قدرت مظاهر تمام بر تنه يك و كرده افشا را
مزدان به دين و دينارها به قلم و رياورزان گسترده وجبهه
شيخان و فقيهان و زاهدان و شبههخواران و متشرعين و
ريشخند به را روزگار سلاطين و شكسته هم در را گمراه
خداي وكلام بوده مسلط عصر علوم تمام بر كه متفكري گرفته ،
جلوهگاه وسخنش داشته حفظ از روايت درچهارده را
فلسفي ، علمي ، اسطورهاي ، تاريخي ، مذهبي ، مفاهيم عاليترين
درس مجالس صدرنشين كه شاعري..است عشقي و عرفاني و
بزمهاي يكهتاز و عبدالله قوامالدين چون بزرگاني وبحث
لابه در اينك..بوده شجاعي شاه و بواسحاقي شادخواري
از دست به "بند دست" اقليم هفت تذكره اوراق لاي
"ايضا و بوقي كلاه با هم آن !سردرآورده اصفهان خيابانهاي
نيست دور هيچ البته !است جالبي شوخي !!مستي سياه جرم به
و ميبافته كه آنچه به هم "رازي احمدآقاي امين" خود كه
خاطر به "صرفا را قصه و.است نداشته باور ميكرده ، هم سر
ضمن.كرده نقل اصفهاني حسن الدين امين خواجه به دادن بها
تمغاچي ، حسن قوامالدين خواجه شده ، ياد غزل ممدوح اينكه
ابواسحاق شيخ شاه مشاور و وزير و حافظ ، محبوب دوست
حافظ كه نگذريم نگفته و حسن امينالدين نه اينجوست ،
را او و كرده ياد نيكي به قوام حاجي از بار چند شيراز ،
.است ستوده فارس اعاظم و اكابر از نفر پنج شمار در
قراگوزلو محمد دكتر
در كوتاه فيلمهاي نمايش
بندرانزلي
در گذشته هفته انزلي جوان سينماي كوتاه فيلمهاي نمايش
شهربرگزارشد اين
انزلي بندر جوانان سينماي انجمن همت با كه مراسم اين در
كوتاه ويدئويي فيلم سه شد برگزار سينمايآينده عنوان تحت
تنها" نامهاي با بندرانزلي جوانان سينماي انجمن ساخته
"ميآييم كه بهشتي از" و "سقز سايه" ،"ميماند كه خداست
.درآمد نمايش به
انجمن آينده سينماي مسوءول و عكس بانك مدير صارمي كريم
انجمن:گفت اسلامي جمهوري خبرگزاري كشوربه جوانان سينماي
از بعد در فعاليت گذشت 15سال از پس كشور جوانان سينماي
گامهاياساسي سينما به علاقهمند جوانان آموزش با انقلاب
.است برداشته زمينه دراين را
آموزش كشور سطح در جوان هزار به 35 مدت دراين:افزود وي
.است شده داده
طي در كوتاه فيلم به مستعد و مند علاقه جوانان:گفت وي
متري ميلي و 16 كوتاه 35 فيلم ساخت 200 اقدامبه سال يك
جمله از كشور شهر چند در سينمايآينده عنوان تحت ويدئويي
.كردهاند انزلي بندر در
در آينده سينماي ويدئويي فيلم نمايش:كرد اضافه صارمي
كشور سطح در حاضر درحال بندرانزلي و كرج ، اصفهان تهران ،
حمايت با كه كرد اميدواري اظهار وي.است شده برگزار
كشور تمام در نوعفيلم اين نمايش استانها فرهنگي مسوءولان
.كند پيدا گسترش
|