پروژه ;تمدنها گفتوگوي
قرن ناتمام
درآمد
به خرداد 1376 ، دوم انتخابات از ناشي اجتماعي تحولات
نه ايران ، دولتمردان و رئيسجمهور كه داد نشان صراحت
سياسي مشكلات حاد كانونهاي و تاريخي ضرورتهاي تنها
بلكه شناختهاند ، درستي به را كشور فرهنگي اقتصادي ،
آن حل براي نيز معقولانهاي و متناسب راهكارهاي
گفتگوي" و "مدني جامعه" موضوع دو طرح.انديشيدهاند
كانون خاتمي آقاي دولت كه است نكته اين موءيد "تمدنها
مطالبات و منافع آسيبپذيري" منطقه دو در را بحران
از تشنجزدايي لزوم" و ايراني ، "شهروندان گسترده اكثريت
جامعه" مقوله راستا همين در.يافتهاند "خارجي سياست
به "تمدنها گفتگوي" برنامه و نخست معضل رفع براي "مدني
.است گرفته قرار كار دستور در دوم مشكل تحليل منظور
خاتمي نظر از تمدنها گفتوگوي ابعاد
وحدت كنفرانس شركتكنندگان ديدار در خاتمي رييسجمهور
در "جنگ جاي به گفتوگو تمدنها ، ":عنوان تحت كه -اسلامي
اساسي و اصولي نكته چند بر شد ، درج كشور جرايد از بعضي
و تجزيه و پررنگ نقاط طرح با اينجا در نهاد ، تاكيد انگشت
پي را خود جستار مشخص فصل چند در آن مفاصل بررسي
دروني تحول نيازمند اسلام دنياي":گفت خاتمي.ميگيريم
توجه آن به اسلام دنياي متفكران بايد اول درجه در و.است
سوي به حركت آغازين نقطه و سرمنشاء تحول اين زيرا.كنند
در خودباختگي از بايد كار اين براي و.است بهتر آينده
و.كنيم پيدا نجات غرب تمدن خصوص به و ديگران برابر
بهترين يافتهاند دست آن به غربيها كه آنچه كه نپنداريم
تمدن "قطعا.است بشر اجتماعي و فكري كمال مرحله آخرين و
نگاه خاطر به اما.است داشته فراوان مثبت دستاوردهاي غرب
ذاتي كمبودهاي و نقصها دچار جهان و انسان به آن بعدي تك
و تحجر از بايد كه است آن ديگر عامل و است فراوان
نه اسلام...كنيم پيدا نجات نيز زمان از واپسماندگي
كرد ، پيدا رشد ، خود مذاهب مابين گفتوگوي اثر در تنها
..گشود نيز غيراسلامي انديشههاي سوي به را خود آغوش بلكه
(تيرماه 1377 ايران 22 روزنامه) ".
اين از رييسجمهوري(discourse)گفتمان در برجسته مقولات
:است قرار
اسلام دنياي در دروني تحول لزوم -1
تحول اين در متفكران اساسي نقش -2
بهتر آينده سوي به آغاز نقطه مثابه به تحول -3
غرب تمدن برابر در خودباختگي از پرهيز -4
نيز نقائصي و نيست بشري تمدن كامل نمونه غرب تمدن -5
دارد
است مثبت غرب تمدن دستاوردهاي از بعضي -6
زمان از واپسماندگي و تحجر از نجات -7
شده اسلام رشد باعث مذاهب مابين گفتگوي -8
[بالنده] غيراسلامي انديشههاي سوي به اسلام آغوش -9
بوده باز همواره
تعامل در جمهوري رياست گفتمان در و 7 و 3 و 2 مقولات 1
و اسلام دنياي در دروني تحول ضرورت.است يكديگر راستاي و
و دارند عهده به اساسي نقش متفكران تحول اين در اينكه
از واپسماندگي و تحجر از نجات تحول اين نتيجه مهمترين
اخير ، سال يكصد در كه است انديشهاي بود ، تواند زمان
اجتماعي سياسي ، مواضع در و بوده مطرح همواره
كه زماني از فيالواقعهويداست بهروشني سيدجمالالدين
جهان از -ديگري رخنمود هر يا رنسانس متعاقب -مسيحي غرب
و واقعبين متفكران افتاد ، پيش شگفتي سرعت با اسلام ،
و آثار در را تحول اين لزوم اسلامي دورانديش
.كردند مطرح كرات به انديشههايشان
ميگيرد؟ صورت چگونه تمدنها زوال و احياء چيست؟ تمدن
تمدن كه (پذيرفت و) گفت ميتوان ساده تعريف يك در -الف
كه است معنوي و مادي دستاوردهاي و كاروندها از مجموعهاي
زندگي به دادن سامان مسير در و شكوفاسازي جهت در انسانها
تفكر يك با تمدني هر باور اين بر.ميكنند ايجاد خويش
و اضمحلال روبه تفكر آن زوال با و ميگيرد شكل اساسي
.ميگذارد انحطاط
تدريج به زمان طي در خود شكوفايي جريان در تمدن هر -ب
اجتماعي ، سياسي ، فرهنگي ، اصلي زيرساختهاي و نهادها
.ميكند ايجاد خود با متناسب علمي و اقتصادي
ظرفيت داراي آن ، اصلي بصيرت و انديشه براساس تمدن هر -ج
.است شده تعيين پيش از و خاص
همين از توجهي قابل بخش تمدن هر سقوط فراگرد در -د
بيارتباط جديد تمدن با بودند شده ايجاد كه فكري نهادهاي
.ميكنند جلوه خرافات صورت به نهايت در و ميگردند
در شده ايجاد مادي نهادهاي از معتنابهي دستاوردهاي --ه
در موزهاي و تاريخي آثار صورت به يافته زوال تمدن يك
.ميآيند
اينك.است گذارده سر پشت را تمدني ايران فعلي جامعه -و
.دهيم تغيير را خود سنتي و قديمي نهادهاي از بسياري بايد
هم و باشد مادي دنياي در هم بايد اجتنابناپذير تحول اين
پيش از بيش كه است ضروري حال عين در.فكري دنياي در
بشناسيم را اسلامي مطلوب تمدن اصلي انديشههاي كه بكوشيم
با مغايرتي هيچگونه انديشهها اين كه كنيم درك و
.ندارند صنعتي تمدن اصلي انديشههاي
آن از مقدار چه اينكه و خود قديم تمدن درباره بايد ما -ز
مطلوب تمدن درباره.بيانديشيم كرد حفظ يا حذف بايد را
.صنعتي تمدن با تمدن اين ارتباط نوع درباره و امروزيمان
اسلامي تمدن نوسازي و احيا براي كه سازيم روشن بايد ما
تا ساخت شكوفا بايد را اساسي انديشههاي يا انديشه كدام
چنين وعملي واقعي احياي به اسلامي تمدن ادعايي احياي
(عظيمي حسين دكتر از مضمون به نقل).بيانجامد تمدني
زوال ، پيرامون بحثمان محور بر غربي تمدن اساس كه آنجا از
اشپينگلر تا گيبون از و است گرفته شكل بحران و انحطاط
انحطاط علل ويژه به و -باره اين در بزرگي متفكران
شناخت باعث امر همين گفتهاند ، سخن -روم امپراتوري
و تعارضها و چالشها دروني ، مشكلات از غربي كارشناسان
و همه اين با.است گرديده بحران بر آمدن فايق نتيجه در
چون اعاظمي غربي متفكران از پيش سالها اينكه عليرغم
گفتهاند ، سخن تفصيل به مهم اين از ابنخلدون ، مسعودي ،
اساسي فوقالعاده مساله به هيچگاه ما سوگمندانه اما
تمدنها انحطاط علل اولي طور به و -تمدنها ظهور زمينههاي
سقوط بارها دليل همين به "دقيقا و نكردهايم توجه
.نمودهايم
ابتدا در اسلامي تمدن":گويد مروجالذهب صاحب اينكه
به كرد پيدا كه انحطاطي اثر بر اما بود ، يكپارچه
"داد دست از را خود يكپارچگي و شد تبديل ملوكالطوايفي
شرايط در كه لئوتار مدرنيستي پست انديشه اين با قياس در
نميتوان پس است ، حاكم جا همه بر تمدني يكتايي پسامدرن
كه رسيد طبيعي علوم نظريات مانند نظريههايي به
طول در و مختلف تمدنهاي همه در را اجتماعي فرايندهاي
را ما اما است ، معالفارق قياسي چه اگر دهد ، توضيح تاريخ
از منبعث انديشهاي و نظريه هر كه ميرساند نتيجه اين به
.است عصر همان اجتماعي ضرورتهاي مبرمترين
ويژگيهاي فقط نه تمدن هر تشكيلدهنده اساسي انديشههاي
علوم دستاوردهاي از بسياري با بلكه دارد ، را خود خاص
عمل يكسان جوامع تمام در كه آنتيبيوتيكها مانند -طبيعي
و قطعي احكام اين به نبايد پساست متفاوت -مينمايند
با غربيان چون فيالمثل كه داد در تن جزمي پيشداوريهاي
نيز ما رسيدهاند صنعتي تمدن به سكولاريسم انديشه
.برويم راه همان از بايد "الزاما
به جداگانه طريق از 3 انگليس و فرانسه آلمان ، كشور سه
اساسي انديشه اعتبار بدين.رسيدهاند مدني جامعه
-"ماهيتا نه و "اصالتا نه -نيز اسلامي تمدن تشكيلدهنده
.باشد غرب تمدن اساسي انديشه گونه از "الزاما نبايد
يكي حذف مفهوم به نيز تمدنها اين تضاد و تعارض كمااينكه
هانتينگتون ساموئل كه فرضيهاي).بود نتواند ديگر نفع به
آن عكس تثبيت و تبيين دنبال به "تمدنها برخورد" مقاله در
.(است غرب تمدن نفع به
اسلامي تمدن ظهور آستانه در خاورميانه
كه نيست ما نظريه اين.است انساني تمدن مهد خاورميانه
ويل عقيده به.شويم متهم گزافهبافي و خودستايي به
ميگذرد سال هزار شش لااقل تاريخ تدوين زمان از":دورانت
بشري مسائل و امور مركز خاورميانه زمان اين از نيمي در و
تمام ما منظور خاورميانه مبهم اصطلاح اين از.است بوده
و سياه درياي و روسيه جنوب در كه آسياست باختري جنوب
بيشتري مسامحه با و دارد قرار افغانستان و هندوستان مغرب
از سرزمين اين چه.ميدانيم نيز مصر شامل را نام اين
يكديگر با و داشته پيوستگي خاور با دور بسيار زمانهاي
در.ساختهاند را خاوري تمدن و فرهنگ پيچ در پيچ شبكه
روي بر و نيست مقدور آن دقيق حدود تحديد كه صحنهاي اين
و كشاورزي داشته ، وجود مختلف فرهنگهاي و مردم آن
سند زدن ، سكه ارابه ، ساختن جانوران ، كردن اهلي بازرگاني ،
حكومتراني ، و قانونگذاري صناعت ، و پيشهها نوشتن ،
و ساعت و تقويم نجوم ، و هندسه پزشكي ، و رياضيات
و كتاب مركب ، و كاغذ نويسي ، خط و الفبا منطقهالبروج
معماري ، و حجاري موسيقي ، و ادبيات مدرسه ، و كتابخانه
تكهمسري ، و يكتاپرستي تجملي ، اسبابهاي و لعابدار سفال
...و شطرنج و نرد درآمد ، بر ماليات جواهر ، و آرايش اسباب
فرهنگ و است كرده رشد و شده پيدا بار نخستين براي
و كرت جزيره راه از قرون طي در ما امريكايي و اروپايي
.است شده گرفته خاورميانه همين فرهنگ از روم و يونان
از را آن بلكه نبودند ، تمدن مخترع و واضع خود "آرينها"
سازنده نيز يونانيان و گرفتهاند عاريت به مصر و بابل
ديگران از آنچه زيرا.نميروند شمار به تمدن كاخ
برجاي خود از كه است آن از بيش مراتب به گرفتهاند
سه ذخائر كه است وارثي همچون واقع در يونان.گذاشتهاند
از بازرگاني و جنگ غنائم با كه را هنر و علم ساله هزار
.است كرده تصاحب ناحق به رسيده سرزمين آن به خاورميانه
احترام و نزديك خاور به مربوط تاريخي مطالب مطالعه با
واقعي موءسسان به نسبت كه را وامي حقيقت ، در آن به گذاشتن
".كردهايم ادا داريم ، امريكا و اروپا تمدن
و گاتها تنظيم تاريخ":كه بپذيريم اگر ديگر سوي از
ماد سلسله آمدن كار روي از قبل خيلي اوستا مختلف بخشهاي
اجتماعي تاريخ راوندي مرتضي) ".است بوده پارسيان حكومت و
هلندي معروف خاورشناس قول اين بر چنانچه اگر و (ايران
از پايينتر حداقل را اوستا" كه ، نماييم تمكين Tiele تيل
اين به و."داد قرار نميتوان مسيح از قبل سال هشتصد
هفتم قرن در مادها":كه كنيم توجه "ماد تاريخ" صاحب گفته
امروز كه است همان خط اين و بودند كتابت و خط داراي م.ق
ميخوانيم اول رديف هخامنشي خط يا "پارسي باستاني خط"
آنگاه ".ميباشند مادي منشاء و اصل لحاظ از واقع در ولي
در آن نقش و ايراني تمدن ويژه به و خاورميانه تمدن قدمت
.ميآيد دانسته روشني به جهاني تمدن و فرهنگ تكوين
ملل اسلامي ، تمدن شكلگيري و ظهور از پيش حال هر به
هند ، آشور ، كلده ، مصر ، بابل ، ايران ، جمله از مختلفي
فرهنگ تكوين در باستاني متمدن اقوام و ملل ديگر و يونان
تمدنهاي عمده.داشتهاند سهمي بيش و كم هريك تمدن و
مستقر بينالنهرين منطقه در كه اسلام از پيش قدرتمند
:از عبارتند مشهورند نيز نام همين به و بودند
سومريان ، حكومت شدن ساقط از پس تمدن اين:سومري تمدن *
حكيمان و قديسان از اعم آن ، حاملان و ماند برجاي كماكان
آشور و بابل به را فوق ميراث -هنرمندان و صنعتگران و
شهره گيلگمش و تموز چون قهرماناني با سومر تمدن.رساندند
.است گرديده
حمورابي تاريخي بزرگ قانوننامه تدوين با:بابلي تمدن *
.است رسيده اوج به
خود سلاطين خشن و جنگي سازمان با:آشوري تمدن *
.است شناختهآمده
.است شده مطرح دريانوردي صنعت با:فنيقي تمدن *
ظهور از پيش تمدنهاي مهمترين از يكي مصري تمدن بيگمان *
و مدني قوانين با مصري تمدن.ميرود شمار به اسلامي تمدن
بر ماليات سرشماري ، پيشرفته ، ديوانسالاري مدون ، جنايي
در مدون قوانين صنعت ، و تجارت امور بر نظارت درآمد ،
موميايي ، معماري ، زنان ، توجه قابل آزادي مالكيت ، زمينه
حساب طب ، معارف ، و علوم ،(صنعت دامپروري ، زراعت ، ) اقتصاد
شكل دين ، و فلسفه مجسمهسازي ، و حجاري هنر هندسيه ، و
عادت را فلسفه مورخان":دورانت ويل گفته به.است گرفته
اين و كنند آغاز يونان از را علم اين تاريخ كه است آن بر
خودرا اول دسته كه است چينيان و هنديان ريشخند مايه
...ميدانند آن كاملكننده را خود دوم دسته و فلسفه مخترع
به نسبت را خود كه بود يونان مردم ضربالمثل مصري حكمت
كه نگذريم ناگفته و نميشمردند بيش كودكي قديمي نژاد اين
شهر در شاه وزير) حوتپ پتاح تعاليم فلسفي اثر كهنهترين
عصر از پيش سال يعني 2300 م.ق به 2880 مربوط (ممفيس
.ميشود بودا و سقراط كنفوسيوس ،
لائوتزه حكمت از كنفوسيوس از پيش اگرچه:چيني تمدن *
تمدن اين نظري مباني كه گفت بايد اما است پذيرفته تاثير
كه آنجا از.است خورده رقم كنفوسيوس حكمي آراي برمبناي
ساموئل نظرات نقطه تمدنها ، وگوي گفت مبحث در است قرار
تمدن از لاجرم و كشيم بررسي و نقد محك به را هانتينگتون
اين نظري كليات به اشارهاي لذا كنيم ، ياد نيز كنفوسيوسي
-بعدي مبحث در محترم خواننده ذهن حضور منظور به -تمدن
عقيده ميزيست مسيح از قبل قرن كه 5 كنفوسيوس.است ضروري
:داشت
با را مهرباني مپسند ، ديگران به نميپسندي خود به آنچه
برتر انسان داد ، جواب عدالت با بايد را آزار و مهرباني
اعتنا بهتان و بدگويي به ميكند ، همدردي انسانها همه با
را فرودستان نميگشايد ، ناروا ستايش به زبان نميكند ،
از است ، صديق رفتار در و آهسته گفتار در نميدارد ، خوار
ديگران از دارد شك آنچه ميپرهيزد ، چربزباني و تندگويي
.ميانديشد خود كار عواقب به خشم هنگام ميپرسد ،
قراگوزلو محمد دكتر
دارد ادامه
|