صنفي انجمن اعتراض
نيروي به روزنامهنگاران
انتظامي
ازبهار استقبال سوريو جشن
صنفي انجمن اعتراض
نيروي به روزنامهنگاران
انتظامي
به نسبت روزنامهنگاران صنفي انجمن:اجتماعي گروه
حرفهاي حقوق به انتظامي نيروي اخير تعرضات
.كرد اعتراض روزنامهنگاران
با گرفت تصميم روزنامهنگاران صنفي انجمن مديره هيات
فرماندهي جانشين و كشور وزير به سرگشادهاي نامه ارسال
در كه تعرضاتي با ارتباط در انتظامي نيروي در قوا كل
نيروي توسط روزنامهنگاران برخي خصوص در اخير روزهاي
و شهروندي حقوق استيفاي خواستار است گرفته صورت انتظامي
منزلت و شان و جايگاه رعايت و روزنامهنگاران حرفهاي
.شود كشور انتظامي دستگاههاي توسط خبرنگاران و مطبوعات
واكنش در انجمن مديره هيات گذشته روز جلسه در تصميم اين
جهان و ايران روزنامههاي خبرنگاران براي كه مسائلي به
گرفته ;بود يافته انعكاس نيز مطبوعات در و داده رخ اسلام
.شد
مورد مطبوعات جشنواره برگزاري روند جلسه اين در همچنين
روزنامهنگاران صنفي انجمن مديره هياتگرفت قرار بررسي
تعريف و انجمن كميتههاي تقسيمبندي به نسبت جلسه اين در
عضوگيري نحوه و آن نتيجه كه كرد اقدام آنها يك هر
ضمن در.رسيد خواهد اعضا اطلاع به "متعاقبا كميتهها
در كه مينمايد درخواست روزنامهنگاران همه از انجمن
انجام از را آنها نحوي به كه عاملي هر با برخورد صورت
و مفصل صورت به را مراتب ميدارد باز حرفهاي وظيفه
انجمن به پيگيري جهت مربوطه مستندات با واقعگرايانه
.دارند ارسال
ازبهار استقبال سوريو جشن
نو سال از استقبال در
سوري جشن در آن ايراني عنوان كه سوري چهارشنبه مراسم
وجود ما كشور در ديرباز از كه است ازمراسمي يكي ميباشد
شدن كشته سالروز با را سوري چهارشنبه برخي.است داشته
از سياوش گذشتن فردوسي شاهنامه در.دانستهاند يكي سياوش
وي بيگناهي اثبات و اتهام از برائت منظور به آتش خرمن
.است شده عنوان
بدانسان را سپه سياوش
بتاخت
بساخت آتش به اسبش كه گفتي تو
بركشيد همي سوزبانه زهر
نديد سياوش و اسب و خود كسي
مرد آزاد آمد برون زآتش
(1)همچورود برخ پرزخنده لبان
كه مبنا تاريخ 713/م.ق ثابت 1013 سال پايان در سياوش"
شده كشته افراسياب دستور به بوده ، چهارشنبه روز با برابر
روز در كيخسرو وي فرزند سياوش ، شدن كشته از پس روز يك و
در مبنا 714/م.ق سال 1012 ثابت ماه فروردين يكم پنجشنبه
سوگواري مراسم زرتشتي آئين در چون و ميشود متولد توران
شب درآخرين زرتشتي پارسيان نيست ، مردگانجايز رثاي در
سياوش خاطره تا ميگذشتهاند آتش از سال پايان چهارشنبه
(2)".بماند باقي جاودان پاكدامني و عفت از دفاع منظور به
در مردم اعتقادات به سوري جشن مراسم ديگر ، روايتي در
و پاييز بين ماه دي اول و آذر پايان يعني يلدا شب مورد
گرم خورشيد شب اين در.برميگردد سال شب بلندترين زمستان
و ميشود زاييده سخت و سرد زمستان با جدال از پس لطيف و
طولاني شب اين در دليل همين به.ميگذارد دنيا به قدم
منتظر و كرد شادي و گرفت ، جشن بلكه خوابيد نميبايست سال
و وزمين بيايد دنيا به بركت و خير مظهر خورشيد تا ماند
در سوري چهارشنبه در كردن روشن آتش كند ، گرم را زندگي
با.ميآيد حساب به خورشيد شدن گرم به كمك نوعي واقع
دور ما از زمستان مرگآور سرماي تمام آتش روي از پريدن
زمستان.ميگردد آغاز ما در سرزندگي و شادابي و ميشود
آتش روي از پريدن با ميرفته شمار به جهان مرگ مظهر كه
ما بدن در آتش سرخي آن جاي به و ميشود دور ما بدن از
باشد ما آن از كه ميخواهيم را آتش سرخي.مينشيند فرو
لباس فيروز حاجي كه همانگونه.كنيم پيدا دوباره حيات تا
اين تا ميپريم آتش از سوري چهارشنبه در.ميپوشد سرخ
در.كنيم پيدا بهاري حيات و بسپاريم زمستان به را مرگ
استاد دارد سوري جشن در نقشي چه چهارشنبه اينكه با رابطه
ولي داشت بيان دقيق چيزي نميتوان":مينويسد بهار
ارتباط در چهارشنبه با جشن اين امر اوايل در "محتملا
نوعي و استعاره نوعي شدن مربوط چهارشنبه به است نبوده
را فصل چهار ما.است سال پايان و سال فصل چهار براي نماد
عدد.شويم وارد تازه سال يك به كنيم وداع ميخواهيم هم
ترتيب اين به باشد مربوط سال فصل چهار با "احتمالا چهار
بدبختيهاي تمام مينمائيم ، كوچ آينده سال به سال يك از
چهارشنبه دراين را گذشتهمان سال
در (3)".كردهباشيم ترك را آن ميخواهيم"ميريزيمضمنا
درباره نفيسي سعيد آقاي مقاله از نقل به دهخدا فرهنگنامه
سرور و جشن براي را شب اين":است شده گفته سوري چهارشنبه
زمانهاي قديمترين از ملي جشن اين گذاشتهاند ، بنياد
در سوري چهارشنبه شب.است بوده ايرانيان درميان تاريخ
آنها از هريك كه دارد گوناگون تشريفات و خاص آئين ايران
افروختن آتشيافت هم كشور ديگر درنقاط ميتوان را
در.باشد سوري چهارشنبه آداب قديمترين شايد و زيباترين
يكديگر نزديك و ميشود فراهم بوته از تودههايي شب اين
روي از جوان و پير و مرد و زن ميشود ، داده قرار
زردي:ميگويند جستني هر ودر ميپرند شده روشن بوتههاي
ناتواني و بيماري و زردي يعني" من از تو سرخي تو از من
خود در كه را تندرستي و شادابي و سرخي و بستان من از را
(4)"ببخش من به داري
و است روزنو معني به نوروز:آمده قاطع برهان در:نوروز
نوروز.خاصه نوروز ديگري و عامه نوروز يكي دوباشد آن
اول نقطه به آفتاب آمدن كه است فروردين اول روز عامه ،
خداي گويند.است بهار اول نقطه آن به رسيدن و باشد حمل
اين در نيز آدم حضرت و كرد خلق را عالم روز اين در تعالي
گفتهاند برخي و است نوروز روز اين لذا شد خلق روز
به چون ميكرد عالم سير داشت نام جم اول او كه كهجمشيد
تخت آن بر نهاده برسر مرصعي تخت فرمود رسيد آذربايجان
و تاج آن بهر پرتوش ، و نمود طلوع آفتاب كه همين بنشست
آن از مردمان آمد پديد روشني غايت در شعاعي افتاد تخت
پهلوي زبان به چون و است نو روز اين گفتند و شدند شادمان
اورا و افزودند جم بر را لفظ اين ميگويند "شيد" را شعاع
رسم اين روز آن از و كردند عظيم جشن و.ناميدند جمشيد
است خرداد روز آن نام كه است روزي خاصه نوروز و شد پيدا
بر جمشيد هم روز آن در و باشد ماه فروردين ششم روز آن و
گفت و گذاشت نيكو رسمهاي و طلبيد را خاصان و نشست تخت
پاكيزه آبهاي به كه بايد است كرده خلق را شما متعال خداي
و باشيد مشغول او شكر و سجده به و كنيد غسل و بشوييد تن
روز اين و نمائيد عمل دستور همين به روز اين در سال هر
از سال هر آكاسره گويند و خوانند خاصه نوروز بنابراين را
مردمان حاجتهاي باشد روز كه 6 خاصه نوروز تا عامه نوروز
عفو را مجرمان و كردندي آزاد را زندانيان و برآورند را
(5)".بودندي مشغول شادي به و فرمودندي
نوروز پيشينه
در نو سال جشن شدند ايران وارد كه آريايي اقوام ميان در
روزگاران در آريائيان:است بوده زير دوشكل به اصل
سال طبقهبندي] بودند سرما و گرما فصل دو داراي باستاني
(ص 4644 تقيزاده شماري گاه) [شد پيدا بعدها فصل چهار به
ولي ميشد ماه شامل 2 گرما فصل و ماه دو شامل سرما فصل
.شد ماه داراي 5 زمستان و داراي 7ماه تابستان مدتي از پس
دوي هر كه ميكردند برگزار جشني فصل دو اين از يك هر در
كه اول درجشن.مينمودند تلقي نو سال آغاز را جشنها اين
از را گلهها كه هنگامي به يعني گرما فصل آغاز هنگام به
چهره ديدن از و ميكشانيدند خرم و سبز چمنهاي به آغلها
آغاز سرما شروع با دوم جشن.ميشدند شاد خورشيد گرمابخش
با و بازگردانيده آغل به را گله ايام اين درميگشت
بر (6).مينمودند نگهداري آنها از كرده اندوخته توشههاي
بخش تدوين هنگام به حتي نوروز جشن شواهد و قرائن اساس
به شايد و ميشده برپا بهار اول آغاز در نيز اوستا كهن
مزبور برج آغاز در را آن نيست معلوم ما بر اكنون كه نحوي
در برميآيد منابع از كه آنچنان.ميداشتند نگاه ثابت
نخستين و ايراني سال اول روز يعني نوروز ساسانيان عهد
فطر عيد همچون بلكه بهارنبود فصل اول در ماه فروردين روز
كندي با فصول در هم آن مسلمانان ميان در قربان عيد و
يزدگردي تاريخ مبداء كه هجرت يازدهم سال در.ميگشت زياد
ساساني شاهنشاه آخرين شهريار پسر يزدگرد جلوس با مصادف
آن از و بود گرفته قرار تابستان نزديكي در نوروز است
ماند عقبتر روز يك سال هر 4 تدريج به طرف اين به زمان
در.رسيد فروردين اول به نوروز هجري سال 392 حدود در تا
هنگام اين در شد واقع اسفند در 13 نوروز هجري سال 467
جديد تقويم ترتيب (465485) سلجوقي ملكشاه جلالالدين
وقت كه بهار اول روز در را نوروز و نهاد بنا را جلالي
ثابت داده قرار است فروردين ماه در آفتاب تحويل نجومي
سال بار يك سال هر 4 در شد قرار كه طريق بديننگاهداشت
28) بار عمل 7 اين تكرار از پس و دارند محسوب روز را 366
حساب روز را 366 چهارم سال اينكه جاي به هشتم بار (سال
آغاز از سوم و سي سال با واقع در يعني] پنجم سال با كنند
سال رفته هم روي ترتيب بدين و بكنند را معامله اين [عمل
كه 365 حقيقي شمسي سال به دنيا سالهاي نزديكترين جلالي
در (7).ميباشد است ثانيه و 64 دقيقه و 48 ساعت و 5 روز
طول روز كه 10 داشتهاند جشني ايرانيان فروردگاظن
واقع در "ظاهرا.است بوده سال پايان در و است ميكشيده
ابوريحان كه همچنان شادي ، جشن نه بوده ماتم و عزا روزهاي
:گويد سغديان نزد در سال آخر روزهاي همين به راجع بيروني
و گريه خود قديم اموات براي سغد اهل دوازدهم ماه آخر در"
براي و بخراشند را خود چهرههاي و كنند نوحهسرايي
همين به "ظاهرا و گذارند وآشاميدنيها خوردنيها مردگان
بوده بزرگ روزشادي ميآيد آن از پس كه نوروز جشن جهت
(8)"است ميشده محسوب سال آغاز جشن آنكه بر علاوه"است
نميشده برپا ماه فروردين اول روز در تنها نوروز جشن
ديگر روز اول 5 روز از پس مييافته دوام روز چندين بلكه
بزرگ نوروز را ماه فروردين ششم روز ميشد گرفته جشن
رسيدگي مردم حوائج به پادشاهان اول روز در 5. ميناميدند
اين 5 چون و ميدادند آنان به فراوان عطاهاي و ميكردند
ششم روز اينكه علت و ميشدند مشغول جشن به ميگذشت روز
روز آن در كه" بود علت اين به ميناميدند بزرگ نوروز را
بشارت آموزندگي و تندرستي و بيمردگي به را مردم جمشيد
".برداشت ميان از را ديو كيومرث كه بود روز اين در و داد
(9)
عام قبول بيشتر آنكه اعياد ميان در":مينويسد سن كريستن
در كه ميگفتند Noghroz نوگروز را آن كه بود نوروز داشت
روز اين در پادشاهي دينكردهر روايت موجب به بود سال آغاز
در.ميكرد خرمي و شادي قرين را خويش ممالك رعيت فرخنده
روز اين در...ميكشيدند كار از دست همه روز اين
و ميداشتند عرضه شاه حضور به را شده وصول مالياتهاي
سكه نوروز در نيز و ميپرداخت حكام نصب و عزل به شاه
اين 6 در و داشت دوام متوالي روز نوروز 6 عيد.ميزدند
اعضاء و بزرگ نجباي و ميدادند عام بار سلاطين روز
حاضرينعيدي به و ميپذيرفتند ترتيب به را خود خاندان
درگاه محرمان و برخود سلاطين را عيد ششم روز ميدادند
خواب از زود مردم سال اول روز در ميگرفتند جشن
را خود رفته قناتها و نهرها كنار به برميخاستند
هم به شيريني و ميپاشيدند آب يكديگر به و ميشستند
عسل يا شكر گويند كلامي آنكه از قبل صبح.ميكردند تعارف
به روغن بدبختي و ناخوشيها از بدن حفظ براي و ميخوردند
(10)".ميدادند دود موم قطعه باسه را خود و ميماليدند تن
ملكان رسم":مينويسد هم سياستنامه در نظامالملك خواجه
نوروز روز و مهرگان روز كه است بوده چنان عجم عالم
و نبودي بازداشت را كس هيچ و باردادي را مرعامه پادشاه
را روز فلان بسازيد كه فرمودي منادي روز ، چند به پيش
خويش شغل كسي هر تا (شويد روز فلان براي مهيا و آماده)
خصمان و آوردي بدست خويش حجت و بنوشتي خويش قصه و بساختي
از ملك منادي بودي ، روز آن چون و بساختندي را خويش كار
باز را مركسي كسي اگر كه كردي بانگ و بايستادي در بيرون
ازخون ملك روز ، اين در (دادخواهي) برداشتن حاجت از دارد
(11)".است بيزار او
"ارشدتاريخ كارشناس طالبي تهماسب"
"زيرنويسها"
انتشارات موءسسه -شاهنامه -فردوسي ابوالقاسم حكيم (1
ص 123 هفتم 1369 چاپ -سپهر چاپخانه -اميركبير
تا آغاز از تاريخگذاري و شماري گاه -كاوه محمد علي (2
ص 24 -تهران 1373 -بردار نشر -سرانجام
ذيل س -ج جلد 2 قاطع برهان -تبريزي خلف بن محمدحسين (3
تهران 1362 -اميركبير ص 1110 سده كلمه
-چشمه نشر -تاريخ تا اسطوره از -بهار مهرداد دكتر (4
ص 304 1376
ص 305 پيشين منبع (5
علياكبر لغتنامه يا فرهنگنامه به بيشتر توضيح براي (6
چهارشنبهسوري ذيل ص 7979 ج 5 چاپ 1377 -دهخدا
ص (1)ج -ايران ماخذ و منابع شناسايي -عزيزالله.بيات (7
از تاريخگذاري و شماري گاه +اميركبير 1363 انتشارات 237
ص 119 سرانجام تا آغاز
ص 25 اسلام تا آغاز از تاريخگذاري و شماري گاه (8
ص 2190 ج 4 قاطع برهان (9
ص 197.ساسانيان زمان در ايران (10
كتابهاي سهامي شركت -سياستنامه.نظامالملك خواجه (11
ص 49 جيبي 1371
|