نابرابريها و ها تنش
آخر قسمت -ايدئولوژي نوين مفهوم
فرهنگها خرده بر مبتني سنتهاي شكل در طبقاتي تمايزات *
و استاندارد در نهتنها تفاوتها اين و مييابند تداوم
.ميشوند جلوهگر سياسي نگرش در همچنين بلكه زندگي شيوه
كه ميآورد بهوجود را احتمال اين اجتماعي ساختار همچنين
نابرابريهاي از گروهها ساير بيشاز مزدبگير طبقه
.ببيند آسيب اجتماعي
نيافته تحقق هيچجا در تكنوكراتيك نيت و قصد اين البته
به پرداختن براي جديد سياست ايدئولوژي بهعنوان اما ;است
نيت و قصد اين اين ، بر افزون ميشود ، مطرح علمي مسائل
ممكن كه است توسعه از خاصي گرايشهاي با مرتبط تكنوكراتيك
آشكار سلطه.شوند نهادي چارچوب خزنده فرسايش به منجر است
دستگاه كنترلكننده بهاجبار را خود جاي اقتدارگرا دولت
هنجاري نظم اخلاقي تظاهر.ميدهد عملياتي -فني اداري
و مشترك فرهنگي معاني به معطوف ارتباطاتي كنش تابع
فزايندهاي نحو به امر اين.ارزشهاست شدن دروني پيشفرض
چنين كه درحالي ميدهد ، شده شرطي رفتار به را خود جاي
-غايتمند كنش ساختار از فزاينده بهطور بزرگي سازمانهاي
كشورهاي كه ميرسد بهنظر.ميكنند الگوبرداري عقلاني
توسط شده هدايت رفتاري كنترل مدل به پيشرفته صنعتي
كنترل.باشند شده نزديك هنجارها نه و خارجي محركهاي
حوزههاي در بهويژه ساختگي محركهاي ازطريق غيرمستقيم
و مصرفكننده انتخاباتي ، رفتار مانند) فرضي ذهني آزادي
-اجتماعي بهلحاظ عصر اين.است يافته افزايش (فراغت اوقات
بيشتر و دارد اقتدارگرا شخصيتي كمتر روانشناختي
اينحال ، با.است (Superego) فراخود تخريب نمايانگر
مبتني تعامل حوزه انحلال عكس تنها "تطبيقي رفتار" افزايش
.است عقلاني -غايتمند كنش ساختار بهوسيله زباني واسطه بر
كنش بين تفاوت رفتن بين از مشابه ذهني لحاظ به امر اين
علوم نهتنها خودآگاه ضمير در تعامل و عقلاني -غايتمند
تفاوت اين پنهانسازي.هست نيز انسانها خود بلكه انساني
.ميرساند بهاثبات را تكنوكراتيك آگاهي ايدئولوژيكي قدرت
جامعه گرفت ، قرار بحث مورد كه گرايشي دو درنتيجه
مقوله دو كه است يافته تغيير بدانجا تا سرمايهداري
را ايدئولوژي و طبقاتي مبارزه يعني ماركس نظريه اساسي
توليد شيوه براساس اين.گرفت بهكار نميتوان ديگر
.آمد پديد اجتماعي طبقات مبارزه كه بود سرمايهداري
بهوجود امر اين به واكنش در كه خودتنظيمي سرمايهداري
نظام.است درآورده تعليق حالت به را طبقاتي تضاد آمد ،
كه ميكند دنبال را مشي خط اين پيشرفته سرمايهداري
.كند جلب را مزدبگير تودههاي وفاداري پاداش دادن ازطريق
به توجه با است ، تضاد از اجتناب پي در ديگر بهعبارت
خصوصي شيوه موجب به جامعه ساختار ذات در كه تضادي اينكه
بيشترين كه است تضادي همان دارد وجود سرمايه از استفاده
.دارد ماندن پنهان براي را احتمال
درحالي و ميشود پنهان ديگر تضادهاي سر پشت در تضاد اين
شكل نميتواند ديگر ميشود ، شرطي توليد شيوه توسط كه
خاطرنشان اوفه كلاوس چنانكه.بگيرد خود به طبقاتي تضاد
صورتي در اجتماعي منافع پيرامون آشكار تضادهاي ميسازد
ناكاميشان باشند ، داشته بروز براي بيشتري امكان كه
كه نيازهايي.خواهدداشت نظام براي كمخطرتري پيامدهاي
برميانگيزند ، تضاد براي را بالقوه امكان بيشترين
.دارند قرار دولت مداخله حوزه حاشيه در كه هستند نيازهايي
فاصله دارد ، نهفته حالت كه محوري تضاد از نيازها اين
شوند ، دفع بايد كه خطراتي درميان بنابراين و دارند زيادي
بهوسيله هنگامي تضادها.نميشوند شمرده اولويت داراي
كه دولت مداخلات كه ميكنند پيدا بروز نيازها اين
عقبماندهاي حوزههاي پراكندهاند ، نامتناسب بهگونهاي
بهنوبه كه ميآورند بهوجود را توسعهيافتگي بهلحاظ
:دارد بهدنبال را نابرابري از ناشي تنشهاي خود
متفاوت وضعيت جهت از همه از بيش حوزهها بين نابرابري
نهادينه حاضر درحال سطح از ناشي كه مييابد افزايش توسعه
.است آن احتمالي سطح و اجتماعي و فني پيشرفت شده
و صنعتي مقاصد براي دستگاهها مدرنترين بين عدمتناسب
آموزشي نظامهاي و بهداشت حملونقل ، راكد سازمان و نظامي
حوزههاست ، بين نابرابري اين از بارز نمونه يك تنها
مقررات و عقلاني برنامهريزي بين تناقضي كه همانگونه
تصادفي و برنامه بدون توسعه و مالي سياست و مالياتي
نميتوان ديگر را تناقضات اين.دارد وجود مناطق و شهرها
حال ، اين با.كرد تلقي طبقات بين آشتيناپذير تضادهاي
فرآيند نتايج بهصورت ميتوان هنوز را تناقضات اين
قدرت ساختار و سرمايه از خصوصي استفاده غالب همچنان
غالب منافع فرآيند ، اين دركرد تفسير سرمايهداري
قرار خاصي محل در بهروشني آنكه بدون كه هستند آنهايي
در سرمايهداري اقتصاد جاافتاده مكانيسم برمبناي گيرند ،
خود ثبات شرايط در اختلال به نسبت كه دارند قرار جايگاهي
نشان واكنش ميكند ، تهديد را نظام كل كه خطراتي ازجانب
.دهند
محل ديگر هستند توليد شيوه حفظ با ارتباط در كه منافعي
.ندارند طبقاتي منافع بهعنوان اجتماعي نظام در خاصي
متوجه كه است خطراتي از اجتناب هدفش كه قدرت ساختار زيرا
كه ميشود اعمال نحو بدين كه را تسلطي "دقيقا است ، نظام
شناسايي قابل گروه يك بهعنوان ديگر طبقه با طبقه يك
.ميكند نفي ميشود ، مواجه
ملغي طبقاتي آشتيناپذير تضادهاي كه نيست معني بدان اين
"پنهان" تضادها اين كه است مفهوم بدان بلكه شدهاند
خرده بر مبتني سنتهاي شكل در طبقاتي تمايزات.گشتهاند
در نهتنها تفاوتها اين و مييابند تداوم فرهنگها
سياسي نگرش در همچنين بلكه زندگي شيوه و استاندارد
را احتمال اين اجتماعي ساختار همچنين.ميشوند جلوهگر
از گروهها ساير بيشاز مزدبگير طبقه كه ميآورد بهوجود
نفع اينكه سرانجام.ببيند آسيب اجتماعي نابرابريهاي
كه است ساختاري به متكي هنوز نظام تداوم در عمومي
از كامل بهطور كه نفعي.است استوار امتيازات برمبناي
پيدا مفهومي بههيچوجه باشد ، مستقل زنده موجودات
خطراتي دفع با خودتنظيمي ، سرمايهداري در اما.نميكند
توزيع از روبنايي حفظ با سياسي نظام است ، نظام متوجه كه
فراتر طبقاتي مرزهاي از كه دارد درخود را نفعي جبراني
.ميرود
مناطق به طبقاتي مرزهاي از تضاد حوزه جابجايي بعلاوه
تضاد بروز احتمال ديگر كه نيست معني اين به "اصلا محروم
نژادي تضاد افراطي نمونههاي كه آنگونه.ندارد وجود جدي
پيامدهاي از بسياري ميدهد ، نشان متحده ايالات در
انباشته خاص گروههاي و نواحي بعضي در است ممكن نابرابري
اما.دهد روي داخلي جنگ مشابه انفجارهايي آنها در و گردد
ازجانب اعتراض احتمال با انفجارها اين كه صورتي در تنها
از حاصله تضادهاي باشند ، مرتبط جامعه بخشهاي ساير
انفجارها اين -سازند واژگون را نظام ميتوانند محروميت
با كه كنند واكنشهايي به وادار را نظام ميتوانند تنها
طبقات محروم ، گروههاي چون.است ناسازگار صوري دموكراسي
نيز بالقوه بهطور حتي نميدهند ، تشكيل را اجتماعي
ديگر آنها فقر و محروميت.نيستند مردم تودههاي نماينده
بهاندازه كه است نظام اين چون نيست ، مرتبط استثمار با
حداكثر آنان.است نكرده پرداخت كافي دستمزد آنها كار
اما ;باشند استثمار پيشين مرحله نماينده ميتوانند
خود مشروع تقاضاهاي به همكاري ترك ازطريق نميتوانند
طبقاتي ماهيت تقاضاها اين كه است دليل اين به.دستيابند
به رسيدگي عدم مورد در.كردهاند حفظ را خود عام
ميتوانند محروم گروههاي بلندمدت ، در مشروعشان تقاضاهاي
واكنش خود از خودتخريبي و تخريب با افراطي موقعيتهاي در
گروههاي با ائتلافي هيچگونه كه زماني تا اما.دهند نشان
شانس آن فاقد داخلياي جنگ چنين است ، نگرفته صورت محروم
.است آن داراي طبقاتي مبارزه كه است انقلابي
در حتي محدوديتها رشته يك با مدل اين كه ميرسد بهنظر
"سابقا نواحي و پيشرفته صنعتي كشورهاي بين روابط مورد
نيز اينجا در.باشد كاربرد قابل سوم جهان استعمار تحت
در كه ميشود محروميت از شكلي منجربه فزاينده نابرابري
.است درك قابل كمتر استثمار مقولات ازطريق "مطمئنا آينده
به را خود جاي سطح اين در اقتصادي منافع اينحال ، با
.ميدهند آني نظامي منافع
گروههاي پيشرفته سرمايهداري جامعه در است ممكن اما
اقتصادي -اجتماعي طبقات بهعنوان ديگر ممتاز و محروم
محروميت مرزهاي حدودي تا و نگيرند قرار يكديگر روياروي
ميان از درعوض و نباشد خاص گروههاي به منحصر حتي ديگر
بنيادياي رابطه اينرو ، از.كند عبور مردم از دستجاتي
سرمايهداري در و داشت وجود سنتي جوامع كليه در كه
ميگردد ، واسطه داراي شد مطرح پيش از بيش نيز ليبرال
رابطه تحت كه شركايي نيز طبقاتي آشتيناپذير تضاد يعني
سركوب و اقتصادي استثمار زور ، بر مبتني شده نهادينه
رابطهاي ، چنين تحت و دارند قرار يكديگر با سياسي
مشروع كه است محدود و شده تحريف بهقدري ارتباطات
ميكنند عمل ايدئولوژيك پوششهاي بهعنوان كه سازيهايي
.گيرند قرار سوءال مورد نميتوانند
دليل اين به كه زنده رابطه يك اخلاقي كليت هگلي مفهوم
را ديگري نيازهاي متقابل بهطور فرد كه ميشود قطع
طبقاتي ساختار براي مناسبي مدل ديگر نميكند برآورده
.نيست پيشرفته و سازمانيافته سرمايهداري واسطهاي
عجيب ظاهر اخلاقيات درآمده تعليق بهحالت ديالكتيك
.ميآورد بهوجود را (Post- histoire) "تاريخ مابعد"
بالذاته ديگر مولد نيروهاي نسبي رشد كه دليل بهاين
و ميرود موجود ازچارچوب فراتر كه است امكاني نمايانگر
مشروعيت آن به توجه با و است رهاييبخش پيامدهاي داراي
-پيشتاز مولد نيروي زيرا.ميشود تضعيف موجود قدرت ساختار
كنترلكننده عامل يك فني -علمي پيشرفت خود براي كه
.است شده تبديل مشروعيت بهمباني اينك -ميرود بهشمار
ايدئولوژي قديمي شكل مشروعيت ، جديد صورت اين حال ، اين با
.است كرده بدر ميدان از را
ايدئولوژيهاي ديگر از تكنوكراتيك آگاهي ديگر ، سوي از
مبهم نيروي داراي كه زيرا است ، ايدئولوژيك كمتر پيشين ،
.ميپردازد منافع تحقق شكل تغيير به تنها كه نيست توهمي
است شفاف "نسبتا كه امروزي غالب ايدئولوژي ديگر ، سوي از
قديمي ايدئولوژيهاي به نسبت است ساخته بت يك علم از و
اين زيرا است ، مهمتري پيامدهاي داراي و وسوسهانگيزتر
توجيه به نهتنها علمي مسائل ساختن پنهان با ايدئولوژي
به ديگر طبقه نياز و سلطه حفظ براي خاص طبقه يك نفع
بشريت رهاييبخش علائق بر همچنين بلكه ميپردازد رهايي
.ميگذارد تاثير بدينگونه نيز
هابرماس يورگن :نوشته
ايزدي پيروز :ترجمه
|