صالح عمل و ايمان مظهر
ولادت در راشد حسينعلي استاد ازشادروان گفتاري
(ص)محمد حضرت
پيامبر ولادت با سنت اهل روايت به امروز:جستارگشايي
وحدت هفته آغاز با ديگر سوي از و است مصادف (ص)اكرم
و نامدار خطيب راشد مرحوم سخنراني زير گفتار.است همزمان
به درآن كه است اسلامي معارف و فرهنگ فاضل استاد
توجه.است كرده اشاره مرتبت ختمي حضرت اخلاقي ويژگيهاي
.مينماييم جلب گفتار اين به را مقام عالي خوانندگان شما
ماه در و اسفند 1323 يازدهم در سخنراني اين كه است گفتني
.است گشته ايراد ربيعالاول
معارف گروه
الرحيم الرحمن بسمالله
مورخان بيشتر.است ربيعالاول ماه آنيم در كه ماه اين
دوازدهم در و ربيعالاول ماه در را اسلام پيغمبر ولادت
يا رجب ماه در را حضرت آن ولادت بعضي.ميدانند ماه اين
در كه آنها از بعضي و گفتهاند نيز صفر يا محرم يا رمضان
يا هشتم يا دوم را ولادت روز ميدانند ربيعالاول ماه
مشهور "فعلا و كردهاند معين نيز ماه اين هفدهم يا نهم
از مناسبت اين به.است ربيعالاول هفدهم شيعيان ميان
به و "عموما هستند دنيا جاي هر در مسلمانها همه به اينجا
ميگويم تهنيت و تبريك جان صميم از "خصوصا عزيز ايرانيان
خدا از اسلامي جامعههاي همه و مسلمان فرد هر براي
جهاني دو سعادت و استقلال و عزت و امنيت و سلامتي
وجودش كه فرستاده خدا را اسلام پيغمبر چون و -ميخواهم
اهل تمام براي را خوبيها اين همه باشد رحمت عالميان براي
عالم خداوند كه اميدواريم مسلمانها ما -.ميخواهم عالم
و سلامتي هستند كه ملت هر و جنس هر از بشر افراد تمام به
همه -فرمايد هدايت صلاح و خير راه به را همه -بدهد امنيت
نتيجه در و ببرد دنيا از ايمان با روح و پاك دل با را
خويش جاوداني رحمت مشمول را همگي صالح عمل و ايمان
.فرمايد
خودم زبان فارسي اسلامي برادران براي ميخواهم امشب
عليه صليالله مصطفي محمد حضرت شخصيت به راجع مختصري
.سازم معطر را اسلاميان مجلس دماغ و گويم سخن وآله
ميدهيم تشكيل را ايراني جامعه اكثريت امروز كه مردمي ما
و عراق و تركيه قبيل از ديگر كشور چندين مردم با
و تونس و مصر و فلسطين و شام و عربستان و افغانستان
قسمتهايي و آفريقا ديگر قسمتهاي بعضي و مراكش و الجزاير
و قفقازستان و شرقي تركستان و تبت و هندوستان از
جزاير از ديگر بعضي و بالكان كشورهاي از ديگر قسمتهايي
اين و ميشويم شناخته مسلمان دين حيث از همگي شرقي آسياي
مردم يعني ميشوند ، ناميده اسلامي كشورهاي نام به كشورها
زندگي قوانين از بسياري و خداپرستي آئين در كشورها اين
سال اند و هفتاد و سيصد و هزار يك كه اسلامند دين پيرو
از اين از پيش (شد ايراد شمسي اسفند 1323 در 11 سخنراني)
آله و عليه صليالله مصطفي محمد حضرت زبان بر خدا جانب
حلال به -ميآورند خدا به رو آيين اين به:است شده بيان
زن آيين اين به -معتقدند آيين اين نجس و پاك و حرام و
قسمت را ميراثشان و ميشود ثابت نسبتشان و ميگيرند
و خدا نام خود نوزادان گوش در آيين اين به -ميكنند
نفسهاي آخرين در احتضار حالت در و ميسرايند پيغمبر
اين به -ميگذارند او زبان بر پيغمبر و خدا نام محتضر
آنها بر و ميكنند كفن و ميدهند غسل را خود مردگان آيين
طولاني مدت اين در.ميسپارند خاك به و ميخوانند نماز
عوض دنيا مردم بار چندين است قرن چهارده نزديك كه
رخ حادثهها بشري اجتماع وسيع محيط اين در و شدهاند
و آمده پديد يكديگر نقيض و ضد گوناگون سياستهاي و داده
رو و زير جامعه طبقات و رفته بالا و پايين بسيار مردم
كه دشمنيها همه با و عوامل و احوال اين همه با شدهاند ،
مردم و پابرجاست همچنان آيين اين شده اسلام آيين به نسبت
كه حدي تا دينند اين مقهور و خودمسخر روح ناحيه از
ناچارند ندارند دين اين از بهرهاي خود كه همانها "غالبا
ليويد الله ان":كه شوند تاييدش باعث و كوشند ترويجش به
مسلمين از نادان اشخاص بسا چه "لهم لاخلاق بقوم هذاالدين
اظهار و ميزنند بيديني لاف آسايش و نعمت مستي در كه
و بيچارگي هنگام در همانها اما ميكنند بيايماني
و خوابيده مرگ بستر در عزيزشان كه هنگامي "مثلا ناتواني ،
جانش توانند نمي و ميكنند نظاره و نشستهاند دورش آنها
متوجه اسلام آيين به برگردانند ، دارد رحيل عزم كه را
پاي و ميآورند خدا به رو اسلام دستور به و ميشوند
كرده معين محمدمصطفي كه قبلهاي طرف به را محتضر
آن زهره و ميكنند او قبله به رو را قبرش و ميكشانند
از.بپيچند سر آيين اين از مواقع گونه اين در كه ندارند
كننده بيان كه پيغمبر و دين نفوذ كه ميشود دانسته اينها
زندگي كجاي در مردم و است اندازه چه مردم روح در است دين
دين و نبوت به احتياج خود وجود ناحيه كدام و وقت چه و
آن همينكه و نيستند متوجه نرسيده هنگام آن تا كه دارند
معلوم اينها از و ميكنند ، حس را خود احتياج رسيد هنگام
قرن چهارده به نزديك مدت در آدم نفر يك چگونه كه ميشود
در صنف هر از كه دنيا مردم از همه اين قلوب و افكار در
آنها ارواح و كرده نفوذ اندازه اين هست و بوده ميانشان
جان بر خداست دين همان كه را خود فرمان و نموده مسخر را
.است ساخته روان آنها ناموس و مال و
در اسلام پيغمبر كه گرفت نظر در بايد نيز را نكته اين
بشري جامعه هنوز زمانها آن در كه برنخاسته قديم زمانهاي
زندگي صحراها در قبائل صورت به آدميان و نداشته وسعت
مدنيت اين وجود باعث كه قوانين و علوم از و ميكردهاند
مردم كه مواقع آن در بگوييم تا نداشتهاند بهرهاي است
پيغمبر اين چند سخناني گفتن با بودهاند بيخبر و نادان
وسعت جامعه چه هر "بعدا و كرده نفوذ اندك مردم آن در
رسيده ارث به فرزندان به پدران از او به اعتقاد يافته
بشري جامعه كه برخاست زماني در اسلام پيغمبر بلكه است ،
متمدن كشورهاي آن در و بود رسيده خود كنوني وسعت به
مصر و يونان و روم و ايران مانند قوانين و علوم داراي
بر عظيم پادشاهان و بود مردم دست در كتابها و داشت وجود
و برخاست پيغمبر اين زماني چنين در -ميكردند حكومت آنها
از او قدرت شد بلندتر حكما و فلاسفه صداي از او صداي
عادات و آداب بر او تعليمات -درگذشت پادشاهان قدرت
و -كرد غلبه كتابها همه بر او كتاب -گشت چيره كهن موروثي
پادشاهان و سابقه اديان پيروان از بسياري عوامل آنكه با
داشتند نفوذ مردم در راهي از دسته هر كه مادي فلاسفه و
او كار و رفت پيش او امر حال اين با كردند ضديت او با
هواي به كه است اين جهتش.ماند برجا او دين و گرفت بالا
امر به بلكه نيفكند گمراهي به را مردم و برنخاست خود نفس
هوالذي" كرد هدايت حق دين به را آدميان و برخاست خدا
و كله عليالدين ليظهره الحق دين و بالهدي رسوله ارسل
."رسولالله محمد"شهيدا بالله كفي
فرمود عطا بهوي خدا كه نبوت جهت بر علاوه اسلام پيغمبر
از است ، باقي شد گفته كه عظمت اين با تاكنون آن اثر و
ستودگي در مانندش كه بود بينظيري مرد شخصي اخلاق جهت
واسطه به اسلام پيغمبر.بود نشده ديده اخلاق نيكي و صفات
و نجيب روح و شيرين و ساده بيان و مليح و بشاش چهره
چه و دوست چه.بود گيرا و جذاب خيلي داشت كه مهرباني
دوست را او با معاشرت كافر يا موءمن خواه و دشمن
او از "قلبا و ميگشتند محظوظ مصاحبتش از و ميداشتند
كسي به هرگز بود ، باحيا و موءدب بسيار.ميآمد خوششان
دشمنانش سختترين اگرچه نميگفت ، ناسزا و نميداد دشنام
.بود
از طبرسي فضل حسنبن تاليف مكارمالاخلاق كتاب در
نقل همنشينانش با پيغمبر رفتار به راجع علي اميرالموءمنين
و نرم اخلاقش و بشاش قيافهاش هميشه پيغمبر":كه ميكند
كسي نداشت ، خشونت و درشتي هيچگونه بود ، بيتكلف معاشرتش
نميكرد ، هم مداحي نميكرد ، عيبگويي نميداد ، دشنام را
فائدهاي آنچه و نميكرد پرگوئي نميكرد ، مباحثه و مراء
يا نادان مردم بيادبي و بدگوئي مقابل در.نميگفت نداشت
.درنميبرد جا از را او چيز هيچ و كرد مي تحمل و صبر مغرض
و برس مردم درد به و مهربان و رفيق بسيار پيغمبر "
در پيغمبر":ميگويد انصاري عبدالله جابربن.بود مددكار
نوزدهتاي در هم من كه جست شركت "شخصا جنگ يك و بيست
ميكرديم حركت شب كه جنگها از يكي در.بودم حاضر آنها
.افتادم عقب سپاهيان از من و خسبيد و شد خسته من شتر
و خسته اگر و ميكرد حركت همه آخر در هميشه خودش پيغمبر
قافله به و ميكرد سوار خود سر پشت را او ميديد ناتواني
گفتم "كيستي؟":گفت و شنيد تاريكي در مرا صداي.ميرساند
مرا شتر و شد پياده.است مانده رفتار از شترم جابرم ، من
:گفت من به و ساخت ركاب را دستش آن از پس و داد حركت
از راه بين در.افتاديم راه به و شدم سوار من."شو سوار"
هفت:گفتم "مانده؟ باقي فرزند چند پدرت از":پرسيد من
:گفتم "گذاشته؟ باقي هم قرض":گفت.منم كه پسر يك و دختر
كه بده وعده طلبكارها به برگشتيم كه مدينه به":گفت.بلي
مرا موقع آن در و بدهي را طلبشان خرما چيدن موقع در
.بلي گفتم "گرفتهاي؟ زن تو":گفت آن از پس ".كن مطلع
:گفت".بيوه زن بافلان:گفتم "كردي؟ ازدواج كي با":گفت
بازي تو با او و كني بازي او با تو كه نگرفتي دوشيزه چرا
ترسيدم دارم جاهل و جوان خواهر هفت ديدم چون گفتم "كند؟
زن كه بود اين نسازند هم با بياورم جاهل و جوان زن
آن از پس."كردي خوب است راست":فرمود.گرفتم عاقلهاي
قرضهاي همه خرما چيدن موقع در و كرد من به مالي كمكهاي
انسبن ;بود متواضع بسيار پيغمبر ".نمود ادا را پدرم
دوست پيغمبر اندازه به را كس هيچ مردم":ميگويد مالك
جا از برايش ميشد وارد وقتي حال اين با نميداشتند
".نميآيد خوشش ميدانستند آنكه براي برنميخاستند
يكديگر پاي جلو ملل از بعضي مانند":ميفرمود پيغمبر
چون كه باشد اين هم به نسبت شما احترام بلكه مكنيد حركت
وارد":ميفرمود و ".بدهيد جا را او ميشود وارد يكي
".بنشينيد هست جا كه هرجا مردم كنار در ميشويد كه مجلس
دعوت و مينشست خاك روي پيغمبر":ميگويد ابنعباس
كه طوري به بود شجاع بسيار پيغمبر "ميپذيرفت را غلامان
دشمن به ماها نزديكترين جنگها در":ميگويند اصحابش
پيش هولناكي امر يا خطري هرگاه و بود پيغمبر خود هميشه
كه همچنان او و ميگريختيم پيغمبر پناه به ما همه ميآمد
امانت و راستگويي منتهاي در پيغمبر "نميخورد تكان بود
هيچ نقل و سخن هيچ در عمرش مدت همه در كه طوري به بود
و دوست از احدي با هيچگاه و نكرد زياد و كم ذرهاي مطلبي
پيغمبر.نورزيد كوچك يا بزرگ خيانت و غش هيچگونه دشمن
مرتب را آنها داشت بلند موهاي ;بود مرتب و نظيف بسيار
استعمال بنفشه روغن بيشتر و ميكرد شانه و ميزد روغن
آنچه از بيش پيغمبر":كه شده روايت صادق امام از.ميكرد
پيغمبر ".مينمود خود عطريات خرج ميكرد خوراك و غذا خرج
نوع همهميپوشيد لباسها انواع و ميخورد غذاها انواع
و گوسفند و مرغ گوشت گوشتها ، انواع و سبزيجات و ميوه
دوست را خرما و شير نميكرد ، شكار خودش اما ميخورد شكار
ميخورد شكر با را خربزه گاهي و نمك با را خيار ميداشت ،
.نشود بدبو دهانش كه نميخورد تره و پياز و سير فقط
انواع و ميپوشيد راه راه و سياه و سفيد بردهاي انواع
يمني كلاههاي از.ميگذاشت سر به زمان آن معمول كلاههاي
عمامه كلاه روي گاهي.غيره و سبز وكلاههاي سفيد مصري و
كلاه گاهي و ميپيچيد بيكلاه عمامه گاهي و ميپيچيد
ميپوشيد مخصوصي كلاههاي گاهي و ميگذاشت سر به بيعمامه
كلاهها نوع اين ميگرفت ، را گوشها روي كه داشت تكه دو كه
مكارمالاخلاق كتاب از را اينها همه.ميپوشيد جنگ در را
.كردم نقل است شيعه بزرگ علماء از كه طبرسي
موهاي با بزرگ سري -بود بالا ميانه و قيافه خوش پيغمبر
هم به و انبوه ابروانش و باز پيشانيش -داشت مشكي و مرتب
-بود بلند مژگانش و درشت و سياه چشمانش و بود پيوسته
بيني -داشت آميختگي سرخي با اندكي اطراف از چشمش سفيدي
انبوه ، ريشش موي باز ، هم از دندانهايش نازك ، و هموار او
و دست و درخشان رنگش فراخ ، سينهاش زيبا ، و بلند گردنش
جلو به اندكي بدنش رفتن راه موقع در.بود درشت پايش
و رود سراشيب به رو بلندي از كه كسي مثل ميشد متمايل
آنكه با قيافهاش در.برميداشت محكم و تند را قدمها
نگاهش و بود هويدا تفكر و تامل آثار همواره بود بشاش
.ميساخت او مطيع را همه و ميبرد را دلها كه داشت نفوذي
كمي واسطه به كه شمايل و اخلاق و صفات اين با پيغمبر اين
ماه در مشهور بنابر شنيديد را آن از اندك خيلي البته وقت
به جوان زني از ميلادي هفتاد و پانصد سال از ربيعالاول
زناشوئيش عمر از ماه ده يا ماه نه كه وهب دختر آمنه نام
سالهاش چهار و بيست شوهر مرگ از پراميدش دل و ميگذشت
بود گشته داغدار چشيد را وصالش لذت كم خيلي كه عبدالله
سال دو نديد ، را پدر رخسار او چشم.شد متولد مكه شهر در
در و خورد شير صحرا در سعديه حليمه نام به زني پستان از
را مادر مهر و آغوش لذت ميخواست تازه كه پنجسالگي سن
مدينه و مكه بين منزلي در مهربانش و جوان مادر بچشد
عاطفه و مهر و هوش و عقل از دريايي كه كودك اين و درگذشت
كنيز ايمن ام آن از پس و ديد خود چشم با را مادر مرگ بود
كودك اين زندگي ولادت اما.پرداخت وي پرستاري به مادرش
عجايبي و حوادث از پر گشت عالم مرد بزرگترين "بعدا كه
بشري جامعه به تكاني او وجود.ساخت خيره را عالم كه است
نشده شنيده و ديده نظيرش كه آورد بوجود نو تاريخي و داد
خردسال يتيمي وجود از را خود قدرت خواست خدا گويا !است
پيشگاه در را بشر گردنكشان و متكبران همه تا بنماياند
والله يشاء من يوءتيه فضلالله ذلك":سازد خاضع خويش قدرت
شود موجودي شامل چون كه خدا لطف اينست "العظيم ذوالفضل
پدر باشد يتيم هرچند و ميرساند عرش به فرش از را او
.ميسازد كائناتش
بركت و سلامتي مسلمانان براي و بفرستيد صلوات پيغمبر بر
.فرمايد مرحمت سعادت و خوشي شما به خدا بخواهيد ،
|