حبيب جفاي و رقيب جور
آكيو سرگذشت
كتاب يك به نگاهي

حبيب جفاي و رقيب جور
فارسي ادبيات در "رقيب" مفهوم به نگاهي
مضامين از يكي كه رقيب مضمون است شده سعي مقاله اين در
موارد و گيرد قرار بررسي مورد است ، فارسي شعر لطيف
چند تني اشعار به استناد با گوناگون معاني در آن استعمال
.شود تبيين شاعرانمان از
دارد را پاسبان و محافظ معني اغلب ما شاعران شعر در رقيب
كسي معني در نيز گاه و است عشقي رقيب معني در گاه ولي
.ميكند رقابت شاعر ممدوح با تخت و تاج سر بر كه است
كمك رقيب مضمون زيباتر پرورش به راستا اين در آنچه
.است رقيب قبال در عاشق (موضع) استراتژي تغيير ميكند ،
خود نوآوري رقيب مضمون بيان در گاه شاعر ديگر عبارت به
رقيب قبال در عاشق كه نحو بدين.ميكند عاشق متوجه را
يعني دارد منفعل وضع گاه -دارد 1 را وضع چهار اين از يكي
معمول خلاف گاه -ميدهد 2 راه دل به او از هراس و ترس
و ندارد رقيب از پروايي كه صورتي به دارد فعال وضعيتي
كه آنجا از را رقيب عاشق ، گاه -نميدهد 3 راه دل به هراس
شكل در -ميدارد 4 دوست است ، معشوق عزيز وجود يادآور
رقيب.ميشود معشوق پاسبان و رقيب عاشق ، خود آن چهارم
در كه نحوي به ميدهد قرار تحتالشعاع هم را معشوق حتي
و...بيزار رقيب از و است عاشق خواهان معشوق اشعار بعضي
را عاشق تا ميشود همپيمان رقيب با نيز او بهعكس گاه
جفاي بر را معشوق جور راستين عاشق حال اين با بيازارد
انتظاري چنين صادق عاشق از كه همانطور برميگزيند ، رقيب
را خوانندگان توجه كوتاه ، مقدمه اين از پس اكنون.ميرود
.ميكنيم جلب آن شعري شواهد با همراه فوق مباحث بررسي به
عشق چه -عشق احوال بيان در ما شعراي كه مضمونهايي از يكي
مضمون كردهاند ، اشاره آن به -مجازي عشق چه و عرفاني
مايه بن شاعران شعر در درونمايه اين تكرار.است رقيب
.است نهاده بنيان را "رقيب" ادبي
پردهدار.اوست خلوت زننده برهماست عاشق روح حوزه رقيب
دلدار و دلداده ديدار مانع فرجام به و.است معشوق سراي
.است
رقيب زچشم پنهان زنم حلقه كه رفتم
مرا گرفت ره در سبك و رقيب آمد
بگو است حاجتي گر او حضرت به گفتا
فلا اليك اما بلي هست كه گفتم
گفت و پرده برداشت كرم روي ز خود هم
درآ تو خاقانيا برو تو پاسبان اي
در رقيب قضيه طرح البته.است بيمناك رقيب از پيوسته عاشق
او شايد و ميكند عنايت خود عاشق به معشوق كه است زماني
مرحله اين به رسيدن گرچه ميبيند ، خود دوستي لايق را
سر پشت را بسياري بلاهاي دلسوخته عاشق كه است زماني
كند ، جلب خود به را معشوق رضايت و خشنودي توانسته و نهاده
اين انتهاي در دارد ، پس در دردي هرصافي ، كه آنجا از اما
از ميعادگاه ميدهد ، ديدار وعده معشوق كه زمان آن خط ،
قضيه كه اينجاست و ميشود عاشق براي غمكدهاي رقيب وجود
رقيب با او تباني و معشوق جفاي گاه كه ميشود مطرح رقيب
اينگونه را مضمون اين سعدي كه.ميشود غم اين چاشني نيز
:ميپرورد
تندخوي رقيبان دست به مده زهرم
است خوشتر زجلاب كه بده خود دست از
(سعدي)
.است خوشايندتر رقيب وجود از معشوق جفاي اينحال با
رقيب الزام كه نيست چنان معشوق جور
مينرود قمر پيش از كه است ابري گويي
(سعدي)
در و كند تحمل را رقيب وجود و معشوق جفاي نتواند آنكه و
:نيست عاشق بيندازد ، سپر امر دو هر برابر
حبيب جفاي به يا رقيب جور به هركه
بيوفاست مدعي كند فراموش عهد
(سعدي)
يقين به قريب احتمال به فارسي ، شعر در رقيب مضمون نمود
كه عرب نشين باديه اقوام.است بوده عرب ادبيات تاثير تحت
دست از قومي شرافت حفظ براي ميكردند ، زندگي خيمهها در
خيمهها در بر نگهبانان دشمنان ، و بيگانگان تطاول
پيشه عاشق شعراي براي شد مضموني خود اين كه ميگماردند ،
نظر اين البتهكرده ياد خود شعرهاي در آن از تا عرب
.ميطلبد را عرب آثار در گسترده تفحصي
:گويد خاقاني
بيدار بختم شد تو كوي سگ خواب از
كويت سگ فغان ز ره دگر خفت پس
و است يار حرم پاسبان كه خاطر اين به را رقيب عاشق گاه *
:ميدارد دوست يار ، يادگار
گدايي كنم بوسي پاسبانت پاي از
پادشاهي است كاين برآرم سر آنگاه و
با كند ، توجهي او معشوق به آنكه هر به و است غيور عاشق
و باشد داشته چند عشاقي معشوق ، يك چهمينگرد غضب ديده
بيشتر معشوق به ارادتش مراتب كه دلسوختهاي عاشق آن ليكن
و دلخور ديگر عشاق وجود از و ميورزد غيرت معشوق بر است
رقيب عنوان به آنان از نيز صورت اين در كه است ، دردمند
.ميكند ياد
رقيب راه مده بزم اين در كه گفتم تو با
انبازي جهان به نخواهم عشق در كه من
او ، از قبل قديم ادبيات و حافظ شعر در كه داشت توجه بايد"
به بلكه نيست ، عشقي رقيب يعني امروزي ، معناي به رقيب
".است آن نظاير و دربان و لله و محافظ و نگهبان معناي
(خرمشاهي بهاءالدين نامه ، حافظ)
كرد اضافه بايد":كه است آمده نامه حافظ مستدرك در و
اين.نيست منوال يك بر هميشه حافظ شعر در رقيب كاربرد
جاي ممدوح كه غزلهايي يا سياسي اصطلاح به غزلهاي در كلمه
كاربرد "احتمالا مذكور ، معناي بر علاوه است نشسته معشوق
با و است سلطنت مدعي كه است كسي معناي به و دارد ديگري
نظير.دارد رقابت و كشمكش تخت ، و تاج تصاحب سر بر ممدوح
زير ، ابيات در ميرود تصور.شجاع شاه برادر محمود شاه
مردم بر كشمكشها اين طي كه ستمهايي به اشاره ضمن حافظ
ياد رقيب عنوان با ممدوح دشمن و مخالف از رفته ، شيراز
...ميكند
رقيب ابرام و جانان فرقت در ما حال
مخور غم گردان حال خداي ميداند جمله
تبعيد حالت در يا سفر در (ممدوح) معشوق كه شده سروده..
همواره كه را (محافظ معناي به) رقيب اينكه احتمال و بوده
نبرده ، خود با و كرده رها شهر در است درگاه ملازمان از
برميآيد غزلها اين در كلام فحواي از چه است ضعيف بسيار
فاصله ممدوح يا معشوق با فرسنگها حافظ مانند نيز رقيب كه
".دارد
داديم ، دست به آن از كه نمونههايي و قديم اشعار در گرچه
اين تغيير زمينه اما است ، چيره پاسبان و محافظ معناي
در كمابيش را عشقي رقيب جمله از ديگر معناي به معنا
شعر ، در نوآوري براي شعرا "ظاهرا كه شاهديم چند ابياتي
وام به عرب ادبيات از كه -آن اوليه معناي در تدريج به
در آن از حافظ كمااينكه.كردند ايجاد تغيير -بودند گرفته
.كرد استفاده نيز ممدوح دشمن و مخالف معني
:ميگويد كه حافظ بيت اين در
هست رقيب هزارت و نديد كس تو روي
هست عندليب صدت و هنوز غنچهاي در
چون و است اول مصرع مضمون براي تمثيلي دوم مصرع حقيقت در
در شاعر و است عاشق از استعاره عندليب ما ادبيات در
شاعر ، ميرسد نظر به است ، كرده ذكر رقيب براي آنرا اينجا
اينگونه نيز سعدي.است داشته نظر در را عشقي رقيب
:ميگويد
داري كه دوستان آن و زمانم فتنه من
زمانت فتنه از دارند نگاه شك بي
معشوق پاسبان و رقيب عاشق عبارتي به يا شاعر خود گاه *
:است
كسان بدند پاسبان مرا خويش شهر به
من پاسباني تست زپي همه كنون
(اسماعيل الدين كمال ديوان)
و است نزار و زار كه عاشقي.ميدهد شهامت عاشق به عشق *
و متهور چنان گاه نميپرورد ، سر در چيزي معشوق ، خيال جز
:ميگويد چنين و ندارد پروايي رقيب از كه ميشود بيباك
رقيب باك مرا تو حسن حضرت در نيست
نبرد دربان طاعت شه خلوت خاصه
(خاقاني)
دست عاشق به معشوق توجه و عنايت سايه در تنها تهور اين
وقتي عاشق ، از او هواخواهي و محبوب التفات اين و ميدهد
:برگزيند را او اختيار تنها عاشق كه است
رقيب از پنهان كه ديدم زادهاي حورا دوش
را خويش يار ميگفت ياوران ميان در
بگوي ما وصل ترك خواهي خويش مراد گر
را خويش اختيار كن رها خواهي مرا ور
(غزل 13 سعدي ، )
رازقي ثريا :از تنظيم و تحقيق
آكيو سرگذشت
كتاب يك به نگاهي
انتشارات :ناشر /بايرام جلال :مترجم /لوشون :نويسنده
.صفحه تومان ، 520 قيمت2200 /بهار 1378 اول چاپ نيلوفر ،
تا ويدادهاند لقب چين معاصر ادبيات پدر را "لوشون"
نام چندين از كند منتشر نام به را كارهايش آنكه از پيش
اسمش نميخواست آنكه براي شايد.بود كرده استفاده مستعار
فرهنگ و زبان بر تسلط بهرغم لوشون.بيفتد زبانها برسر
داشت اعتقاد زيرا بود ، سادهنويسي پيشگامان از چين ، كهن
مردم ساده و بيتكلف زبان به مگر چين ، فضلاي و ادبا كه
مردم با گسترده ارتباطي به توانست نخواهند آورند ، روي
:است آورده چنين نوشتهاش از بخشي در خود وي.دستيابند
مدد با ميتواند ميگذارد ، روبهانحطاط كهن ادبيات وقتي"
درپيش تازه راهي ديگر ملل ادبيات يا عادي مردم از گرفتن
اگر...ميشود ديده ادبي تواريخ در مكرر چنانكه گيرد ،
ابتدا كند ، نفوذ مردم همه ميان در ما كار كه ميخواهيم
نوشتن و خواندن خواننده ، يا موءلف از اعم همه ، به بايد
زبان كه كنيم كاري بايد ما اينكه خلاصه.بدهيم ياد
كنفوسيوس از انتقاد به بعدها لوشون ".باشد همه دراختيار
نشود كشيده نقد به نظرات اين تا كه داشت اعتقاد و پرداخت
بر.بازنميگردد نو انديشههاي و افكار ادامه براي راه
قيامهاي جنبش 1898 ، حوادث و رفت ژاپن به وقتي بنياد همين
ديد را..و سال 1900 در پكن اشغال ضدامپرياليستي ،
بود شده آمادهآمد كارش به ديگر فرهنگهاي با آشنايياش
آن از مشخصي تعريف بعد سالها كه بگذارد راهي در قدم تا
.داد بهدست
راهمان كه مشعلي و ملي جوهره از است آتشي شراره ادبيات"
اثر هم بر ملي جوهره و ادبيات.ميكند روشن پيش به را
نكردهايم جرات هرگز چينيها ما كه آنجا از.ميگذارند
نيرنگ و لاپوشي به ناچاريم كنيم نگاه زندگي به صراحت با
روزانه يادداشتهاي" داستانش نخستين در وي "...شويم متوسل
مخالفت.ميسازد ظاهر را خود انساندوست چهره "ديوانه يك
از چين زمان آن فئودالي جامعه پوسيده ساختارهاي با او
كارش موضوع و را خود راه اوميكند بروز اثر اولين همين
از دفاع.است كرده انتخاب قدم اولين همين از را
جامعه بيماريهاي دادن نشان غيرعادي ، جامعه در تيرهبختان
اين و.كرد پيدا آنها براي درماني بشود كه اميد اين با
،"دوا" ،"كونگايچي" وي بعدي داستانهاي در كه بود راهي
عمق با "نو سال فديه" و "آكيو سرگذشت" ،"من قديمي خانه"
.گرديد تعقيب بيشتري غناي و
درخشاني تصوير "آكيو سرگذشت" خود ماندگار اثر در لوشون
ساله هزاران سركوب.ميدهد دست به چين ملت خاموش روح از
شكست عامل مهمترين كه ميدهد نشان داستان اين در.آنها
حكومتهاي براثر اينكهاست خودفريبي به خوگرفتن ملت ، هر
را خود مادي ، شكست هر از پس ملتي چطور فئودالي ، طولاني
سرگذشت" در "لوشون".ميكند مخفي معنوي پيروزيهاي پس در
اعصار طي در را ملتش خاموش روان و رنجور جسم "آكيو
و ستمديدگي بيپناهي ، سرگشتگي ، همچنين.كشيد بهتصوير
تصوير "آكيو سرگذشت".داد نشان خوبي به را ملت اين تشويق
نماينده كه انقلابياست چين شكست 1911 به محكوم انقلاب
خود از را آكيو نظير مردماني جامعه ، اقشار محرومترين
ميكند سعي او.است سادهاي مرد آكيو اما.ميكند طرد
سعي ميكنند ، سركوبش وقتي.كند فراموش را خود دشمنان
.بگيرد انتقام خود از ضعيفتر آدمهاي از ميكند
درباره خواندني و مشبع مقدمهاي كه "آكيو سرگذشت" كتاب
"عمدتا است ، آمده آن در "لوشون" بخصوص چين ادبيات
اين از برخي.دربرميگيرد را نويسنده اين آثارداستاني
.ميشوند محسوب قصه كلمه امروزي بهمفهوم داستانها
كهن ادبيات از كه هستند شدهاي بازآفريني قصههاي درواقع
ساختن" ،"ماه به پرواز" قصههاي.شدهاند اقتباس چين
.هستند اينقبيل از ديگر تاي چند و "آسمان مرمت" ،"شمشير
قصهها اين تفكيك و خواننده كار راحتي براي مترجم و ناشر
پاياني بخش در را آنها همگي واقعگرايانه ، داستانهاي از
ساير همسنگ داستانها ، اين اهميت اگرچه.است آورده كتاب
بلند و كوتاه داستان مجموعه 49 اين در است "لوشون" آثار
.است شده آورده
|