اقتدارگرا نظامهاي در "شهروند" و "رعيت"
مردمسالار و
اشاره
و ايدئولوژيها و فلسفهها چارچوب در "غالبا مردم
و ميانديشند دارند گرايش بدان كه گروهي و فردي باورهاي
گروههاي كنش تبيين و تحليل در بنابراين.ميكنند رفتار
بسيار فرهنگي ، باورهاي و ذهني زمينههاي شناخت اجتماعي ،
اجتماعي ، گروههاي بين در كه تحليلي و تفسير.است مهم
حكومت ، مردم ، همچون مفاهيمي از سياسي نخبگان و احزاب
رواج...و ملي منافع ملي ، امنيت احزاب ، ، آزادي ، قانون
تعيين اجتماعيشان تعاملات و مواضع پيشبيني در دارد ،
و اقتدارگرا فكري حوزه دو در مثال عنوان به.است كننده
و متفاوت آنها مصداقهاي و مفاهيم اين تمامي مردمسالار
.متضادند بلكه
تفاوت به نموده سعي نويسنده زير مقاله در رو اين از
(شهروند و رعيت) آن مفهومي منزلت و مردم درخصوص ديدگاهها
-متفاوت نظرهاي وجهه بيان و تعريف در همچنين كند ، اشاره
شواهدي و مثالها مورد ، حسب بر -مردمسالار و اقتدارگرا
را شده مطرح مسايل فهم كه آورده ايران جامعه و تاريخ از
.ميگذرد نظرتان از مقاله اين.ميكند آسانتر
انديشه و فرهنگ گروه
پور ملك علي
شهروند و رعيت -1
مردم آن ، سنتي نوع بهويژه و اقتدارگرايانه انديشه در
امور اداره براي لازم صلاحيتهاي فاقد انسانهاي از انبوهي
و ديگرانند قيموميت نيازمند مجموعهاي ، لذا.هستند خويش
سياسي و اجتماعي رواني ، ضرورت يك مردم بر نخبگان سيادت
قديم از ايران در جمله از اقتدارگرايانه ديدگاه در.است
مضموني كه است ميرفته بكار "رعيت" اصطلاح "مردم" جاي به
به و شدن حمايت و هدايت لزوم و مطلق فرمانبري از حاكي
.ميكند متبادر ذهن به را آوردن راه
نظامهاي در باوري رعيت شكل عريانترين كه است بديهي
با نيز رعيت لفظ و ميخورد چشم به سنتي اقتدارگراي
و جمعيتي واحدهاي پراكندگي كه اجتماعي نظامهاي اينگونه
"اصولا و است منطبق "كاملا است ، آن بارز وجه سكونتگاهها
شناخته سياسي و اجتماعي حقوق با كه مردم امروزين مفهوم
ايران در.نميگيرد شكل جوامع آن در ميشود ، تعريف شده
مناسبات گرچه است ، شده منسوخ "تقريبا رعيت اصطلاح امروز
برخي در.دارد وجود بيش و كم هنوز رعيتباوري بر مبتني
پابرجاست جديد باوري رعيت نيز معاصر اقتدارگراي نظامهاي
و ميرود بكار كمتر رعيت اصطلاح نيز نظامها آن در چند هر
يا و كمونيستي نظامهاي در خلق واژه از "مثلا آن جاي به
اين امر واقعيت.ميشود استفاده فاشيستي نظامهاي در ملت
و حاكم رابطه رابطه ، نوع نيز حكومتها اين در كه است
ياگروهي فرد گرفتن تصميم و كردن فكر يعني است ، محكوم
اقليت آن زعم به كه مردمي همه جاي به -حاكم اقليت -مشخص
را نخبگان جايگزيني و كردن حكومت صلاحيت اقتدارگرا ،
.ندارند
شهروند رويكرد و انديشه باور ، رعيت ديدگاه برابر در
هستند كساني همه شهروندان ديدگاه اين در.است مطرح مداري
در ميتوانند نوبتي و چرخش طور به و مدني جامعه در كه
اين در.باشند سهيم و شريك كردن اطاعت و راندن حكم
با داورانتخابهاهستند ، و قدرت منشاء مردم رويكرد
باور رعيت نظام جايگزين مدار شهروند نظام برداشتي ، چنين
و حقوق واجد اجتماعي قراردادهاي مبناي بر شهروند.ميشود
و تحقق موجب مداري شهروند و است شده تعريف آزاديهاي
رهبران انتخاب و امور اداره در "جمعي خرد" از بهرهمندي
آرمان مداري شهروند خلاصه بطور.است جامعه مديران و
.است جديد دوران اجتماعي مصلحان و پيشگامان
حيات حق -2
حيات ، حق يعني آدميان ، حق اساسيترين باوري رعيت تفكر در
و ميشود محسوب حكمرانياش قلمرو در حاكم حق از بخشي
و زندهاند خود سلطان يا حاكم لطف سايه در -مردم -آنها
و جان حاكم سلطان ، ميشود گفته كه وقتي و ميكنند زندگي
.ميشود مستفاد آن از معنايي چنين "دقيقا است ، مردم مال
و كند اراده گاه هر حاكم كه ميكند اقتضاء باوري رعيت
مردم ، مال در اولي بهطريق و مردم جان در بداند مصلحت
مرهون را خود جان حفظ رعايا اين بنابر.كند تصرف و دخل
رعيت و اقتدارگرا درجامعههستند خود سلطان مرحمت و لطف
خطاناپذير و مطلق حق ميگويد ، سلطان و حاكم آنچه باور ،
چنان بايد نيز ديگران خواند ، سپيد را سياهي او اگر.است
.ديد نخواهند چيزي هرگز گرنه و ببينند
حق واجد طبيعي طور به آدمي مدار شهروند انديشه در اما
هيچ و است عجين انسان انساني ماهيت با حق اين و است حيات
حق اين از را انسان نميتواند اجتماعي و فردي نيروي
معني به حيات حق از بهرهمندي.گرداند محروم اوليه
حق و امنيت حق مالكيت ، و معيشت داشتن حق از بهرهمندي
حق يعني اوليه حق حقوق ، اين بدون زيرا است انديشيدن آزاد
اين مداري شهروند رويكرد در بنابراين.نميشود محقق حيات
مشروط ديگري چيز هيچ به انساني موجود لاينفك حقوق
الهي موهبتي آن ، از ناشي حقوق ساير و حيات حق و نميشود
.است سلبناشدني و
قدرت منشاء -3
از ناشي و آسمان در قدرت منشاء رعيتباوري الگوي در
آن و است يافته تجلي حاكم اراده در كه است غيبي نيروهاي
يا حاكم.است اجتماعي قرارداد و قانون هر مافوق نيز اراده
را قانوني بداند ومصلحت كند اراده هرگاه ميتواند سلطان
فرمانبري قانون ، مهمترين تفكر اين در.كند نسخ يا و وضع
چون.ميباشند مطيعترينشان رعايا ، بهترين و است حاكم از
در هم نقشي لذا نيستند ، قدرت منشاء الگو اين در مردم
.ميكند روشنتر را مساله مرتبط مثال يك.ندارند قدرت
منبع و اقتصاد اتكاي سنتي طور به ايران در ميشود گفته
به چندان وابستگي دولت و است بوده نفت درآمدها تامين
تكوين در مردم بنابراين ندارد ، ماليات از حاصل درآمد
و برد نخواهند آن از سهمي و ندارند نقشي قدرت ساختار
.است ديگري منابع به "اصولا دولت اتكاي
به واسطه با يا و مستقيم است ممكن سلطان يا حاكم قدرت
ندارد ، زميني منشاء حال هر در ولي شود ، منسوب غيبي مبدا
مافوق جوهرهاي داراي بلكه نيست مردم از يكي حاكم زيرا
.است افراد و جامعه
قدرت منشاء مردم شهروندي الگوي در باوري ، رعيت برخلاف
از مردم انگليسي ، فيلسوف لاك جان گفته بنابر ، هستند
مدني حقوق بهصورت جامعه در كه -خود طبيعي حقوق از بخشي
حكومت به را آن و كرده صرفنظر -ميشود ساماندهي افراد
و است وديعه اين امانتدار تنها حكومت و ميكنند تفويض
بدانند ، مصلحت كه هرگاه بتوانند بايد مردم آن ، صاحب نه
و باشند داشته دسترسي صالحتر حاكمي به ترتيب بدين تا
گروهي يا فرد به امانت آن درواگذاري را خود خطاي
.كنند جبران غيركارآمد
دانايي منشاء -4
نيز داناييها همه منشاء بلكه قدرت منشاء تنها نه مردم
بشري خرد اندوختههاي همه خزانه كه فرهنگ زيرا هستند ،
گنجينه مردم بنابراين.است مردم براي و مردم از است ،
ميتوانند مردم.دارند اختيار در را "جمعي خرد" معجزهگر
بيشماري گزينههاي دانايي ، عظيم منبع اين پشتوانه با
اين كه است كافي.كنند عرضه خود رفاه و سعادت تامين براي
در.يابند جوشش و انكشاف فرصت پويش و خلاقيت چشمههاي
و است محروم جمعي خرد از "اساسا حكومت باوري ، رعيت الگوي
بارزترين.بست اميد نميتوان آن از تدبيري و طرح هيچ به
همين با دولتها برخي برخورد درچگونگي باوري رعيت نمود
حاكمان كه است اين واقعيت.است جمعي خرد و آگاهي عنصر
تحليل و درك فاقد عمل و نظر در را مردم باور ، رعيت
جلوه وارونه مدعا اين شاهد ميدانند ، امور واقعبينانه
گويي.است دولتي تبليغات دستگاههاي در واقعيتها دادن
وسايل طريق از را آنچه هر مردم كه ميشود تصور چنين
اين.ميپذيرند وكاست كم بي ميشود ، القاء جمعي ارتباط
مبتني حكومتي الگوي كه است آن نشانه مردم درباره قضاوت
بدين و ميگيرد كم دست را مردم حد از بيش باوري رعيت بر
نميشوند تلقي دانايي و آگاهي منشاء تنها نه مردم گونه
عمومي افكار شرايطي درچنين.همگانياند جهل مظهر بلكه
براي امور تشريح و توضيح پي در كسي و نميگيرد شكل
سكوت به خوشبينانه نيز دولت و نيست پاسخگويي و روشنگري
محتواي و متن در آنچه از و است دلبسته ظاهري واقناع
.ميماند بيخبر ميگذرد ، جامعه انديشه
قدرت قداست -5
اينطور زيرا است ، مقدسي امر قدرت باوري رعيت تفكر در
قدرت.است منسوب بشري ماوراء نيروهاي به كه شود مي القاء
او در و است شده اعطاء حاكم شخص به كه است الهي موهبتي
اراده كه چندان است ، آورده پديد را خارقالعادهاي نيروي
را جان ميتواند ميشود ، محسوب خداوندي اراده جلوه او
و كند عطا بيحساب تمكن و تنقم بستاند ، جان يا و ببخشايد
به بايد مردم و است مقدس قدرت.درافكند تيرهروزي به يا
از و جويند تقرب بدان پرداخته الهي عطيه اين ستايش
از نمادي نيز سلطان يا حاكم قهر.كنند احتراز ناسپاسي
نه قدرت شهروندي انديشه قلمرو در امااست خداوندي قهر
كانون ميتواند "اصولا بلكه نميشود ، تلقي مقدس امر تنها
نيست آسماني امري قدرت.باشد كژمداريها و نارساييها
اينكه آن از بدتر و است خطاپذير است ، بشري و بلكهزميني
مشاركت معاني از يكيدارد فساد به فزايندهاي ميل
در همگاني مراقبت نيز اجتماعي و سياسي امور در شهروندان
و مراقبت از چنانچه قدرت.است قدرت فساد از پيشگيري
فزونخواهي به خود طبيعت بنابر باشد ، دور به مردم مواظبت
بلكه مقتدر حاكم اراده به نه اين و ميگرايد فساد و
.ميشود مربوط قدرت خود سرشت به بيشتر
حكومتي الگوي در قدرت ، ماهوي فزونخواهي كنترل براي
جاي به قدرت كه ميشود تعبيه كارهايي سازو شهروندمدار ،
تشكلهاي و مطبوعات احزاب ، رو اين از و شود تجزيه تمركز ،
هيچكس و ميگيرند شكل قدرت از معتنابهي ميزان با مدني
.كند حذف را ديگران بتواند كه نيست قوي آنقدر
مشاركت -6
امور در شهروندي نظام در هم و رعيتي نظام در هم مردم
نظامهاي در تنها مشاركت شود گفته اينكه و دارند مشاركت
.نيست واقعيت همه گوياي مييابد ، تحقق مدار شهروند
آنها ابعاد و ماهيت ولي دارد ، وجود نظام دو هر در مشاركت
تامين در مردم مشاركت باوري ، رعيت الگوي دراست متفاوت
حاكم نخبگان و حكومتي دستگاه مالي و جاني هزينههاي
نظامي نيروي تامينكننده جنگها در مردم.مييابد عينيت
آن تكرار يا و تداوم امكان و جنگ تداركات هزينه و هستند
تامين آنها نيز غيرجنگي شرايط در.ميپردازند را
را حكومتي دستگاه امنيتي و نظامي تبليغاتي ، هزينههاي
بر مبتني حكومتي الگوي در مشاركت واقع در.دارند برعهده
سرشكن براي رعايا همكاري و همدلي معني به باوري رعيت
.است مصائب و هزينهها كردن
مشاركت مداري ، شهروند الگوي در شد ، گفته آنچه برخلاف
الگو اين در.دارد متفاوتي پيامدهاي و ضرورتها و دلايل
حل در جمعي خرد بست كار براي تئوريك ضرورت يك مشاركت
امكان عمل ، در نيز اجتماعي و سياسي مشاركت.است مسايل
اعمال كيف و كم بر را شهروندان عمومي مراقبت و نظارت
نيات از صرفنظر كه قدرتي همان يعني ميآورد ، فراهم قدرت
.دارد فساد و فزوني به ميل "ماهيتا نخبگان ، بد و نيك
نفوذ حوزههاي -7
فرهنگ و زندگي عرصههاي همه حكومت رعيتپروري ، نظام در
از خارج اجتماعي روابط از حوزهاي هيچ.مينوردد در را
حوزه حكومت ، حوزه مرزهاي.نيست حاكم قدرت نفوذ اعمال
نظامهايي چنين در.نيست مشخص رعايا خصوصي حوزه و عمومي
همه كاركرد يعني است ، "سياسي" چيز همه كه ميشود گفته
بوي و رنگ نوعي به اجتماعي و فرهنگي پديدههاي و عناصر
تحكيم در نحوي به بايد عوامل اين همهدارد سياست
نقشي و سهم آن نفوذ حوزههاي تقويت و حكومت استيلاي
.باشند داشته
به و يافته تحول مناسبات اين مداري شهروند الگوي در
و مدني جامعه آرمان اجتماعي گروههاي است ، ديگر گونهاي
تنها دولت.ميكنند ترويج را غنياي منبع "حداقل دولت"
عمومي ، امنيت تامينكننده و نگهبان نقش ايفاي به
و مشيها خط و سياستها برخي مشوق و اطلاعات توزيعكننده
اين ، بر علاوه.ميكند عمل كلان و خرد امور همه متصدي نه
آن كنترل ضرورت و قدرت فسادپذيري فرضيه با حداقل دولت
.دارد همسويي نيز
دوگانگي و يكپارچگي -8
چنين باوري ، رعيت و اقتدارگرايي بر مبتني جامعه در
و يكنواختي از حالتي در جامعه گويي كه ميشود وانمود
است تصنعي "كاملا يكپارچگي اين ولي ميبرد ، سر به همسويي
در جامعه.ميگذارد نمايش به را وحدت از شبحي تنها و
ظاهري يكپارچگي علت.است ناآرام و متلاطم بشدت خود درون
ميشود مربوط حكومت نفوذ حوزههاي و قدرت فراگيري به نيز
منتفي رعايا براي را اطاعت تنگ دايره از گريز امكان كه
تضادها انباشتگي نيز جامعه دروني تلاطم دليل و ميسازد
مورد هرگز كه است اجتماعي مناسبات محتواي و متن در
است ممكن متراكم انرژيهاي اين.است نگرفته قرار مكاشفه
صورت ، اين غير در و كنند تظاهر تودهاي شورشهاي صورت به
از شبكهاي جامعه ، رسمي مناسبات و روابط كنار در
را افزايش به رو ولي ناپيدا زيرزميني ، اجتماعي جريانهاي
صورت به را خود ناپيدا اجتماعي روابط اين.ميآورد پديد
و ميدهد نشان فرهنگي و اجتماعي ناهماهنگيهاي انواع
كاهش را رسمي ارگانهاي اثربخشي و برنامهريزي قدرت
نيز آنها ولي ميشود انگاشته ناديده مردم نيروي.ميدهد
را كار حكومت ، برنامههاي با ناهمسويي و مشاركت عدم با
.ميكنند دشوار
جامعه و اقتصاد در زيرزميني جريانهاي شهروندمدار نظام در
طرح امكان گروهها و افراد زيرا مييابد ، كاهش حداقل به
مسايل حل در قانوني اهرمهاي از و دارند را خود ديدگاههاي
جامعه و نظام در باوري ، رعيت الگوي برخلاف و برخوردارند
و دارد ريشه اجتماعي روابط متن در انسجام ، شهروندمدار ،
است مشاهده قابل اجتماعي جهتگيريهاي در عملي وفاق نوعي
واقعي انسجام اين بر گرايشها و روشها و عقايد تنوع و
را آن دائمي بازسازي و پالايش بلكه نميكند ، وارد خللي
.ميسازد ممكن
فرمانبران و فرمانروايان رفتار -9
چون را مردم باوري رعيت نظام در فرمانروايان كه گفتيم
ايشان بر را تبعيت و تقليد جز و ميدانند گوسفندان
روش و راه بر ناگزيرند نيز رعايا.نميپسندند
.برند در به جاني و بيابند ناني تا باشند خود فرمانروايان
باشند ، فرمانروايان امر مطيع باطن و ظاهر در بايد رعايا
متعهد فرامينحكومت به را خود بيشتر هرچه بايد پس
را پندارهايشان و انديشهها حتيالامكان و بنمايانند
و ميگيرد كاستي فرهنگ و اخلاق ترتيب بدين.كنند پنهان
و بزرگواري و همت و مييابد نقصان انديشه و علم پويش
هركس نيز اجتماعي مراتب سلسله در.ميشود ناياب خردورزي
و ميكند رفتار بلامنازع حاكمي چون خود فرودستان با
.ميورزد چاكري سفلگان همچون بافرادستان
.نيست پيشبيني قابل جامعهاي چنين در افراد عمل و انديشه
نيست او دل حرف و واقعي سخن كه ميگويد چيزي هركس زيرا
هنرپيشه يك بازي و نقش به بيشتر كه ميدهد نشان رفتاري و
برابر در خويش ، مال و جان حفظ براي و دارد شباهت نمايش
به نيست ، پيشبيني قابل فعلشان و فكر نيز آنها كه كساني
حتي جامعهها اين درميكند زيركي و ميورزد حيله غايت
رفتار ماهيت درك نيز رفتاري و اجتماعي پژوهشهاي ابزار با
.است دشوار افراد شخصيت و
معنا "مردم" شد ، گفته آنچه برخلاف مدار شهروند جامعه در
طبق كه مجازند ديدگاه اين در مردمدارد ديگر مفهومي و
جز نيستند مجبور آنها.كنند انتخاب خود علاقههاي
به را رفتار غيرواقعي جلوههاي اجتماعي ، متداول نقشهاي
به شباهتي است ممكن افراد عمل و انديشه گذارند ، نمايش
همرنگي اين و باشد نداشته حاكم نخبگان رفتار و انديشه
نه و دارد ستاني جان قدرت نه حاكم.ندارد لزومي "اصولا
بلكه اندازد ، خطر به بيدليل را كسي نام و نان ميتواند
محتاج سخت شهروندان رضايت و راي به نيز خود اعتبار براي
شهروندان مخالفت و ناخرسندي اثر بر است ممكن حاكم.است
.بدهد دست از را خود شغل
مطلوبتري رفتاري و رواني ثبات و آرامش از شهروندان اين
رنج از آنها.است پيشبيني قابل آنها رفتار و برخوردارند
بر حكومت.معافند متناقض اغلب و چندگانه نقشهاي ايفاي
نهفته نيروهاي خطر زيرا است آسانتر البته نيز مردمي چنين
.نميكند تهديد را حكومت و جامعه پنهان ، اجتماع در
تعريف جملگي مردم مشاركت مرزهاي و حكومت نفوذ حوزههاي
از دور به و آشكار واقعي ، جامعه يك با همگان و است شده
.دارند سروكار ابهام و دوگانگي
شهروند؟ يا ، رعيت ;ما جامعه -10
اداره رعيتي و ارباب نظام مبناي بر تاريخي بطور ايران
و زورمدارانه رابطهاي مردم و حكومت رابطه و است ميشده
اين در.است بوده كشمكش و بيگانگي از متفاوتي درجات با
سياسي مكاتبات و متون در.ندارد وجود شهروندي تجربه كشور
جزو رعايا و ميرفته كار به رعيت لفظ "رسما حكومتي و
روي بر كه زميني با و ميشدند محسوب خوانين و حكام املاك
.ميشدند معامله ميكردند ، كار آن
تحولات واسطه به اخير قرن يك در چند هر تاريخي الگوي اين
ولي شده ، تعديل حدودي تا آموزش ، و ارتباطات گسترش جهاني ،
اين اجتماعي و فردي روابط و فرهنگ اعماق در آن رسوبات
ويژه ايرانبه جديد تحولات.است دوانده بومريشه و مرز
نتوانست نوگرايي نسبي گسترش و قاجاريه انقراض از پس
دهد ، سوق شهروندمداري به باوري مرحلهرعيت از را ايران
تزلزل دستخوش را رعيتي فرهنگ ساختار و محتوا حداقل اما
از پيش كه -باوري رعيت شاخصهاي از برخي هنوز.است كرده
اجتماعي و سياسي مناسبات شبكه در -شد بيان اجمال به اين
تدريجي كاهش براي اميدهايي اما است ، جستجو قابل ايران
مثال ، عنوان به.دارد وجود نيز آن كاركردهاي و نشانهها
حوزههاي ارتباطات ، تكنولوژي در اخير دهه دو جهشهاي
با را مردم خصوصي زندگي عرصههاي در حكومت حضور و نفوذ
خرده و غيررسمي اجتماعي جريانهاي است ، كرده مواجه چالش
حكومتي و رسمي فرهنگ تنگ دايره از گريز متنوع ، فرهنگهاي
كه قدرت قداست است ، ساخته امكانپذير زيادي حدود تا را
بطور اينك ميشد ، ترويج سنتي بطور و بود فراگير آموزهاي
.است گرفته قرار ترديد مورد جدي
رهبران توانايي و كفايت پيش سال يكصد از حداقل ايران در
جدي پرسشهاي مورد مملكتي امور مطلوب اداره براي سياسي
و -مردم.گرفت قرار مردم عامه حتي و روشنفكران و مصلحان
و تدبير و كارداني در -ايران رعاياي حكومتها ، تعبير به
اين و گرفته پيشي خود سياستمداران و دولت از روش و بينش
بر خود اخير قرن يك در ملت از دولت عقبماندگي
ايران اجتماعي و اقتصادي سياسي ، ثبات عدم و ناسازگاريها
فرمانروايي خوش دوران نيز حكومتها.است افتاده موءثر سخت
اطاعت ديگر و گذاشته سر پشت را مطيع و سادهدل رعاياي بر
دانشمند روستازادگان.است شده ناياب موهبتي گونه عبادت
خود روزگار حال نقد به نحوي به كدام هر و شهرآمده به
داد مدني جامعه و شهروندي و آزادي جستجوي در و پرداخته
در و هستند نو انديشههاي طرح كار در و ميدهند سر سخن
و اسلامي انقلاب وقوع ايران ، با معاصر تاريخ مقطع آخرين
يعني مدني ، جامعه جنبش تكوين با بويژه اخير تحولات پي در
. است رفته پيش شهروندمداريبه جريان خرداد 1376 ، دوم از
قرار شهروندي آستانه در را ايران جامعه مهم تحول اين
.دادهاست
هستند ، شهروندمداري نسبي تحقق مسير در ايران مردم و جامعه
گو نيست ، رعايا كشور گذشته همچون ما كشور بنابراين
شده تثبيت و نهادينه شهروندمداري ظهور تا هنوز اينكه
.است پيش در راهدرازي
عرصه اين در ايران توسعه حال در كشورهاي از برخي مانند
و روندها و ميشود تلقي گذار حال در جامعهاي نيز
مدني جامعه جنبش آيا كه داد خواهد نشان آينده رخدادهاي
اجتماعي و سياسي تاريخي ، نوزايش اين است قادر ايران در
به را مداري شهروند آرمان و رعيتباوري ختم بر مبتني
پرسشي اين نه؟ يا رساند كمال مرحله به شايستگي و سلامت
.داد خواهد پاسخ بدان زمان كه است
|