بزرگ رستاخيز
سال مناسبت به -(ره)خميني امام رهبري و شخصيت ويژگيهاي
راحل امام
و بفهمد و دريابد بايد انسان حال هر به را "خدا دين" *
عمد به هم هيچكس اگر حتي آدمي برداشت و فهم و گيرد بكار
شبهه و سوءال معرض در لحظه هر نباشد ، آن تخريب صدد در
كمالي سير نميبود ، اگر كه شبههاي و سوءال ;دارد قرار
نميداشت وجود بشري انديشه
آيين" كتاب مقدمه از ميآيد ، پي از كه مطلبي :جستارگشايي
نگارش به خاتمي سيدمحمد خامه به كه است "اسلامي انقلاب
.است درآمده
زواياي به نگرش با تا كوشيده نوشتار اين در نويسنده
به بزرگوار آن از مناسب تبييني ،(ره)امام شخصيت گوناگون
تولد سالروز يكصدمين آستانه در كه اكنون هم.دهد دست
آن سيره و انديشه به توجه داريم ، قرار (ره) خميني امام
اجتماعي و سياسي تحولات كوران در را ما تواند مي بزرگوار
.باشد راهگشا امروز ،
معارف گروه
محمدخاتمي سيد والمسلمين حجتالاسلام :نوشته
داوري دشواري به ;است دشوار گفتن سخن "خميني امام" از
آنان.تاريخسازان همه بزرگتر انديشه و بزرگ كار درباره
شدند واقعهاي آفريننده تاريخ ، بام بلنداي بر برآمده كه
تنها نه و است داشته زمانه مسير و سير در اساسي تاثير كه
كه رهيدهاند گي روزمره كننده تباه و تنگ چنبر از خود
ره سروري وادي و سربلندي قله به نيز را جامعهاي
.نمودهاند
در عظيم آثار منشا كه "خميني" چون بزرگاني شخصيت عمق
از است ممكن بسا چه بودهاند ، بشري احوال و انديشه تاريخ
و بماند پوشيده آنان وجودي عظمت در مانده خيره ديدگان
است ، آمده پديد كه تحولي ظواهر و مظاهر آوازه و هيمنه
اين.كند قشريگري و نگري سطحي گرفتار را كنندگان داوري
در رهبريشان تحت نهضت كه بزرگاني مورد در خصوص ، به مشكل ،
پيچيدهتر و جديتر است ، رسيده پيروزي به حياتشان زمان
تحول ، حادثه كوچكي و بزرگي با نيز مشكل ضعف و شدت و است
.دارد مستقيم مناسبت
هالهاي در بشري جوامع بزرگ رهبران شخصيت بسا ، چه
سنگين سايهاي در يا شيدا دلدادگان ستايش از خيرهكننده
اين ، و بماند پوشيده دل بد دشمنان هتاكي حتي و بدگويي از
شخصيت و زندگي باب در را آن بارز مصداق كه است مشكلي
سره قدس خميني امام حضرت اسلامي انقلاب بزرگ پيشواي
.ديد ميتوان
به را آن و كرد رهبري او كه را نظيري كم نهضت كه چرا
بخش زندگي و ذهن كه بود بزرگي رستاخيز رساند ، پيروزي
(غيرمسلمان و مسلمان از اعم) روزگار بشر از توجهي قابل
اسلامي ايران از كه طوفاني خروشان امواج و دربرگرفت را
ناگوار نظم محافظان پندار صخرههاي سو ، يك از برخاست ،
دل درياي ديگر ، سوي از و لرزاند را امروز جهان بر حاكم
;واداشت تلاطم به را تاريخ تحقيرشدگان و محرومان افسرده
جنبان سلسله به نسبت دشمنيها و دوستيها كه است طبيعي و
كه اينجاست.باشد نهضت خود بزرگي به بزرگ نهضت اين
مشكلات و موانع به وقوف با منصف خردمند جستجوگران
هيجاني گونه هر كردن مهار با تا بگيرند عهده بر ميبايد
و دريابند را امام شخصيت درستي به است ، تحقيق آفت كه
بزرگوار اين جهادي و اجتهادي و عملي و فكري عظيم ميراث
آنان پي از كه آيندگاني و حاضر نسل به شايد چنانكه را
.كنند منتقل آمد خواهند
شخصيت به راهيابي كه كساني مورد در كار دشواري البته
و دشمن و دوست از اعم) ديگران داوري راه از تنها آنان
به رسيدن صورت اين در شايد و است بيشتر است ، (بيطرف
و فكري آثار بختياري ، از اما باشد ، ناميسر مطمئن مقصد
چنان موارد از بسياري در و فراوان چندان خميني امام عملي
باشد داشته بهرهاي انصاف از كسي اگر كه است روشن
كننده ، منحرف يا و اغواگر عوامل گونه هر از فارغ ميتواند
;آورد دست به را امام شخصيت از واقعي و روشن تصويري
و بود خواهد شكوهمند و زيبا گزافهاي ، بيهيچ كه تصويري
و خرد وادي از حساس مقام اين در نيز ما كه اميدواريم
.نمانيم دور حقيقت و انصاف
كنيم؟ آغاز كجا از
در خميني امام شخصيت گوناگون شوءون برابر در توصيفگري هر
مناسب تبييني چگونه و كند آغاز شان ، كدام از كه ميماند
به گاه كه است جهاتي برآيند كه دهد دست به شخصيتي از
اجتهاد بلند قله در كه فقيهي.ميشوند نمايان متضاد ظاهر
عرفان ژرفانگر محقق و فلسفه تواناي مدرس اسلامي ، پوياي
دنيا از زاهداست اسلامي اخلاق بزرگ معلم و نظري
كه عملي ، سلوك رمز و راز پر وادي اعماق در رستهاي
پارسانمايان ريايي زهد بر ستيزنده و آزادانديش روشنبيني
.است كجانديش متنسكان مابي مقدس از برافروخته و فروش دين
با خستگيناپذير مبارزي كه راز اهل متعبد و عامل عالمي
و قدرت احراز به مسلمان مردم فراخواننده و است بيداد
.سياست و دين ميان وثيق ارتباط منادي و حكومت استقرار
و نميآسايد مردم معاش غم از لحظهاي كه انديشي معاد
و است جهان همين در و زندگي متن در عدالت تحقق خواستار
سياستمداري.زمين مستضعفان و محرومان همه آشناي درد
مظهر را او چون كه مردمي ;است مردم ديني مرجع كه هوشيار
خود درمان نماياننده و درد فريادگر و آرمان و ايمان
تا برگزيدهاند رهبري به را او اشتياق با كه يافتهاند
پيشوايي پيروزي ، سوي به را روزگار معنوي حركت مردميترين
شوءون ذي شخصيت توصيف در را سخن كه است مناسب و كند
تجليگاه او وجود كه كنيم آغاز او مرجعيت از "خميني"
.باشد ميبايد كه طور آن است اسلامي راستين مرجعيت
اسلام مرجع خميني امام
و دينشناسي و آگاهي و درك بر مبتني ديني مرجعيت حقيقت
خميني امام در كه طور آن است ، شناسي مسئوليت و دردآشنايي
توفيق رموز مهمترين جمله از كه كرد ادعا ميتوان و ديديم
و پيشتر كه سرزميني در شگرف نهضتي هدايت و ايجاد در امام
و نافرجام سياسي حركتهاي و جنبشها انواع شاهد بيشتر
است ، بوده استقلال و آزادي و ملت نام به بدفرجام "احيانا
.است ويژگي همين
رسالت دهنده ادامه و است "توحيد" منادي واقعي ، مرجع
در جز اينهمه و "معاد" سوي به راهگشا و "پيامبر" سنگين
;نميكند تجلي -كلمه وسيع معني به -"عدل" تابناك چهره
زندگي عينيت در كه آدميان ، ذهن در تنها نه كه عدالتي
عدالتي.باشد داشته ظهور و بروز بايد نيز اجتماعي و فردي
اصيل معناي در مرجعيت.است نيافتني دست توحيد آن ، بي كه
غيبت در ميبايد كه است اسلامي ممتاز "امامت" همان كلمه ،
باور دين عالمان وجود مجراي از (ص)معصوم وجود آفتاب
و زمان به عارف و پرهيزگار و دردآشنا و اسلامشناس
مرجع "خميني امام" و.باشد جاري تاريخ در مجاهد ، مجتهدان
و ;آن اجتماعي و تاريخي ديني ، فلسفي ، بار همه با است
كه همانگونه است اسلامي اصيل مرجعيت احياگر آن ، از فراتر
.است ما عصر در خدا دين بزرگ احياگر
اجتهاد نور از را خود مراجع جبين كه گاه هر اسلامي ، امت
ذات و هستي حقيقت آئينه را آن و يافته فروزان جهاد ، و
از را پرور انسان و خواه عدالت اسلام است ، ديده حقيقت
آنان پيشوايي به و است گرفته الهام آنان زندگي و زبان
سوي به و است زدوده جان چهره از را خمودي و ملالت گرد
.نمييابد آرام و فرار آدمي يابنده رشد بينهايت
و بود مهجور "مرجعيت" همان مظهر ما عصر در "خميني" و
(اسلام جهان تعبيري به و) ايران مسلمان مردم كه ديديم
.آفريدند شگفتي تاريخ در چگونه يافتند را آن چون
اجتماع اصلاح و دين احياء و خميني امام
و ديني احياگري ساحت در ديگر منظري از خميني امام
خميني امام ;است والا مرتبتي صاحب اجتماعي اصلاحگري
كه آن ، بيانگر تنها نه "دين عالم" و است "دين عالم"
براي الهي اديان.باشد بايد نيز آن نگاهبان و پاسدار
مكان و زمان در و زمين بر كه انساني ;شدهاند نازل انسان
عاطفي و عقلي ذهني ، سازمان و ميبرد بسر جامعه در محاط و
انساني ;است متاثر بيروني و دروني گوناگون عوامل از او
و فراوان ، حدود به محدود حال عين در و است مختار كه
چنين با انساني هر كه داشت انتظار نميتوان كه است طبيعي
راه از و هست كه ببيند همان را حقيقت همواره خصوصياتي
.نشود منحرف درست
و بفهمد و دريابد بايد انسان حال هر به را "خدا دين"
عمد به هم هيچكس اگر حتي آدمي برداشت و فهم و گيرد بكار
شبهه و سوءال معرض در لحظه هر نباشد ، آن تخريب صدد در
كمالي سير نميبود ، اگر كه شبههاي و سوءال ;دارد قرار
و علمي عميق و گسترده تلاشنميداشت وجود بشري انديشه
و بحث اهل متالهان و ديني متكلمان و الهي فيلسوفان فكري
"احيانا كه -انسان طبيعي خصوصيت اين لحاظ با همگي نظر
و است بوده -ميگيرد قرار نيز غرض اصحاب استفاده سوء مورد
قوت از اسلامي عرفان و حكمت كه نداريم ترديد باب اين در
.است برخوردار ويژهاي گيرايي و عمق و غنا و
عرفان و كلام و فلسفه عرصه برجستگان از يكي خميني امام و
و است ديني عقلانيت و عقيده تواناي مرزبانان از و اسلامي
و دين عالمان از بسياري از بالاتر و برتر جهت اين از
ديني دانش از خاصي شعبه در است ممكن گرچه كه بزرگ فقيهاي
همه آگاهي و دانش از محروميت سبب به ولي باشند برجسته
نگاهبان نميتوانند وسيع بينش فقدان نتيجه در و جانبه
.باشند ديني اعتقاد و آيين مطمئن
زنده و دين بزرگ نگاهبان را "خميني" لحاظ ، اين به
برابر در آنها مدافع و اسلامي ارزشهاي و اصول نگاهدارنده
.ميبينيم ترديدها طوفان و شبههها تندباد
است مضاعف اهميتي داراي ديگر وجههاي از دين احياي اما
درخشان و برجسته چهرهاي خميني امام نيز وجهه اين در كه
معرض در همواره جهت دو از خاص طور به "خدا دين".دارد
تنگ كجانديشان جانب از يكي.بود خواهد و است بوده تهديد
به دين از را خود نسبي و ناقص درك تا ميكوشند كه نظري
و ذهني عادات و بنشانند "ديانت" مطلق و زلال حقيقت جاي
به و بخشند "اطلاق" و "قداست" رنگ را زمانه مانوس آداب
"خدا دين" خدمت ، انگيزه به "احيانا و "دين" از دفاع نام
همه در انسانها ، همه به متعلق و فرازماني امري كه را
گرفتار تحجر و قشريت خفهكننده تنگناي در است زمانها
بزرگترين آفت ، اين اگر گفت ميتوان كه آنجا تا.كنند
پوياي ذهن در آنها ماندن بيجواب و شبهات پيدايش عامل
يا بيديني سوي به آنان گرايش "طبعا و جستجوگر انسانهاي
حساب به عاملها مهمترين از يكي كم دست نباشد ، بدديني
پيش ديني جامعه براي بابت اين از كه فاجعههايي و ميآيد
.نيستند كم است آمده
بدانديشان تعرضهاي انواع معرض در "دين" اينكه ديگر و
فزون پرستي ، هوس مانع را آن چون كه است بوده دنياطلبي
كامل براندازي صدد در يا ديدهاند خود زورگويي و خواهي
برآمدهاند سلطه تحت انسانهاي زندگي و ذهن عرصه از دين
صورت كوشيدهاند ، است ، نبوده ميسر كاري چنين اگر يا
آنان اميال و اهوا با سازگار كه را "مذهب" از شده تحريف
.كنند تثبيت تاريخ در و تحميل جامعه بر باشد
بين حقيقت باوران دين همواره نيز جريان دو اين مقابل در
آن احياء و "ديانت جوهر" از دفاع در كه بودهاند شجاعي و
و كرده تحمل را محروميتها و بپاخاسته ديني جامعه اصلاح و
.باختهاند جان مقدس راه اين در "احيانا
كه روشنگر مجاهد و روشنبين مجتهد هزاران گلگون چهره
تداوم و اصالت بر است روشني گواه اند"فضيلت شهيدان"
و.اسلامي جامعه در ديني احياي و اجتماعي اصلاح جريان
انديشه ، عرصه در هم كه استوار است مجاهدي خميني امام
كساني همه روي به نو است راهي گشاينده و پويا و روشنبين
رهبري هم و ;دارند تحجر و قشريگري با مبارزه عزم كه
درگيري صحنههاي سهمگينترين از يكي در است كمنظير
حكومتي سرنگونكننده است مجاهدي و پيكارگر و ;اجتماعي
ايران كننده تبديل و مردم دشمنان به وابسته و جبار
.خواهي عزت و استقلالطلبي طپش پر كانون به زده استعمار
سرآمدان از يكي ترديد بدون "بزرگ خميني" اساس ، اين بر
است اسلام تاريخ در ديني انديشه "اصلاح" و "احياء" عرصه
ساله دهها تلاش حاصل مهمترين اسلامي انقلاب پيروزي و
"جامعه اصلاح" و "احياءديانت" صحنه در جهاديايشان و فكري
.بود
جبار حكومتي و شد پيروز آنبزرگوار رهبري به كه نهضتي
و گستردهترين كرد ، راسرنگون مردم و ميهن ضد و ووابسته
در كه است جنبشهايي ميان از حركت مردميترين و عميقترين
.است داده رخ استعمار به وابسته استبداد حاكميت دوران طي
كه شد پيروز هنگامي در بود آن نماينده امام كه اسلامي
از خوشآيندي تجربه ايران ، ملت خصوص به محروم ، ملتهاي
آغاز در يا كه حركتهايي ;نداشت "مليگرا" و "چپ" نهضتهاي
پيشوايان نيت حسن همه با يا بودهاند بيگانگان دست ابزار
و وجدان و فرهنگ در ريشه نداشتن سبب به آن ، پيروان و
بيثمر يا شده منحرف زود يا دير مردم ، تاريخي باور
.ماندهاند
در آن مهجوريت و "ديانت" عسرت عصر در اسلامي انقلاب
به را اسلام ديگر بار و شد پيروز غالب ، تمدن و فرهنگ
استعمار ، افيون كه ملتي دهنده نجات و زنده ديني عنوان
ديني ;بازگرداند صحنه به بود گرفته را او استقلال و نشاط
مبتني حكومتي و استقلال آزادي ، عدالت ، به فراخواننده
نياز مبرمترين آنچه يعني -مردم ايمان و اراده و برخواست
مدعي ، جريانهاي و احزاب و مكتبها و بود محروم ملتهاي همه
.بودند مانده ناكام آن برآوردن از عمل در
اخير سال صد يك در خصوص به اسلام ، تاريخ طول در گرچه
سياسي و اجتماعي حيات در دين احياء كه بودند بزرگاني
به اسلام نهضت ولي دادهاند قرار خود همت وجهه را جامعه
هيچكدام با آثار و گستردگي عمق ، حيث از خميني امام رهبري
كار اگر.است برتر همگي از و نيست مقايسه قابل آنها از
وجهه هم باز داشت اجتماعي و سياسي جنبه فقط امام بزرگ
دين احياي اما بود ، درخشان و بزرگ ايشان شخصيت احياگري
.نميشود خلاصه آن وجهه اين در اسلامي انقلاب پرتو در
در روشنبين و زمانشناس انديشمندي عنوان به خميني امام
كجانديشيها با مخالف و زنده اسلام منادي عمل ، و انديشه
داشت ستيز همانگونه نيز متحجران با و بود واپسگراييها و
.او پشتيبانان و شاه با كه
رژيم سوي از هم.بودند حمله و موردخشم سو دو از نيز امام
حيات طومار انقلاب سرانجام كه وابستهاي رياكار ستيز دين
و اسلامي ايران آن ، فروپاشي با و پيچيد هم در را آن
شاه پشتيبانان ديگر و آمريكا با بيپرده آن ممتاز رهبري
.متحجر كجانديشان سوي از هم و گرفتند قرار روبرو
عمل و انديشه در خدا دين حقيقت مشكلات ، همه عليرغم اما
دلهاي و بازيافت را خود ديرين صفاي و شفافيت خميني امام
آيا و شد ، شگفتانگيز تحولي منشا و ربود را فراواني
و شارح خميني امام كه اسلامي است؟ اين جز دين احياي
به را آسمان از بريده شده زمينگير انسان بود ، آن نماينده
غلبه و مادي طبيعت در تصرف فن ، سلطه عصر در تا آورد خود
متعالي معنويت به ،"نفساني تمايلات اصالت" پندار
خشونت از گريز براي روءيايي عنوان به نه ولي بيانديشد
بلكه ميشود پنداشته اصلي واقعيت و واقعيت اصل كه ماده
گرفتار انسان سرنوشت ميتواند كه پايدار حقيقتي عنوان به
بر تنها نه كه دهد تغيير چنان را نفسانيت اسير و ماده
.كند پيدا كامل و كافي تسلط نيز خويش نفس بر كه ماده
ناتواني و بشري ايدئولوژيهاي عسرت عصر در خميني اسلام
و اقوام تمامي براي آزادي استقرار و عدالت تامين از آنها
در و سلطهگر ، قدرتهاي ددمنشيهاي رواج دوره در و ملتها ،
مردميترين انگيزه محروم ، ملتهاي بيشتر جمعي بردگي عصر
بزرگ ملتي سرنوشت عنان و شد عدالتخواه و بخش آزادي قيام
و مردم حكومت اولينبار براي تا سپرد او خود دست به را
به و كند تجربه خود بلند تاريخ طول در را حق و قانون
خواهد تحقق او همت و خواست مجراي از كه استقلالي و آزادي
دروني معجزهگر نيروهاي كردن آزاد با و بينديشد يافت
.شود دوران شگفتيساز جامعه ،
مصلح" ،"ديني مرجع" عنوان به خميني امام شخصيت تحليل
نيست كارآساني ،"مردمي پيروز انقلاب رهبر" و "دين احياگر
ميرسد تاريخ در ممتازي موقعيت چنين به كه شخصيتي و
همه شناخت كه است عظمتهايي و ژرف پيچيدگيهاي داراي "طبعا
هر به اما.است ناممكن حد در چيزي آن خصوصيتهاي و شوءون
شخصيت آن بهتانگيز فضاي به روزنهاي تا كوشيد بايد حال
همت و انصاف و انديشه كه بود اميدوار بايد و شود گشوده
وجودي شوءون و وجوه معرفي در پيش از بيش صالح صاحبنظران
آينده نسلهاي بخصوص و امروز نسل ياري به بزرگوار اين
.است نگرفته گرما امام آفتاب حضور از جانشان كه بيايد
علم -1
اين با نزديك از و ميشناسند را قم علميه حوزه كه آنان
"خميني" نام همواره آشنايند ، جهاد و اجتهاد پرطپش كانون
ايشان تدريس حوزههاي تنوع.ديدهاند تابناك و بزرگ را
نظر و فضل اهل اقبال و كمنظير رونق از نيز همگي كه
ذووجوه" شخصيت غناي و عمق حكايتگر است ، بوده برخوردار
تربيت و تعليم حوزه پروردگان از بسياري.است "خميني امام
سرآمدان از آنان از پارهاي و برجسته اساتيد از ايشان
تبحر و تضلعهستند ما روزگار در اسلامي معارف و علوم
ذوقي ، و نقلي و عقلي معارف و اسلامي علوم اصناف در امام
تاريخ طول در كه است رسانده جامعيتي چنان به را ايشان
.است نبوده فراوان آن همانند اسلامي فرهنگ و انديشه پربار
علوم مختلف حوزههاي در بزرگوار آن عميق و متنوع آثار
اثبات زحمت كه مدعا بر است روشني شاهد بشري معارف و ديني
.برميدارد مدعي دوش از را آن
عمل و سلوك -2
شعبههاي و شاخهها همه در امام عميق آگاهي و وسيع دانش
در ديگري ممتاز خصوصيت با عملي ، حكمت و نقلي و عقلي دانش
در كه خصوصيتي ;است يافته بيشتري شكوه و درخشش ايشان
با كه آنان.است شده تعبير "جهاداكبر" به ما ديني زبان
پهنه در عزيز آن كه ميدانند آشنايند خميني امام زندگي
گذرانده را مراحلي سلوك ، و عملي سير و نفس تربيت خيز خطر
.بودهاند اندك بسيار تاريخ ، طول در آن طيكنندگان كه است
فسرده جانهاي و شد اسلامي امت زندگي آفتاب كه امام جان
پيش بخشيد ، حركت و گرما خويش انوار به را شده تحقير امتي
واصل مرشدان و كرامت صاحب مربيان سوزان نفس از آن از
تلاش و عزم اثر در روشني اين و بود شده افروخته و روشن
و ساده زندگيگرديد افزون لحظه به لحظه امام شگفتانگيز
جان غلبه بر است گويايي شاهد امام ، مردمي و بيتكلف
تجلي كه جاني.نفس هواي بر او واصل عارف و آتشناك
عبد اين.ميكرد خيره را بيني حقيقت چشم هر آن پرهيزكاري
ريا رنگ به هيچگاه را عظمت و والايي اينهمه خدا ، صالح
مقدس سوز حقيقت آفت به لحظهاي را خود قدسي جان و نيالود
.نكرد گرفتار مابي
دارد ادامه
|