تماشاگر جذب به توجه
ميرباقري داود كارگرداني به "طلا دندون" نمايش به نگاهي
زائيده بيشتر نمايش اين شده تعبيه كاراكترهاي بدبختي *
مشخص نويسنده و اطرافشان جامعه تا است آنها خود وجود
روحشان به كجا از اشخاص اين تباهيهاي و سياهي كه نميكند
است يافته راه
و ميگيرد قرار صحنه هر انتهاي در كه مناسبي بكراندهاي *
يافتن پايان از بعد و ميكند مشخص را آن مختصات و فضا
به و است نمايش خدمت در و زيبا بسيار ميشود ، محو صحنه
ميدهد انتقال را صحنه آن فضاي خوبي
جديد فصل در كه "عشقآباد" نمايش تجاري موفقيت از پس
تماشاگران توانست سال 76 در كشور تئاتر دوباره احياي
نمايش ميرباقري داود اكنون كند ، جلب خود به را بسياري
اين.است آورده صحنه روي به شهر تئاتر در را "طلا دندون"
سالهاي در كه است قهوهچي "قنبر" زندگي حكايتگر نمايش ،
را مادرش يادگاري و ميدهد فريب را دختري انقلاب از پيش
پس است ، مردان خورده زخم حال كه "نيره".ميبخشد او به
به ميكند كار تماشاخانه يك در فرزندش آمدن دنيا به از
اتومبيل با برخورد اثر بر وقتي و ميگويد نه سياه عشق
زماني اما ميكند بزرگ را بلبل او فرزند سياه ميميرد ،
-خواندهاش پدر -سياه زبان از را مادرش داستان كه
معتاد مدتي از پس و ميپذيرد را قنبر پيشنهاد ميشنود ،
حال در و تئاتر دانشجوي كه دختري بين اين در.ميشود
است ، نامهاش پايان براي ايراني نمايش مورد در تحقيق
...و ميكند برقرار زندگي و بلبل بين دوباره پيوندي
بيان و است برخوردار كليشهاي داستاني از "طلا دندون"
براي آن از استفاده قصد نويسنده اينكه بدون داستان اين
جديدتر زاويهاي از حداقل يا داشته خاص مفاهيمي بيان
.است پيدا انتهايش ابتدا ، از باشد گرفته قرار بررسي مورد
از كند شيرين را داستان اين بتواند اينكه براي نويسنده
كلمات نوشتن و ساخت در استفاده و ديالوگنويسي در تبحرش
تكه و متلها كارگيري به و تهران پيش سال ده چند متداول
بهره دلنشين آهنگي با همراه استعارهها كنار در كلامها
كه كلامي.ميكند استوار كلام بر را خود نوشته و ميجويد
گوش ميتواند و است تعيينكننده و راهبر اثر جاي همه در
تاكيد متاسفانه اما.كند دعوت شنيدن به را بينندهاي هر
منجر بازيگر بيان بر تكيه به كه -عنصر اين بر زياد
پيش راديويي نوشته يك حد در را كار جاهايي در -ميشود
محروم همزمان شنيدن و ديدن لذت از را تماشاگر و ميبرد
وادار شنيدن به فقط را او دقايق بيشتر در و ميكند
.ميكند
صحنه بر آنچه هر اينكه كردن آشكار با را نمايش ميرباقري
حاضرين اينكه دادن نمايش با است ، نمايش "صرفا ميگذرد
خود براي را تئاتر اساتيد از يكي زندگي داستان صحنه ، روي
براي تمهيد اين از او.مينمايد آغاز ميكنند ، بازي او
نقش بازيگران تعويض نمايش ، همسرايان حضور انداختن جا
بازيگر يك به نقش چند كردن محول و اثر ميانه در "سياه"
به و نيست كارساز وجه هيچ به البته كه ميكند استفاده
بودن نمايش به مستقيم اشاره اين زيرا ميزند ، لطمه نمايش
بين پيوند و تماشاگر در باورپذيري حس صحنه ، اتفاقهاي
شدت به را واقعي زندگي و تماشاخانه سالن در حضور دقايق
بيننده چشم از تغييرها و تعويض اين زيرا.ميدهد تقليل
نقش بازيگر است110 آزاردهنده جاهايي در و نميماند دور
"امان" و "جهان" نوچههاي اثر ابتداي در كه نيز همسراها
دست از را خود حضور لزوم اثر ، ادامه در ميكنند بازي را
و نميكند وارد اثر به لطمهاي آنها حذف چنانكه ميدهند
كه است صحنه شدن پر خاطر به فقط كارگردان ميرسد نظر به
.ميگيرد خدمت به را نقشپردازان اين
سياه تصاويري -آثارش ساير مانند -نمايش اين در ميرباقري
اميد نقطه هيچ و ميكند ارائه آن مطلق شكل به سفيد و
اين در او.نميدهد قرار قصهاش بد شخصيتهاي براي نجاتي
ميكند تصوير فلاكتي چنان در هم را خوب شخصيتهاي حتي راه
مشكل بسيار تماشاگر سوي از آنها روحي سلامت قبول كه
بيشتر نمايش اين شده تعبيه كاراكترهاي بدبختي.مينمايد
نويسنده و اطرافشان جامعه تا است آنها خود وجود زائيده
به كجا از اشخاص اين تباهيهاي و سياهي كه نميكند مشخص
انگار كه ميكند مطرح طوري را آن و است يافته راه روحشان
با تولد بدو از و نوشت پيشاني صورت به اخلاقي مشكلات اين
.ميشود منكر را اطراف اجتماع و محيط تاثير و است آنها
همه اين از كه ميگيرد جا ذهن در سئوال اين اينجا در
جز سياهي از كه شود متولد ميتواند چگونه سفيدي سياهي ،
از يكي كه ارجمند اميريل بازي نمونه براي.برنخيزد سياهي
هيچوجه به دارد برعهده را نمايش اين اصلي نقشهاي
تصوير دارد ، قرار آن در "بلبل" كه را موقعيتي نميتواند
مورد در همچنين.برانگيزد را تماشاگر همدردي حس و كند
نشان نيست قادر كه فتحي مهدي مثل سابقهتر با بازيگران
.بدهد تواناييهايش همه و درخشانش سابقه از
دارد سعي تئاتر هنرمندان از ديگر بسياري مانند ميرباقري
تعاريف تمام با را آن و دهد جاي تئاتر دل در را نمايش كه
ارائه غربي درام يك شده تعيين و متداول چارچوبهاي و
مجلس يك اجراي جاي به او كه است خاطر همين به.نمايد
را نمايشنامه يك ايرانياش ويژگيهاي همه با روحوضي
اثر كل بر اينكه عوض به نمايشي ريختار اين و برميگزيند
جزيي و ميدهد تشكيل را آن از بخشي يابد ، تسلط و احاطه
ايراني نمايش -مقوله دو اين تبديل "اصولا.ميشود آن از
چندان اخير سالهاي در كه است تلاشي يكديگر به -تئاتر و
طيفي مقوله دو اين از كدام هر زيرا نرسيده نظر به موفق
كه ميبرد زيرپوشش را بصري نمادهاي و مفاهيم از خاص
حدودي تا حتي و نارسا ديگري در يكي گنجاندن و تعريف
تغيير ميتوان را اثر يك شكل زيرا.ميرسد نظر به اشتباه
در كه شد خواهد وارد لطمه آن اصالت به "مسلما اما داد ،
.ميكند صدق هم نمايش اين مورد
نمايشي ريختار به نيز را خود نگاه ميرباقري اينكه مهمتر
همواره روحوضي كه مفهوم اين به.ميكند تغيير حوضي تخته
گذاشتن سربهسر و خنديدن براي طنز از نمادي بيننده براي
نام به آنها از كه است مسايلي حتي و اجتماعي موضوعهاي
جاي به كارگردان بار اين اما.ميكنيم ياد جامعه مشكلات
نابودي سياهي ، همهاش كه ميدهد ارايه سوگنامهاي مضحكه ،
در كه عاميانه قصهاي نه است ، بدبختي به منجر تاريكي و
پيروزي و گنهكاران تاديب و بينهايت خوشي به انتها
.ميانجامد مظلومان
با درد و غم كه را سكه ديگر روي تا ميخواهد ميرباقري
آن به كسي كمتر شايد كه نمايي.بنماياند دارد ، همراه خود
شكل اين هنرمندان درون از كه دردي و غم يعني.بيانديشد
طنز همان اصل در كه ميبندد نقش برصحنه و ميجوشد نمايشي
انجام تحرك و شادي و نور در همهچيز آنكه با زيرا.است
در مصيبتي اما مييابد پايان خوشي و خوبي به و ميپذيرد
زندگي تصوير و صحنه پشت به نمايش اين.ميپرورد خود بطن
هر دل بخواهد آنكه جاي به و ميپردازد بازيگرانش واقعي
اشك به شادي از چشمش و بيايد درد به خنده از تماشاگري
.ميآورد درد به آنها ناراحتيهاي از را او روح بنشيند ،
از براي كه "سياه" بخش روشني و سپيد كلام علت همين به
و افشاگر سخنان شدن شيرين براي را طنز سرش ، ندادن دست
از دور و گزنده تلخ ، اينجا در برميگزيند طلبش اصلاح
.ميشود ادا شوخي هرگونه
شناسنامه يك ميخواهد نوعي به "طلا دندون" ميآيد نظر به
مكان علت همين به كه دهد ارايه حوضي تخته نمايش از
نمايشهاي حيات و رشد اصلي مركز در را اتفاق شكلگيري
بهانهاي اين اما.ميدهد قرار قهوهخانهها يعني ايراني
نمايش چارچوب و تعريف دادن قصد نه نمايش يعني.نيست بيش
و زمان كردن مشخص جهت در تلاشي نه و دارد را حوضي تخته
چگونگي و تاريخ تبيين و نمايش از نوع اين شكلگيري مكان
آيينها ، سراغ بهانه اين به نويسنده بلكه.است آن پيدايش
و صفات آن به كه را هرآنچه "اصولا...و ارزشها منشها ،
اين از تا است رفته ميناميم ، "گذشته" اخلاقي خصوصيات
.كند پيگيري را كلي هدف دو رهگذر
يك از خوبيها همه احياگر نوعي به ميخواهد او اينكه نخست
جهل از برخاسته اجتماعي نابسامانيهاي و خرافات ذكر و سو
-اولي بر ميرباقري تاكيد البته كه باشد ، دوران آن مردم
او ميآيد نظر به زيرااست دومي از بيش -نيكمرامي بيان
و بديها همه با را گذشتگان زندگي شيوه و منش اخلاق ،
.بزند آسماني رنگي آن به حتي و ميستايد ناهنجاريهايشان
ميكوشد و ميگذارد فراتر هم اين از پارا متن نگارنده
به جاهايي در و مقايسه به هم برابر در را اكنون و گذشته
گذشته به نسبت ستايشگر و مثبت نگاهي با و بگذارد قضاوت
تا و كند ارزيابي را نو نسل فرهنگي تغييرات و اتفاقات
.نمايد سرزنش و منكوب را آن نيز حدي
برقراري و ايجاد براي شكل اين به گذشته كشيدن پيش دوم ،
كه گونهاي به ميرود كار به قصه سراسر در نوستالژيك حسي
فرو قصه و خاطره از ورطهاي در را مسنتر مخاطب طرفي از
جوان بيننده براي سويي از و باشد دوران آن يادآور و ببرد
جلوهاي است ، ديده دست اين از تصاويري دوران آن از كه
گذر كه كند خاطرنشان او به و بياورد بوجود توجه قابل
البته كه است برده بين از را ارزشهايي و خصوصيات چه زمان
اگر باشد ميتوانست تامل قابل و زيبا بسيار نكته اين
عمل بيغرض و منصف دقيق ، بررسيگر يك عنوان به نمايش
القاء در سعي برگزيده خود كه تعريفي و نگاه با و ميكرد
.نداشت انديشههايش و مفاهيم
خود مفاهيم انتقال در "طلا دندون" زماني ديگر عبارت به
ديدن به داور عنوان به را تماشاگر كه شود موفق ميتوانست
فرض خود كه را هرآنچه بخواهد آنكه نه ميكرد دعوت نمايش
.كند تلفيق او به ميداند ، محقق و كرده
اين توانسته حد چه تا ميرباقري كه است اين موضوع حال
گذشت از بعد.بگنجاند اثرش اجرايي شكل در را مفاهيم
سهگانه ، وحدتهاي شكستن و ارسطويي نمايشهاي دوران
فضاي چندين خلق براي تمهيد اين از نمايشي آثار نويسندگان
.كردند استفاده عمل و مكان زمان ، جهت از متفاوت "كاملا
و گستردگي فضا ، آوردن بوجود در آسودگي اين اين ، بنابر
روز چند از نمايشگر گاه كه شد موجب را بديعي خلاقيتهاي
اما.كند ارايه دقيقه چند طي ميتوانست را سال چندين تا
هوشمندانه پيوستن مينمود دقيق بررسي نيازمند كه نكتهاي
انتقال اين كه طريقي به است يكديگر به صحنهها سريع و
را نمايشي حس ادامه و آشفته را ذهن وجه هيچ به وضعيت
داشته را كارايي بيشترين مكث كمترين با و نكند متوقف
"كاملا قصه پيشرفت با همراه شده ارايه مفاهيم تا باشد
به تماشاگر فكر در را لازم كشش بتواند و بوده هم به متصل
چفت هم به خوبي به بخشبنديها اين اگر اما.بياورد وجود
تاثير هم و ميرود ميان از نمايش يكپارچگي هم نشود ،
پيوسته اثر يك ديدن به تماشاگر چون نمايش ، قسمتهاي تكتك
وقتي مثال براي.هم از جدا صحنه چند تماشاي نه است آمده
به گذشته زمان در قنبر قهوهخانه صحنه "طلا دندون" در
...و "بلبل" خانه به حال زمان در قهوهخانه يا نمايش سالن
انگار كه ميگيرد انجام تاني با آنچنان ميخورد پيوند
ارزيابي و تماشا هم ، از جداي صحنه هر خواسته كارگردان
بسيار فيلم در تدوين كه همانگونه كه گفت ميتوان.شود
است ممكن يكديگر به نماها پيوستن در اشتباه و دارد اهميت
هم تئاتر در باشد ، داشته نقش مفهوم اساسي تغيير در حتي
از هوشمندي با بايد و دارد وجود زنده شكلي به پديده اين
.نشود خسته ذهن تا شود اعمال كارگردان سوي
ساخت به دست مختلف فضاهاي ايجاد و خلق براي نمايش طراح
در را نمايش از قسمتي و ميزند سطح اختلاف با صحنهاي
است نمايش سالن و قهوهخانه جلوهگر كه آن بالاي قسمتهاي
در ميشود ، بلبل و سياه خانه به مربوط كه را ديگر بخشي و
سطح اختلاف اين كه دانست بايد اما.ميكند اجرا آن پايين
و بالا زيرا.است نشده طراحي دقتنظر روي از و منطقي
-است بلندي مفاهيم انتقال از ، نمادي صحنهها بودن پايين
در حاليكه در -است بودن ارجح و تسلط آن جمله از كه
هم با صحنهها اجراي محل اينكه براي فقط "طلا دندون"
البته.است شده گرفته نظر در صحنه شكل اين كند تفاوت
و ميگيرد قرار صحنه هر انتهاي در كه مناسبي بكراندهاي
يافتن پايان از بعد و ميكند مشخص را آن مختصات و فضا
به و است نمايش خدمت در و زيبا بسيار ميشود ، محو صحنه
.ميدهد انتقال را صحنه آن فضاي خوبي
فر شيباني مازيار
|