شمس شكوه بلنداي
وگو گفت يك نقد
شمس شكوه بلنداي
(بخش واپسين ) مولانا خوش ياد
:اشاره
از گذشته هفته سهشنبه "مولانا خوش ياد" نخست بخش
مراحل بررسي به كه مقاله بخش آخرين اينك گذشت ، نظرتان
آن گسترده بينش آفاق و مولانا عارفانه سلوك مختلف
.ميگذرد نظرتان از دارد اشاره بزرگوار
لاهوتي حسن استاد
بيتي سه دو يكي "احيانا و نامي جز ما مردم عامه مولوي از
از كه مولوي از تنها نه.نميدانند چيزي مثنوي آغاز از
آن از بيش هم سرزمين اين ادب و فرهنگ بزرگان ديگر
چند ماهي لااقل بايد ايران ، در حقير ، نظر به.نميدانند
ما بزرگان از يك هر درباره حجم ، كم و كوچك چند هر كتاب ،
خواسته اين و است مولوي راجعبه ما سخن حالا.شود منتشر
ايران تمدن از كوچكي گوشه كه ميكنيم محدود مولوي به را
.اوست مديون ايرانيان و
و فرهنگ بزرگان آثار و افكار و نام وقتي كه نيست ترديدي
حلقه به يا و شود سپرده فراموشي بوته به ايرانزمين تمدن
عبارت به -شود محدود دانشپژوهان و دانشمندان از خواص
بزرگان آن از ايران مردم عامه ميليوني چند توده ديگر
كشورهاي انديشمندان هنري و فرهنگي تعاليم -بمانند بيخبر
سوي به مردم و ميكند پيدا رواج -غربيان خاصه -ديگر
چون ميجويند ، دوري خود فرهنگ از و ميشوند آنهاكشيده
.نميشناسند را آن
بعد سبب به و جمعيت شمار افزوني سبب به ما روزگار در
سريع حركتي خود از شدن بيگانه يكديگر ، از شهرها مسافات
گروهي رسانههاي و جمعي ارتباط وسايلاست گرفته
خودي تمدن و فرهنگ از بيگانگي حركت اين جلوي ميتوانند
است وسايلي بهترين از مجله و روزنامه و كتاب.بگيرند را
افزون سرعتش روز هر كه را حركت اين جلوي ميتواند كه
.كند سد ميشود
بيگانه نشريات ورود از جلوگيري و ماهواره تماشاي منع
وسايل اينگونه.دارد معكوس نتيجه بسا چه و نيست كافي
"مسلما كه ميكنند تبليغ را فرهنگي جهاني جمعي ارتباط
هرگز تماشا منع راه از آن با مقابله ولي نيست ، ايراني
ظريف ديهاي سي انواع ورود پنهاني مسيرهاي.نيست ميسر
اشاعهدهنده كه آنها ورود از جلوگيري و است فراوان
مقابله كار چاره.است غيرممكن است ايراني غير فرهنگ
چنان در ايراني تمدن و فرهنگ اشاعه يعني نيست ، فرهنگي
دسترسي آن به بتوانند ارزاني و سهولت به همگان كه وسعتي
ديگر راه روزنامهخواني و كتابخواني فرهنگ رواج.يابند
و گسترده دقيق ، برنامهريزيهاي به نياز كه است آن
.دارد درازمدت
كشورداري ضروريات از مردم رواني و روحي نيازهاي برآوردن
پنهان سبب به -ايراني تمدن و فرهنگ مظاهر اگر و است
برآوردن فرصت -مردم عامه بر ماندن ناشناخته و ماندن
و فرهنگ مظاهر نسازد فراهم را ايرانيان روحي نيازهاي
.ميكند پيدا خريدار ديگر ملتهاي تمدن
مولانا نوشتهاند ، تراجم و تذكرهها در كه چنان
متولد بلخ در قمري سال 604 ربيعالاول ششم در جلالالدين
پدر كه بود نگذشته عمرش از سال دوازده از بيش و شد
مريدان از جمعي و خانواده همراه قمري حدود 616 دانشمندش ،
بهاءولد ، به معروف خطيبي حسين محمدبن.كرد مهاجرت بلخ از
همين و بودند داده لقب العلماء سلطان را جلالالدين ، پدر
خود زمان نامدار عرفاي و فضلا از وي كه ميدهد نشان لقب
كه نيشابوري رضيالدين چون بزرگاني كه چنان است ، بوده
قرن علماي اجله از خود فيالدين و است شاگردان از يكي
.ميگفتند الائمه استاد را او كه است ششم
وخش و سمرقند به بلخ از خود مهاجر خانواده همراه مولانا
شاعر و عارف عطار ، ديدار به و رسيد نيشابور به سپس و
كه بود جا همين در است مشهور چنانچه و رفت خراساني بزرگ
استعداد به و ديد جلالالدين چهره در را نبوغ آثار عطار
وي به را خود "اسرارنامه" از نسخهاي و برد پي او شگرف
سوريه به جا آن از و شدند مكه راهي سپس آنان ، .كرد هديه
به سرانجام و گذرانيدند حلب و دمشق در چندي و رفتند
ملطيه ، در اقامت سال چهار از پس و رسيدند مركزي آناطولي
كيقباد سلطان حكومت مقر زمان آن در -لارنده در سال هفت
داشت فاصله قونيه با كيلومتر يكصد حدود كه.ماندند -بود
سكونت شهر اين در كيقباد سلطان دعوت به الدين جلال پدر و
در بعد سال دو اما پرداخت اسلامي معارف نشر به و گزيد
وقت اين در كه جلالالدين.گفت وداع را دنيا جا همان
بحث و درس و وعظ مسند بر پدر جاي به بود چهارساله و بيست
سنين اين در جلالالدين كه ميدهد نشان مطلب اين.نشست
علوم بتواند كه بود رسيده دانشوري از پايه بدان جواني
ديني مشكلات رفع براي و كند تدريس را خود زمان رايج ديني
مفتي زمان آن در او واقع در.گيرد قرار مراجعه محل مردم ،
آغاز پدر نزد كودكي از را خود تحصيلات كه بود عياري تمام
محضر در شام و حلب در و 628 سالهاي 618 بين و كرده
شادروان قول به و خواند دين علوم روزگار آن علماي
شده موفق نامهها اجازت اخذ به اندكي مدت در" گلپيناولي
و آثار فلسفه ، زندگاني ، جلالالدين ، مولانا] "بود
-1363-تهران -سبحاني توفيق دكتر ترجمه آنها ، از گزيدهاي
[ص 90
آن از پيش جلالالدين ، مولانا كه ميبينيم ترتيب اين به
آورد روي كردن عاشقي و شاعري به و يابد شهرت عارف به كه
منبر و تدريس برمسند يافته احاطه خود زمان ظاهر علوم به
و فقه پرداخت ، شريعت علوم طالبان تربيت به و نشسته وعظ
شهره پارسايي و طاعت و زهد به ميكرد ، تدريس دين علوم
مسلمان دينداران پيشواي و شهر مسلمانان مقتداي و گشته
كه است جهت همين به است ، مينوشته فتوا و گرديده قونيه
نشين سجاده" و زاهد را خود روشني به رباعياتش از يكي در
.ميخواند "وقار با
شاعر و عارف را او امروزه كه بزرگي مولاناي اين
پيش در طريقت راه كه آن از پيش و هرچيز از قبل ميخوانيم
شاني صاحب فقيه آورد ، روي عرفان و تصوف مكتب به و گيرد
به را مردم و ميداشته برپاي تزكيه مجلس كه است بوده
به و ميترسانيده خدا قهر از و ميخوانده فرا يگانه خداي
با يقين بهطور كه هرچند و ميآموخته شريعت آداب آنان
بوده آشنا عرفان و مكتبتصوف قواعد و اصول و طريقت مباني
"اصولا و نداشته آن ترويج و تعليم به كششي هيچ اما است ،
آن قواعد رعايت به را خود و بوده شريعت راه او راه
او به نيز بيشمار خلقي و است ميدانسته مقيد و پايبند
.مينشستهاند وعظش منبر پاي و ميكردهاند اقتدا
مولانا حساب بايد كه است آن مطلب اين ذكر از منظور
علم گرد كمتر كه عارفاني و صوفيان آن از را جلالالدين
از و ساخت جدا نكردهاند آن كسب در همتي و گشتهاند دين
طريق طي و معنوي عاليه درجات به رسيدن براي كه آموخت او
و قرآن از را شريعت قواعد بايد نخست اليالله سلوك و عشق
مكلف ديني فرايض و وظايف كليه به و فراگرفت عترت و سنت
هولناك نشيبهاي و فراز در تا ورزيد ممارست آن در و بود
اصول اول بايد و نيفتاد گمراهي و ضلال ورطه به طريقت
با را طريقت وخم پرپيچ راه بتوان تا كرد محكم را اعتقادي
بنابر.رسيد حقيقت به و كرد طي راسخ ايمان و عقيده ثبات
طريقت بعد است شريعت اول كه ميآموزد ما به مولانا اين ،
.حقيقت آنگاه و
در كمال و فضل از پايه اين به جلالالدين ، مولانا باري
هم "قبلا.شد روبهرو تبريزي شمس با كه بود رسيده شريعت
در قونيه ، در وي ديدار ولي بود ديده دمشق در را او گويا
افلاكي ، قول به) فروشان پنبه مدرسه گذر در قمري ، سال 642
كه شد وي حال انقلاب و دروني تحول آغاز (العارفين مناقب
شمس.يافت ادامه عمرش پايان تا شوريدگي و آشفتگي با
شنيد ، و گفت خلوت در جلالالدين با چه و بود كه تبريز
اما.است نيامده برون ابهام پرده از هنوز كه است رازي
بر آتشي مولانا دل در شنيد ، هرچه و گفت هرچه و بود هركه
يكباره را او منبر و وعظ و بحث و درس شيوه كه فروخت
را او شيدايي و مستي و شور و عشق سراسر زندگي و بسوخت
پي در و كرد "بادهجوي" و "ترانهگوي" را او كرد ، گرم
كه است پس آن از و انداخت جانش در ولوله حقيقت به رسيدن
تكيه مرادي و پيري و شيخي مسند بر جلالالدين مولانا
الله الي طريق سالكان ارشاد و دستگيري به و ميزند
اشعار ديوان يعني او ، سترگ اثر دو معروفترين.ميپردازد
است حالاتي حاصل "معنوي مثنوي" و (شمس ديوان به معروف)
روزي شبانه همنشينيهاي و گفتوگو و ديدار از پس وي كه
كه نيست روشن هنوز كه آنجا از.كرد پيدا تبريزي شمس با
دقايقي و سخنان چه تصوف عالم و بزرگمرد دو اين خلوت در
نيك.است ميشده مطرح روحاني مراتب و معنوي عوالم از
انديشههاي و "معنوي مثنوي" كه داشت يقين ميتوان
منعكس او غزلهاي در كه الهي معشوق به نسبت وي عاشقانه
ديگر ، عبارت به گفتوشنودهاست ، همان روشن نتيجههاي است
از كه است عشقي آتش آثار "شمس ديوان" يا "كبير ديوان"
بررسي.آمد پديد تبريز شمس با مولانا نفسي هم و همدلي
بينش آفاق كه ميدهد نشان "شمس ديوان" پرشور غزليات
به را ابد و ازل كه است گسترده چندان" جلالالدين مولانا
دهخدا ، ] "ميآفريند هستي وسعت به تصويري و ميپيوندد هم
.[محمد جلالالدين مولوي ذيل لغتنامه ،
كه آموزشي است كتابي واقع در او "معنوي مثنوي" اما
حالات و شمس ديدار از پيش دوره آثار آن در ميتوان
.ديد يكديگر با عجين و هم با توام را آن از پس روحاني
جمع خود در را دو هر طريقت ، و شريعت منظوم ، كتاب اين
عين در و است معرفت طالبان و طريق سالكان راهگشاي.دارد
.دارد تكيه شريعت قواعد و آداب رعايت بر حال
شريعت بر مبتني طريقت بيان يعني "معنوي مثنوي" حقيقت در
و اصول تبليغنيست آن در اثري طامات و شطح از هيچ كه
در ممارست لزوم دينداري ، و پارسايي آداب ديني ، مباني
ضمن اخلاقي بيشمار نكات بر تاكيد و مستحبات و واجبات
حضرت از ماثور اخبار و احاديث و قرآني آيات به استشهاد
از -عارفانه سلوك مختلف مراحل بيان با توام (ص)اكرم رسول
به مو به مو "خدا ملاقات تا پلهپله -فنا مقامات تا قتبل
تشكيل را مجموعهاي شيرين ، تمثيلاتي به و گرم الفاظي
.ميشناسيمش "معنوي مثنوي" نام به كه است داده
مكتوبات:است باقي هم ديگري آثار جلالالدين مولانا از
جمله از مختلف افراد به وي كه نامههايي حاوي (مكاتيب)
و است نوشته نيازمندان به كمك براي "غالبا و كشور بزرگان
دكتر آقاي جناب تصحيح به آن از پاكيزهاي چاپ "اخيرا
و تقريرات "مافيه فيه" ديگر.است شده منتشر سبحاني توفيق
از يكي كمك با ولد سلطان كه مولاناست محاضرات و مذاكرات
استاد شادروان تصحيح به و كرده تحديد را آنها مريدان
است سبعه مجالس آخرين و است شده منتشر و چاپ فروزانفر
مجموعه ايناست گفته منبر بر مولانا كه سخناني حاوي
بيشماري مشتاقان و طالبان گيتي سراسر در امروز ارزنده
عارفانهاي سلوك و بحث و درس عمر يك حاصل اينهادارد
از -خود پربركت حيات گوناگون دورههاي در مولانا كه است
چشم به است ، گرفته كردهفرا طي -پيري و جواني تا كودكي
به ما براي و است آموخته مشتاقان به و است ديده دل
كنيم افتخار آن به هم و بياموزيم هم تا است نهاده يادگار
گوشهاي عنوان به تا بكوشيم و داريم پاس را ارزشش و
در را آن خود اسلامي -ايراني فرهنگ و تمدن از تابناك
.بيفزاييم ارادتمندانش برشمار و كنيم معرفي دنيا تمام
وگو گفت يك نقد
در نيز و جاري ديماه دوشنبه 6 روز همشهري روزنامه در
ريشههاي عنوان با مطالبي معارف صفحه در بعد ، روز شماره
دكتر آقاي از گفتگويي ،(ع)علي امام خلافت عصر در تحولات
شده عنوان سخنان كه آنجا از.رسيد چاپ به فقيه رضوي سعيد
كه دانستم لازم خود بر بود ، شبههبرانگيز نكاتي حاوي
.شوم متذكر را مطالبي آنها ، از برخي روشنشدن براي
جاي هيچ در":گفتهاند محترم گوينده اينكه -1
قرابت به "مستقيما و "صرفا اميرالمومنين نهجالبلاغه
ايشان بلكه نفرموده استناد خلافت حق براي سببي و نسبي
شناسايي و اعتراف مورد كه خود ذاتي شايستگيهاي بر تنها
و دارد اساسي عيوبي "است فرموده تكيه بود نيز رقبا
كه است دور علما و خواص شان از اينكه اول.است شبههناك
كه است كتابي نهجالبلاغه كه كنند تصور عوام برخي همچون
هم حضرت آن نوشته تنها ضمن در و است (ع)علي حضرت نوشته
در فقط را (ع)امام نظريات و تعليمات و عقايد تمام و هست
نهجالبلاغه ارزشمند كتاب كه حالي در !يافت ميتوان آن
از برخي ايشان و است سيدرضي مرحوم گردآوري و تاليف
ادبي نگرش و ديد با را حضرت آن قصار كلمات و خطبهها
گفتار از بسياري آوردن از و كرده دستهبندي و جمعآوري
محدوده آن در ادبي لحاظ به و او ديد از كه حضرت آن
نيست پوشيده محققين بر و صرفنظرنموده است ، نميگنجيده
(ع)عليابنابيطالب همام امام از كه گرانقدري ارثيه كه
مطالبي آن از بيشتر بسيار خوشبختانه است رسيده بشريت به
كرده گزينش نهجالبلاغه مجموعه براي سيدرضي مرحوم كه است
غدير واقعه به (ع)امام استناد عدم ادعاي اينكه دوم.است
.نيست صحيح (ص)اكرم رسول توسط جناب آن جانشيني ابلاغ و خم
بلافاصله عليها سلامالله زهرا فاطمه اطهر زهراي "اولا
و دين صيانت و حفظ براي كه تلاشي سقيفهدر جريان از پس
به را غدير واقعه بارها بردند بكار امامت و امام از دفاع
به نيز (ع)اميرالمومنين و شدهاند يادآور پيمانشكنان
اعلان و ابلاغ به و كرده ياد واقعه اين از مكرر طور
تحت حضرت استنادات نوع اين كه جستهاند تمسك (ص)پيامبر
تاريخ در تواتر به و است معروف ايشان مناشدات عنوان
(ره) اميني علامه مرحوم و دارد وجود معتبر احاديث و اسلام
آورده را مناشدات آن سنت اهل مدارك به استناد با
.(تا 190 ص 159 ج 1 الغدير)است
با را نهجالبلاغه همين محترم گوينده كاش اينكه سوم و
كه شود روشن ايشان بر تا ميفرمودند مطالعه بيشتري دقت
و سببي قرابت به (ع)اميرالمومنين كتاب ، همين در "اتفاقا
اينجا در بنده كه فرمودهاند استناد خلافت حق براي نسبي
:ميكنم اشاره آن مورد چند به
براي را سقيفه در انصار و قريش احتجاج ماجراي كه وقتي*
قريش:كردند سئوال (ع)اميرالمومنين كردند ، نقل حضرت آن
گفتند كه شد داده پاسخ گفتند؟ چه (انصار سخنان مقابل)در
حضرت آنگاه.هستند رسولالله درخت و شجره (قريش)آنها
احتجاج درخت به !اضاعواالثمره و بالشجره احتجوا:فرمودند
نهجالبلاغه)!ساختند تباه و ضايع را درخت نتيجه و كردند
(خطبه 66 فيضالاسلام
:است آمده (فيضالاسلام نسخه)حكمت 181 در همچنين*
بالصحابه لاتكون و بالصحابه الخلافه اتكون !اعجباه و
والقرابه؟
از اما ميآيد بدست مصاحبت راه از خلافت آيا !شگفتا
نميگردد؟ حاصل (باهم) خويشاوندي و مصاحبت
آيا كه سئوال اين به پاسخ در ديگري بخش در ايشان -2
شده طرحريزي اجتماعي زمينههاي مبناي بر سقيفه ماجراي
كمك زمينهها اين رشد به كه بود حادثهاي آنكه يا بود
به را بينابيني حالت "اجمالا كه دارند مطالبي كرد ،
مدارك و تاريخ شهادت به حاليكه در ميكند القاء خواننده
سقيفه جريان تسنن ، و تشيع از اعم اسلامي فرهنگ در موجود
و تمهيدات قبل مدتها از و نبوده ريشه بدون اتفاق يك
كه داشته آنوجود براي دقيقي برنامهريزي و نقشهها
موضوع و است گرفته قرار عنايت مورد مربوطه كتب در "مفصلا
مختصر اين در و دارد همهجانبه و دقيق بررسي به نياز
.نميگنجد
كيشاني.ج
|