انقلاب مختلف ابعاد
(پاياني بخش) انقلاب مفاهيم و تعاريف
جاي به ماشيني شكلبنديهاي" كردن جايگزين راه از تنها
توانست نازي حزب كه بود "ارگانيك اجتماعي ساختارهاي
.سازد دگرگون چشمگيري نحو به را آلمان سنتي جامعه
بودند محلي وفاداري اصلي منابع كه را ايالتها نازيها
اتحاديههاي كردن عقلايي به آنان.برداشتند ميان از
را فردي زندگي جنبههاي تمامي پرداخته كارگري
.كردند سازمانبندي
و تاريخي منحصربهفرد اثر تنها دارندورف بررسي
ساختار تغيير برحسب را انقلاب كه نيست جامعهشناسانهاي
ساختار كه مختلفي آثار.ميدهد قرار بررسي مورد اجتماعي
بررسي مورد شوروي اتحاد در را انقلاب از پس جديد اجتماعي
نسبت ساختاري تحول مسئله كه ميدهد نشان دادهاند قرار
از سلسله يك در دويچرپاسخگوست نيز عملي تحليل به
انقلابي كارگر طبقه كه ميكند بيان چنين خود مقالات
نابود داخلي جنگهاي دوران درخلال شوروي اتحاد در اوليه
بود شده نابود كه طبقهاي جاي كردن پر براي.است شده
لذا ;مييافت رشد جديد انقلابي پرولتارياي بايد
اين جانب از زمان آن تا آنكه براي شوروي ديوانسالاري
گسترش از ناگزير گردد انقلاب "متولي" جديد پرولتارياي
آنچه از بيش قدرتي اعمال به" ديوانسالاري اين.بود خود
"است زده دست مينمود اعمال جديد قرون در دارا طبقه هر كه
يك تزاري كهن نظم و جديد حاكمه طبقه اين ميان اما.
در ريشه شوروي ديوانسالاري قدرت.دارد وجود اساسي تفاوت
اين سلطه برعكس ، ندارد آن كنترل يا ثروت مالكيت
;است مبتني سياسي توازن حالت يك برپايه "صرفا ديوانسالاري
ساختار هرگونه از كه است بنياني توازن ، حالت اين و
قداست بدان سنت و مذهب قانون ، كه مالكيت روابط پابرجاي
ساختار ترتيب ، بدين.است شكننده بسيار باشند بخشيده
آن بنيان كه گشته پديدار شوروي اتحاد در جديدي اجتماعي
.است سابق اجتماعي قشربندي نظام از متفاوت "عميقا
نهادها تغيير
زمينه در تصورات برخي به وابسته انقلاب تعاريف است ممكن
اجتماعي تحول از زنجيرهاي مور "مثلا.باشند نهادها تحول
.دارد قرار آن انتهاي يك در انقلاب كه است نموده ارائه را
كه ميشناسد تحولي نوع آن بهعنوان را انقلاب او
درگير را مردم از قابلملاحظهاي بخش" بوده ، خشونتآميز
."ميشود حكومت ساختار در دگرگوني ايجاد منجربه و ساخته
آن ساختارها ، كليتر تغيير از نهادها تغيير تمايز وجه
نهادهاي در تحولات برخي به اشاره نهادي دگرگوني كه است
ميتواند ساختاري تحول از منظور آنكه حال دارد ، سياسي
تحول ترتيب بدين.باشد جامعه كلي طبقاتي روابط تغيير
مانند دگرگوني ، از مختلفي انواع بر مشتمل است ممكن نهادي
يك شدن برچيده يا تاسيس آن ، شدن منسوخ يا سلطنت تغيير
قوه خاص وظايف در اساسي تغييري يا قانونگذاري ، مجلس
.باشد جامعه در قانونگذاري
يا ارزشها دگرگوني از نهادي تحول يك ساختن متمايز
است دشواري "كاملا امر اجتماعي ساختار در كليتر تغييري
سياسي نهادهاي تغيير كه كرد استدلال چنين ميتوان زيرا
ساختار و مسلط ارزشهاي در تحولي نمايانگر "محتملا
.است اجتماعي
نخبگان تغيير
كه است بعدي آن انقلابي تحول ابعاد كارسازترين از يكي
اين متوجه كه تعريفي.ناميد "نخبگان بعد" را آن ميتوان
ميزان و جامعه در رهبري خاص صورتبندي بررسي به است بعد
اين شايد.ميپردازد انقلاب دوره طي در رهبري اين تحول
انقلابي ، هر "مسلما ;آيد بهنظر آشكاري "نسبتا نكته
گروه در تغييري متضمن اصطلاح ، اين معمول كاربست مطابق
رهبري در تغيير ماهيت درخصوص ليكن.است حاكم نخبگان
اگر.دارد وجود گوناگون تئوريهاي بين عمدهاي اختلافات
تغيير آن سر يك در بسازيم ، نخبگان تغيير از زنجيرهاي
زنجيره ، اين ديگر انتهاي در.گرفت خواهد قرار اشخاص
خاستگاه تغيير متضمن كه دارد قرار نخبگان ريشهاي تغيير
.است نخبگان طبقاتي
مشروعيت و قانونيت
تصوراتي از دسته آن حاصل [انقلاب تعريف در] بعد پنجمين
.آنهاست تبلور سوريه نوع كودتاهاي كه است انقلاب مورد در
قدرت غيرقانوني و قانوني انتقال ميان تقابل به بعد اين
و گمراهكننده مسئله با حاشيهاي بهطور و ميشود مربوط
قانوني تحولي از وقتي.است ارتباط در مشروعيت كلي بسيار
ميگوييم سخن قانوني ضد يا غيرقانوني تحولي با تقابل در
قواعد [برضد يا] براساس كه داريم اشاره تغييراتي به
مشروعيت ولياست گرفته صورت جامعه يك سنتي يا و قانوني
مفهوم از اعم "معمولا كه است متفاوتي "نسبتا مفهوم
سوي از كه دارد حمايتي به اشاره مشروعيت.است قانونيت
ابراز نظام آن نقشهاي و سياسي نظام به نسبت جامعه مردم
را كردن حكومت "اخلاقي" حق حكام به حمايت ، اين.ميشود
.ميبخشد
نظريهپردازان تمام براي كه است مسئلهاي مشروعيت
كه ماركسيست نظريهپردازان براي مگر است دشواريآفرين
ميگويد رز.ميدانند زور بر مبتني "عمدتا را اقتدار
اين بر ميتوان را رژيم يك سوي از شده اعمال اقتدار نوع"
با كه مقرراتي با مطابق حد چه تا آن مردم كه سنجيد اساس
جهتگيريهاي اشاعه جهت در و است ارتباط در رژيم بقاي
از رژيمي اگر بنابراين."ميكنند عمل حكومت موءيد فرهنگي
سياسي برجستگي حائز" كه توده از اعضايي يا توده سوي
حفظ براي صورت اين در نمايد ، دريافت وسيعي حمايت "هستند
.داشت خواهد نياز اندكي بسيار نيروي به تنها جامعه در نظم
وجود رژيم آن مقابل در فراگيري مخالفتهاي اگر اما
اجبار از چشمگيري "نسبتا حجم به صورت اين در باشد ، داشته
مكتب يعني جامعهشناسي مكاتب از يكي.بود خواهد نياز
خود [مطالعه] اصلي مضمون را مشروعيت مسئله كاركردگرايي
.است داده قرار انقلاب درخصوص
دارند نظر توافق نكته اين بر انقلاب نظريهپردازان اغلب
كنترل شكست عبارتنداز تعريف به بنا "تماما انقلابات" كه
اين براي اساسي مسئله."حاكم نخبگان موجود گروه سياسي
مورد را سياسي كنترل فقدان بايد چگونه كه است آن دسته
ديگر نكته يك بر "لزوما آنان ولي.قرارداد تحليل و سنجش
انقلاب ، يك" كه عقيدهدارد چنين دان.ندارند اتفاقنظر
در مگر باشد داشته وجود نميتواند عقيم انقلاب يك حتي
حكومت حق خويش شرارت يا ضعف دليل به قبلي رژيم كه جايي
ميتوان را خاص استدلال اين."باشد داده دست از را كردن
"عمدتا انقلابات است معتقد كه دانست نقطهنظري معكوس
.هستند اجتماعي وسيع پايگاه فاقد گروههايي فعاليت حاصل
ويتنام در ويتكنگ انقلاب فرد ، قبول مورد ديدگاه براساس
.كرد تفسير متفاوت شيوه دو به ميتوان دستكم را جنوبي
و دانست داخلي مردمي قيام يك ميتوان را ويتنام جنگهاي
بينالملل كمونيسم توطئه از بخشي بهعنوان را آن يا
ويتنام از خارج نيروهاي را آن سوي و سمت كه داشت محسوب
وحشتزده توده حمايت فاقد و ميكردند طرحريزي جنوبي
.است بوده
ضد يا غيرقانوني انتقال با را انقلابي تحول اگر حتي
بهراحتي نميتوان هم باز بدانيم برابر قدرت قانوني
يا شكست نمايانگر هم رژيم خود چشم از انقلاب كه پذيرفت
انتقال بهعنوان انقلاب تلقي با "اولا.باشد رژيم نقص
از ناشي كه ميآيد پيش واقعي مشكل يك قدرت غيرقانوني
اين در بدينترتيب "محتملا كه است مواردي وسيع شمار
انقلاب تصور با همينطورميشوند گنجانده تعريف
سيرالئون يا داهومي در كودتايي هر افراد ، تغيير بهعنوان
امريكاي در نظاميان توسط قدرت بهدستگيري نوع هر نيز و
قدرتي انتقال چنين "ثانيا.بود خواهد انقلاب يك لاتين
آن سوي از شايد حداكثر و) قبلي حاكمه گروه چشم از فقط
رسميت به را گروه اين كه خارجي حكومتهاي از دسته
گروه ولي ميآيد ، بهنظر قانون با مغاير (ميشناختهاند
چنين تودهها حتي و آورده دست به را كنترل كه جديدي
معنوي مبناي كه اساسي قوانين از دسته آن.ندارند برداشتي
نيز جديد قوانين و مييابند تغيير سهولت به دارند اندكي
فقط لذا.شوند عوض ديگري قانون با بازهم است ممكن
در:كرد تكرار را ادواردز اشاره مورد نكته ميتوان
به.ميشود ديگر سيستمي جايگزين قانونيت سيستم يك انقلاب
وضعيتي در جديد رژيم رفت ، بين از سابق رژيم آنكه مجرد
.آورد بهوجود را خود خاص قانوني مبناي ميتواند كه است
يا آمد خواهد آن پي در نيز معنوي حمايت آيا كه مسئله اين
.است ديگري موضوع نه ،
خشونتآميز رويدادهاي و خشونت
اقدامات از عبارت تعريف بنابه انقلابات كه مورد اين در
.ندارند اتفاقنظر نظريهپردازان همه ميباشند ، خشونتبار
به "لزوما" انقلابي تحول كه دارد عقيده ادواردز "مثلا
اين اتخاذ در او اما ،"نمييابد تحقق زور و خشونت اتكاي
تودههايي تصور زيرا است ، طبيعي امر اينتنهاست ديدگاه
اشرار از را شهرها و آورده يورش شهرها اطراف از كه
نظير انقلاباتي كه است متداولي ذهنيت ميكنند پاكسازي
تصوير.است نموده تقويت را آن نيز چين و مكزيك انقلاب
نيز شده ترسيم شوروي معاصر هنر وسيله به كه روسيه انقلاب
قيام "عملا جباران زدن كنار براي كه است تودههايي تصوير
.نمودهاند
بردهاند بهقلم دست انقلاب درباره كه پژوهشگراني
و اصلي جزء خشونت كه دارند نظر اتفاق نكته اين بر "عموما
نوعي انقلاب" ميگويد دان.است انقلابي وضعيت لاينفك
درتعريف."است شتابان و خشونتبار تودهاي ، اجتماعي تحول
تشكيل را اصلي موءلفه خشونت نيز انقلاب از هانتينگتون
و رفته فراتر نظريهپردازان اين تمامي از كالورت.ميدهد
.ميكند تعريف خشونت عنصر بهكارگيري با "صرفا را انقلاب
توسل با حكومت تغيير از گونهاي "صرفا" انقلاب او نظر از
انقلابات است معتقد كه ديدگاهي با وي نظر."است خشونت به
در.ندارد تفاوت چندان هستند غيرقانوني تحول از شكلي
تشكيل را اصلي جزء خشونت نيز ، انقلاب ماركسيستي تصور
يك اصلي جزء را خشونت كه كساني از هيچيك البته.ميدهد
را خشونتبار اقدامات همه ميدانند انقلابي تحول
زيرا ;نميشناسند رسميت به انقلابي فعاليتهاي بهعنوان
دال كه همانطور.نيست چنين نيز درواقع كه است آشكار
تلويزيون دستگاههاي غارت كه ميخوانم وقتي":نموده بيان
است انقلابي خشونت از حاكي عملي اطراف ، فروشگاههاي از
به كه بهنحوي نمايش و سياست آيا كه ميكنم پيدا ترديد
است ممكن هرچند."نشدهاند آميخته هم به است دو هر زيان
مبناي ميشوند جوان يك خشونتبار اعمال موجب كه عواملي
اين با ولي گيرند قرار نيز انقلابي فرد يك رفتاري تمايل
از حمايت جهت در يا انقلابي خشونتآميز ، اعمال غالب حال
انقلاب ، باب در تصورات برخي براساس.نيستند انقلاب يك
يك كه ضداجتماعي رفتار نمايانگر است ممكن تمايلي چنين
.باشد است بيمارگونه حالت
نتيجهگيري
با ملازم انقلابي تحول "معمولا كه ابعادي تعريف ، بنابه
:قرارند اين از ميشود داده قرار آنها
جامعه اسطورههاي دگرگوني يا ارزشها استحاله -1
اجتماعي ساختار تغيير -2
نهادها دگرگوني -3
نخبه گروه افراد در چه رهبري ، صورتبندي در تغييراتي -4
آنها طبقاتي تركيب در يا حاكم
قدرت ضدقانوني يا غيرقانوني انتقال -5
وقايعي قالب در كه خشونتآميز رفتار حاكميت يا حضور -6
.ميانجامند رژيم فروپاشي به كه ميگردد آشكار
.ميشوند شامل را ابعاد اين از يكي از بيش تعاريف غالب
و ارزشها استحاله بهويژه جنبهها ، از برخي است ممكن
برعكس ، يا بوده ، ابعاد ساير متضمن اجتماعي ساختار تغيير
بايد همچنين.باشند داشته آنها بر دلالت ابعاد ساير
ارزشها دگرگوني يعني ابعاد ، اين از بعد دو كه شد متذكر
ميان در جنبهها شايعترين كه خشونتبار ، رويدادهاي و
تبيين در "محتملا انقلابند نظريهپردازان و مدلسازان
كه چرا ميدهند ، دست به را كمك و فايده كمترين موضوع
.است دشوار حد از بيش آنها عملي بررسي
در يا و نگنجانيم انقلاب تعريف در را بعد دو اين اگر
مورد را آنها عملي ، تعريفي به ذهني تعريف از گذار هنگام
خيلي انقلاب بررسي صورت اين در ندهيم قرار استفاده
ميتواند حالت اين در انقلاب:گرفت خواهد صورت سادهتر
تغيير يك آن طريق از كه شود تعريف فرآيندي عنوان به
رخ خاص جامعهاي در زمان از مفروضي محدوده طي در ريشهاي
:داشت دربرخواهد را زير دگرگونيهاي تحولي چنين.ميدهد
نهادهاي حذف -ب نخبگان ، طبقاتي تركيب در تغييري -الف
با يا و) ديگر نهادهاي با آنها شدن جايگزين و قديم سياسي
تغييري -ج و ;نهادها اين وظايف شدن دگرگون يا (نهادي هيچ
يا و طبقاتي آرايش در است ممكن كه اجتماعي ساختار در
انقلاب يك عظمت.شود جلوهگر درآمدها و منابع مجدد توزيع
ابعاد از يك هر در كه تغييري وسعت وسيله به ميتوان را
سنجش مورد است كرده بروز آنها از تركيبي يا و اخيرالذكر
.داد قرار
معني بدين هستند ، نيز عملي تحليل قابل فوقالذكر بعد سه
به واقع جهان در را آنها دشواري كمترين با ميتوان كه
همين خلال از است ممكن انقلاب تئوريهاي.گذاشت مطالعه
معيني جنبههاي اگر ديگر سوي از.گردند ايجاد عملي تحليل
آن اگر يا داد ، قرار بررسي مورد نتوان را انقلاب از
در نباشند مدل اصطلاحات با شباهتي هيچگونه متضمن جنبهها
كه ماند خواهند باقي مفاهيمي صورت به "صرفا حالت اين
كمكي هيچگونه انقلابي تحول از ما درك به "معمولا
خشونت و ارزشي تحول نهادن كنار اين ، وجود با ;نميكنند
و است برانگيزنده بسيار اصطلاحي انقلاب.نيست ساده چندان
را "افسانهاي" اعظم بخش نيز ارزشها و خشونت مفهوم دو
.است ملازم اجتماعي بارز تحولات با كه ميدهند تشكيل
تحولات ، برجستگي و ميزان مورد در كه گفت ميتوان تنها
ما به اغفالكننده جزء دو اين از بيش انقلاب ابعاد ساير
و ارزشها دگرگوني به توجه با علاوه ، به.ميدهند آگاهي
به "سابقا كه را بزرگي اجتماعي تغييرات ميتوان خشونت
تغييرات به نسبت ما درك عدم و خشونت عنصر فقدان دليل
اين در ميشدند حذف انقلابات جرگه از ارزشها ، در حاصله
.داد جاي طبقه
|