داخلي استبداد تثبيت خارجي تهاجم
(آخر بخش) ايران سياسي تاريخ در استبداد هاي ريشه
ناشي بدواند ريشه استبداد شد كهباعث ديگري عوامل اما
و مختلف زبان مختلف ، اقوام با ايران جمعيت تركيب از
يك هر كه گوناگون مذاهب اين كنار در.بود متفاوت فرهنگ
در كه گوناگوني شاخههاي و ميكوشيدند خود حقانيت در
مساله همين بود ، آمده بوجود مذاهب اين از يك هر داخل
مذهبي و قومي متعدد هاي درگيري و جنگها كه ميشد باعث
ما شهرهاي بيفكند ، سيطره كشور اين تاريخ بر بيشماري
مرزهاي بود ، شده تقسيم مذهبي مختلف مناطق به "اكثرا
محله در فرقهاي هر زيرا بود ، آشكارتر شهرها در مذهبي
مذهبي و قومي ساختار ترتيب اين به ميزيست ، خود خاص
تكهاي هر آن در بودكه شبيه پيچيده موزائيك يك به ايران
در كه اروپايي سياحان داشت ، متفاوتي رنگ و اندازه و شكل
نوع سه شاهد همگي كردهاند ديدار ايران از نوزدهم قرن
مذهبي كشاكش -بودهاند ، 1 ايرانيان ميان در تفرقهجويي
و چادرنشين ديرينه عداوت -غيرمسلمانان 2 و مسلمانان بين
.غيرايراني و ايراني زبان اختلاف -روستانشين 3 و شهرنشين
گلهدار و كوچنشين اقوام تهديد خارجي ، مكرر يورشهاي
عربها ، فيونها ، سكاها ، مكرر ، يورش ايران ، پيرامون
عامل يك..و تاتاران مغولان ، قراخطائيان ، سلجوقيان ،
است شده ايران در نظامي چنين آمدن بوجود براي قوي بسيار
چارچوب اين در و داخل در اجتماعي نيروهاي وضعيت ، اما
ناكامي باعث عاملي چه و است بوده صورت چه به سياسي
سياسي سيستم يك برقراري براي اجتماعي نيروهاي حركتهاي
كاركردي ضرورت كه پيشين عوامل كليه.است شده قانونمند
ذهني عوامل يكسري با ميدارد بيان گذشته در استبداد
آن فرايند كه آورده بوجود را پروسه يك و خورده پيوند
شكست علل از مختلف تحليلهاي در است ، استبداد مداومت
تودههاي ديگر و كشاورزان دهقانان ، گوناگون حركتهاي
از برخي شد ، ذكر گوناگوني عوامل استبداد برابر در مردم
ميگويند است فرهنگ شكل مذهب كه عقيدهاند براين مورخان
اطاعت ايجاد در اسلام از نادرست برداشت آموزههاي
مختلف اقشار جبرانديشي بيعلاقگي ، ناكامي ، موجب انفعالي
حاصل اسلام شناخت عدم از تحليل اين است ، بوده مردم
تحليل است ، ظالم و ستمگر عليه قيام دين اسلام چه ميشود
چنان مذهب فقط نه گذشته تاريخ همه كه است اين درستتر
وضع و كرده دروني را ستم كه ميكرد سنگيني مردم دوش بر
كه بود اين مردم تصور بهعلاوه و ميپذيرفتند را موجود
مردم بودند ، بدبين اجتماعي تغييرات امكان به آنان اكثر
جريان كه كنند داخل را چيزي زندگيشان در ميترسيدند
چون مردم اين بزند ، بههم را آنان آرام ولي پرمشقت
كه ميپنداشتند چنين بودند ، كرده عادت زندگي بهفشار
سنگينتر را آنان يوغ كه است اين براي فقط تحولي هرگونه
نكردهاند قيام فشاري چنين با روستائيان چرا كه اين كند
نگرفته خود به گسترده و تودهاي شكل شده قيام اگر يا و
ايران مقايسه در.برميگردد آن اجتماعي ساختار به است
يك ديدهاند ، خود به دهقاني كهشورشهاي كشورهايي با
از "غالبا ايران روستاهاي دارد ، وجود مهم تفاوت
كه آن حال و ميشود تشكيل بيزمين مزدوران نسقداران
روستايي شورشهاي شاهد كه كشورهايي روستايي جمعيت
زمين كه است متوسط دهقانان مهم طبقه شامل بودهاند
لازم تاكتيكي آزادي حداقل از ، او ميكنند كشت را خودشان
اين بر علاوه است ، برخوردار موجود وضع با درافتادن براي
يا خويش قدرت استواري براي را خود تلاش بيشترين مستبدان
ميبستند ، بهكار روستايي مجامع ديرين كوتهبيني حفظ
تحرك اربابان توسط به نسقداران كشت حق سلب با آنان
و داد بر تسلط با آنان ميكردند ، بياثر را جغرافيايي
با را دهقانان محليتماس آباديهاي در نسقداران ستد
اربابان بهوسيله همچنين آنان ميكردند ، محدود بازار
و بودند داده قرار اطراف جوامع و روستا بين واسطه كدخدا
محدودتر خارج دنياي به را دهقانان رابطه طريق اين از
از مانع روستائيان درميان ميانجيگري در حتي ميكردند ،
صورت به را روابط همه و ميشدند افقي سطح در آن حل
ميدادند ، انجام نمايندگانشان يا خود طرف به عمودي
از همچنان روستايي كوتهبيني حفظ براي مستبدان البته
به ديرين بياعتمادي مذهبي ، و زباني قومي ، شديد اختلاف
شيوهها ونميروديگر بخور كشاورزي استيلاي شهري ، آدمهاي
دوانيدن ريشه دلايل از ديگر يكي ايران در ميجستند ، سود
اجتماعي طبقات نااستواري و بيريشگي كه بود اين استبداد
انواع مذهبي تاسيسات به شبيه چيزي است نگذارده هرگز
بوجود مساعي اشتراك در اروپا قانوني مجلسهاي محاكم ،
مرور به را فرمانروايان و شاهان اختيارات و بيايند
و بباليد شرقي استبداد اينرو از.كنند محدود و محصور
در بزرگي مانع كه شرقي استبداد خشن شكل دوانيد ، ريشه
از آيد ، بوجود بود مردمان اقتصادي ترقي و پيشرفت راه
و رسوم با ريشهدار زميندار اشراف اروپا در طرفي
از مغرورانه و بودند يكهتاز جامعه در خود ، تشريفات
ميشد ، محسوب آنان به متكي و اشراف هرم راس كه پادشاه
اثري متكبر اشراف اين از ايران در اما.ميكردند حمايت
بودن باز و زمينداران نااستواري و سستي نبوده ، ميان در
زمينداري ، دوره در كه گرديد موجب آنان طبقهاي مرزهاي
نه جامعه در اروپايي ، سوداگران خلاف بر ايراني سوداگران
به كه چنان.باشند نيز معزز بلكه نشوند ، شمرده پست تنها
مگر هيچكس حشمت از سوداگران شوكت "معمولا تاريخ شهادت
خود همزيستي و دوام اثر بر نيست ، كمتر بزرگ اميران
تكامل گذشته ، ايران در سوداگران و زمينداران بهخود
يكديگر از درست اجتماعي طبقات نداد ، روي منظمي طبقه
.نيافت امكان ژرف اجتماعي تحولات و نشدند تفكيك
نگري جهان و روانشناسي پيدايي در استبداد ديگر طرف از
و بندان قداره چه است ، داشته عميق تاثير ايراني خاص
كردهاند ، حكومت كشور براين يكبار هرچندگاه كه قلدراني
جستهاند سود مردم كارهاي ثمره و دسترنج از تنها نه
مردم و شمردهاند ايشان وجود همه مالك را خودشان بلكه
و ندادهاند توسعه را خويش فعاليت و زندگي ثمرشان از
در هم اين علت ساختهاند ، مخفي داشتهاند كه هم را آنچه
كه هنگامي.ميگردد باز اجتماعي تامين نبود به اول وهله
كند ضبط را خانوادهاي نيست و هست بتواند قبلهعالم
و بكوشند حال عيش در ميتوانند تا ميدارد وا را مردم
متعارف ساده مردم اين بمانند ، باز خود وظايف به توجه از
.برميانگيخت گوناگون منفي و مثبت واكنشهاي به را
و اجتماعي زندگي در تحقير و اوامر با گاهي ايرانيان
يكي.ميپرداختند منفي مقاومت به فردي حيات جستوجوي
.است نموده رخ ما ادبيات در استبداد آثار از ديگر
خصايص از يكي.است ويژهاي نمود و جلوه داراي ما ادبيات
داريم ، شعر با كه است نيرومندي پيوند ايرانيان ما ممتاز
ابلاغ وسيله را آن و جستهايم سود شعر از همواره ما
شعر با ما كه معني بدين كردهايم ، خويش منويات و افكار
نتيجه در و كنيم بيان را مافيالضميرخود ميتوانيم بهتر
خلاف بر و بيگمان.كنيم پيدا ارتباط خود همنوعان با
زاده هنگامه به را خصوصيت اين ما پنداشتهاند برخي آنچه
را ما آنچه "محققا.نميآوريم جهان اين به خود با شدن
ما فرهنگ چگونگي كشانده آهنگين سخن به و كرده شعر مجذوب
ايراني انديشه تاريخ يا فرهنگ تاريخ بر مروري است
متفكران چگونه كه ميدهد نشان ما به را فراواني موارد
به و روبرتافته شنيدهاند ، و خوانده آنچه از"كلا يا ما
خشك تحقيقات موازات به اينكه يا و گرائيدهاند شعر
پناه نيز ، شعر احساساتيعني زبان به خود ومنطقي
كه خاصي فرهنگ چرا كه دريابيم اينكه براي.بردهاند
كرده تكامل و ظهور ما خاك و آب در است شعر آن عظيم تجلي
ناديده را تاثيراستبداد و را كشور تاريخ بايد است ،
متفكر كه ميشود موجب اجتماعي دشوار شرايط.نگرفت
در و بپردازد خود حوزه مسائل تبيين به آزادانه نتواند
مسائل به و دهد قرار غفلت مورد را زميني زندگي نتيجه
تاحدي "ضرورتا فارسي شعر بنابراين ميآورد ، رو لاهوتي
و شقاوتها و قساوتها و محروميتها و ناكاميها بيان
دنياي نكوهش و عمر ناپايداري و زندگي پوچي و حماقتها
در ديگر مهم نكته.است قبيل اين از مفهومهايي و دون
عزيزالدين" الكامل الانسان "در سياسي انديشههاي مورد
دل دنيا نعمت و دنيا بر كه بايد درويش اي است آمده نسفي
چيز هر كه نكني اعتماد جاه و مال و وصحت حيات بر و ننهي
يك بر ميگردد برايشان افلاك و است قمر فلك زير در كه
خود يا ماند درياي موج به عالم كار بهينه.نميماند حال
نيت و نسازد عمارت دريا موج به هرگز عاقل و درياست موج
عزلت ، ترك ، است صفت داراي 4 آزاد كامل انساننكند اقامت
.خمول قناعت ،
با كند آغاز را شاهنامه ميخواهد كه زماني نيز فردوسي
:مينويسد و است نگران زمان واقعيت به توجه
بيشمار كس هر از بپرسيدم
روزگار گردش از بترسيدم
بسي نباشد درنگم خود مگر
كسي ديگر به سپردن ببايد
نيست وفادار گنجم كه ديگر و
نيست خريدار كس را رنج همين
است ، قديم دوران در سياسي انديشههاي مورد در ديگر نكته
در چنانكه.است فرمانروا سياسي تحليلهاي اصلي محور
اين مصروف را خود هم تمام الملك نظام خواجه سياستنامه
دقيقتر بيان به يا فرمانروايي رسم و راه كه كند امر
راه اين در و دهد نشان را سياسي قدرت حفظ شيوه بهترين
قدرت خدمت در را اجتماعي حيات ديگر ساختهاي و شئون همه
مشروعيت و سياست خدمت در ديانت "مثلا.دهد قرار سياسي
به پادشاه توجه كه كرد تصور نبايد البته.ميگيرد قرار
ديانت بلكه است ، بوده دينداري باب از "اصالتا ديانت
و قدرت اساس به بخشيدن مشروعيت خدمت در است وسيلهاي
هيات قوام درباب خواجه نظر.مملكت و ملك گرفتن قوام
و تنش كه است سازگار قديم سياسي انديشه با اجتماعي
وحدت او تحليل مبناي و نميداند جامعه ذاتي را بحران
ميان پيكار و اصناف و طبقات به آن تقسيم و است جامعه
انقلاب انديشه كه شد يادآور بايد نيز را نكته اين آنها ،
سرنگوني و اجتماعي مناسبات و روابط قهرآميز تغيير يعني
علت اين به و ندارد جايي قديم دوران تفكر در سياسي قدرت
مدينه سياسي فيلسوفان آرمانخواهي كلي بهطور كه است
و واقعيت در كاربردي و نيست بيش آباد ناكجا يعني فاضله ،
سياسي نظام چنين "عمدتا تاندارد موجود جامعههاي متن
نظام بوده ، زندگي شئون كليه در پيشرفت و نوآوري مانع
در و كشانده زندگي شئون تمام به را اقتدار استبدادي
به نيز پدر درآن كه پدرسالار خشك نظام خانواده عرصه
را فرمانبردار بقيه و ميباشد مطلق مقتدر پادشاه مانند
صورت به آموزش چه ما آموزش نظام.است آورده بوجود
همان داراي نيز سنتي آموزش يا و كار حين در يادگيري
لاينفك جزء زور و اجبار و است بوده ها ويژگي و شيوه
.است بوده گذشته آموزشهاي
پايان به استبداد ميرفت اميد مشروطه انقلاب آغاز با
رقابت مهم بسيار عامل اما است ، شده نزديك خود عمر
همزيستي يا سرمايهگذاري ورود بحث و استعماري كشورهاي
به مختلف امتيازات دادن و سنتي و مدرن توليدي نظام
استبداد شد ، خواهد بيان كه گونه بدين استعماري كشورهاي
اروپايي دولتهاي كه امتيازهايي از.بخشيد تازه جان را
بيشترين باختري اروپاي سرمايههاي گرفتند ، ايران از
منظور به انگليسيها اول درجه در بردند ، آنها از را بهره
سالها از صنعتيشان كالاهاي فروش بازار به ايران تبديل
كالاهاي وروددادند افزايش ايران به را خود صادرات پيش
و دستي صنايع روي ويرانكنندهاي پيامد ايران به خارجي
نميتوانستند ديگر مصنوعات اين چون داشت ، ايران خانگي
انقلاب از بعد آورند ، تاب خارجي كالاهاي قدرت برابر در
شاه اختيارات كردن محدود براي قانوني چارچوب شدن درست و
.بود قانون حكومت اين از مانع خارجي "عمدتا عامل مستبد
شكلگيري و داخل به سرمايه ورود با كه صورت اين به
كنار در كمكم مختلف پيمانهاي تبيين و سرمايهگذاري
سرمايهداري با رقابت در كه كمتوان و كمتر توليدات
پيشرفت راه اوضاع اين پي دركردند خوش جا بودند ناتوان
و بزرگ كارگاههاي ايجاد منظور به داخلي سرمايهگذاري
بودند پيدايش حال در ايران در هنگام آن كه كارخانهها
كلي به دسترسي صنايع كارگاههاي.شد بسته كلي به "تقريبا
اروپايي كالاهاي رقابت پيامد ماركس كارل.رفتند ميان از
ضمن سال 1853 به ايران جمله از شرقي ، كشورهاي در را
داد ، شرح اروپا و چين در انقلاب عنوان زير مقالهاي
اول وهله در شد وارد ايران به كه زماني سرمايهداري
و بردارد را توليدي ملي نظام اين كه نداشت قصد "اصلا
اين كنار در بلكه بنشيند ، آنها جاي بر "مستقيما خود
طبيعي مواد از را خود سرشار منافع توليد واحدهاي
نظام يك چتر زير منافع اين آوردن دست به كه است برداشته
انگليس و روسيه كشور دو.بود آسانتر و بهتر استبدادي
پايگاه يك به احتياج سياستشان اجراي براي استعماري
.داشتند داخلي قدرت
اين چون باشد ، سرمايهداريداخلي نميتوانست پايگاه اين
در و بوده تضاد در آنان با خود منافع براي "طبيعتا طبقه
انگليس و روسيه پس نداشته ، دست در هم سياسي قدرت ثاني
تيولداران و خانان عمده ، مالكان يعني مسلط قشرهاي به
بسط براي آنها اجتماعي اقتدار از و يافتند پيوند بزرگ
تيولداران ، و خانان مادي تكيهگاه جستند ، سود خود قدرت
بخش صاحب شاه بود ، زمان آن توليد مهمترين يعني زمين
زمين صاحبان قدرت بر دربارش و بوده تيول و اراضي اعظم
بود ، استوار ملكدار روحانيون ايلي ، غير و ايلي تيولداران
مسلح عشاير اكثر و دربار ميان روس استعمار عمده طور به
به انگليس امپرياليسم و داشت نفوذ شمال عشاير بهخصوص و
ميكرد ، كوشش رسيده دوران به تازه طبقه بالاي قشر جلب
"ضرورتا ملي انقلاب جنبش سركوبي براي كشور دو اين البته
ايراني رجال استعماري نيروهاي.ميكردند سازش يكديگر با
درخدمت و پذيرفتند خويش گماشتگي و نوكري به را
.گرفتند كار به ايران خلق انقلابي تپشهاي فرونشاندن
اقتصادي وابستگي و استعمار فزونيجوئي و چيرهدستي
تاريخي پويش و جديد مولده نيروهاي زيان به ايران
اندكي شرايط پهلويها كارآمدن روي با اما انجاميدهاند ،
نيز دوران اين در استبداد يافتن قدرت دلايل و كرد تغيير
منطقهاي عنوان به ايران حفظ لزوم -از1 بودند عبارت
حكومتهاي نيز و نفتي مليتي چند شركتهاي براي حياتي
عامل تنها كه دولت اقتصادي سياسي قدرت افزايش -غربي ، 2
منبعي پيدايش -است ، 3 بوده درآمد توزيع و دريافت
وجود -عمومي ، 4 رفاه و مصرف واردات ، گسترش براي نامشهود
اهرم آن از استفاده و نفت قيمت رفتن بالا و نفت درآمد
كاذب ، رفاه يك و ايران كردن مدرنيسم شبه براي
و كرد هموار را اقتصادي نفوذ راه تجاري كاپيتولاسيونهاي
اختلالات صنايعبومي كردن متزلزل با نفوذاقتصادي
با پهلوي سلسله دوره اين در.آورد پديد شديد اجتماعي
تقويت جامعه برابر در را دولت و داشت همكاري خارجيها
اماساختار خارجي ، دول برابر در را جامعه نه و ميكردند
ايران سياسي ساختهاي با رضاشاه سوي از نيز شده ايجاد
و داشت تضاد سخت پيشين سلسله ساختارهاي بويژه سنتي
و كارآمد پايگاههايطبقاتي فاقد جديد رژيم نهادهاي
يك بود ، در مدني اين بنابر و مطمئن اجتماعي تكيهگاههاي
استبداد نيرومند وسايل زيرا بود ، قوي پهلوي دولت كلام
نهادهاي نتوانست چون بود ضعيف اما داشت ، اختيار در را
اين سازد ، استوار طبقاتي ساختار بر را استبدادياش
غرب از بيخردانه و ناشيانه پيشرفت الگوي تقليد و مسائل
كشور قطب در هم آن كشور در مدرنيسم شبه يك آمدن بوجود و
رهايي انقلاب نويد حاشيه ، در فلاكت و فقر شدن دامنگير و
كهن اين بر استبداد مرگ كهناقوس انقلابي داد ، را بخش
راه از دهه دو گذشت با اكنون.درآورد صدا به را سرزمين
آستانه ، در آزادي كسب و استبداد نفي ثمربخش و اميد پر
تا هستيم مدني جامعه تحقق و صحبت شاهد انقلاب سوم دهه
برابر جامعه و آزادي و عدالت ، به ايمان پناه در بتوانيم
راهگشاي و يازيده دست بيقانوني و ظلم از عاري و
.كنيم تكرار را جمله اين و شويم آينده نسلهاي
مهر به دهيم ، هم بهدست دست
.آباد كنيم را خويش ميهن
گوشبر فرهاد
.باشد مي موجود نشريه دفتر منابعدر
|