ملي فرهنگ و شاهنامه
فسايي رستگار منصور دكتر با گفتوگو در
توجه بيشترين مورد حافظ و شاهنامه اخير سال هفتاد در
قرار بازار و كوچه هوشيار مردم حتي و انديشمندان
ايران شاعران تمام از بيشتر شاعر دو اين زيرا گرفتهاند ،
آن مفسر و دارند ارتباط ايراني پنهان و پيدا فرهنگ با
.هستند
و دهنده شكل عوامل ملي ، فرهنگ زمينههاي شناخت :درآمد
هر برجسته مسائل از تاريخ فراشد در آن متفاوت كاركردهاي
روابط دهكده به جهان كه امروزه.ميآيد شمار به كشور
هر فرهنگي هنجارهاي و ارزشها شده ، بدل انساني و فرهنگي
كه روست اين ازميگيرد قرار جهاني داوري معرض در ملت ،
فرهنگ دادههاي ارزيابي و تحليل شناخت ، توصيف ، با بايد
در.درآوريم جهان فرهنگي تبادلات پهنه در را آنان بومي ،
كشورمان فرهنگي زوال و شكوفايي دورههاي شناخت ميان ، اين
ياري مهم اين در را ما ميتواند آنها عوامل بررسي و
.برساند
كهبار است متني شاهنامه پژوهشگران از بسياري نظر به
نزديك.ميكشد دوش بر مارا فرهنگي خودآگاهي و هويتشناسي
جمع در خاتمي آقاي محترم جمهوري رئيس پيش سال دو به
و شاهنامه درباره جالبي سخنان نيويورك مقيم ايرانيان
شايسته كه كردند ايراد ايرانيان فرهنگي و ملي هويت
.است ژرفنگري و انديشه
منصور دكتر با است گفتوگويي ميآيد ، پي از كه مطلبي
تاكنون كه -معاصر نويسنده و شاهنامهپژوه ;فسايي رستگار
فارسي به شاهنامه درباره وي از بسياري مقالات و كتابها
.بالا در شده ياد موضوعات از برخي درباره -است شده ترجمه
ارشاد محمدرضا :از گفتوگو
را شاهنامه آمدن وجود به فرهنگي زمينههاي بخواهيم اگر *
و شاهنامه آمدن پديد در عواملي چه چهارم قرن در بشناسيم ،
بود؟ موءثر آن نظم
از مسلمانان برابر در ساساني دوره ايران كه روزي از *
اصول به باور قبول عين در ايرانيان هميشه درآمد ، پاي
اجتماعي و سياسي عظمت و استقلال تجديد آرزوي در اسلامي ،
در راستا اين در وقفه بلا و بودند خود فرهنگي و
كوشش فرهنگي و اجتماعي سياسي ، نظامي ، مختلف زمينههاي
را خود ملي حكومت صفاري ليث يعقوب كه روزي از و ميكردند
ديرين آرزوي بخشيد ، تحقق ايران استقلال به و نهاد بنياد
دروني رقابتهاي عليرغم پس آن از و يافت تحقق ما مردم
كه ايران ، اجتماعي و فرهنگي -فكري مختلف جريانهاي ميان
شد ، سامانيان كارآمدن روي و صفاريان رفتن كنار به منجر
و ماند ثابت ايرانيان جويي عزت و استقلالخواهي سير خط
است اين حقيقت.كرد پيدا بيشتري عمق و توان و رشد پيوسته
با و متمدن ايرانيان با اموي اعراب تحقيرآميز رفتار كه
شد موجب كه دوران اين در ايراني عنصر مظلوميت و فرهنگ
و سياسي ديرين سابقه و يكسو از آيد وجود به شعوبيه نهضت
سال هزاران كه ايران چون متمدن ملتي اجتماعي و فرهنگي
و داشت انساني فرهنگ و تمدن بسط در كوشش و فرهنگي سابقه
اقتدار و برتري جهان قدرتمند و متمدن ملتهاي برابر در
بود شده سبب ديگر ، سويي از بود ، گذاشته نمايش به را خود
آن ، از بخواهند و نپذيرند را شكست آن ، مردم و ايران كه
خود عظمت و استقلال به بازگشت جهت در تازه پيروزي يك
اين سرآغاز ايراني ، مستقل حكومتهاي كارآمدن روي و بسازند
به سرزمين اين اقتدار و عظمت تجديد زمينهساز و بازگشت
اين از كامل حمايت عين در ايرانيان و ميآمد شمار
براي را لازم فرهنگي پشتوانههاي تا ميكوشيدند حكومتها
بيخبر نسلهاي و آورند فراهم خويش هويت تفهيم و تعميق
خويشتن شناخت به را ايراني فرهنگ و سنت و تاريخ از مانده
فرهنگي و سياسي استحكام وسيله بدان و كنند تشويق خويش
شاهنامه نظم و كنند تضمين طولاني ، آيندهاي براي را خود
.گرفت صورت هدف اين تحقق جهت در فردوسي ، وسيله به
در هم همزمان ، او ، انديشمند همعصران و فردوسي ترتيب بدين
با هم و ميكوشيدند ملي نوپاي حكومتهاي استحكام جهت
مجد تجديد تاريخي ضرورت به را مردم باورهاي آيندهنگري ،
و فكري بنيانهاي استحكام و ميكردند تقويت ايران عظمت و
.ميساختند فراهم خويش آينده و گذشته به را مردم فرهنگي
و عملي نشانههاي آيا گفتيد ، سخن شكست نپذيرفتن از شما *
هست؟ دست در زمينه اين در خاصي تاريخي شواهد
دارد ، آدمي وجود اعماق در ريشه "فرهنگ" كه آنجا از *
نميشود غافل خويش گذشته از هرگز متفكر و فرهنگ با انسان
با ايرانيان ميسازد ، خود راه چراغ را "فرهنگ" هميشه و
در تفكر و تدبر و تعمق و اسلامي والاي ارزشهاي بر تكيه
ولي پذيرفتند را آن و شناختند خويش منجي را تازه دين آن ،
نفوذ با و نكردند قبول را عرب اجتماعي و سياسي سلطه هرگز
حاصل كه خلفا ، نظامي و اجتماعي و فرهنگي -سياسي اركان در
در توانستند بود ، آنها فكري و ملي لياقتهاي و هوشمندي
رشد و توسعه چراغداران خويش ، سنن و آداب و فرهنگ حفظ عين
تعصب با كه حال عين در ايرانيان باشند ، اسلامي تفكر
مبارزه اموي جاهلانه برتريجوييهاي و عرب جاهلي
ياري اسلامي معارف و ادب و علم رواج به ميكردند ،
فراوان كتبي تاليف و ترجمه به "فارس احرار" و ميرساندند
دست خويش ملت رسوم و آداب و فرهنگ و تاريخ در عربي به
اجتماعي و سياسي عالي مقامات و وزارت به و مييازيدند
احياء را خود قومي حكومت شيوههاي حتي و ميرسيدند
فضيلتهاي و تقوا و باوري دين در ديگر سويي از.ميكردند
فارسي ، سلمان كه رسيدند مايهاي و پايه چنان به اسلامي
آنجا تا شد (ص)رسولالله نزديك اصحاب از و همنشين و همدم
مردم و شناختند خويش بيت اهل از را سلمان اكرم پيغمبر كه
.خواندند "الفارس اخيار" يا "احرارالفارس" را ايران
در رسول حضرت":مينويسد نزهتالقلوب در مستوفي حمدالله
از خلق ، جمله از گزينند گروه دو كه فرمود فارس [مردم] حق
و گويند عجم قريش را پارسيان و پارس عجم از و قريش عرب
چند و دانستي پارسي لفظ بسيار اكرم پيغمبر كه نوشتهاند
(ايرانيان:) پارسيان ستايش در است معروف كه است گفته لفظ
باشد آويخته ثريا از علم اگر كه":است جمله آن از كه
را زينالعابدين حضرت و مييابند را آن پارس از مرداني
حكم به برگزيده دو پسر يعني ميگفتند "الخيرتين ابن"
يزدگرد دختر "شهربانو" مادرش و حسين امام حضرت پدرش آنكه
سيرت و است بوده عدل بر (ايرانيان) پارسيان قاعده و بود
"...دهش و داد ايشان
و علمي شان به مسلمانان ميان در ايرانيان ترتيب بدين
ملتها ديگر رشك و غبطه مورد كه مييابند دست خاصي فرهنگي
كه ميشود سبب ويژه موقعيت همين و ميگيرند قرار
در و برآيند جويي استقلال صدد در سرعت به ايرانيان
كوششهايي فرهنگي و نظامي سياسي ، فكري ، مختلف پهنههاي
ملتي اولين و باشند داشته خويش فكر جهت در مداوم و مستمر
ميكنند جدا عباسي خلفاي حكومت از را خود حساب كه باشند
.ميروند استقلال راه به و
و ميدهد دست به ما فرهنگي هويت از تصويري شاهنامهچه *
است؟ معتبر امروزه حد چه تا تصوير اين
به ما فرهنگي و اجتماعي هويت از شاهنامه كه تصويري *
در ايراني عنصر كه است واقعيتهايي همان بيان ميدهد دست
سهم توانستهاند آن مدد به و است داشته خود تاريخ طول
.باشد داشته انساني فرهنگ و تمدن شكلدهي در عمدهاي
دستكاري فردوسي وسيله به ما ، هويت از شده ارائه تصوير
با او نيست ، همراه تحريفها يا مبالغهها با و نميشود
به آگاه ، و بيدار وجداني و فراوان امانتداري و وسواس
در كه ميپردازد شفاهي و كتبي مختلف داستانهاي نظم
با را او گفتههاي ميتوانيم ما امروزه و است اختيار
قرار وي استفاده مورد كه موجود كتبي آثار از برخي
.شويم آگاه او امانتداري عظمت به و كنيم مقايسه گرفتهاند
او.نميپردازد داستان ساختن يا داستان جعل به فردوسي
بنابراين ميكند ، روايت بسيار امانت رابا داستانها
روشن ، دقيق ، ميشود حاصل روايتها ، اين خلال از كه تصويري
:ميگويد جايي در او.است مستند و واقعي
نيز كاموس رزم كنون سرآمد
پشيز يك او از نفتاد و است دراز
شدي كم سخن يك داستان از گر
بدي ماتم جاي مرا روان
نيك چه شاهنامه ، در موجود وانديشههاي شخصيتها ،"طبعا و
و قرون طول در ايران ملت تاريخي "من" نمودار بد ، چه و
نامي چه كه اين از صرفنظر شخصيتها اين و است گذشته اعصار
يك آنها همه اما ميدهند نشان را بد ، و نيك دارند ، برخود
دارند اساسي مايه وجان مايه خمير يك و مشترك و اصلي پيام
را او زيستن سربلند و سرافراز مشكلات و ملت يك حيات كه
شاهنامه ، نمادين زبان در كه گيرم ميكنند ، بازگو
و باشند نداشته را ما زندگي امروزين واقعيتهاي قهرماناني
عمرهاي آنها قهرمانان يا دارند باور اژدها ديو ، جادو ، به
شگفتآفرين و خارقالعاده اعمال و باشند داشته طولاني
با ميتوانيم ما تفاوتها ، اين عليرغم اما...دهند انجام
در نهفته حقيقتهاي به سخنان اين راز و رمز و معنا كشف
شما كه پايداري و معتبر تصوير آن به و ببريم پي آنها
زندگي دستمايه را آن و يابيم دسترسي ميپرسيد ، آن درباره
در را رمز اين كليد خود فردوسي دهيم ، قرار خويش امروزه
:ميگويد باز چنين داستاني
بشنود داستان كاين خردمند
نگرود بدين گرايد دانش به
يادآوري معنيش چو وليكن
داوري شود كوته و رام شوي
بدشناس مردم را ديو مر تو
سپاس زيزدان ندارد كو كسي
مردمي ره از گذشت كس آن هر
آدمي مشمرش شمر ، زديوان
مخوان ديوش اكوان و خوان گوان
زبان؟ بگردد برپهلواني نه
حماسهها و اسطورهها پيام و زبان ما ، عصر در خوشبختانه
اساطير درباره مقاله و كتاب هزاران و است درك قابل بيشتر
از دانشگاهي و مدرسه هر در و است شده نوشته حماسهها و
كه آنجا تا ميشود گفتگو پهلواني و اساطيري رازهاي و رمز
مورد معنيدار بسيار و گسترده دانشي صورت به موضوع اين
و شدن علمي اين و ميگيرد قرار مترقي فرهنگي جوامع توجه
جنبههاي به ديگر اسطورهها ، بودن تحليلپذير و تجزيه
چشم به حماسي داستانهاي قبيل اين خارقالعاده و قهرماني
ميتوان وسيله بدين و نمينگرد افسانه و مبالغه و دروغ
در را انسان پيشگامانه و خلاقه تجربههاي و منش و فكر
امروزه.كرد درك خود معنوي و مادي حيات به بخشي سامان
منابع به شاهنامه تا گرفته گيلگمش از كهن حماسههاي
هر و شدهاند تبديل بشر هستي الگوهاي كهن شناخت معتبر
از بخشي مفسر ميتواند قهرماني و اساطيري عمل و حركت
قضا از آيد ، شمار به انسان هوشمندانه و معقول حيات
داستانهاي در خوارقعادات بهعنوان ما آنچه از بسياري
امروز انسان كه است همان ميدهيم ، قرار ترديد مورد حماسي
و كرد پرواز آسمان به كاوس روزي اگر است ، يافته دست بدان
روءياي يك طولاني عمرهاي ميكرد ، سقوط زمين به ناكامانه
به آن به رسيدن براي كه بود قهرمانان نايافتني دست
امور اين همه امروزه...ميپرداختند حيات آب به جستجوي
عملي و علمي تحقق كنوني ، انسان حيات در نوعي به
شاهنامه چون حماسي و اساطيري متون نتيجه در و يافتهاند
و عمل و فكر روشن نمايشگاه يك و جهاني و قومي سند يك به
روشن و صادقانه گزارش و شدهاند تبديل انسان انديشه
و فن و علم و تفكر و فلسفه و تاريخ در انسان موقعيت
به كهن ادوار مردم گروهي ناخودآگاه و جمعي روحيات بازتاب
را رويا ديگر ما امروز كه همانگونه به و ميآيند حساب
رمزو رويايي هر در روانكاو ، محققان و نميپنداريم بيهوده
انسان خود به انسان از را مهمي پيامهاي و فراوان رازهاي
جمعي روءياي يك را اسطوره نيز امروزه ميكنند ، درك
.ميدانند فردي اسطوره يك را خواب حتي و ميخوانند
عصر كه دارم بيان را نكته اين ميخواهم بدينترتيب
دريافت و خوانش و آن انديشههاي و فكر اعتبار و شاهنامه
كه توجهي و اقبال و است شده آغاز تازه آن ، اصلي مقاصد
هفتاد دراست امر اين موءيد دارد شاهنامه به حاضر نسل
و انديشمندان توجه بيشترين مورد حافظ و شاهنامه اخير سال
اين زيرا گرفتهاند ، قرار بازار و كوچه هوشيار مردم حتي
و پيدا فرهنگ با ايران شاعران تمام از بيشتر شاعر دو
چاپهاي.هستند آن مفسر و دارند ارتباط ايراني پنهان
اثر اين درباره كتاب و مقاله هزاران و شاهنامه بيشمار
است ، شده انجام كتاب اين بر كه توضيحاتي و شرح و جاودانه
من ميدهد ، نشان معاصر فرهنگ در را كتاب اين تاثير دامنه
درباره كه كارهايي ما دوره در كه ميگويم جرات به
هزار در كه است نوشتههايي برابر چندين است ، شده شاهنامه
همين از نيز حافظ.است آمده پديد مورد اين در گذشته سال
.است شده برخوردار ما مردم مساعد رويكرد و استقبال
دارد ادامه
|