آرزوها تحقق براي موانع فقدان ;آزادي
(آخر بخش) آزادي ارزش
دارد طولاني رواجي و سابقه آزادي واژه استعاري كاربرد
افراد از معدودي كه است اخير سالهاي همين در بالنسبه ولي
شدت به را مطلقه ، قدرت معناي به آزادي موانع ، "از آزادي"
را آن ميتواند اجتماعي نظام نوع هر كه فردي آزادي با
زمان آن از مفهوم خلط اين.كردهاند خلط كند ، تضمين
خود آراي در را آن عمد به سوسياليستها كه شد خطرناك
هستند ، يكي قدرت و آزادي بپذيريم اينكه مجرد به.گنجاندند
چنين با و نميماند باقي سفسطه براي حصري و حد هيچ ديگر
براي"آزادي" لفظ جاذبههاي از ميتوان كه است سفسطههايي
ميبرند بين از را فرد آزادي كه كارهايي از حمايت
ميتوان آنها كمك به كه فنهايي و فوت و كرد استفاده
بينهايت كرد ، محرومشان آزادي از آزادي نام به را مردم
قدرت فكر كه بوده مغالطهبازيها همين كمك به.بود خواهند
و است شده فرد آزادي جانشين اوضاع ، بر جمعي دسته
آزادي آزادي ، نام ذيل تماميتخواه ، يا توتاليتر حكومتهاي
.كردهاند سركوب يكسره را
به را "منع" لفظ كه است بوده اين بر رسم سنتي فلسفه در
كار به "آزادي" واژه تعريف در ما كه "اجبار" لفظ جاي
تحول كه است شده موجب امر همين و كنند استعمال ميبريم
صورت آساني به قدرت آزادي مفهوم به فرد آزادي مفهوم
به باشد مناسبتري واژه جهات برخي از "منع" شايد.بگيرد
معناي به لفظ اين كه باشيم داشته خاطر به هميشه كه شرطي
است بازدارنده كه را انساني عامل يك عمل كلمه ، دقيق
نكته اين معنا ، اين به "منع" واژهميگيرد فرض پيشاپيش
تجاوز نوع هر كه ميكند متبادر ذهن به مفيد شكلي به را
عمل ، از افراد بازداشتن از است عبارت "عمدتا آزادي ، به
به افراد واداشتن بر تاكيد "اجبار" لفظ كه صورتي در
به:دارند يكسان اهميتي جنبه دو هر اين.است خاص كارهاي
و منع فقدان را آزادي بتوانيم شايد دقيقتر ، بيان
محدوديت و منع واژه دو هر متاسفانه كنيم ، تعريف محدوديت
عمل بر ديگر انسانهاي ناحيه از كه تاثيراتي معناي به
ميتوانيم لذا است ، رفته كار به نيز ميشود واقع انسان
بگذريم آساني به منع فقدان عنوان به آزادي واژه تعريف از
و "آرزوهايمان تحقق برابر در موانع فقدان" آن جاي به و
اين.بريم كار به را "خارجي محظور فقدان" آن از كليتر
عملي اختيار به است آزادي تفسير با مترادف واقع در تعريف
.ميخواهم آنچه به عمل در
زيرا است برخوردار خاصي نحوست از آزادي مجدد تفسير اين
عمل در و عمده طور به هم هنوز كه كشورها از برخي عرف در
همين.است گذارده تاثير شدت به هستند ، خود آزادي حافظ
به آمريكا ، متحده ايالات "ليبرال" محافل در كه است تفسير
.است يافته عام قبول غالب ، سياسي فلسفه بنياد مثابه
جان و كامنز همچون نامداري و "ترقيخواه" فكري رهبران
قدرت ، يعني آزادي:ميگويد كه هستند مرامي مروج ديويي
يعني آزاديخواهي" و خاص امور اجراي در عملي قدرت
منفي جنبه" جز چيزي زور فقدان كه صورتي در "قدرتطلبي
رسيدن براي وسيلهاي مقام در فقط آن ارزش" و نيست "آزادي
".است قدرت همان كه است آزادي به
آن ، اصلي مفهوم به آزادي با قدرت مفهوم به آزادي خلط-5
و ;بگيريم يكي ثروت با را آزادي كه ميشود اين به منجر
ثروت ، مجدد توزيع خواست از حمايت براي "آزادي" واژه چون
اين از كه ميشود موجب خلط آن دارد ، فراوان جاذبهاي
خوباند دو هر ثروت و آزادي اگرچهشود سوءاستفاده جاذبه
خواستهاي به رسيدن براي و است همين نيز ما اكثر آرزوي و
دو ثروت و آزادي حال هر به ولي داريم ، نياز دو هر به خود
ميتوانم و هستم خودم ارباب آيا اينكه.جداگانهاند چيز
امكاناتي آيا اينكه و خير يا كنم دنبال را خودم خواسته
زياد كنم انتخاب را خود دلخواه ميتوانم آنها بين از كه
شخص فلان متفاوتاند ، كلي به سوءال معدود ، يا هستند
آلت جز چيزي ولي ميكند زندگي نعمت و ناز در كه درباري
از فقير كارگر يا دهقان فلان از بسا چه نيست ، فلان دست
زندگي خود دلخواه به بتواند كمتر و باشد برخوردار آزادي
.زند انتخاب به دست سودمندي شكل به خود امكانات از و كند
فلان اجرايي مدير يا ارتش فلان فرمانده است قياس همين به
برخي از و دارند فراوان اختيارات كه ساختماني عظيم طرح
عين در ولي كرد مهار را آنها نميتوان "احتمالا هم جهات
چوپان يا دهقان فقيرترين از است ممكن آنها آزادي حال
شوند ناچار خود مافوق از كلام يك شنيدن با باشد ، كمتر
بتواند كمتر دهند ، تغيير را خود نقشههاي و مقاصد همه
مهمترين كه چيزي مورد در و دهد تغيير را خود شخصي زندگي
.بگيرد تصميم اوست زندگي مساله
آن تعريف كنيم ، بحث آزادي درباره روشني به بخواهيم اگر
اين مردم همه آيا كه باشد سوءال اين بر متكي نبايد "حتما
هستند قوي احتمال به.خير يا ميدانند خوب را آزادي قسم
نيستند ، قائل ما نظر مورد آزادي براي ارزشي كه كساني
نصيب آزادي همين از عظيمي خير كه شوند متوجه نميتوانند
نفع به را آزادي اين كه آمادهاند لذا و ميشود ، آنها
است ممكن هم نكته اين حتي ;گذارند كنار ديگر مزاياي
شخص تصميم و تدبير وفق بر عمل ضرورت كه باشد داشته حقيقت
اما.فايده و مزيت تا بدانند گران باري نيز را خودشان
كس همه عايد آن سود اگرچه است مطلوب حال هر در آزادي
از مردم اكثريت بهرهمندي آيا كه ببينيم بايدنشود
آزادي همان كه است فرصتهايي از استفاده بر متكي آزادي ،
به "واقعا آزادي خواست آيا و ميگذارد آنان دسترس در
بسا چهخير يا است مردم اكثريت طرف از آن خواست اتكاي
اكثر كه نباشد چيزي حاصل همگان ، آزادي از حاصل فوايد
مفيد آثار بسا چه و ;ميدانند آزادي آثار را آن مردم
محصول كه باشد ما بر انضباط تحميل حاصل قدر همان آزادي
.بارزتر فرصتهاي ايجاد
واژه "آزادي" اقسام همه توصيف براي چون كه ميگويند
گوناگون اجناس اينها همه پس ميشود ، برده كار به واحدي
از بايد حال هر به كه است تلقيني گفته اين ;نوعاند يك
مايه آن از خطرناكي بسيار خزعبلات زيرا.جست دوري آن
نتايج مهملترين كه است لفظي دام يك حقيقت در و ميگيرند
سياسي قدرت يا قدرت معناي به آزادي.ميآيد بار به آن از
ما:نيستند فردي آزادي از واحدي قسم حالات دروني آزادي و
دست به فداي را خود آزادي فلان از مختصري نميتوانيم
مجموع در تا كنيم آزادي بهمان از بيشتري مقدار آوردن
البته.آوريم دست به است دو هر حاصل كه آزادي مقدار فلان
كرده فدا را خوبي چيز ميتوانيم بستاني ، و بده چنين دريك
كه بگوييم اگر اما.آوريم دست به ديگري خوب چيز عوض در و
عنصر اين كه بگوييم لذا و هست مشتركي عنصر دو اين بين
خشنترين محض ، تاريكانديشي ميگذارد ، اثر برآزادي مشترك
واژه چون كه است اين فرض زيرااست فلسفي واقعگرايي نوع
پس ميرود ، كار به شرايط و حالات اين توصيف براي واحدي
.باشد داشته وجود آنها همه ميان مشترك عنصري بايد "لزوما
عمده طور به هم ما دلايل ميخواهيم ، را حالات اين اگر
متفاوتي نتايج و آثار هم آنها غيبت يا حضور و ميكند فرق
فقط باشيم ، حالت آن يا اين انتخاب به ناگزير اگر.دارد
راهگشاي است ارزندهتر ما براي يك كدام كه ما خود تصميم
كلي طور به ما آزادي آيا بپرسيم اينكه نه بود خواهد ما
.خير يا شد خواهد بيشتر
"صرفا آزادي از ما كلي تصور كه ميشود اعتراض اغلب -6
اين به.است درست جهتي از اعتراض اين.دارد منفي جنبه
محظور قسم هر فقدان و آرامش امنيت ، صلح ، "مثلا كه معنا
مقوله در هم آزادي.دارد منفي وجه نيز خاصي شرارت يا
خاص مانعي فقدان مبين آزادي:قرارميگيرد مفاهيم همين
بسته فقط آزادياست ديگران توسط زور اعمال فقدان يعني
آزادي.ميشود مثبت وجه آن از ما استفاده نحوه به
دست بلكه نميكند تضمين برايمان خاصي فرصتهاي يا مجالها
احوال و اوضاع از استفاده نحوه تا ميگذارد باز را ما
.كنيم تعيين را خود پيرامون
خود آزادي ولي است ، متعدد آزادي از استفاده موارد چه اگر
كه ميشوند پديدار زماني فقط آزادي انواع.نيست بيش يكي
از عبارتند آزادي انواع اين:نباشد ميان در آزادي
و افراد از عدهاي كه ويژهاي معافيتهاي و امتيازها
نيستند ، آزاد بيش و كم ديگران كه شرايطي در گروهها ،
انواع تحصيل تاريخي ، نظر ازآورند دست به ميتوانند
آن امااست گشوده آزادي روي به راه كه است بوده آزادي
كند ، مجاز خاص اموري دادن انجام به را انسان كه آزادي
;دانست "ازآزاديها يكي" را آن ميتوان چه ، اگر نيست آزادي
در انسان بودن مجاز باغير موافق كه حال عين در آزادي و
به كردن عمل در انسان اگر ولي است خاص امور دادن انجام
اجازه به نياز آنهاست انجام به قادر كه كارهايي اغلب
آزادي بين تفاوت.يافت نخواهد موجوديت آزادي باشد ، داشته
هر به عمل آن ، در كه است وصفي بين تفاوت همان آزاديها و
كه ديگر وضعي و است مجاز نشده منع كلي قوانين با كه چيزي
باشد نداشته قانوني جواز "صريحا كه چيزي هر به آن در
.است ممنوع
كنيم ، نگاه بردگي و آزادي اصلي تباين بر ديگر يكبار اگر
وجه هيچ به آزادي منفي خصلت كه ميشويم متوجه درستي به
آزادي ، مفهوم كه كرديم اشارهنميشود آن ارزش كاهش سبب
اين معناي قديمترين ميبريم ، كار به ما كه معنايي به
يك جايگاه بين عمل در كه را تفاوتي اگر حالاست واژه
كمكي دهيم ، قرار مدنظر دارد ، وجود برده يك و آزاد انسان
حاضر ، حال در.بود خواهد آزادي از معنا همين تثبيت به
و اوضاع به كه آنجا تا معنا ، اين درباره ما اطلاعات
باستان ، يونان شهرهاي يعني آزادي جوامع كهنسالترين احوال
درباره كه متعددي اعلاميههاياست بسيار ميشود مربوط
روشن تصويري آمده ، دست به روزگار آن بردگان ساختن آزاد
بردگان ، ساختن آزاد.ميدهد دست به آن اصول مهمترين از
حقوق اين ترتيب.ميداد آنها به حق چهار ترتيب به
عنوان به قانوني پايگاه" اول:بود صورت اين به چهارگانه
توقيف برابر در مصونيت" دوم ;"جامعه مامون عضو يك
و ;"خود دلخواه محل در برده كاركردن حق" سوم ;"خودسرانه
".خود اختيار برحسب مكان تغيير حق" چهارم
نوزدهم و هجدهم قرون در كه چيزهايي اغلب شامل فهرست اين
حق.ميشود ميآمدند شمار به آزادي اسباب يا شرايط
اين به "صرفا نيامده ، فهرست اين در كه هم خصوصي مالكيت
برخوردار حق اين از هم بردگان حتي زمان آن در كه است علت
حق چهار آن بر هم را خصوصي مالكيت حق اگر پس.بودند
وجود كه را عواملي همه فهرست اين كه ميبينيم كنيم اضافه
در دارد ، ضرورت افراد بر زور اعمال از جلوگيري براي آنها
ساير درباره سخن فهرست ، همين در اما.برميگيرد
و نميشود گفته كرديم اشاره آنها به بيشتر كه آزاديهايي
آزادي جانشين عنوان به "اخيرا كه "جديد آزاديهاي" كل از
يك اگر كه است بديهي.نميآيد ميان به ذكري ميشوند داده
نمييابد دست آزادي به آورد دست به دادن راي حق فقط برده
به مگر جايي به را او نيز "باطني آزادي" از مقدار هيچ و
سعي آرمانگرا فيلسوفان اكثر اگرچه نميرساند بردگي مقام
.كنند اقناع مطلب اين عكس به نسبت را ما كه كردهاند
كه اختيار از درجه هيچ و رفاه و تجمل مقدار هيچ همچنين ،
طبيعي منابع بر يا انسانها ساير بر بردهاي است ممكن
خود ارباب مطلق اراده بر او وابستگي در كند ، اعمال
حاكم قوانين همان تابع فقط اگر اما.داد نخواهد تغييري
محدوديتهاي از وبتواند باشد شهروندانش همه بر
بتواند و آزاد كار انتخاب در و بماند امان در خودسرانه
ديگري گروه يا فرد هيچ باشد ، داشته خود آن از مالي و ملك
مجبور خود اوامر از اطاعت به را او نميتواند افراد از
.سازد
زور مفهوم معناي بر متكي آزادي ، واژه از ما تعريف -7
از آنكه مگر بود نخواهد دقيق تعريف اين و است اجبار يا
.بدهيم تعريفي نيز اجبار يا زور واژه خود
كلي تصورات يا افكار از برخي درباره موظفيم واقع ، در
درباره "خصوصا دارند ، سروكار زور يا اجبار با كه
ارائه دقيقتري معني كلي ، قوانين يا و احكام و خودسرانگي
به شبيه تحليلي جا همين در بايد منطق برحكم پس.بدهيم
اين مورد در داديم ارائه آزادي درباره كه تحليلي همان
اين از نميتوانيم كلي طور به چون دهيم دست به مفاهيم
دقيق معناي دادن دست به چون حال ، اين بارويم طفره كار
از پيش ناچار مينمايد ، بيحاصل كاري "اساسا اصطلاح يك
دنبال خشك وادي اين در را ما بخواهيم خواننده از آنكه
از ما كه تعريفي با آزادي چرا كه داد خواهيم توضيح كند ،
فقط كه است دليل اين به.است مهم بسيار داديم ، دست به آن
تعريف دادن دست به براي را خود هم كتاب ، دوم بخش آغاز در
يك قانوني وجوه آنجا در و گرفت خواهيم سر از آزادي دقيق
از معدودي جا اين در.سنجيد خواهيم را آزاد حكومتي نظام
يا زور درباره ما منتظمتر بحث بر مقدم كه ما ملاحظات
اختصاري علت به ملاحظات ، اين.ميكند كفايت است اجبار
كه بود خواهند جزمي قدري خواننده نظر در ناچار بودن ،
.كنيم ذكر هم را آنها دلايل بايد "بعدا
يا محيط كردن مهار "اجبار يا زور" واژه از ما مقصود
براي فرد آن كه است ديگري توسط فرد يك واحوال اوضاع
منسجم برنامه به كردن عمل از بيشتر ، زيان شرو از پرهيز
ديگري اين هدفهاي خدمت در كه ميشود وادار و ممنوع خود
به ميشود ، اوتحميل بر ديگري توسط وضع اين كه فردي.باشد
در را كوچكتري زيان يا شر ميتواند كه مورد اين استثناي
دانايي يا هوش ميتواند نه "اساسا كند ، اختيار وضعي چنين
يا مقاصد تعقيب به ميتواند نه و گيرد كار به را خود
است مفسده يا شر اجبار ، يا زور پسبپردازد خود باورهاي
و فكر صاحب شخصي عنوان به را فرد كه علت اين به "دقيقا
صورت به را او ميكندو حذف زندگي صحنه از ارزشمند ،
.درميآورد ديگري مقاصد تحقق براي محض ابزاري
مقاصد بتواند شخص كه معناست اين به فرد آزادانه عمل
است ، كرده تعيين او خود ودانش فهم كه وسايلي با را خود
كه باشد دادههايي اساس بر بايد عملي چنين و كند دنبال
نشده اعمال آن دادن شكل در ديگري شخص خواست يا اراده
شخص كه است شناخته حوزهاي وجود آزاد ، عمل فرض پيش.باشد
فقط فرد براي كه دهد شكل چنان را آن شرايط نتواند ديگر
ديگري همان كه انتخابي هم آن بماند ، باقي انتخاب حق يك
.ميكند تجويز او براي
كرد نظر صرف "كلا نميتوان هم زور اعمال از حال اين با
.است زور اعمال از جلوگيري راه تنها زور به تهديد زيرا
در فقط را اجبار مسئله ، اين حل براي آزاد ، جامعه در
كه ميشود سعي حال عين در و ميدهند قرار دولت اختيار
براي كه رود كار به مواردي در "منحصرا حكومت قدرت اين
.است لازم يكديگر بر خصوصي افراد زور اعمال از جلوگيري
كه ترتيب اين به است عملي يك راه از تنها مقصود ، اين
برابر در را افراد شناخته و خصوصي حوزههاي حكومت ،
حوزهها آن براي مرزي حدو و ميكند حفاظت ديگران مداخله
شرايطي خلق با بلكه خاص التزامي با نه اما ميسازد مشخص
خود خصوصي حوزه قوانين ، بر تكيه با فردبتواند آنها در كه
حكومت ، كه ميگويند افراد به هم قوانين اين و كند معين را
.كرد خواهد عمل چگونه مختلف احوال و اوضاع در
ناچار مقصود اين به رسيدن براي همچنان حكومت كه اجباري
امكان كه جايي تا.است رسيده حداقل به ميكند ، اعمال
تدوين آن راه كه ميكنند بيگزند را آن باشد داشته
قوانين اين موجب به حكومت عمل كردن محدود و عمومي قوانين
ضرورتي موارد ، اغلب در برفرد ، زور اعمال كه نحوي به است
دهد قرار موضعي در را خود فرد كه وقتي مگر نميكند پيدا
در تازه.گرفت خواهد قرار زور اعمال مورد ميداند خود كه
به آن تحديد با باشد ، ناگزير زور اعمال كه هم مقام آن
جداكردن با ياحداقل پيشبيني ، قابل و محدود تكاليف عرصه
را آن زيانبار آثار ديگري ، شخص خودسرانه اراده از آن
حكومت ، كننده اجبار اعمال همين حتي.ميبرند بين از اغلب
و هستند منجر و كلي قوانين به متكي و غيرشخصياند چون
بخصوص آحاد و افراد بر آثارشان نيز آنها تدوين موقع لذا
ميكنند پيدا را دادههايي حكم خود نيست ، پيشبيني قابل
آنها برمبناي را خود شخصي برنامههاي ميتواند فرد كه
و مشخص قوانين حكم به اجبار ترتيب ، اين به.دهد قرار
واحوالي اوضاع اثر بر كلي طور به كه قوانيني شده ، شناخته
قرار آنها در را خود اجبار موضوع شخص كه ميشوند تدوين
در افراد به كردن كمك براي ميشود وسيلهاي است ، داده
.ديگران مقاصد به رسيدن براي ابزاري نه هدفهايشان تعقيب
مهاجر محبوبه: هايكترجمه فردريش: نوشته
"آزادي تاسيس" كتاب از يكم فصل: منبع
|