فرهنگي خودآگاهي
يمين ابن آرامگاه
خويش سرنوشت بر حاكم و بوده خودش ايراني قوم كه هنگامي *
است مانده باقي وفعال زنده آگاهي خود بوده ، اين
از است ، گوناگوني نمودهاي از متشكل فرهنگ هر :درآمد
...و فنآوري علم ، فلسفه ، دين ، اسطوره ، هنر ، ادبيات ، :جمله
زيستي ، گونهگون نيازهاي برآيند فرهنگ معنا يك به
فرهنگ ، آنكه از گذشتهاست بشر معنوي و رواني اجتماعي ،
تحول ، راستاي در فرهنگ هر دارد ، فراشديناخودآگاهانه
.مييابد آن از خودآگاهي به نياز خود ، بالندگي و گسترش
و فرهنگي تحول پويههاي هنگامه در بهتر عبارت به
شناخت ، و فرهنگي خودآگاهي آن ، از حاصل شديد بحرانهاي
مطلبي.ميآيد بايسته فرهنگي دادههاي تحليل و ارزيابي
حصوري علي دكتر با است گفتوگويي ميآيد ، پي از كه
كتاب دو گذشته سال حصوري ازدكتر.فرهنگي خودآگاهي درباره
بازاركتاب به نشرچشمه توسط"ضحاك اسطوره"و "سياوشان"
.بود درآمده
.خوانيم مي هم با وگورا گفت اين
ارشاد محمدرضا :از گفتوگو
.است "فرهنگي خودآگاهي" درباره ما گفتوگوي دكتر آقاي *
داده دست به مفهوم اين از تعريفي است بهتر چيز هر از پيش
شما نظر به.بازشناسيم را آن شكلدهنده عوامل آنگاه و
چيست؟ فرهنگي خودآگاهي
سنتي رنگ عمده طور به فرهنگ اين.دارد فرهنگي ملتي هر *
گفت ميتوان.است مختلف نسلهاي كاركرد نتيجه يعني دارد ،
از است عبارت فرهنگي خودآگاهي.است تاريخي اندوخته يك كه
مثالي.آن كاركردهاي و ارزش فرهنگ ، اين شناخت ميزان
كه نوروز مثل داريم رسمهايي ما !كنيد فرض:ميزنيم
يا است كهن بسيار كه ميدانيم و است فرهنگ جزو "كاملا
سال هزار هشت به نزديك كه "قاليبافي" نام به داريم هنري
اينكه اما ماست ، فرهنگ از اجزايي اينها خوب.دارد سابقه
لوازمي آن همه و ميگيريم نوروز جشن چرا كه بدهيم تشخيص
كه آن بهداشتي بخش مثل بشناسيم ، است ، همراه نوروز با كه
يك خود اين..و فرش شستن تكاني ، خانه از باشد عبارت
هنگام كه ديگري كار يا دارد ، اهميت آن شناخت و است ارزش
و ميرويم هم ديدار به كه است اين ميكنيم ، نوروز مراسم
.ميگردد اجتماعي و فردي روابط تجديد نوروزوسيله نتيجه در
در و است ارزش با خيلي مساله اين به نسبت آگاهي حال
اجتماعيمان و فردي روابط به ما كه ميدهد نشان واقع
بيش روابط اين كه نميدهيم اجازه و ميدهيم اهميت چقدر
است فراوان گونهها اين از شواهد.بماند گسسته سال يك از
داشتههاي به نسبت ما آگاهي ميزان از نشان اينها همه و
اين اجتماعي گوناگون قشرهاي بين البته.دارد فرهنگي
همان "مثلا خاص مورد يك در حتي و است متفاوت آگاهي
آگاهي اين كه است اين مهم ، ولي روابط تجديد يا بهداشت
بخش عنوان به من كه ماست فرهنگ از بخشي اين.دارد وجود
كه هست هم بخشهايي.زدم مثال كاركرد داراي و فعال زنده ،
.رفتهاند ميان از و كردهايم غفلت آن از متاسفانه ما
و گسترده بسيار اطلاعات گذشته در ما آب ، فرهنگ مثل
در زمينشناسي خاص دانش يك داشتيم ، آب درباره عميقتري
آن از نمونههايي من كه داشته وجود آب با رابطه در ايران
نزديكي در شيراز جنوب در "مثلا.ديدهام فارس در را
تعيين را زدن چاه دقيق محل كه ديدم را پيرمردي كازرون ،
آنورتر متر ده اگر ميگفت كه است اين مساله و ميكرد
ما.ميگفت هم درست "واقعا و نميآيد در آب بزنيد ، چاه
.دادهايم دست از را دانش و آگاهي اين متاسفانه
ميكوشيم كه هست بسياري كردني طرح نكات شما سخنان در *
بفرماييد نخست.كنيم مطرح پرسش قالب در را آنها بهتدريج
فرهنگي موءلفه يك به نسبت اجتماعي مختلف قشرهاي اينكه كه
ميشود؟ ناشي كجا از دارند ، گوناگوني برداشتهاي و آگاهيها
"طبعا.ميگيرد سرچشمه آگاهي تفاوت از تفاوت ، اين خوب *
سمت دربار يك در هجري پنجم قرن در نمونه براي كه آدمي
زمان آن روستايي يك با آگاهي اين مراتب داشته ، نويسندگي
(دبير) درباري نويسنده آن كه چرا ميكرده فرق بسيار
در.بداند...و حديث قرآن ، ادبيات ، تاريخ ، كه بود مجبور
كه حالي در داشت نياز عميق و وسيع بسيار دانش يك به كل
يا بود خودش روستاي به محدود و شفاهي روستايي آن معلومات
فرق آگاهيها اين "طبعا.خودش اطراف روستايي تا حداكثر 5
.است ميكرده
و آگاهي سرريز هم آن و دارد وجود هميشه هم چيزي يك اما
سرريز اين و است پايين به اجتماع بالاي قشر از اطلاعات
.ميدارد نگه زنده را فرهنگ هميشه كه است
و تحول به طرفه يك شكل اين به نتوان كه ميرسد نظر به *
فرهنگ پژوهندگان بررسيهاي كه چرا.شد قائل فرهنگي پيشرفت
اثبات به دستكم را مساله اين فرهنگي مردمشناسان و مردم
سير اجتماع زيرين لايههاي در كه مردم فرهنگ كه رسانده
باورها راهكارها ، حاوي و پويا اصيل ، اندازه همان ميكند
و رسمي فرهنگ كه است زندگي به نسبت مردم ژرف احساسات و
بايد را فرهنگي فراشد و دارند تاثير هم بر دو اين "مسلما
.دانست آنها همكنشي فراورده
مردم توده طرف از كه نيست معنا بدين من حرف اين البته *
اين قضيه بلكه ندارد وجود آگاه قشر به نسبت واكنشي هيچ
همين از را خودش آگاهيهاي مجموعه آگاه قشر آن كه است
مردم توده و جامعه واقع در يعني ميگيرد ، زيرين لايههاي
يك كه كنيد فرض.هستند اطلاع منبع و آزمايشگاه نوعي به
درباره باسواد فرد يك از و ميشود ايران وارد خارجي
را او وي ، به دادن جواب جاي به فرد آن و.ميپرسد نوروز
و ميبرد مختلف جاهاي از ايران روستاي بيست مراسم به
از مراسم آن ديدن از خارجي آن كه دريافتي.ميدهد نشان
نسبت مردم متقابل عمل همان اين چيست؟ ميكند ، پيدا نوروز
از را خودش معلومات روشنفكر واقع در.است روشنفكران به
تطبيق و تحليل استنتاج ، قدرت منتهي ميگيرد مردم توده
.هستند بيبهره آن از مردم تودههاي كه دارد
.است داشته روندي چه ايران در فرهنگي خودآگاهي *
است؟ بوده چه آن زوال و رشد عوامل ديگر بهعبارت
سرنوشت بر حاكم خودش و بوده خودش ايراني قوم كه هنگامي *
هنگامي و مانده باقي فعال و زنده آگاهي اين بوده ، خويش
هجوم ازقبيل تاريخي گوناگون دلايل به ايراني قوم كه
چيرگي يا و طولاني خشكساليهاي پيدايي بيگانه ، اقوام
از نبوده ، خود سرنوشت بر مالك -اخير سده چند در -استعمار
فراموشي نوعي درواقع و ورزيده غفلت فرهنگي داشتههاي
اگر كه گفتم آب ، مثال در پيشتر من.است آمده پديد فرهنگي
عميق چاه بوديم ، نبرده ياد از را فرهنگي سنت اين ما
زنده همچنان ما قناتهاي امروزه و نميآمد ايران به "اصلا
زمان اينكهدر به ميدهم توجه را شما نيز و بوده فعال و
نتيجه و ندارد امروزه ولي داشته ، فاضلاب شيراز كريمخان ،
و زده بيرون آن جنوب از شيراز فاضلابهاي آب كه شده آن
و سي:ميپرسم شما از.است كرده ويران را زيادي خانههاي
را عظيمي سرمايه ما غفلت اين كجاست؟ تهران قنات رشته سه
.است داده باد به
هنر ، كنيم ، بخش شكلدهندهاش عناصر به را فرهنگ اگر *
من پرسش.دربرميگيرد را...و دانش اسطوره ، دين ، ادبيات ،
در يادشده فرهنگي عناصر ميان از ايران در چرا كه است اين
يافته بيشتري نمود شعر ، هم آن و ادبيات مانند برخي بالا ،
از را شكوفايي دورههاي اگرچه دانش و علم مانند برخي و
نشدهاند؟ بدل فرهنگي قوي سنت يك گذراندهاند ، به سر
تاثير زير ميگوييد ، شما كه احوالي و اوضاع اين تمام *
مردم كه وقتي يعني.مييابند نمود سياسي و اقتصادي اوضاع
دارند ، مرفهي "نسبتا زندگي و خوبي درآمد بوده ، ثروتمند
علم همچنانكه.شكوفاست بسيار فرهنگ ساماني ، دوره مانند
دانشمندان و نويسندگان شاعران ، ساماني دوره در.شكوفاست
و ابنسينا چون دانشمنداني حتي آمدند ، پديد بزرگي
حتي.شد گذاشته دوران آن در كارشان پايه ابوريحان ،
ساماني دوره در شاهنامه.است ساماني دوره شاعر فردوسي
كه دورههايي در برعكس اما و است رسيده بهپايان
وضع و مغولان و تركان دوره مثل بوده زياد سختگيريها
بار آن جامعه است ، خراب چپاول و غارت دليل به اقتصادي
مثل هنري است ممكن.ندارد را همهجانبه و فرهنگي غني
به صوفيانه ادبيات يا پادشاهان علاقهمندي دليل به نقاشي
دوره همين در شما ولي بكند رشد اجتماعي سرخوردگيهاي دليل
. و علم موسيقي ، شعر ، نقاشي ، كه نميبينيد تركان و مغولان
اول دردرجه فرهنگ رشد بنابراين.شوند شكوفا همزمان..
و اجتماعي و اقتصادي اوضاع به بستگي و بوده محيط مولود
بينجامد طول به فرهنگي غفلت اگر كه اين دوم و دارد سياسي
سال صد.ميزنم مثالي.ميشود سپرده فراموشي به كلي به
مواد و وزعفران روناس پياز ، پوست با روستايي بچههاي پيش
اما ميكردند ، رنگ تخممرغ عيد شب براي ديگر سنتي رنگي
گواش با هستند ، كار اين به علاقهمند كه بچههايي امروزه
بويژه طبيعي رنگ آن كه درحالي.ميكنند نقاشي روغن رنگ و
را فريبا و شگفت و زيبا بسيار رنگآميزي يك پياز پوست با
كه است اين مساله چيست؟ اينجا در مساله خوب.ميداد بدست
فرنگي رنگهاي بهسوي و كشيديم دست سنتيمان رنگرزي از ما
از هم و داديم دست از را فرهنگ يك هم نتيجه در.رفتيم
زيست محيط به پيش از بيش نيز و كرديم زيان اقتصادي نظر
بوده آلاينده "كاملا شيميايي رنگهاي كه چرا رسانديم آسيب
با منافاتي شدهاند ، گرفته طبيعت از كه طبيعي رنگهاي ولي
.ندارند طبيعت
آن در جامعه وانديشمندان روشنفكران نقش دكتر آقاي *
اينان آيا است؟ بوده چه ايران در فرهنگي بحران دورههاي
داشتههاي به نسبت خويش معاصران به آگاهيدهي در
بودهاند؟ كوشا فرهنگيشان
برابر در هماره ايراني انديشمندان ازجمله و ايراني قوم *
به و داشتهاند مبارزه مغول و ترك استبدادي حكومتهاي
به خراسان در كه مغولي ميبينيد ، شما كه است دليل همين
در.ميسازد مسجد اصفهان در نميكرد ، رحم هم گربه و سگ
.سازند تلطيف را آنان روحيه تا ميكوشيدند ايرانيان واقع
رواداري ، ميخواهد كه است آدمي حافظ ، مانند فردي حتي يا
حاكمان به را ايرانيان انساني خصايل ديگر و وفا گذشت ،
:مطلع با غزلي در حافظ خطاب "مثلا كندو جبارمنتقل
ماند نخواهد غم ايام كه مژده رسيد
ماند نخواهد نيز چنين و نماند چنان
يا دارد وجود غزل در "كاملا شواهدآن و است حكومت به
:ميگويد كه هنگامي
را همه ميزند شمشير به پردهدار چو
ماند نخواهد حرم حريم مقيم كسي
را همه است قرار اگر كه ميگويد مغول به حافظ اينجا در
واقع در.نميماند نزدت كسي بزني ، شمشير با برت و دور از
طبيعي البته و است داشته را خشونت با مبارزه وظيفه حافظ
ثروت و قدرت از بهرهور "طبعا كه نظامي با مبارزه كه است
در را خودش تلاش ايراني قوم ولي نيست ، آساني كار است ،
بوده موفق هم بسيار مواردي در و داده انجام تاريخ طول
لذت تيمور فرزندان از بينهايت انسان كه حدي به است ،
اينان حمايت با هرات مكتب مينياتور "مثلا كه زيرا ميبرد
مانند شدند يك درجه خطاط اينان از برخي حتي يا و شد پيدا
.ميرزا بايسنقر
توسل با نه البته جامعه وضع بهكرد و اصلاح روحيه اين *
گفتگو ، رواداري ، فرهنگ از بهره با بلكه ترس ، و خشونت به
و فرهنگي پربار بنيان يك از حاكي خود نرمش ، و مدارا
:مورد دو اين ميرسد نظر به و است معنوي و مادي غني ميراث
شيوه و سويي از فرهنگ و جامعه اصلاح به وظيفه احساس
آنان آگاهي نشانگر ديگر سوي از راستا اين در مداراجويانه
كه است اين من پرسش.است بوده خويش فرهنگي ميراث به
داشتهاند؟ خود از تاريخ طول در تصويري چه ايرانيان
ايراني ، .كردم اشاره صحبت اول در تصوير اين به راجع *
قوم خوباست داشته متنوع و گسترده و ريشهدار فرهنگي
يمن تا قفقاز شمال از و تبت تا فعلي عراق شمال از ايراني
اين به سرزمين اين در.است ميكرده زندگي آفريقا حتي و
:ميزنم مثالي.ميبينيد تقويم چندگونه حتي شما وسعت
در همزمان داشتند ، محاسباتي خورشيدي تقويم ايران شمال در
جنوب در و بود سهيل طلوع آن مبداء كه زراعي تقويم فارس
يكي كه برويد پامير به اگر يا.داشتند دريايي تقويم ايران
.ميبينيد ديگري تقويم آنجاميزيستند ، در ايراني اقوام از
ايران از كهني گوشه بازمانده كه افغانستان در اكنون هم
گستردگي و تكثر اين.است رايج تقويم سيزده درحدود است ،
.است ميداده رواداري ايراني قوم به
گوناگون لهجههاي و گويشها شما:ميآورم ديگر مثالي
لري ، كردي ، مازندراني ، : مثل بگيريد نظر در را ايراني
پايه و كليدي واژههاي اينها خوب... و راجي بلوچي ،
ودر هستند يكي اصل در كه ميدانند و ميفهمند را يكديگر
ايرانيان روزگاري روزي كه همانگونه.ميفهميدند هم قديم
اين به.هستند قوم و اصل يك از كه ميفهميدند هنديان و
تكثر و تنوع و است ايراني كه ميدانسته ايراني يك ترتيب
اقوام به نسبت ايرانيان دليل همين بهاوست قوم ذاتي
از بزرگش نوشته سنگ در هخامنشي شاه.بودهاند روادار ديگر
ايراني آنهارا همه كه رانده سخن ايراني قوم پنج و بيست
تمايز نبوده ، ايران در تاكنون كه چيزي بنابراين.ميداند
.است نژادي و قومي
نژادها با مختلف اقوام ميبينيد ايران در شما اكنون هم
وجود اختلافي هيچ ولي ميكنند زندگي مختلفي رنگهاي و
.بودهاند متحد هم با خودشان مشتركات برسر هميشه و ندارد
بوده حاكم آنها ميان در اساسي اقناع و گفتوگو يك ;يعني
بخشي خودش اين و ميكوشيدند مشتركشان منافع براي و است
متاسفانه كه است بوده فرهنگي و ملي قومي ، آگاهي از
.است شده ضعيف مقداري هماكنون
به نكتهاي ايران ، در قومي وحدت شدن ضعيف راستاي در *
افراد برخي طرف از امروزه كه است اين آن ، و رسيد ذهنم
.ميشود زده دامن قوميتگرايي و قوممداري به ناآگاه
مقدمتر و برتر زمينهاي و پيشينه اثبات دنبال به اينان
اجتماعي و فرهنگي پهنههاي در خاص قومي براي ديگران از
در دليل ، چه به "واقعا نميدانم ديگر سويي از.هستند
در لطيفهآميز نكتههاي و مطايبات مجموعهاي عامه ، تداول
.است بوده رايج ايران در اقوام از برخي با رابطه
اشارهاي ارتباط اين در عوامل از برخي به ميتوانيد
باشيد؟ داشته
طول در كه ميبينيم آشكار طور به ما.است سياسي علت *
شده ، كرمان و شيراز اصفهان ، به كه توجهي گذشته ، سال هفتاد
در.است بوده كار در عمدي "مسلما.است نشده تبريز به
مقابل در ايران دفاعي خط كه ميشد گفته سابق شاه دوره
گيلان و مازندران در بنابراين است ، البرز كوههاي شوروي
كمابيش سياست همان نيز امروزه و كرد نبايد سرمايهگذاري
كه استانها اين در هماكنون "مثلا كه چرا دارد ادامه
و شاهراه يك هستند ، كشور آباد و پرجمعيت كوچك "نسبتا
برخوردار مشترك منافع از كه مردمي و قوم.ندارند بزرگراه
ما واقع در.ميگريزند ميهن مام دامان از "طبعا نباشند ،
و كرد ميان را ملي منافع بتوانيم كه هوشياريم صورتي در
.كنيم تقسيم تساوي به ايراني اقوام ديگر و تركمن و بلوچ
دارد ادامه
|