( ع ) علي عبوديت و عظمت
خداوند روياروي است اميرمومنان سخن اين :جستارگشايي
:سبحان
تكون ان فخرا بي كفي و عبدا لك اكون ان بيعزا كفي"
مرا (بزرگ خداي اي) "كماتحب فاجعلني كمااحب انت ابا لي
تو كه است كافي فخر همين و توام بنده كه بس عزت همين
نيز مرا (پس) آنم خواهان من كه چناني تو مني ، پروردگار
.ميخواهي خود كه بدار چنان آن
و مشرك و مومن بيگانه ، و آشنا كه ابرمردي چنين مقابل در
سخن وجودياش بيمانند ابعاد و عظمت از دشمن ، حتي و كافر
شريعه در و ستود فقط بايد گاه گفت؟ ميتوان چه ميگويد
سالي.كرد نظاره را بيمانندي ستاره بازتاب ستايشها ،
هستي عالم بيهمتاي بزرگمرد نام به را ارجمند و متبرك
و عقل انوار تلالو ادراك فرصت كه سالينهادهايم نام
با ميتواند عظمت ، ..و سخنوري و شجاعت و شكيبايي و تقوي
.شود ميسر (ع)علي سيره و كلام به تقرب
معارف گروه
جعفرپور راشد :نوشته
ما" شريفه آيه مصداق به توجه با (ع)علي اميرالمومنين
براي مگر را انس و ماجن) "الاليعبدون الانس و الجن خلقت
و بوده عبادت حال در هميشه انساني (نيافريدهايم عبادت
و مزرعه در چه نيايش ، و نماز هنگامه در چهاست زيسته
.كارزار و نبرد صحنه در چه و زندگي ميدان در چه و نخلستان
منحصربه فقط علي امام قهرمانيهاي" نعيمه ميخائيل قول به
پاكي روشنانديشي ، در او بلكه نيست ، كارزار ميدانهاي
ايمان ، حرارت و شور انسانيت ، كمال و عمق سحربيان ، وجدان ،
قبال در رنجديدهها از هواداري و ياوري فكر ، و همت بلندي
نيز كند ، تجلي كه كجا هر حق ، مقابل در فروتني و جفاكاران
نهجالبلاغه شرح مقدمه در عبده محمد شيخ و ".بود قهرمان
يك علي روح كلي بطور علي ، سخنان از نظر قطع":ميگويد
اين به همواره و است چندبعدي و همهجانبه و وسيع روح
شب است عابدي عادل ، است زمامداري او.است شده ستايش خصلت
خندان نبرد ميدان در و عبادتگريان محراب در زندهدار ،
رقيقالقلب ، و مهربان است سرپرستي و خشن است سربازي است ،
است معلم هم او.لايق است فرماندهي ژرفانديش ، است حكيمي
.نويسنده هم و كشاورز هم و مفتي هم و قاضي هم و خطيب هم و
محيط بشريت روحي دنياهاي همه بر و است كامل انسان او
".است
درست از نمادي كه اميرالمومنين عبادي سيره مقاله اين در
سنگين امتحانات در عيب و بينقص شدن پذيرفته و زيستن
(ع)علي سيره چون.است گرفته قرار بررسي مورد بوده الهي
هر از آدميان همه براي سرمشقي و الگو و ايدهآل نمونه كه
بهتر و راه چراغ ميتواند و بوده قبيله و قوم و نژاد
بهطور ما باشد مقصودشان منزل سر به بشر راه نشان بگوييم
كه آنچه از مانده بجاي و برجسته موارد از برخي به اختصار
.ميكنيم اشاره است ، نگهداشته يادگار به برايمان تاريخ
(ع)علي زبان در عبادت ،
از بيزاري.است شياطين و شرك با ستيز عملي اعلام عبادت
كه چيز هر.شيطنتهاست از كنارهگيري و انحراف هرگونه
دهد سوق خدا جز سوي به ترا آنچه هر باشد ، بت تو براي
.است بندگي
مگر نيافريديم را انسان ما كه است فرموده خود خداوند
اطعني عبدي" ميگويد ديگر جاي در و كنند عبادت مرا اينكه
و مثل ترا تا كن عبادت مرا من بنده ،"مثلي اجعلك حتي
موجودي را انسان عبادت اينگونه كه.بسازم خودم شبيه
را غيرعابد بندگان كه برتر اوصاف از دريايي با خداگونه
قول به.ميسازد نيست موهبتهايي چنان به دستيابي سعادت
:مولوي
كلام اين است آسمان نردبان
بام به آيد رود بر آن از هركه
بود اخضر كان چرخ بام به ني
بود برتر فلك كز بامي به بل
شود آدم جهان در حق نائب
شود محكم او حكم برعناصر
است اينگونه كه عابدي كه كنيم فراموش نبايد را اين و
نام عبادت محضا كه اعمالي انجام در فقط عبادتش
عابدان دسته آن از هم (ع)علي و نميشود خلاصه گرفتهاند
خدا محضر در مكانها همه و زمانها همه در او بلكه نبود ،
كه نيايش و نماز هنگامه.بود عبادت مشغول و داشت حضور
هول كه گويي ميافتاد اندامش و تن بر لرزشي ميرسيد
حال عين در و گرفته فرا را او عجيبي وحشت و وهراس
دوست حضرت پيشگاه در تا داشت خندان لبي و گشاده چهرهاي
چهرههاي از خداوند ميدانست كه شود حاضر خوشرويي با
.نميآيد خوشش گرفته و عبوس
چنان هم ، ميزد شمشير نبرد ميدان در كه لحظهاي در
برخورد ودر زنان با برخورد در و كار هنگام در و روحيهاي
!داشت خاطر به را بندگياش هميشه دشمنان و دوستان با
زندگي محراب در شد خدا حقيقي عبد كه كس آن ميدانست زيرا
الهي دستگاه مقابل در و زند كنار را شيطانها همه كه بايد
خودمحوري ، خودخواهي ، بتهاي همه و بايستد آن اعضاي و
خود و بشكند را...و دنياپرستي و جاهطلبي برتريجويي ،
.بشويد كژي هرگونه از الهي زلال رودخانه در را
آگاهي اميرالمومنين عبادي صفات از اينكه براي مجموع در
(ع)علي كه صفاتي يعني همام ، خطبه به بايد كنيم پيدا كامل
بيان پرهيزگاران صفات وصف در همام سوال به پاسخ در
در نمونه و عابد انسان كه ببينيم و آوريم روي است فرموده
.باشد ميتواند شخصيتي چگونه (ع)علي نگاه
پرهيزگاران صفات از همام به كه پاسخهايي در (ع)علي
ميكند ، بازگو را خود سيره و صفات زيبا خيلي ميگويد ،
مسلما ميكند بيان پرهيزگاران از كه را آنچه هر زيرا
آنگونه خود اگر كه چرا است ، نموده سير وادي آن در خودش
صفات و خصائل از ظرافت همه آن با نميتوانست هرگز نبود
در روز ، و شب يعني زندگي لحظهلحظههاي در پرهيزگاران
و ركوع در محراب ، دل در عبادت هنگام در زندگي ، ميدان
دشواريها ، هنگامه جماعت ، در و تنهايي در سجود ،
بيگانگان ، و همسايگان بين در خوشيها ، در ناخوشاينديها ،
.بگويد...و كارزار هنگام
(ع)علي زبان از را پرهيزگاران از صفاتي نمونه عنوان به
:ميآوريم
گفتارشان جهان ، اين در فضيلتند خداوندان پرهيزگاران پس"
و رفتار در فروتنند و شعار ميانهرويشان و است صواب
كرده حرام آنان بر خدا آنچه از را ديدههاشان گفتار ،
سودمند را آنان كه دانشي به را گوشهاشان و پوشيدهاند
ميبرند ، بسر چنان سختي در -نيوشيده را آن و -بداشته است
زندگيشان كه است اين نه اگر و اندرند آسايش به گويي كه
در زدن به چشم يك جانهايشان گذراند ، بايد است مدتي را
از يا -جهان آن -پاداش به رسيدن شوق از نميماند ، كالبد
در آفريدگار.-جهان اين در -كردن گناه و ماندن بيم
ديدههاشان در اوست جز هرچه پس بود ، بزرگ آنان انديشه
نطلبيدند ، را دنيا آنان و خواست را آنان دنيا...نمود خرد
.خريدند آن بند از را خود جان ، بهاي به و كرد اسيرشان
و تامل با جزءجزء را قرآن و برپايند راست !هنگام شب اما
آن در و اندوهبارند آن خواندن با و دارند زبان بر درنگ
-ركوع با......ميآرند دست به را خود درد داروي خواندن
و پيشانيها -سجود با -و خمانيدهاند را خود پشتهاي
گسترانيده ، زمين بر را پا كنارههاي و زانوها و پنجهها
رهاشان آتش از و -بگشايد را گردنهايشان ميخواهند خدا از
نيكوكارانند خويشتندار ، دانشمندانند روز در اما و -نمايد
(1)"... و پرهيزگار
(ع)علي اميرالمومنين عبادي سيره واقعا بخواهيم اگر پس
خطبه جملههاي و بند بند كه است آن بهتر كنيم ، بررسي را
و صفات واقعا آن در كه دهيم قرار بررسي مورد را همام
براي كه.است شده بيان او خود زبان به (ع)علي سيره
خطبه 193 دقيق مطالعه به را علاقهمندان اختصارگويي
(ع)علي عبادي سيره تمامي از تا ميدهيم ارجاع نهجالبلاغه
مطلع بخوبي است پرهيزگاران بيمثال الگوي و نمونه كه
بهطوري دارد خاصي ديدگاه عبادي صرف اعمال در اما.گردند
و توصيه از پس نهجالبلاغه خطبه 197 در نماز درباره كه
درخت برگ مانند را گناهان نماز:ميفرمايد تاكيدهايي ،
.ميسازد آزاد گناه ريسمان از را گردنها و ميريزد
شخص خانه در بر كه گرم آب چشمه به را نماز خدا پيامبر
.فرمود دهدتشبيه شستشو آن در را خود نوبت پنج روزي و باشد
ميماند؟ باقي بربدن آلودگي از شستشوهاچيزي چنين با آيا
بسان هم عبادات به (ع)علي ميبينيم دراينجا كه
و مينگرد گناهان از برائت و زيستن پاك براي وسيلههايي
عبادتي از عبارت داده قرار اصل را آنچه هم موارد اين در
.دهد سوق سعادت يعني زيستن درست به را انسان كه است
خداوند برابر در عبوديت معيار (ع)علي
به عمل:است مرحله سه را ايمان ميدانيم كه آنجا از
در اعتقاد و (لحظات تمامي در)زبان به اقرار ،(كار)اعضا
اعضايش تنها نه (ع)علي و (لحظات تمامي در و نماز در )دل
عبادت فرياد بستهاش پينه زانوان و بود عبادت مجروح
ريخت فرو زبانش از هرچه عمرش لحظههاي تمامي در ميزد ،
زبان بر خدا رضاي براي جز كلمهاي هيچ بود ، عبادت عين
آنگونه او.نگشت خالي واقعي يقين از هرگز هم دلش نراند ،
كه ميزيست گونه آن و ميزيست آنگونه كه ميكرد عبادت
در چه و صلابت در چه نداشت فرقيميكرد عبادت آنگونه
عابد هميشه او !زندگي در چه و مرگ در چه و زيستن طريق
.بود
ان قل":ميفرمايد كريم قرآن در تعالي و تبارك خداوند
نماز (2)"ربالعالمين مماتيلله و محياي و نسكي و صلاتي
عملبه با (ع)عليخداست براي اعمال كليه و ممات و حيات
ميكرد تلاش هميشه دل در اعتقاد و زبان به اقرار و اعضا
همه در باشد ، خدا امر واقعي تسليم حيات گردونه در كه
در چه و زندگي مسير در چه نيايش ، و نماز در چه لحظات ،
.ممات هنگام
همچنان هم مرگش از بعد حتي (ع)علي كه است اين باريك نكته
انسانهاي همه و پيروان كه طوري به بوده ، مسئول بندهاي
و ميجويند حقيقت راه او زيستن چگونه شيوه از آزادانديش
چه (ع)علي كه اينجاستميگيرند فاصله گمراهي و ضلالت از
و آزادگي و انسانيت معيار هميشه مرگ چه و حيات حال در
.است بوده زيستن درست طريق ايدهآل نمونه
به بايد انسانها تمامي بلكه شيعه ، تنها نه خاطر بدين
تمامي برگونه اسطورهاي او كه ببالند خود بر (ع)علي
ديگري (ع)علي او جز و بود يكي او بود ، عالم اساطير
آن ، اخص مفهوم به بود بندهاي او.آمد نخواهد و نيامده
كرده متحير را عقلها آنچنان زيستن درست رسالت انجام در
و بود شعر در شعري او (3)مسيحي جرداق جرج زبان در كه بود
:اينكه توهم در شهريار
خواند توانمش بشر نه گفت ، توانمش خدا نه
!را؟ لافتي ملك شه نامم چه متحيرم
تنها بود ، يكي و بود تنها (ع)علي آري.بود گشته مغروق
و فرشتگان براي حتي سنجشي قابل ميزان كه بود كسي
وزنه در هركس حساب لحظه در تابود بشر زندگي حسابرسان
نزديكتر خدا و سعادت به بود نزديكتر او به (ع)علي مقابل
الهي رحمت و نعيم جنات و سعادت از بود دور او از هركس و
.بدور
راز قطرههاي نوش جرعه (ع)علي
را نماز كه خوان ، نماز عابدي نه بود نمازگزار عبدي او
عربستان كويري شبهاي دل در وجودش تمام با جرعه جرعه
خيمه عميق طمانينهاي با الهي قدس بارگاه در و مينوشيد
در روي قبله صاحب برابر در جانش و جسم تمام با و ميزد
سر و ميكند همه از دل ازلي ، معبود به نگاه با قبله روي
خالق تنها با مودت و عشق زمزمه افلاك در دل و خاك بر
و خسته تني با دوست ، حضرت چهره در چهره.مينمود طبيعت
راز ميداشتند ، روا حقش در كه ستمهايي و ظلم از رنجور
همه لحظاتش ميگذاشت ، ميان در معبودش با را زيستن چگونه
لحظات از لحظهاي به نيكان و شعرا و عرفا بود ، وصل عين
برايش فصلي و بود وصل در هميشه او اما ميخورند غبطه وصل
و تنهايي و تاريكي هنگامههاي در چه عميق ، پيوندي.نبود
در هميشه روز ، جنجالهاي و سروصداها ميان در چه و شب سكوت
و شدت كه گاه.بود حق حضرت با همنشيني و وظيفه انجام حال
وجود تمام با نشناخته تن از جان ميداد ، عذابش ديدار عطش
مشغول و محراب در هميشه او چند هر ميرفت ، محراب بهسوي
روي بكاهد كمي عطشش شدت از اينكه براي گاهي اما بود ، حرب
كه ميآرميد ، دوست حضرت آغوش در چنان و مينهاد محراب به
واجبات اتمام از بعد گويند !نيست حياتي اصلا را او گويي
در حتي كه ميكرد ايجاد حق حضرت با پيوندي چنان نوافل در
.نداشت اثري هيچ او در بدنش از تيرتيززهري آوردن
دارد ادامه
:پاورقيها
خطبه 193 شهيدي ، دكتر ترجمه نهجالبلاغه ، -1
آيه 162 انعام ، سوره -2
الانسانيه العدالت صوت علي الامام مولف -3
|