كشور به سينما صنعت ورود سال يكصدمين در
برگزارميشود ، شهريور ايران سينماي بزرگ جشن
پويا زبان فرهيخته ، تخيل

كشور به سينما صنعت ورود سال يكصدمين در
برگزارميشود ، شهريور ايران سينماي بزرگ جشن
هزار حضور 5 با ايران سينماي بزرگ جشن چهاردهمين مراسم
مجموعه محل در شهريورماه سينما 21 دستاندركاران از تن
.ميشود برپا انقلاب ورزشي و فرهنگي
جمع در شنبه روز ايران سينماي بزرگ جشن چهارمين دبير
برگزيدگان از تقدير را جشن اين برپايي از هدف خبرنگاران
بخش در:گفت كردو اعلام گذشته سال طول در ايران سينماي
فيلم ايران ، 50 سينماي بزرگ جشن چهارمين فيلم مسابقه
و 54 مستند داستاني ، 85فيلم كوتاه فيلم سينمايي ، 81 بلند
متشكل گروه هر داوران هيات كه دارند شركت انيميشن فيلم
داوري را فيلمها مجزا صورت به سينمايي مختلف صنوف از
.ميكنند
بزرگ جشن چهارمين مسابقه بخشهاي مجيدي ، داوري گفته به
براي آن از پس و دارد ادامه مردادماه تا 21 ايران سينماي
.شد خواهد معرفي تنديس دريافت نامزد پنج رشته هر
آنونس بخشهاي برگزيدگان فيلم مسابقه بخش بر علاوه
سينماي بزرگ جشن چهاردهمين در نيز عكس و پوستر سينمايي ،
.ميشوند معرفي ايران
پويا زبان فرهيخته ، تخيل
(اول قسمت) شاملو احمد شعر ويژگيهاي به نگاهي
:اشاره
چون است سهل.است ممتنع و سهل شاملو احمد مورد در نوشتن
صاحب از منتقدانه يا ستايشگرانه نگاه هر با و روي هر به
چون است ممتنع و است كشور اين معاصر سده شاعران نامترين
گوناگون زمينههاي در نيز و است پرآثار و پركار بسي او
به ادبي پژوهشهاي و ترجمه نمايشنامه ، داستان ، شعر ،
.است يازيده دست كار و آفرينش
طرف وي اخيرآثار دهههاي در كه دليل همان به درست
ادبيات خارجي و ايراني علاقهمندان سوي از توجه بيشترين
جدي نظر صاحب و منتقد هيچ تقريبا است ، بوده فارسي معاصر
.باشد ننوشته چيزي او مورد در كه نيست ايران معاصر ادب
-ادبي و اجتماعي مسائل عرصه در -او جدي مخالفان حتي
.بگيرند ناديده را او نتوانستهاند
پرداختهاند ، شاملو شعر تحليل به كه آنهايي همه ميان از
دانشگاه ، برجسته استاد نامداريان تقيپور دكتر نوشتههاي
كتابي در ابتدا وي.است جانبهتر همه و عميقتر همه از
اين به " مستقلا" شاملو احمد شعر در تاملي عنوان تحت
را كتاب اين پورنامداريان تقي دكتر اخيرا.پرداخت موضوع
در نيز را شاملو جديد شعرهاي برخي و كرده بازپرداخت
منتشر "درمه سفر" نام با و است كرده منظور خود تحليلهاي
كتاب اين از بخشهايي از برگرفته حاضر مطلب.است كرده
.ميخوانيم هم با كه است
پورنامداريان تقي دكتر
تصويرها خصوص ، به شاملو شعر در و كلي طور به نو شعر در
تازهاي عوالم كشف و اشيا به نسبت تازهاي ديد از خبر
خود شعري تصويرهاي شاملو.ميدهد شخصي تجربههاي از ناشي
كمتر.است نكرده پيدا فارسي كهن شعر ديوانهاي ميان از را
.برسد تكراري و كهنه نظر به كه ميبينيم وي شعر در تصويري
اصل در شاملو ، شعر در چه و نو شعر در چه امر اين علت
.ماست عصر در نو مضامين و انديشهها تعدد و تنوع و تجدد
است ، شاعر تخيل نيروي حاصل كه خيال صورتهاي اغلب مركز
دو اين.است شيء دو ميان شباهت يافتن تشبيهاست تشبيه
يا و معقولات يا محسوسات حوزه به دو هر آنكه برحسب شيء
داشته تعلق حوزهمعقولات به ديگري و محسوسات حوزه به يكي
پديد آن طرفين اعتبار به را تشبيه از انواعي باشد ،
و استعاره و تمثيل قبيل از خيال ديگر صورتهاي.ميآورد
كه بيان ديگر صورتهاي يا و كنايه گاهي حتي و رمز و تشخيص
تصوير دايره در نيز را آنها معني توسع با ميتوان
مايه آشكار يا پنهان تشبيه يك از حقيقت در قرارداد ،
زيادي بسيار حد تا شاعر تخيل قوت سبب همين به.است گرفته
دوم طرفميشود آشكار اشياء ميان شباهت پيوند كشف در
و محسوس عناصر شاعران اغلب شعر در به ، مشبه يعني تشبيه ،
و قوتها داراي مصنوعي يا طبيعي محسوس عنصر هر.است طبيعت
با كه است متنوع و متعدد بسيار عرضي و ذاتي استعدادهاي
ديگر طرف با تناسب در ميتوان آنها از يك هر بر تكيه
و قوتها اين كشف.ساخت تصوير يك مشبه ، يعني تشبيه ،
به شاعر ، تخيل نيروي و استعداد از گذشته استعدادها ،
عنصر يك و آن ميان ميخواهد شاعر كه مايهاي و مضمون
كند برقرار شباهت پيوند و رابطه معقول يا مصنوع يا طبيعي
ذهنيت مستلزم بديع و تازه تصويرپردازي.است مربوط نيز
هست نيز ميبخشد شاعر به تازه و نو ديدي زاويه كه متجدد
خود زمان با كه شاعر ذهن و زمان از تازه ديد زاويه اين و
آن پديدههاي و وقايع و افكار بم و زير به و ميكند حركت
پيدا با كه است سبب همين به.ميگيرد مايه دارد آشنايي
شعر در تصوير معاصر دوران در تازه پديدههاي و مسائل شدن
و مضامين زيرا.مييابد تازگي و تحول نيز معاصر
و قوتها آوردن فعل به قوه از سبب تازه انديشههاي
يافته تحول و نو زمان و ذهن اقتضاي به شيء استعدادهاي
احوال دربستگي و ركود سبب به فارسي كهن شعر در.ميگردد
تطور حوزه در اجتماعي تحولات حد از بيش كندي و اجتماعي
و ازقوتها محدودي بخش نو ، مضامين پيدايي و انديشه
تصويرسازي خدمت در و شده كشف شعر در اشيا استعدادهاي
در.است افتاده تكرار دايره در هم بعد و است گرفته قرار
كشف امكان در گفتيم كه دليل همان به نو شعر در كه حالي
برقراري مثلاميگردد گشوده اشيا ميان جديد شباهتهاي
خور در كه -انسان يك هستي از جنبهاي ميان شباهت پيوند
گوناگون نظرگاههاي از خورشيد و -است شاعر محبوب و ستايش
قوتهاي و استعداد اعتبار به.است شده تجربه فارسي شعر در
دارد ، طبيعي عنصر يك مقام در خورشيد كه آشكاري و پنهان
بيان قصد كه موضوعي و آن ميان متعددي شباهتهاي ميتوان
طلوع زندگيبخشي ، ايثار ، درخشندگي ، .بيابيم داريم ، را آن
ناپديد شب ، در شدن پنهان و غروب ، و روز در شدن آشكار و
شدن آشكار و خورشيد حضور و ظهور با ماه و ستارگان شدن
آسمان ظاهري پيمودن زريني ، گرمي ، خورشيد ، غياب در آنها
دهها و رفتن فرو مغرب در و آمدن بيرون مشرق از روز ، در
و قوتها و استعدادها جمله از خورشيد هستي از ديگر جنبه
عنوان به موضوع اقتضاي به ميتوان كه است آن قابليتهاي
استفاده تشبيه براساس تصويري ساختن براي آنها از مشبه ،
در را قابليتها اين از استفاده متعدد نمونههاي و كرد
ميان شاملو كه شباهتي همه اين با.يافت ميتوان كهن شعر
خور در و محبوب كه انساني مرگ و زندگي كيفيت و خورشيد
دقيق بلكه زيبا و تنهابديع نه ميكند ، پيدا ستايشاوست ،
:هست نيز موثر و رسا و
نگفت سخن نازلي
خورشيد چو
.رفت و نشست خون در و برآمد تيرگي از
شعر در زيبا و دقيق و معني پر همه اين تصويري ترديد بدون
تنها نه ما تصوير اين در.است اندكياب فارسي كلاسيك
بلكه درمييابيم ، را "نازلي" مردن چگونه و زيستن چگونه
از تصويري و او به نسبت را شاعر تعظيم و تكريم احساس
آن در و ميشود زاده آن در وي كه را تاريكي اجتماعي محيط
چنان تصوير.درمييابيم كلمه چند در نيز ميشود كشته
كامل تصوير خورشيد غروب و درخشش و طلوع گويي كه است دقيق
بلافاصله كه ديگري تصوير.است نازلي زندگي از گويايي و
را شاعر نظرگاه همين نيز است ، آمده تصوير اين از بعد
:ميكند تصوير ديگري بديع پرده در نازلي به نسبت
:بود ستاره نازلي
.رفت و جست و درخشيد ظلام اين در دم يك
و قوت چند مجموع "رفتن و نشستن خون در برآمدن ، تيرگي از"
و كشف اما ميدهد ، بروز خود از خورشيد كه است استعدادي
خور در انسان و خورشيد ميان پيوندي پل زدن و آنها مقايسه
نازلي چون امكان ما عصر در كه است آن سبب به شاعر ، ستايش
در كه چيزي ;است داشته وجود مردن نازلي چون و زيستن
داشت ، حضور كلاسيك شعر آن در كه دورهاي اجتماعي زندگي
نو مضامين وجود كه پيداست.نداشت وجود چشمانداز اين در
شاعري كه ميگردد حضور و پيدايش سبب را نو تصويرهاي وقتي
زير و زندگي با جانبه همه و وسيع درگيري ذهن حضور عين در
و طبيعت در دقيق تجربه و خود اجتماعي احوال بمهاي و
زمينههاي و استعدادها ديگر عبارت به و باشد داشته جهان
آورده فراهم خويش خاص تاثرات و دريافت براي را ذهني لازم
ذهنيت از ناشي كه شخصي عواطف و تجربهها با صميميت.باشد
شخصي تجربههاي و عاطفي و فكري دلبستگيهاي از آمده فراهم
و زيبا و تازه تصويرهاي ايجاد عوامل جمله از نيز است ،
شخص حساسيتهاي طرف يك از كه آنهاست اعتبار به.است موثر
ديگر طرف از و ميكند پيدا ويژگي هستي و زندگي به نسبت
از ناشي كه ميدهد فردي و شخصي رنگ شاعر تصويرهاي به
شاملو شعر تصويرهاي.اوست ذهني و فردي جهان و خاص شخصيت
خواننده و است موثر كه است عاطفي صميميت همين نتيجه در
عاطفي و روحي اتحاد فضا آن در كه ميدهد سوق فضايي به را
و تاثرات خاص دنياي به و ميكند احساس شاعر با
شاعر كه چنان را دنيا آن و ميشود وارد او انديشههاي
نميتوان ديگر حال اين در.ميكند تجربه است ، كرده تجربه
اين در چون كرد ، جدا كلام مضمون و شعر فضاي از را تصوير
معني نسيم وزش خود حركت با كه نميماند گلي و برگ صورت
:آرد رقص به خواننده دل چشم مقابل در را
.گرفتست مه سراسر ، را ، بيابان
است پنهان قريه چراغ
است بيابان خون در گرم موجي
خسته بيابان ،
بسته لب
بشكسته نفس
آهسته ميريزدش عرق مه گرم هذيان در
.بند هر از
كاملا را انسان است ، شده توصيف چنين كه مهآلودي بيابان
كه بعدي مصراع و ميدهد قرار شاعر عاطفي هواي و حال در
و خسته ، و آلود مه بيابان اين حال كه ميدهد نشان ميآيد
از كه است عابري همان حال واقع در بشكسته ، نفس و بسته لب
صورت كه است عابر عاطفي و روحي حالت ;ميگذرد بيابان اين
عابر عاطفي حالت چشم با كه است بياباني و يافته ، عيني
:ميشود ديده
[عابر خود به ميگويد]است گرفته مه سراسر را بيابان
و ميدهد قرار خود خاص فضاي در را ما ابتدا بيابان وصف
باحالت دارد ، گذر بيابان اين در عابري ميفهميم كه بعد
يگانگي و اتحاد احساس است بيابان حالت كه وي روحي
را كسي روحي حالت وصف درواقع ما ديگر اينجا در.ميكنيم
گرفته قرار شاعر روحي حالت فضاي در خود بلكه نميخوانيم ،
.ميكنيم تجربه را آن و
عاطفي جو در مستقيما آنكه براي خواننده كردن آماده اين
با و دقت قابل نكتههاي از يكي گيرد ، قرار شاعر روحي و
با صميميت همان خاطر به او.است شاملو كار در ارزش
با را انسان سادگي به ميشود موفق اغلب عاطفي ، تجربههاي
عنوان تحت شعري.بكشاند خود روح دنياي خاص فضاي به خود
گونه بدين خاطره و خنجر و درخت آيدا ، كتاب در "شبانه"
:ميشود آغاز
بيابانم گياه با
نيست پيوندي و خويشي
هراس و است من با كردن ريشه و رستن درد اگرچه خود
.بيباروبري
مغموم گلخن اين در و
چنانم پادرجاي
پير مازوي كه
. تنگ دره بندي
قسمت به وقتي تا ميكند آماده را خواننده مقدمه اين
را شاعر روحي تجربه كاملا ميرسد ، شعر اين از ديگري
:شود هماهنگ آن با و كند احساس
ندارم پرواز پر
اما
.درناها حسرت و دارم دلي
مهاجر مرغان كه هنگامي به و
ماهتاب درياچه در
ميكشند ، پارو
;رفتن و كردن خوشارها
ديگر خوابي
!ديگر مردابي به
تجربههاي كردن بازگو و داشتن اشيا به نسبت تازه ديدي
كه است شده سبب زندگي ، شخصي تجربههاي اساس بر روحي خاص
تصويرهاي طبيعي ، پديدههاي توصيف در حتي شعرشاملو در
در.است نداشته سابقه فارسي كهن شعر در كه ببينيم زيبايي
كنار با باشد ، كار در صريحي تشبيه بيآنكه تصويرها اين
بخشيدن شخصيت با همراه گاهي و طبيعي پديده چند گذاشتن هم
ميشود متجلي ما مقابل در زيبايي چشماندازهاي آنها به
از.نيست رويت قابل ما براي شاملو چشم دريچه از جز كه
شاعر به تنها كه ميشويم جهاني وارد ما تصويرها اين طريق
:دارد تعلق
پير ، گردوي و سرسبز دره دريغا
رود سرخوش سرود و
ده كه هنگامي به
خنياگر آب جانب دو در
.ميشد فرو شبانه خواب به
...
و مهتاب دريغا
مه دريغا
ما چشمانداز در كه
سربلندرا جنگلپوش كوهسار
شكي درپرده
ونبود بود ميان
.ميكرد نهان
باران دريغا
گوئي شيطنت به كه
را دره
تند و ريز
ما گاه نظر در
.ميزد هاشور
گذشته ، بيداري به شبهاي خلوت دريغا
را سپيدهدمان نزول تا
بنشينيم ، تماشا به دره بستر بر
شاليزار مخمل و
فراموش خاطرهاي چون
آيد فراياد اندكاندك كه
آشتي به و قهر به را رنگهايش
بيحوصله شب از
.بازستاند
زبان
نظم زبان در آن ريشه كه است درختي همچون شاملو شعر زبان
شاخ و است شده استوار هشتم قرن حدود تا دري فارسي نثر و
همين به.است گرديده افشان امروز زبان فضاي در آن وبرگ
تازگي و طراوت و ديروز زبان استواري و شكوه زبان اين جهت
و زيبايي راز بيگمان.دارد جمع خود در را امروز زبان
زبان همين مرهون زيادي حد تا شاملو سفيد شعرهاي موفقيت
به شاعرانه چهرهاي آن نمايي عادت خلاف تنها نه كه است
وزن جاي هم ، آن آهنگيني صفت تشديد بلكه ميبخشد ، آن
شعر محتواي.ميكند پر شعرها اين در را نيمايي و عروضي
شكوه و جلال زبان اين حماسي لحن اما.نيست حماسي شاملو
تسلط و زبان اين بر يافتن دست.است بخشيده آن به حماسي
شده حاصل شاملو براي بسيار تمرين و تجربيات از بعد آن بر
از اثري كمتر تازه هواي سفيد شعرهاي در حتي كه چنان ;است
مجموعههاي در تدريج به اما.ميبينيم ويژه زبان اين
ميكند پيدا استقلال و تشخص و ميگيرد شكل زبان اين بعدي
و درخت آيدا ، مجموعههاي شعرهاي از بعضي در خصوص به و
در شكفتن و خاك مرثيههاي باران ، در ققنوس خاطره ، و خنجر
:ميرسد دلپذير سخت كمالي به مه ،
اما
بيآفتاب روز كه چندان
نشست ، زردي به
كوتاه تنگابي پس از
راه
برديم ديگر دريايي به
پاكي به كه
گفتي
زنگيان
و گريستهاند آن مرجاني كاسه در را غربت غم
مرا اندوه تو و را ايشان اندوه من
***
نه
است بنمانده جاي بر ترديدي
تو وجود قاطعيت مگر
خويش سرانجام كز
ميافكند ، ترديدم به
آبي جرعه آن تو كه
غلامان كه
مينوشانند كبوتران به
پيشتر آن از
خنجر كه
.نهند گلوگاهشان به
سو يك از مردم توده زبان و فرهنگ با شاملو عميق آشنايي
ديگر ، سوي از فارسي گذشته نثر و نظم آثار با آشنايي و
موجود قديمي و كهنه لغات از بسياري وي كه است شده باعث
كلمات از بسياري به و كند زنده دوباره را فارسي متون در
است معتقد او.دهد شعر در عبور جواز غيرشاعرانه عاميانه
بهتر بتواند تا باشد پربار كلمات از بايد شاعر ذهن كه
كه اندازه هر به"كند بيان را خود انديشههاي و عواطف
اندازه همان به باشد ، پربارتر كلمات كثرت از ما ذهن
خام ماده به دادن مايه و تر آسان برايمان انديشيدن
آنچه بيان و ممكنتر برداشته بار آن از ذهن كه انديشهاي
"انديشيدن" كه چرا بود خواهد سهلتر يافته گسترش ذهن در
به شاملو ".تصاوير و اشكال با نه ميگيرد صورت كلمات با
مردم ، زبان و گذشته ادبي زبان يعني منبع دو همين كمك
.است بخشيده گسترش و وسعت را خود شعر زبان لغوي دايره
دارد ادامه
|