ايرانيان معتقدات و فرهنگ در گفتوگو مفهوم
شكن قانون توجيهات
ايرانيان معتقدات و فرهنگ در گفتوگو مفهوم
رضوي مسعود
مكتوبات و مدارك كه اسلامي دوره در حداقل ايراني ، تمدن
ديالوگ نوعي به متكي اساسا نيست مناقشه قابل آن مستند
هست و بوده جهاني و تاريخي عظيم
اساسا ديگران ، اعتقاد و سخن و راي به واحترام گفتوگو
.است بوده ايرانيان ملي و ديني فرهنگ بنيادهاي از يكي
مقام در علم ، اهل از بسياري و شده فراموش اصل اين اگر
سخن وتجويزي يكجانبه صورت به همواره وحده ، متكلم و خطيب
به ربطي و است بوده انحطاط و استبداد نتيجه گفتهاند ،
ساده را مساله ميتوان.ندارد ما ملي فرهنگ و ديانت جوهر
بلكه و سدهها طي در سياسي ، خودكامگي:گفت و كرد
تحميل نيز انديشهها و برآراء را خود تدريج به هزارهها ،
نيز اعتقاد و فكر عرصه به را خود آمرانه خصلت و كرده
و سوال فاقد مخاطباني به مردم گونه ، اين.است داده گسترش
شدهاند بدل گفتوگو با بيگانه و تحكمي دلالتهاي نيازمند
يا هوشمند ومردمان دانشوران از بسياري و پژوهندگان حتي و
آسيبها فكري ابداعات يا تازه پرسشهاي جرم به نيز كنجكاو
.كشيدهاند رنجها و ديده
خلاف آموزهاي برميآيد ، ما ديني متون مهمترين از آنچه
به نبوي سنت و كريم قرآن ويژه به.است تاريخي بيماري اين
و حكمتها مبناي بر احسن جدل به ميبايد كه ميآموزد ما
:يازيم دست پسنديده برهانهاي
وجادلهم الحسنه والموعظه بالحكمه ربك سبيل الي ادع"
"احسن هي باللتي
(آيه 125 /نحل سوره)
يعني امت ، فرد داناترين وظيفه كه دارد صراحت آيه اين
و است حكمت حق ، دين به مردم دعوت راه در ،(ص)اكرم پيامبر
با ميبايد خود آيين از دفاع براي مومنين.حسنه موعظه
مفسرين.زيبا و نيكو مجادلهاي اما كنند ، جدل مخالفان
امهات به رجوع با و گفتهاند سخن زمينه اين در بسياري
نظرات چكيده ميتوان وشيعه سنت اهل تفاسير و كلامي آثار
:دريافت چنين را ايشان
عقلي دلايل و حكمي براهين اساس بر ودعوت فراخواندن
است واضح اما.است وخواص دانشوران ويژه علمي ، ومستندات
حيطه به ورود استعداد مردمان ، از بسياري گروههاي كه
گروه اين هدايت راه.فاقدند را عقلي كلام و علمي بحثهاي
اصطلاح در تمثيل ، است قصص و تمثيل بر مبتني موعظه نيز
و شبيهانگاري با كه است برهان نوع آن منطق ، اهل
دشوار و تجريدي امري نتايج و ميرسد نتيجه به سادهسازي
است ظريف هم.ميآورد بيرون ملموس حكايتي و قصه دل از را
.زيباشناختي و ادبي ارزشهاي واجد غالبا و كارآمد هم و
قصد به كه هستند نيز ديگري گروه-وعوام خواص -گروه جزاين
گفتوگو وارد افكار ، مباني در وايراد عقايد در خلل
كه ميآموزد ما به عالمان ، تفسير پرتو در حكمت.ميشوند
نوع آن احسن ، جدل و گيرد صورت احسن مجادله گروه اين با
و حق رعايت استدلال ، موازين رعايت با كه است گفتوگويي
.شود انجام مدارا بالاخره و نيت حسن
شريف ، مصحف در استثناء يك نه ،(نحل/125 سوره) مذكور آيه
لذا و است قرآن در تعداد پر نمونههاي از يكي بلكه
قرآني محكمات زمره در قاعدهاي به را آن مجموع ميتوان
و نظري رويارويي كه مواردي اغلب در جمله ، از.كرد حمل
مشركان و كتاب اهل با مسلمان مومنان خطابي و اعتقادي
:است داده فرمان احسن جدل به رحمان ، خداوند شده ، مطرح
سوره)"احسن هي باللتي الكتابالا اهل تجادلوا ولا"
(آيه 48 /عنكبوت
:نيز و
"وبينكم بيننا سواء كلمه الي تعالوا الكتاب ، اهل يا قل"
(آيه 6 /سورهآلعمران)
آن ، بر افزون و احسن جدل بر دارند صراحت نيز آيه دو اين
اما.ميشود ملاحظه "بينكم و بيننا" مشتركات بر تاكيد
سائره امثال حكم كه زمر ، سوره از آيه 18 همه ، از روشنتر
:است عام و خاص مشهور و يافته
اولئك.احسنه فيتبعون القول ، يستمعون عبادالذين فبشر"
."اولوالالباب هم اولئك و الله هداهم الذين
مكتوبات و مدارك كه اسلامي دوره در حداقل ايراني ، تمدن
ديالوگ نوعي به متكي اساسا نيست ، مناقشه قابل آن مستند
ميتوان ديگر عبارت به.هست و بوده جهاني و تاريخي عظيم
همه البته.دانست تركيبي و تاليفي تمدني را تمدن اين
بر و هستند همجوار ملل از متاثر بزرگ ، تمدنهاي و فرهنگها
اينجا در اما ميگيرند ، شكل خود ماقبل تجربههاي اساس
اعتلاي و مجد علل چندين از يكي عنوان به نه ويژگي اين
و فرهنگ برجستگي و عظمت العلل علت مثابه به بلكه تمدني ،
اقليمي و ويژه شايدموقعيت.است تامل قابل ايراني تمدن
حساسترين از يكي در چهارراهي كه ايران ، (ژئوپوليتيك)
حال ، هر بهباشد خصيصهاي چنين موجد است ، جهان نقاط
حلقه ايران كربن ، هانري قول به اينكه ، است مسلم آنچه
.است جهان جسم و روح اتصال مركز و غرب و شرق واسط
عرفاني و معنوي فرهنگهاي و غرب ، در مادي و عقلي تمدنهاي
آميزه و ميپيوندند هم به نقطه اين در دو هر شرق ، در
به را فرهنگي متفاوت طريقههاي همزيستي از شگفتانگيزي
نتوان دنيا از ديگري مكان هيچ در شايد.مينهند نمايش
حكماي از متخذ معناي در -منطقي و فلسفي فكر همزمان رشد
را شريعت و كلام و فقه و تصوف و عرفان مكتبهاي و -يونان
.كرد مشاهده فراوان ابداعات از سرشار و عظيم صورتي به
تمدن ممكن ، سطح بالاترين در و 6 ، و 5 قرون 4 در لااقل
.است بوده بديعي صحنه چنين نمايشگر ايران
زير در نيز ديگر انديشه و نحله هزارها اين ، بر افزون
از.است مييافته خودنمايي امكان تلالو پر رواق همين
شعر ، حيرتانگيز رشد و ادبي ابداعات انواع به گرايش جمله
عامه اعتقادات مخالف انديشههاي آزادانه و متوازي ظهور
و رازي محمدبنزكرياي كلامي و فلسفي تفكرات نظير ناس ،
در مزديسني عقايد حتي و ايرانشهري سنن و فرهنگ احياي
...رايج انديشههاي و عقايد ضمن در يا مشخص شكلهاي
گفتوگوي عرصه ايران ، فرهنگي صحنه يعني صحنه ، اين باري ،
به شايد.است بوده فرهنگي ناب تجربههاي و بزرگ تمدنهاي
در حكمت ، و طريقت و شريعت آميزش كه است دليل همين
.است شده امكانپذير متعاليه ، حكمت طريقه نظير فلسفههايي
"جمع" يا "نقض" نام به كتبي نگارش سنت نيز صوري لحاظ به
و حواشي بر حاشيه و حواشي و شروح گسترده نگارش يا
و مرسوم قالبهاي در ديالوگ روح استمرار نيز امثالهم
.ماست كشور در گذشته روزگاران امكانات
با همزمان ، ايران ، در فرهنگ اهل هم ، امروزه حتي
و ادب ذوق هم.آشنايند فرهنگي تجربه مختلف شيوههاي
ايمان و اعتقاد هم منطقي ، برهان استعداد هم دارند ، عرفان
اين با تاليف در حتي گاه و ;شريعت قواعد رعايت هم مذهبي ،
تجربههاي و حيات ، گرايشات مختلف كيفيتهاي و ساحتها
نشان اين و ميكند تجلي نيز رندانه طبيعتگرايي و دهري
فرهنگ در كه است ، معنوي مختلف جهانهاي در تجربه از
در تعميق و تداوم امكان آن ، تركيبي ماهيت دليل به ايران
و خيام شعر در كه گونه آن.است ساخته ميسر را مختلف وجوه
در زندگي آنات و لذات از بيبهرگي و ميشود توصيه حافظ
و ميكنند تلقي بزرگ خسراني را جهاني اين حيات عرصه
توصيه دانايي ، و رازداني سر از را ، عالمانه غفلتي
آن ، كنايي و استعاري وجه به توجه با كه ميكردهاند
:است حكيمانه و تامل قابل بسيار
جو كمتر رازدهر و ميگو و مطرب از سخن
را معما اين حكمت به نگشايد و نگشود كس كه
هيچگاه ايران رخدادهاي كه كرد يقين ميتوان پس
و ژرف وريشههايي نيست فرهنگ و تاريخ عالم در تصادفهايي
.دارد بشري تجربههاي و فرهنگي آموزههاي بهترين در اصيل
منابع و عرفاني سلوك و يونايي عقل كه هنگامي مثال ، براي
بيافريند ، برتر وحكمتي شود يگانه ميتواند ايماني و نقلي
غني تجربهاي كه دموكراسي ، با اسلام سياسي حكمت چگونه
آنكه شود؟ همساز نميتواند است ، معاصر بشر فرهنگ در شده
اسلام روح نه فهميد ، نميتواند را دو اين آميزش و همپويي
فرهنگ ژرفاي نه و را دموكراسي حقيقت نه ميشناسد ، را
.را ايرانشهر
از جهاني پيشنهاد كه "تمدنها گفتوگوي" است سنخ همين از
قرار نيز جهانيان توجه مورد و بود خاتمي جمهور رئيس سوي
است؟ بوده سياسي تاكتيك يك صرفا نظريه ، اين آيا.گرفت
يك هانتينگتون؟ "تمدنها برخورد"نظريه برابر در موضعگيري
فعالسازي براي بديع روش يك يا ايران؟ نام طرح براي ادعا
...جهاني؟ درصحنه ايران ديپلماسي
اين از نبايد باشد ، بوده قضيه اين پس در كه انگيزهاي هر
جزيي اساسا نظريه و ديدگاه اين كه كرد غفلت نكته
.است بوده تاريخ طول تمام در ما فرهنگي ازتمايل
و فرهنگها با جدي تعاملي و گفتوگو عرصه به ما گاه هر
و ايجاد به قادر برخاستهايم ، روزگار بزرگ تمدنهاي
مقياسي در هنر و انديشه و فرهنگ امپراتوري بنيانگذاري
با و برده سرفرو هرگاه مقابل ، در.بودهايم نيز جهاني
درون روسوي ايام ، ناهنجاريهاي از ناشي تغافلي و تجاهل
انگاشتهايم ، ناديده را فرهنگها ديگر آموزههاي و كرده
گرفتار و شده دچار عجيب انحطاطي و ركود و غريب ظلمتي به
.آمدهايم
شكن قانون توجيهات
پاياني بخش - ايران در گرايي قانون تاريخي موانع
قانون درك و آگاهي فقدان -1
قانون از كمي شناخت و آگاهي جامعه افراد كه صورتي در
و نميكوشند نيز آن رعايت در باشند ، داشته آن ومزاياي
در.ميكنند تنظيم ديگري ومباني براساس را خود روابط
و قانونمداري و قانون ، از مردم شناخت و درك چه هر مقابل
عمل و پذيرش امكان باشد ، ژرفتر و بيشتر آن اعتبار و ارزش
احساس و قانون به بيتوجهي.مييابد افزايش قانون به
پاس را قانون حرمت افراد ميشود موجب آن ، از بينيازي
.ندارند
شكن قانون توجيهات:ناصواب باورهاي -2
يا مردم عموم چون كه باورند اين بر بسياري.12
هم آنها نتيجه در نميكنند ، رعايت را قانون اكثريتشان ،
اوضاعي چنين در زيرا.ميكنند خودداري قانون به عمل از
منفردتر كند رعايت را قانون اگر كه ميكند تصور فرد
در جدي موانع از يكي امر اين.ميبيند زيان و ميشود
رفتار به را فرد نميتوان منطقا زيرا است ، قانون رعايت
متوجه را افراد ميتوان اما.كرد تشويق خويش منافع مخالف
از بيشتر قانون ، رعايت و پذيرش منافع كه كرد واقعيت اين
.است آن زيان
مردم ، سوي از قانونشكني در رايج توجيهات از يكي.22
اين كه گونهاي به است ، قانون به حاكم طبقه بيتوجهي
پايين طبقات و مردم براي فقط قانون كه ميآيد پيش تصور
صاحبان و جامعه بالاي طبقات و حكومتكنندگان و است جامعه
.هستند قانون رعايت از بينياز ثروت دارندگان و قدرت
و "ميكند حمل خود درجيب را قانون متمول" معروف جملات
قدرتمندان و ثروتمندان بيتوجهي به كه "من يعني قانون"
ميگردد ، بر آنها نزد در قانون بياعتباري و قانون به
.ميكند تقويت را عمومي باور اين
حاكم طبقه سلطه و سركوب ابزار به قانون نگرشي چنين در
رعايت از يابند ، فرصت هرگاه مردم صورت اين ودر ميآيد در
افكار نزد تصوري چنين اينكه برايميكنند پرهيز قانون
برابر صورت به همه براي قانون بايد شود ، اصلاح عمومي
يا و فرودست از اعم مردم ، همه ديگر عبارت بهگردد اجرا
.باشند يكسان قانون برابر در فرادست
جانب از شكني قانون در رايج توجيهات از ديگر يكي.32
كردن مراتبي سلسله مردم ، از برخي نيز و قدرت اصحاب
نظام هر.آنهاست پاي در قانون كردن قرباني و ارزشها
اين هست ، نيز ارزشي مراتب سلسله نوعي واجد واقع در ارزشي
دچار يكديگر با مشخصي موضوع يا واقعه يك در گاه ارزشها
ارزش تضمينكننده الزاما قانون به عمل و ميگردند تعارض
كه ميدهد حق خود به حكومت يا فرد منظور بدين نيست ، برتر
حالي در اين.بگيرد ناديده را قانون برتر ، ارزش حفظ براي
بر و است قراردادي ، حدودي تا ارزشها مراتب سلسله كه است
اگر و است متفاوت يكديگر با گوناگون گروههاي و افراد حسب
مصلحت و ارزشي مراتب سلسله مبناي بر كس هر باشد قرار
در كس هر كند ، لغو را قانون خود طرف از شده داده تشخيص
استدلال اين ديگر مشكل.كرد خواهد نقض را قانون موقع هر
از مصلحت و ارزش يك عنوان به قانون حاكميت كه است آن
گرفته نظر در خارج جامعه مصلحت و ارزشي مراتب سلسله
مصلحت مهمترين آن حاكميت و قانون كه حالي در ميشود ،
(4).دانست مقدم آن بر نميتوان را مصلحتي و است اجتماعي
قانون كه است اين ما جامعه در رايج تصورات از يكي.33
سر از را موجود موانع همه و كند حل را مشكلات همه بايد
به را صفتي چنين قانون جوهر كه آنجا از ولي.بردارد راه
عهده به را مشكلات همه ناكامي ، از پس ندارد ، كامل طور
بدون چه اگر كه است آن واقعيت اما.مياندازند قانون
نيز تنها قانون با ولي نيست ، ممكن جامعه اداره قانون
نتيجه بودن مثبت و مفيد كلي طور به.نميرود پيش از كاري
استثناءهاي كه قاعدهاي.دانست قاعده بايد را قانون
استثناءها به بااستناد ولي است وارد آن بر متعددي
از استثناءها اينكه ، مگر كرد رد را قانون اصل نميتوان
طلب نميتوان قانون از بنابراين.شود بيشتر قاعده
وضمانت قانون به وعمل پذيرش واقع در.كرد خيرمطلق
.ميدهد نشان را قانون كارايي كه است آن اجراي وچگونگي
به كامل بيتوجهي همانند قانون از مطلق خير طلب بنابراين
.ميشود منجر نيز آن نكردن رعايت و بيقانوني به آن
: پاورقي
.سلام10و6و2/3/78 حقوق ، فرهنگ عبدي ، آسيبشناسي عباس -4
|