پرسشگري حذف و گويي تك
فرهنگي و اجتماعي رفتارهاي شناسي آسيب به نگاهي
(آخر بخش)ايرانيان
مطرح"؟ وگو گفت يا گويي تك "مقاله نخست شماره در :اشاره
آن در كه است كلامي رويارويي در اي شيوه گويي تك كه شد
ديگري مصالح و منافع به اعتنا بي رابطه سوي دو از يك هر
ابلاغ پيش از حقيقت روش اين در.گويد مي را خود حرف فقط
نه و گو تك شخصي مصالح و منافع مبتنيبر بيشتر و شده
كذب و صدق تعيين ابزارهاي همه و است اجتماعي زندگي عينيت
گويي تك راهكارهاي برخي همچنين.باشد مي گو تك اختيار در
. است شده داده توضيح آن ادامه شماره اين در و شد مطرح
انديشه گروه
و افسانهآميز چندان است روايتي حاوي تكگويي شيوه -3
.ميكشاند بنبست به پرسشگري در را شنونده ذهن كه بديهي
گفتوشنود شيوه برعكس درست.است پرسشگري غيبت تكگويي ،
هر با و ميشود تثبيت و گرفته شكل پرسش برپايه اساسا كه
پيش حقيقت كشف سوي به پاسخ و پرسش متقابل تبديل بار
استوار پرسشگري تداوم بر گفتوشنود شيوه اگر.ميرود
گويي تك شنوندهاست پاسخگويي انباشته تكگويي ، ميگردد ،
نبايد و نميداند اساسا كه روبهروست پاسخهايي با
به كردن فكر بدون او.است پرسشهايي چه پاسخهاي كه بداند
پاسخهاي اين قطعا كه بپذيرد بايد پرسشهايي چنين
خطور او ذهن به حتي نادانياش خاطر به كه است پرسشهايي
و ميداند پيش از را او پرسشهاي تكگو اما.است نكرده
خود پاسخگويي در يابد وقوف پرسشها به اگر او اينكه براي
از پيش حتي -پيش از نيفتد ، انحراف به آنها به انگيخته
ميگذارد او اختيار در را پاسخها -بداند را پرسش كه اين
و "اما" و "چرا و چون"بيهيچ پاسخها:شرط يك به تنها و
شرط اين تحقق بدون تكگويي.شود پذيرفته بايد ي"اگر"
شنونده بياعتنايي آن ، حداقل كه ميآورد بار به نتايجي
.ميشنود آنچه به است
تكگو.شود ديده پرسشگري ظاهر صورت تكگويي ، در بسا چه
آن ، به خود بلافاصله و كرده مطرح را سوالي اصطلاح به
است شيوهاي ;است پرسشگري توهم واقع در اين.ميدهد پاسخ
شيوه اينشنونده ذهنيت كردن وهمپذير و خوابآلوده براي
توهم اين به را شنونده تكگويي ، در پرسشگري كارانه فريب
استدلال با توام را سخناني تكگو پس كه ميكند دچار
وجود تكگويي شيوه در استدلال كه حالي در.ميدهد ارائه
در اما.است "تفهم و تفهيم" مساله استدلال ، .ندارد
.دارد وجود "كردن باور" فقط تكگويي
ديگري هدف به تكگويي از پرسشگري حذف كه اين ديگر نكته
آن و ;است ضروري موفق تكگويي براي كه ميبخشد تحقق نيز
شايد اين.تكگويياش در تكگو ماندن پنهان از عبارتست
به اصلا تكگويي كه چرا.بنمايد آميز تناقض ظاهر به
هماورد از كه است ميداني در مبارزطلبيدن من هل معناي
به تا ميكوشد تكگو كه است چگونه پس.است شده خالي
تكگو ماندن پنهان بدارد؟ پنهان را خود تكگويي ، وسيله
به نسبت او واقعي مواضع و علل ماندن پنهان معناي به
براي وضعيت خطرناكترين.ميكند ابراز كه است سخناني
شيوه در برعكس).است مواضعي و علل چنين شدن مشخص تكگو
در را خود بيشتر چه هر تا ناگزيرند بحث دوطرف گفتوشنود
حقيقت كشف در گفتوشنود تا كنند عريان ديگري برابر
در كه است ضروري نيز نكته اين بر تاكيد (.باشد موفقتر
موضع بلكه ;نيست تكگو خاص فقط ماندن پنهان تكگويي ،
.ميماند پنهان نيز تكگويانه سخن به نسبت شنونده واقعي
اينجا به تكگويي در موجود واقعيت كردن روايتي -4
آينده ، گذشته ، به بخشيدن اعتبار طريق از كه ميانجامد
تجويزات يكسري در نيز آينده شدن اخلاقي.ميشود اخلاقي
ارائه پندواندرز شكل در و "نبايد"و "بايد" بر مبتني
پذيرنده -پيش از جانبدارانه برخورد تكگويي ، در.ميشود
باعث همين و دارد وجود واقعيت به نسبت -طردآميز يا
چنداني توجه واقعيت عنوان به واقعيت به تكگو كه ميشود
تكگويي به فينفسه واقعيت به توجهي هر.باشد نداشته
دور واقعيت كردن روايت از را آن و داده گزارشي خصلت
.ميكند
بايد شود واقعيت از اخلاقي روايت پذيرش آماده شنونده تا
براي تلاشبپذيرد را خود گوبا تك"همنوايي" بتواند
اينجا به تكگو سوي از همنوايي اين داشتن استوار
دفاع موضع از كه ميكند تاكيد مكررا تكگو كه ميانجامد
خاطر به اصلا و ميگويد سخن شنونده مصالح و منافع از
ميخواهد كه است مصالح و منافع آن تحقق زمينهسازي
"ميگويم خودت خاطر به را اين من".كند هدايت را شنونده
رگباري بالطبع كه است تكگويي بيتهاي شاه از عبارت اين
.داشت خواهد درپي را پندواندرز قالب در وتجويزات احكام از
.نميشود شنيده عبارتي راستينچنين گفتوشنودي شيوه در
به خود تا دارد فرصت طرف دو از يك هر گفتوگو شيوه در
.يابد وقوف است مصلحتش و نفع به آنچه
از اخلاقي روايت ارائه يعني تكگويي ، شيوه ويژگي اين
عمده.است داشته فارسي كلاسيك ادب بر تامي سيطره جهان ،
.قرارداد "اندرزنامه" رديف در ميتوان را ما ادب آثار
.دارد پهلوي ادبيات در اندرزنامههاريشه اين
وبزرگمهر انوشيروان و ساساني اول اردشير اندرزنامههاي
نيز اسلامي دوران ادب.است آنان معروفترين جمله از
اغلب ميتوان كه گونهاي وبه است پندواندرز از انباشته
در -ميپردازد نيز سياسي موضوعات به حتي كه -را آنها
ايرانيان ميشود اغماض ، كمي باقرارداد "اخلاقيات" رديف
سري يك رعايت با البته -كه شناخت قومي عنوان به را
هستند ، يكديگر به دادن اندرز و پند حال در همه -سنتها
.ايرانيان كلامي رويارويي در تكگويي غلبه از نشانهاي
در.ميباشد مبتني شده شخصي حقايق بر تكگويي شيوه -5
ميگويد كه آن بلكه ميشود گفته آنچه نه تكگويي شيوه
و است فكري قلمرو در خودكامگي بروز تكگويي.است اساسي
.ميكند شخصي قلمروي ، هر در را امري هر خودكامگي
بلكه ;نميشود ناشي كلام از مستقيما شنونده تجويزپذيري
انجام ميكند ابلاغ او به را كلام كه شخصي واسطه با
شخصي حقايق فقط تكگويي طريق از كه چند هر اما.ميگيرد
نيز اعتباري به حقايق اين شدن پذيرفته ميشود ، ابلاغ شده
تكگوبراي اجتماعي جايگاه واسطه به جامعه كه دارد بستگي
آميخته بندگانش برابر در ارباب تكگويي.است قايل او
او سخنان به بندگان كه اعتباري اما.است شده شخصي حقايق
به او شخص براي جامعه كه است اعتباري با متناسب ميدهند
.است قايل "ارباب"عنوان
ديگري براي كه است خاصي بسيار حقيقت شده ، شخصي حقيقت
دريافت برمبناي فقط ديگري اين و ميماند ناپذير ادراك
اصطلاح ، به خود براي را آن ميتواند كه است خود شخصي
كشف كه گفتوشنودي شيوه برعكس درست.كند ادراكپذير
كشف در ديگري جستجوگرانه تلاش از ادراك با "من" در حقيقت
آگاهي از شناخت بدون يعني و ميگردد توام حقيقت همان
منطق در":نيست ممكن "من" براي حقيقت كشف ديگري ،
...است "بودن ديگر" اساس بر آگاهي داشتن قابليت گفتوشنود
".است بودن ديگر گفتوشنود ، آگاهي منطق [كه معني اين به]
آگاهي غرقه و بودن خود غرقه تكگويي شيوه اما (4)
.است استغراق همين حاصل شده شخصي حقيقت.است خودماندن
درك ديگران سوي از كه اين از مضطرب و رنجيده بسيار چه
از كه نينديشند اين به اصلا شايد كه كساني.نميشوند
;ميكنند ابراز را خود تكگويانهاي شيوه به جمله
خود كردن پذير ادراك براي الزامي هيچ آن در كه شيوهاي
خود ، فكر و حدس به نيز ديگران پس نميكنند ، حس ديگري براي
تصادفا فقط كه ادراكي.مييابند آنان از شخصي ادراكي
نيز اين به.باشد فردسازگار واقعي شخصيت با است ممكن
در خود شده شخصي حقيقت يا و خود ابراز كه نميانديشند
نيست رابطهاي هيچ معرف ديگري هر به تكگويانهاي شيوه
داشته مشاركت خود از او ادراك در ديگري آن ، طريق از تا
.باشد
روايت يا حكايت ;نيست نظاممند تكگويي ، شيوه -6
به كه واقعيت از است دلبخواهي و شده سرهمبندي
در.ميانجامد آمرانه تجويزات و احكام از انباشتهاي
بافته هم به ريسمان و آسمان اصطلاح به تكگويي شيوه
است كرده اراده پيش از كه نتيجهاي به تكگو تا ميشود
به تصادفا چه هرنيست حاكم منطقي هيچ تكگويي بر.برسد
مناسب مقصودش بردن پيش براي كند فكر او و برسد تكگو ذهن
پرت اصطلاح به تكگويي شيوه.ميشود جاري او زبان بر است
.است وپلاگويي
چه آن اگر.است تكگويي مباني از يكي پلاگويي و پرت
كردن استدلال باشد نداشته انسجامي هيچ ميشود گفته
ميشود گيج او شده ، ناممكن شنيدههايش مورد در شنونده
و پرت.ميافتد موثر او پذيري تلقين در شدن گيج وهمين
صورت تكگويي به تصادفي وسخن كلام انسجام فقدان پلاگويي ،
و گزافهگويي بديههسرايي ، اين در.ميدهد بديههگويي
اداي طرز در ارعاب و تهديد حالت نيز و كلام غلوآميزي
به ريسمان و آسمان و پراكندهگويي ملاط عبارات ، و كلمات
در را خود تجويزات تكگو بالاخره تا ميشود بافتن هم
.كند تلقين شنونده به آن پايان در يا و سخنها لاي لابه
را گفتههايي از انباشتهاي كه شنوندهاي حال درعين
نميداند و نميكند درك را يكديگر با ربطشان كه ميشنود
كار چه به اينها اصلا و بكند بايد چه شنيده آنچه با
جان بهاصطلاح آخر دست كه ميماند منتظر همين ميآيد ،
.بشنود اندرز و پند و نبايد و بايد سه دو ، در را كلام
كه -پاسخي و پرسش هيچ بدون حتي - سخنرانياي بسا چه -7
نخستين.است وشنودي گفت بلكه تكگويانه ، نه خود ماهيت در
و حكم هيچ كه است اين در شنودي و گفت سخنراني مهم تمايز
در ;نميكند ابلاغ شنونده به را مطلقي و قطعي تجويز
متداوما كه ميشود رانده سخن چنان بحث مورد موضوع
به سخن همينرو از.شود ايجاد شنونده ذهن در پرسشگري
در سخنران ;ميشود مطرح يافته انسجام و نظاممند صورتي
سخن خود ، مخاطبين به نسبت برتري موقع از كل داناي موضع
او.است ضدروايتي شنودي ، و گفت سخنراني ماهيت.نميگويد
كه يعني ميدهد ، نشان كلام وسيله به و دركلام را واقعيت
اين از.ميكند تحليل را واقعيت ;ميدهد گزارش واقعيت از
نسبت ميداند او.نميورزد تعصب خود ، كلام محتواي به روي
دارد وجود متفاوتي تحليلهاي ميدهد گزارش كه واقعيتي به
به تا ميكند هدايت بلكه كند دعوت كه اين نه را شنونده و
شيوه در سخنران.بينديشند او تحليل از متفاوت تحليلهايي
بديهيزدايي را موردنظرش واقعيت تا ميكوشد وشنودي گفت
شنوندگان به مسالهساز واقعيتي صورت به را آن و كند
;ميشود"مفاهمه" باعث گفتوشنودي سخنراني.دهد ارائه
كسب جهت در تا ميرساند ياري شنونده به كه مفاهمهاي
.بپردازد انديشهورزي به سخنراني موضوع به نسبت عقيدهاي
با -هابرماس قول به -شنودي و گفت سخنراني كه است چنين
.ميشود مشخص"ارتباطي كنش"
فرمانروايان تكگويي با خود تاريخ طول در ايرانيان
از حتي.شنيدهاند اندرز و پند متداوما و بوده روياروي
نشاني و نبوده كار در نيز اندرزي و پند كه جا آن ديرباز
بوده نهفته تكگويي آن بطن در ميآمده نظر به مباحثه از
پاسخ در آذرگشسب به تنسر كه است نامهاي تنسر ، نامه.است
ساساني اردشير خشونت به نسبت او واعتراضات پرسشها به
آذرگشسب.است قضيه ظاهر اين اما.پاسخ و پرسش ;است نوشته
را پاسخگويي نيز تنسر و زده را خودش حرف خود ، سوالات در
و.شنود و گفت فقدان بزند ، را خودش حرف تا كرده بهانهاي
.است يافته تسري ايران فرهنگ در كه بسيار چه اين
شيوه در هست ، نيز ديگري نتايج را تكگويي با رويارويي
شرايطي در او.نميپردازد تفكر به شنونده تكگويي ،
روياروي كل داناي با كه بينديشد شنيدن حال در ميتواند
كند ، شك ميشنود آنچه به نسبت ميتواند كه بداند.نباشد
فقط بايد صوت ضبط همچون كه اين نه كند ، انتقاد و بپرسد
.كند ادا را همان طوطيوار و بسپرد خاطر به را شنيدههايش
او با ميشنود آنچه بينديشد ، نميتواند كه رو اين از پس
.ميشود فراموشش بنابراين و نگرفته قرار دروني ارتباط در
روانشناسي خصيصههاي از يكي كردن مثالفراموش عنوان به
و سپرها از يكي -منظر اين از - و است ايرانيان اجتماعي
در خصلت اين تقويت دلايل از يكيآنان دفاعي شيوههاي
تحميل از ناشي شدگي شيئي برابر در خود از دفاع ايرانيان
اگر تكگويي رويارويي در را گوش يك.است آنان به تكگويي
دروازه را ديگر گوش كنند ، "در" بودهاند مجبور
.داشتهاند بازگشودهاي
در.برنميانگيزد اعتماد شنونده در هرگز تكگويي كه ديگر
تكگو تا شود شكسته هم در فرد ذهني مقاومت بايد تكگويي
تكگو ميان جدايي اما.كند دستكاري را او ذهنيت بتواند
شنونده در تكگويي كه اعتمادي عدم و وشنوندگانش
-بشنود و بنشيند است مجبور او كه شرايطي در برميانگيزد
-نداند تكگو با همنوايي در پيش از را خود شنونده اگر
مقاومت اينميشود او ذهني مقاومت تقويت باعث يقينا
از ايرانيان مورد در و مييابد گوناگون صورتهاي ذهني
با اگر تكگويي با رويارويي در كه صورت اين به جمله
زبان به كلمات شنيدن پي در همواره ميشنوند بياعتمادي
نيز اين به.هستند تكگو اظهارات لاي لابه در نيامده
تكگويي ، برابر در جدي واكنشهاي از يكي كه ميشود اشاره
نميآيد زبان به كه گاه آن چه.است شنونده خنديدن و هزل
و لب بر لبخند مايه ته نميشود ، تبديل آوا به و
چه و ميماند شنونده نگاه در تمسخرآميز بياعتنايي
در آوا و كلام به تكگويانه كلامي رويارويي در كه آنگاه
"دهان" گرفتن هزل به در فارسي زبان توانمندي.ميآيد
!است زدني مثال تكگو
يك در داردكه قرار شنود و گفت ، گويي تك مقابل در اما
نيروي در تنها مكالمه تربيتي جنبه": گفت توان مي كلام
پيشتر حتي تفكر ، در شركت به خواننده برانگيختن بر آن
توليد قوت انداختن كار به نتيجه در و تفكر در افتادن
در چون خواننده كه است اين در بلكه ;نيست خواننده ، فكري
يافتن براي مكرر تلاشهاي چگونه كه ميبيند گفتوگو جريان
آگاه واقعي شناسايي دشواري به ميماند ، بيحاصل حقيقت
تاكنون كه ناآزمودهاي پيشفرضهاي بربيپايگي و ميشود
بود ، مبتني آنها بر زندگيش و ميكردند جلوه بديهي نظرش در
او خود تفكر در اشتباه منبع كه ميبيند ;مييابد وقوف
توجه رايج عقايد بودن اعتماد غيرقابل به و ;كجاست در
است اين روشن تفكر قاعده مهمترين كه ميآموزد و ;مييابد
از و بدهد پس مستدل حساب خويش داوريهاي درباره كه
دادن پس حساب اين كه ميآموزد ;بخواهد را همين ديگران
و رفتار تمامي براي بلكه نيست فلسفي بحثهاي به منحصر
در زمزمهاي امروز(5)".دارد اهميت انساني زندگي
:ميشود شنيده ايران سياسي فضاي در "گفتوشنود" بزرگداشت
فرهنگها ميان گفتوگو" و "مردم و حكومت ميان گفتوگو"
حوزه در نه اگر كه زمزمهايميشود درخواست "(تمدنها)
مردم رويارويي در يقينا اما فرهنگها ميان گفتوگو
است اين سوال همه و.است ناآشنابوده بس ما براي وحكومت
و گفت به اينك كه را زمزمهاي ميتوانيم مردم ما آيا
زمزمه اين ميتوانيم آيا بداريم؟ پاس ميخواند شنودمان
ميتوانيم؟ آيا كنيم؟ تبديل آواز به را
مرادي قاضي حسن
:پانوشتها
از -ادبي نقد اصطلاحات فرهنگ از نقلهالكويست مايكل (4)
ص 495.مقدادي بهرام:
صص -دوم جلد -لطفي محمدحسن ترجمه -پايديا -ورنريگر (5)
735734
|