استاد آهنگسازي و نوازي ويولون شيوه در
موسيقي شوريده ;ياحقي پرويز
سربانگ
استاد آهنگسازي و نوازي ويولون شيوه در
موسيقي شوريده ;ياحقي پرويز
در اگرچه كه است غربي سازهاي معدود از ويولون ;درآمد
يافت ، رونق و رواج كمانچه دادن قرار انزوا در براي ابتدا
پرمحتواي قطعات و نغمهها و ايراني موسيقي غني فرهنگ اما
همانند سنتي ، موسيقي درخشان چهرههاي برخي نيز و آن
موسيقي در ساز اين كه شدند سبب ياحقي حسين و صبا مرحومان
.بگيرد خود به ايراني نواي و رنگ و شده مستحيل ايراني
استاد ويولوننوازي و آهنگسازي درخشان چهرههاي ازجمله
و ويولون تكنوازي عرصه در چه آثارش ، كه است ياحقي پرويز
حسين و صبا راه تداوم ترانهسرايي و آهنگسازي در چه
ياحقي استاد نوازندگي شيوه درباره زير نوشته.است ياحقي
.ميخوانيم هم با كه است
هنري گروه
ياحقي ويولون در نسلها احساس قصه
تكنوازي اثر بر معيني ساعت راس قبل ، سال هفت و چهل
راديو در ساله هفده (پارسي صديقي پرويز) "ياحقي پرويز"
موسيقي عشق كه كسي هر.ميشد ضعيف شهر برق جريان تهران
شهر ، كل گويي و مينشست ترانزيستوري راديوي پاي داشت ،
كه ميسپرد جواني نوازنده شوريدگي و شيدايي قصه به گوش
نوازندگان پرشور احساس و داشت را استادان پنجه ظرافت
طفل آن تكنوازي كه وقتي آن ، از پيش سال چند !را كولي
حسين" استاد دوستداران بود ، شده پخش راديو از خردسال
كشيده صف راديو ساختمان بيرون اتومبيلهايشان با "ياحقي
"حسينخان" برنامه ، نوازنده كه اين خيال به بعضي.بودند
هم عدهاي و ديد را او برنامه پايان از بعد ميشود و است
آمده و است خردسال كودكي نوازنده كه ميدانستند اول از
كه كسيببينند نزديك از را دوران اعجوبه اين كه بودند
ايراني موسيقي در "ويولون" نام بعد سالهاي در بود قرار
آرزو ديگران كه برسد نقطهاي به و شود تداعي او نام با
كار و سر مردم احساسات با او مثل و بنوازند او مثل كنند
.باشند داشته
"ياحقي حسين "استاد خود دايي مستقيم شاگرد "ياحقي پرويز"
احترام با "محجوبي" و "صبا" كنار در نامش كه استادي.است
از پردهاي زير را حسينخان نام زمانه ، دستميشد برده
ياحقي حسين !...دريغ و است برده يادها از فراموشي غبار
براي او.بود كمنظير آهنگسازي و بينظير نوازندهاي
استادي بود ، برخوردار سرشاري نبوغ از كه جوانش خواهرزاده
آن خردسال ، پرويز كه بود او تربيت سايه زير.كرد پدري و
سايه زير را موسيقي او.رسيد خود هنري شكفتگي به زود همه
كه روشي و) سخنش اما گرفت ، ياد محجوبي و صبا حسينخان ،
كه است نوازندهاي او.بود دو آن از جداي (ميگفت سخن
مخاطبانش با و ميشناسد خوب را خود غريزه و حساسيت
حساس رگ سال ، سي از بيش.دارد نزديك و زنده ارتباط
.هست هم هنوز و بود او دست در ايراني موسيقي دوستداران
حداقل تا گرفته جديد نسل شنوندگان با فعلي پيام راديو از
از و شدهاند بزرگ او موسيقي با كه آدمهايي بين
.دارند خاطرهها اجراهايش
وقتي.كرد شروع كم سن از هم را آهنگسازي "ياحقي پرويز"
و حال آهنگهايش بود ، نرسيده سالگي بيستوپنج به هنوز كه
بعد به آن ازداشت را مرتضيخان و حسينخان كارهاي هواي
.كرد پيدا را شخصياش شيوه آهنگسازي هم و نوازندگي در هم
دسترس در كه دارد حسينخان از تكنوازيهايي هماكنون او
آن پخش به هم علاقهاي و نيست راديو آرشيو حتي و ديگران
را "حسينخان" ويولون صداي مردم اگر مطمئنا !ندارد
گونهاي به "پرويزخان" از توقعشان سطح قطعا بشنوند ،
دوست را او قديمي كارهاي عدهاي.بود خواهد مطلوبتر
آهنگهايي ملوديهاي.را جديدش كارهاي بيشتري عده و دارند
من دل اياميد" ،"بيخبري شب آن از بعد" ،"ميزده" مثل
مانده خاطرهها در هنوز...و "نورسيده ايبهار" ،"كجايي
.است
و خرم همايون بديعي ، حبيبالله تجويدي ، علي مانند نيز او
دارد ، توامان را آهنگسازي و نوازندگي شهرت ملك ، اسدالله
ميتوان برتري كدامشان در گفت بتوان مشكل كه بهنحوي
.يافت
:است آزموده موسيقي در را گوناگوني كارهاي ،"ياحقي پرويز"
و آهنگسازي اركستر ، سرپرستي اركستر ، در نوازندگي
از خصوصي نوار ساعت صدها.اوست اصلي هنر كه بداههنوازي
دوستدارانش كه شده ضبط سال چهل اين در او هنرنماييهاي
ذوق و قريحهميكنند نگهداري آنها از جان و دل با
همراهي با تنهايي به كه است لحظههايي در او نوازندگي
و ميشود خودبيخود از همزبان و همدل نوازندگان
تنها بايد را آنها كه ميكند خلق بداهتا را جملههايي
آن داراي ديگر ، نوازندههاي دست در و شنيد پرويز پنجه از
مسلط هنرمند شخصي احساسات نقش است اين.نيست گرمي و لطف
چندان كار قوي و خوب تكنيك به رسيدن والا خود ، كار در
پرحال موسيقي باشد قرار كه است وقتي مشكلنيست مشكلي
دل در كوتاه ، جمله دو در فقط ولو كه موسيقياي.شود خلق
ياحقي پرويز.كند صدا گوشش در و بگذارد تاثير شنونده
.است كرده خلق ترتيب اين به را زيادي زيباي لحظات
مطلع و مسلط نوازندگان.است لحظات اين از پر او كارنامه
خلق در اما دارند ، فراواني امتيازات كه هستند توانايي و
پرويز با و ندارند را لازم توانايي پرشوري ، دقايق چنين
انگشتگذاري و آرشهكشي نوع و استيل تكنيك ، در هم ياحقي
.اثري بداهه خلق به رسد چه نيستند ، مقايسه قابل
بايد كه آنچنان ياحقي پرويز ويولون صداي با امروز نسل
خاطره او از بالا به سال چهل افراد تنها و نيست آشنا
از بيشتر آمده ، بازار به او از كه كاستي نوار شش.دارند
محمد تنبك همراه هم سيدي يك.اوست قديمي كارهاي
كه كرد ، آمريكا بازار روانه اخير سال دو در اسماعيلي
تمامي !!رسيد فروش به و شد وارد ايران به آنجا از بعدا
درخشانترين اما دارند فراواني زيباييهاي آثار اين
آرشيو از بايستي و نيست آنها در او خلاقيت لحظههاي
جاودانه همنوازيهاي بهخصوص.كرد جستجو را آنها راديو
تنبك همراهي و سنتور شاخص نوازنده "ورزنده رضا" سنتور با
ياحقي پرويز سال ، بيست اين در."افتتاح اميرناصر" مرحوم
بيشتري علاقه و جديت با شايد بلكه نگذاشت ، زمين را ساز
تصور كه ميدانند ميشناسندش ، كه آنهاييكرد نوازندگي
او از را موسيقي اگر.ندارد امكان موسيقي بدون او وجود
خاطر به ياحقيشد خواهد افتاده خاك بر ماهي مثل بگيرند ،
اين تلخي و شد محروم زندگي فراوان روزمره نعمتهاي از هنر
اوج سنين در و كرد تجربه نوجواني سالهاي از را محروميت
يكي هنرش ، و مهربانش يار يگانه بين شد مجبور وقتي شهرتش ،
از پس وي.كرد انتخاب را هنرش ترديد بدون كند ، انتخاب را
و مشكلات با و نساخت رها را خود وطن و كرد چنين انقلاب
لب خونين دل با" گرچهكرد نرم پنجه و دست بيمهريها
نواي او ساز كه است همين براي."جام همچو بياورد خندان
در را شاديهايشان و غمها قصه نسلها ، و اوست دردهاي
.ميكنند جستجو او ساز
كسي چنين شايد.نميشناسيم قابلي شاگرد ياحقي پرويز از
مثل "ياحقي" شايد.نيست موسيقي حرفهاي كار داخل و هست
را تربيتكردن شاگرد حوصله برجسته موسيقيدانان از برخي
و تربيتكردن شاگرد با درسدادن كه ميدانيم.است نداشته
هنرمند و شاگرد صبا استاد.است متفاوت هنرمندپروردن
نوازندگان.ميداد درس فقط محجوبي استاد و ميپروراند
نيست عجيب.ندارند تدريس حوصله معمولا خلاق ، و پرشور
شيوه كه نبريم ياد از.باشد بوده چنين هم "ياحقي" اگر
برداشت نوعي بيشتر شده ، آفاق شهره همه اين كه او نواختن
"ياحقي".باشد تدريس قابل كه شيوهاي و سبك نه است ، شخصي
ميداند ولي كند تحليل را نواختنش نتواند خودش هم شايد
خواست كس هر سال ، اندي و چهل اين در و بنوازد چطور كه
آهنگ و لحن تحتتاثير ناخواسته يا خواسته بزند ، ويولون
نشده ياحقي پرويز هيچكس اما.است بوده او نوازندگي خاص
و كرشمهها جملهپردازيها ، كه باشد قرار اگر.است
به بدهيم ، قرار معيار را او نوازندگي شيرينكاريهاي
نوازندگان وجود آن و ميكنيم برخورد تعجبآوري نتيجه
هم او خود از گاهي و ميكنند تقليد او از كه است جواني
بدين واقعيت اين ولي !ميدهند انجام بهتر را كارها اين
رمز پسبزنند بهتر "ياحقي پرويز" از آنها كه نيست معني
و احساس ابراز نوع در.نيست فوتوفنهايش در "ياحقي" كار
او خود به و اوست شخصيت محصول كه است شوريدهاي "حال" آن
ياحقي پرويز از كه آنها تمام از معني ، يك به.دارد تعلق
ساز او خوبي به نميتوانند هيچكدام ميزنند ، ساز بهتر
.بنوازد ياحقي مثل ميتواند كه است ياحقي فقط !!بزنند
سال بيست نشده ، ظاهر صحنهاي هيچ در ياحقي كه است دهه دو
ملت گوش به ساخته ، كه آهنگهايي نواي و سازش صداي كه است
سال و گذشته سالگي شصت مرز از ياحقي.است نرسيده ايران
هم نزديكش دوستان حتي حالا.است شده منزويتر سال به
سالهاي گذشت آثار.كنند پيدا راحتي به را او نميتوانند
نگاهش فقط و گذاشته را خودش اثر او صورت و سر بر پرماجرا
همچنان و درخشان و زيرك همچنان.است نشده پير كه است
و ميدهد ترجيح را تنهايي همه ، از بيش.است تودار و حساس
مرتضيخان سبك به ميكند سعي كه را پيانويش و را ويولونش
با هم هنوز.بريزد اشك و بنوازد قديم دوران ياد به
ميكند تورق دقت با را روزنامهها.ميخواند كتاب اشتياق
را آمريكا و اروپا سينماي برجسته فيلمهاي بهترين و
كه پيش سال چهل جوان هنرمند.ميكند تحليل و ميبيند
بود ، هم تهران راديو گزارشگر و روزنامه حرفهاي خبرنگار
ايران گوشه و گشته را دنيا كه است جاافتادهاي مرد حالا
هم هنوز و ميتوانست او.است نبخشيده دنيا به را
دلش كه دنيا جاي هر در زندگي وضعيت بهترين در ميتواند
شيريني به را وطن تلخيهاي او ولي.كند زندگي بخواهد
.فروخت هم نخواهد و نفروخته غربت
مشهور و بزرگ هنرمندان احترام مورد جواني ، در "ياحقي"
ميزدند ، ساز او با ورزنده و محجوبي و صبابود قديمي
و ميداد آواز همراهي افتخار او به خوانساري اديب
شعرها برايش شاعران.ميكرد ستايش بسيار را او بديعزاده
از را او كه بود هنرمنداني جمع شمع جواني در و گفتهاند
زيبايي خاطرات از پر ياحقي سينهداشتند دوست دل و جان
كه روزگاراني از.است خواندني بسيار بنويسد ، اگر كه است
دايي محضر در آموزش چگونگي يا و بوده رفيعي داريوش با
شرط به دهد ، انجام ميتواند او را كار اين..و خود
بيگانه نوشتن با و است مطالعه اهل كه چرا وقت ، و حوصله
آن داشتن به هم او و ندارند كس همه را امتياز اين.نيست
نوشتن با صفا نواب اسماعيل استاد.است نكرده تظاهري
تاريخ به بزرگي خدمت "شمع قصه" كتاب در خود خاطرات
آرشه ، جاي به را ساعتي چند ياحقي ، اگر و كرد ايران موسيقي
لذتي را موسيقي تاريخ و دوستدارانش بگيرد ، دست در قلم
.است شده نصيب ديگر
به ارادت روي از كه "پارسي صديقي پرويز" هنري فعاليت عمر
سال پنجاه مرز از برگزيد ، را او خانوادگي نام استادش
او دشمنان حتي و شده حك ما موسيقي خاطره در او اسم گذشت ،
با پشتسرهم نسل سهمعتقدند او خاص ذوق و استعداد به هم
.كردهاند زندگي و شدهاند عاشق ياحقي پرويز ويولون صداي
داشته نميتواند كلمه واقعي معناي به هم دشمني او لاجرم
در سرگردان كولي يك نالههاي ياحقي ، ويولون در.باشد
روح ياحقي پرويز حقيقت دراست موسيقي استاد يك پنجههاي
نقطه ميخواهد دلم.است گذشته سال چهل در ايراني ويولون
دوستش فقدان در او كه باشد جملهاي يادداشت ، اين پايان
مرگ از بعد كه تجليلي اگر":است نوشته "خوانساري محمودي"
."نميمردند هرگز ميشد ، حياتش زمان در ميشود هنرمندان
مهدوي رضا
سربانگ
ايراني موسيقي فرع و اصل
نجوا - الف
هفته افتتاحيه مراسم در گذشته هفته وزيري نفره اركستر 25
سروده كتاب باره در كه را ، مشيري مرحوم از شعر دو كتاب
.درآورد اجرا به بينالمللي كنفرانس سالن در بود ،
نيز آن خوانندگي و است ساكت كيوان با گروه اين سرپرستي
.جمشيدي فاضل عهده به
تار نوازنده عنوان به را خود هنري فعاليتهاي ساكت كيوان
نوار.كرد آغاز ايراني بنام آهنگساز مشكاتيان پرويز با
خواننده آن در ساكت كه بسطامي ايرج آواز با مركب افشاري
چيرهدست نوازندهاي ظهور از ميكرد ، همراهي تار با را
در و ميداند خوبي به را تار نوازندگي و تكنيك كه
مضرابها چهار و ميكند عمل پرورده و پخته آواز جوابهاي
بعدها ساكت.داد خبر مينوازد ، خيرهكننده سرعتي با را
تار همنوازي صورت به را مستقلي اجراهاي گروه ، همين در
گروه عنوان با مستقلي گروه خود بعد سال چند و داد انجام
يافتهتر تكامل صورت وزيري اركستر كه داد تشكيل وزيري
فعال نيز آموزشي حوزههاي در البته ساكت.است گروه همان
و نوشته تار سه و تار براي آموزشي كتاب چند تاكنون و است
.است داده پرورش را متعددي شاگردان
بر را خود همت قبل سال چند از چيرهدست نوازنده اين اما
موسيقي مهم چهرههاي از يكي وزيري ، علينقي كارهاي روي
ميرسد ، نظر به مسير اين در البته و كرد متمركز ايران ،
اين كه نحوي به است ، گرفته پيش در را افراط راه حتي
ايجاد وي كارهاي به نسبت موسيقي اهل از بسياري در ذهنيت
وي كارهاي از تقليد و تكرار به تنها ساكت كه است شده
چندان نيز ساكت شخص كه ميآيد نظر به البته و ميپردازد
وي كارهاي بين اماواقعا نباشد ، ناراضي مقايسه اين از
در وزيري واقع در.دارد وجود آشكاري تفاوتهاي وزيري و
حيطه چند در واحد آن در كرد ، كار به شروع كه هنگامهاي
چه گر.گذاشت جاي به را درخشاني كارهاي تدريس و خلاقيت
همين در اشتباه از دور به بودن انسان دليل به نيز وزيري
در وي كه تلفيقهايي از بسياري چنانكهنبود موسيقي حوزه
خردههاي و نيفتاد پسند مورد داد ، انجام موسيقي و شعر
خود كار در وزيري همين چه اگر شد ، گرفته آن بر فراواني
"ژوليده دخترك" كه آفريد را ملوديها درخشانترين از برخي
.است آنها جمله از
تاثيرگذاري ملودي آن در كه قطعهاي و اثري تاكنون ما اما
حالي در نشنيدهايم ، و نديده ساكت از باشد ، داشته وجود
موسيقي در البته و است موسيقي اركان از زيبا ملودي كه
كارهاي در آنچه.دارد دوامبيشتري و قوام آن ركن ايراني
ساخته مشيري شعر روي بر كه اثري دو همين بهخصوص ساكت
است ، ملوديها بودن بيروح همين ميآيد ، چشم به است ،
ميمانند تمريني كارهاي و "اتود" به بيشتر كه ملوديهايي
ملودي يك مميزه وجه واقع در.بنشينند دل در كه آثاري تا
جستجو اثرگذارياش ميزان در ميتوان را تاثيرگذار و خوب
و شنيده مردم سوي از موسيقي ، قطعه يا ملودي يك اگر.كرد
اثرگذار ملودي آن گفت ميتوان شد ، خوانده زمزمه حالت به
كارهاي از برخي حتي و شيدا عارف ، تصانيف نمونه براي است ،
زيبايي ملوديهاي از...و تجويدي استاد ، لطفي مشكاتيان ،
صد را آن زيباييهاي نيز ، عادي حتي تنظيم كه برخوردارند
.ميكند چندان
آرايههاي چند هر زيبا ، ملودي بدون كار كه حالي در
داشته خود با بزرگي گروه و ساز و ببندد خود بر فراواني
خروج از پس آن ، كردن فراموش دارد ، كه ثمري و نتيجه باشد ،
به ساكت كار اين در كه امري است ، شنونده سوي از سالن از
بسيار نيز كار صدابرداري آنكه از بگذريم بود ، محسوس عينه
.نميرسيد گوش به سازها از بسياري و بود آشفته
|