است تخيل هنر ، نگري ژرف سرچشمه
مديريت پيام
است تخيل هنر ، نگري ژرف سرچشمه
هنر از افلاطون نقد درباره "دورشل اندرياس" سخنراني
چندي كه هنر فلسفه و حكمت بينالمللي همايش در :اشاره *
هنرهاي موزه در "روم و يونان در هنر فلسفه" عنوان با پيش
استاد "دورشل اندرياس" پروفسور شد ، برگزار تهران معاصر
مقالهاي ارائه به انگلستان ي"ايستآنجليا" دانشگاه
اين چكيده اكنون ، پرداخت "هنر از افلاطون نقد" پيرامون
.ميگذرد نظرتان از مقاله
* * *
كه آنگونه هنر از را افلاطون نقد ميخواهم گفتار اين در
پس.كنم ارائه است ، آمده افلاطون جمهور از دهم كتاب در
اين در را افلاطون اصلي ادعاي ميكوشم كوتاه مقدمهاي از
وچهار است گري-نمايش يا تقليد اساسا هنر كه مورد
هنر تقليدگري كه نكته اين اثبات منظور به را او استدلال
در.دهم نشان شما به ميآيد ، بهشمار آن براي كاستي نوعي
اين ارزيابي و انتقادي بررسي به گفتارم بعدي بخش
را افلاطون دشمني ميكوشم ابتدا.ميپردازم انديشهها
.دهم توضيح خود تاريخي بستر در هنر به نسبت
شده ارائه هنر فهم به نسبت مهم نگرش دو غرب فلسفه در -1
نگرش كه ;ميكند رجوع (هستي يا طبيعت) جهان به يكياست
ذهن به ديگري.است "تقليدگري" اصليش مفهوم و است باستاني
اين اصلي مفهوم و است هيجدهم سده نگرش كه ميكند رجوع
كه همان را ، اول نگرش از آغازين قرائت.است "ذوق" نگرش
آتني ، افلاطون مرهون ميكند ، حركت "تقليدگري" محور بر
از قبل تا 348 از 428 ميرود گمان كه هستيم سقراط ، شاگرد
.است زيسته ميلاد
سقراط از پيش انديشمندان آثار در مهمي اشارات كه آن با
در هنر نظامدار فلسفه نخستين را افلاطون اثر دارد ، وجود
تلاش نخستين اين كه اين شگفتآور.ميدانند اروپا
به نسبت اساسا فلسفه نگاه از هنر فهم براي نظامدار
.است عيبجويانه هنر ، بررسياش ، موضوع
احتمالا افلاطون كه گفت ميتوان ساده توضيحي عنوان به
عكس حقيقت حال ، اين بااست بوده هنري حس فاقد شخصيتي
رسيده ما به باستانيان از كه افلاطون زندگينامهاست اين
به علاقهاش از و ميبرد نام موسيقياش معلمان از است ،
اين از صرفنظر.ميگويد آغازين سالهاي در شعر و نقاشي
پس افلاطون ميگويند كنيم ، فكر چه حكايت اين درباره كه
كه را تراژدي نمايشنامه نخستين سقراط ، سخنان استماع از
نويسنده كه پذيرفت ميتوان آساني به ;سوزاند بود ، نگاشته
درواقع ، .است داشته شاعرانه قريحهاي جواني در مكالمات
و زيبا هم بعضي كه شده ثبت او نام به هزليه تعدادي
.ميشود دانسته اصيل آثاري همگان سوي از و است تكاندهنده
برجسته هنري آثار از افلاطون مكالمات مهمتر ، اين از
دنياي به كه فلسفه تاريخ به فقط نه و ميآيد بهشمار
با را يوناني نثر كه ديگري نويسندگان.دارد تعلق ادبيات
باشند ، گرفته بهكار صلابت و انعطاف دقت ، و شكوه چنين
-كنوني مورد كه باشيم داشته خاطر به بايد.معدودند بسيار
ميگويد سخن هنر درباره كه است پرتوان هنرمندي -افلاطون
.ميكند انتقاد هنر از درواقع ، كردم ، اشاره كه همچنان و
است بهتر روانشناختي ، پيشپاافتاده توضيحات جاي به
.بگيريم جدي را او استدلال
چرا و بيچون تحليلي ارزيابي ، شامل جمهور در دهم كتاب -2
چگونه را خود استدلال افلاطون.است هنر درباره ماندني و
تقليد هنر كه ادعاست اين متضمن گام نخستين.ميكند عرضه
اين با بخواهيم است ممكن است "نمايشگري" يا "محاكات"
آثار از بسياري به اگر اين ، وجود با ;كنيم مخالفت ادعا
كه ميرسد نظر به آغاز در كنيم ، فكر اروپايي سنت در هنري
نشان را خانهاي كه تصويري يا نقاشي باشد ، داشته توجيهي
مردي كه مجسمهاي منظره ، حيوان ، درخت ، مشربه ، ميدهد ،
وضعيتهاي در را اشخاص كه كمدي يا تراژدي ;ميدهد رانشان
چيزي نمايشگر هنر صورتهاي اين همه ميدهد ، نمايش گوناگون
قلمرو از بيرون در حداقل يا كردهايم تجربه يا كه است
.است تجربه قابل هنر
از بلكه ميپندارد ، تقليد را هنر نهتنها او حال اين با
كار به انتقادي گونهاي به را لفظ اين مهمتر ، اين
ارسطو.نيست بديهي امري روي هيچ به پيشنهاد اين.ميبرد
تحسين گفته اين كه بود معتقد و ميپنداشت تقليد را هنر
تحليل كه كند گمان افلاطون كه شد موجب چيز چه.است هنر
.است هنر كاستي دالبر نمايشگري يا تقليد عنوان به هنر
گذار اين توجيه براي افلاطون تلاش در كه ميرسد نظر به
نخست گفتارم ، از بخش اين دردارد وجود اصلي دليل چند
به بعدي بخش در وسپس ميكنم عنوان را استدلالها اين
.ميپردازم آنها ارزيابي
استدلالها اينمقايسهاست برمبناي استدلال اين از يك هر
چيزي با هنري فعاليت يا هنرمند ، هنري ، اثر مقايسه به
هنر زيان به مقايسه اين مورد هر در و ميپردازد ديگر
موضوع با هنري اثر مقايسه به نخست استدلال.ميشود انجام
با را هنرمند بازآفريني فعاليت دومي ، ;ميپردازد آن
مقايسه به استدلال سومين ;ميكند مقايسه واقعي آفرينش
شخصي با ميگذارد نمايش به را چيزي كه ميپردازد هنرمندي
را چيز آن كه آنكس و ميكند استفاده چيز آن از كه
موردنيازش دانش به مورد هر در و كند توليد ميتواند
.ميكند اشاره
بايد كه كنيد تصور:است قرار اين از استدلال نخستين (1)
را مكاني بايد مورد اين در.بكشيد را كوهي مثلا ، تصوير ،
نمايش.كنيد نگاه كوه به نقطه آن از تا كنيد انتخاب
مستلزم اينرو از و باشد خاص زاويهاي از بايد هميشه
دارد ، وجود ديدگاه تعدد عمل در چون اما.است ديدگاه
آن نمايش صرف از غنيتر هميشه ميشود ارائه آنچه درنتيجه
واقعيت اينرو از و دارد كوه نقاشي از بيش چيزي كوه.است
.است فقير واقعيتي هنري
.است صريح اندازه همين به نيز افلاطون دوم استدلال (2
.ميكند هنرمند متوجه برگرفته هنري اثر از را انتقاد
;است والاتر محض بازآفريني از آفرينش:ميگويد افلاطون
خود وقت كنيد ، خلق را وواقعي اصلي شيء ميتوانستيد اگر
.نميكرديد آن تصوير ارائه صرف را
نگرش سه چيزي هر مورد در.افلاطون سوم استدلال اما و (3
:دارد وجود
مصرف *
ابداع و ساخت *
.(محاكات)نمايش *
يعني ، جديد ، عصر تفكر براي مناسب اما نابگاه مثال
.است اتومبيل راندن همان مصرفش.بگيريم درنظر را اتومبيل
جاده ، در اتومبيل رفتار درباره ميتواند اتومبيل راندن
پوشانده ، را جاده يخ و برف كه زمستان در آن حركت چگونگي
شما به امور گونه اين و طولاني ، سفرهاي در صندليها راحتي
حائز هم سازنده براي ميتواند دانش اين.بدهد آگاهي
را اتومبيلش طراحي و ساخت بدينسان كه باشد اهميت
تصويري بتواند شخصي شايد سرانجام ، .ببخشد بهبود ميتواند
كار ، اين در مهارتش از صرفنظر.كند تهيه اتومبيل اين از
را اتومبيل بتواند كه ندارد نيازي امر اين انجام براي
.بسازد را آن بتواند يا و اتومبيل ، مصرف يعني ، براند ،
.كرد مقايسه بيدانشي با ميتوان را هنري فعاليت
شكست كه موردي در حتي افلاطون هنر فلسفه معتقدم -3
گفتار اين بقيه در.است روشنگر موضوعش براي هم ميخورد
.ميپردازم گانه دو ادعاي اين اثبات به
آغاز ادعا اين با افلاطون كرديم ، مشاهده كه همچنان
توجه ادعا ، اين.است تقليد نمايشگري ، نوعي هنر كه ميكند
ادبي آثار.ميدارد معطوف هنر از مهمي بعد به را ما
آنچه و ميكنند انسانها آنچه از است توصيفي دربردارنده
نشان را اشياء و اشخاص نقاشي.ميدهد روي طبيعت در
صورتهاي ميتوانند كه هم فيلمبرداري و عكاسي ميدهد ،
از بسيار كه موسيقي حتي.است طور همين آيند شمار به هنري
مراجع چنين دربردارنده اغلب ميرسد ، نظر به دور نمايشگري
ميدهد نمايش متي قديس مصائب در باخ موسيقي:است تقليدي
با مسيح چگونه ميزند ، برق و ميغرد چگونه رعد مثلا كه
پاره دو ميان از چگونه معبد پرده يا ميكشد ، رنج تازيانه
.ميشود
و ابداع.نميشود خلاصه نمايشگري به هنر كه است درست
نخستين در من ، گمان به و هنرند مهم ابعاد نيز تجسم
ابعاد اين كشف براي خوبي آغازگاه به افلاطون ، استدلال
كه است آن بر افلاطون استدلال ، نخستين در.ميشود اشاره
ويژهاي زاويه از نمايشگري صورت به هميشه بايد نمايشگري
ميكنم فكر مورد اين در.است همين هم هنري ديدگاه و باشد
كه جايي در حتياست مهمي بينش اين و است افلاطون با حق
نباشد ، دورنمايي يعني پرسپكتيو كلمه ، فني معني به نقاشي ،
تخصصي معني از گذشته زيرا.است صحيح افلاطون گفته هم باز
"شيء ديدن شيوه" معني به واژه اين دورنما يا پرسپكتيو
:داشت را خود دورنماي اخير ، معني اين به پيكاسو و هست نيز
مشاهده پيكاسو يعني خود ، يگانه ديدگاه از را مشربهاي
مجدد ارزشيابي به را ما مثال اين حال ، هر به.ميكرد
افلاطون كشف.واميدارد افلاطون سوي از هنر ارزشگذاري
آنكه جاي به هنر دورنمايي يا پرسپكتيوي ماهيت مورد در
دستاوردهاي از يكي به را ما توجه باشد ، آن كاستي بر دال
به را چيزي ميتواند هنرمند ميكند ، معطوف آن مهم بسيار
چنان را آن هيچگاه آن از پيش كه بدهد نشان ما به شيوهاي
حال هر به كه را چيزي صرفا هنر پس ، .باشيم نديده
قابل برايمان را آن بلكه نميدهد نشان ما به ميبينيم
باشيم ، ديده خود عمر در خرگوش دهها شايد.ميسازد رويت
هرگز گويي كه ميدهد نشان ما به را خرگوشي "دورر آلبرشت"
آساني به حال همان در اگرچه نديدهايم ، را نمونهاش
شناسايي است ، كشيده خرگوش عنوان به را آنچه ميتوانيم
.كنيم
دنيايي بگويد دارد حق معيني اعتبار به افلاطون مطمئنا ،
"واقعي دنياي" از فقيرتر ميكند عرضه ما بر هنر كه را
ديگريكه بيشمار منظرهاي ميان از هنرمندي هراست
را خاصي ديدگاههاي يا ديدگاه فقط كند ، اختيار ميتوانست
اين به هنر جهان كه است طبيعي اما.ميگذارد نمايش به
.شود"واقعي دنياي" جانشين كه نميشود آفريده منظور
بلكه نميگيريم ، واقعي خرگوشهاي جاي به را دورر خرگوشهاي
ميآموزد ما به هنرمند واقع ، در.ميكنيم اضافه آنها بر
به نقاشان از معيني مكتبهاي ;ببينيم را واقعي دنياي
سلسله مانند را ، معيني مناظر كه آموختهاند اروپائيان
بار نخستين براي اسكاتلند ، بلنديهاي يا آلپ كوههاي
نه ميسازد غنيتر را ما دنياي هنر بدينسان ، .ببينند
حالي در تنهايي ، به حتي هنر ، دنياي صورت آن در و فقيرتر
حال ، همين در است ، فقيرتر "واقع دنياي" از جهت يك از كه
به را آن افلاطون كه ديدگاهي.است غنيتر ديگر ، جهتي از
غناي سرچشمه دقيقا ميكند ، سرزنش ما فقيركردن خاطر
كه نسبتي به ميبيند ونگوگ كه كفش جفت يك:است روحاني
با تا ميكند روبهرو ونگوگ با را ما تصوير اين تماشاي
غنيتر اندازه همان به كسلكننده ، و بيروح كفش جفت يك
.است كفش جفت يك از
استدلالي همان اين.است آموزنده هم افلاطون سوم استدلال
قرار هنر ، و فن اهل نوع سه بين تمايز اساس بر كه است
ميسازد ، را شيء كه آن ميكند ، مصرف را شيء كه آن دارد ،
را اتومبيلي تصوير كه كسي حال ، .ميكند تقليدش كه آن و
.ميشود توليد چگونه اتومبيل بداند نيست مجبور ميكشد ،
مهندسي از پستتر تصويري هنر كه است معني بدان اين آيا
از حاكي بيشتر اين است؟ اتومبيل رانندگي مهارت يا مكانيك
.ندارد اساسي نقش هنر براي واقعي و فني دانش كه است آن
خودش ، هنر فنشناسي در فنوني ، در بايد هنرمند البته ،
علم ، و فني دانش در.است ديگري امر اين اما ;شود استاد
موجود دانش نوع تنها اين اما.برترند او از متخصصان همه
درباره چيزي حافظ كه كند انكار ميتواند كسي چه.نيست
سعدي كه كند انكار ميخواهد كسي چه ميدانست؟ عشق
ميدانست؟ انسان زندگي و تجربه درباره چيزهايي
نميدهد نشان هنر ، با واقعي و فني دانش تقابل با افلاطون
تجسم هنر در كه دانشي بلكه است ، بيدانشان حرفه هنر كه
هم كاستي نيست ، تخصصي دانش اين.است ديگري نوع از يافته
نيست تخصصي كه رو اين از فقط:است قوت نقطه بلكه نيست
.دارد جاذبه انساني هر براي
افلاطون استدلالهاي درباره خود بحث پايان در سان بدين -4
هنر ، ژرفنگري سرچشمه زيرا.بازميگرديم آغازين نقطه به
تخيل يعني دارد ، وجود سطح در صرفا آنچه به نسبت نارضايي
جهان كه اين تجسم براي است انسان توانايي خيالاست
به شيوه اين روي ، هر به.باشد ميتواند اما نيست ، چگونه
اينجا ، در و است براندازنده بالقوه انسان ، ذهن گيري كار
هنر با افلاطون آشكار دشمني فهم به ميتوانيم سرانجام
هنر نقد كه كردم اشاره گذرا طور به اين از پيش.برسيم
كه اثري.جمهور در:است شده ارائه اثرش كدام در افلاطون
فلسفه بحث محل نميرود انتظار كه جايي است ، سياسي فلسفه
درباره جامع گفتمان اين فصل آخرين كه دهم كتاب.باشد هنر
در هنر درباره مستقلي مقاله را آن اگر و است سياسي فلسفه
گيج و غريب كه ميشويم روبهرو فرضهايي با بگيريم ، نظر
برگردان و است Politeia اثر اين يوناني عنوان.است كننده
/حكومت ميگفتيم جمهوري جاي به كه است آن برايش بهتري
اين.نيست جمهوري قطعا افلاطون آرماني حكومت زيرا دولت ،
از است مراتبي سلسله بر مبتني سياسي نظام ترجيحا حكومت
"نگهبان" اعضاي را آنان افلاطون كه حاكمان ، طبقه طبقه ، سه
كه صنعتگر و تاجر اقتصادي طبقه و نظامي طبقه ميخواند ،
همه ستمگرانه ، سياسي نظم اين در.سياسياند حقوق فاقد
آموزش نظام.است شده طراحي موجود وضعيت حفظ منظور به چيز
چرا و بيچون كه آورد بار كودكاني ميخواهد پرورش و
گونه همان دقيقا موجود نظام در مراتب همه شوند معتقد
وقتي كه ميگيريم نتيجه دليل اين به.باشد بايد كه است
ريخت بيرون حكومتش از را هنرها بايد ميكند ادعا افلاطون
كه همچنان ، زيرانداشت وجود گفتارش در تناقضي هيچ
با ميتوانست امور كه ميآموزد ما به هنر كرديم ، مشاهده
نوع از طلب قدرت سياسي نظام در و باشد متفاوت هست آنچه
.است ناانديشيدني انديشهاي چنين افلاطونيش
مديريت پيام
مديريت در تغافل
كلام در كه مديريت در فساد زمينههاي از يكي
مديران تغافل است ، شده تصريح آن به (ع)علي اميرالمومنين
كه هنگامي مخصوصاخطاهاست و نابسامانيها از مسئولان و
آن متوجه مردم عامه كه است گونهاي به و علني خطاها اين
كه ميپوشند چشم امور اين بر چنان مديران ولي هستند ،
از قسمتي در (ع)علي حضرت.نيست نقصي و كاستي هيچ گويي
از تغافل و تجاهل از":ميفرمايد مالكاشتر به عهدنامه
زيرا بپرهيز ، است عموم توجه مورد و آشكار همه براي چه آن
پردهها زودي به و شد خواهد مواخذه ديگران نفع به تو از
داد تو از ستمديده و ميشود برداشته واقعيات چهره از
".گرفت خواهد
مالك به (ع)علي حضرت عهدنامه همين از ديگر قسمتي در
تو و باشد عيبي كارگزارانت در هرگاه":كه ميدهد هشدار
".شد خواهد نوشته تو خود پاي به بماني ، غافل آن از
آن ميفرمايد ، بيان زمينه اين در (ع)علي حضرت كه راهكاري
به خطاها و كاستيها از تغافل جاي به مديران كه است
آنها به مردم كه جايي در حتي و بپردازند شفاف پاسخگويي
از را آنان سوءظن دادن ، توضيح با ميبرند خطاكاري گمان
اگر":ميفرمايد عهدنامه از ديگر قسمتي در.ببرند بين
آنان براي را خود عذر بردند ، ستمگري گمان تو به مردم
خود از را ايشان بدگمانيهاي خويش توضيح با و كن بيان
براي است رياضتي توضيح و اعتذار اين كه زيرا برگردان ،
".مردم براي است مدارايي و تو نفس
توكلي هادي *
|