كوهستان دل در ... گمگشتهها جستجوي در
نگاه از " مهرانفر فرهاد " ساخته " هورام چريكه"
خوانندگان
تصويرهايي.شد شروع فيلم گرفتم ، قرار كه سينما صندلي روي
آن روي محلي آوايي كه آسفالته جادهاي وسط سفيد خطوط از
چريكه.فيلم عنوانبندي هم بعد و" فيداوت"بود شده ميكس
... و هورام
چريكه چه؟ يعني هورام چريكه.ميكنم شروع فيلم عنوان از
بعضيها صدا ، يعني چريكه است ، دلاور زنهاي و مردها شعر
.افسانه يعني چريكه ميگويند هم
چريكه باشد نازك كه فريادي صداي به كرمانشاهيها
بهفرياد كردستان كردهاي و سنندجيها ولي ميگويند ،
مكان يعني هورام و بلند يعني هورام و ميگويند "چريكه"
(اورامانات) هورامانات در فيلم قصه.ودستنيافتني بلند
آرامش به انسان كه جايي هورامانات ميگذرد ، كردستان
جايگاه هورامانات كه دارند اعتقاد هم بعضيها و ميرسد
.اهوراست
زندگي و عشق درباره زيبا بسيار فيلم يك هورام چريكه
با; ميكنند زندگي كردستان كوهستانهاي در كه است مردماني
.ميگويد عشق از هورام چريكه.فراوان مشقت و رنج
فيلمسازان توجه و كردستان در هورام چريكه فيلم ساخت با
مناسب لوكيشن يك به تبديل دارد كردستان كم كم تفكر ، صاحب
اخير سال سه دو در.ميشود سينمايي فيلمهاي براي
بانه در كه" اسبها مستي براي زماني "نظير فيلمهايي
فيلم اسكويي ، اثر" روژگيران" شد ، فيلمبرداري كردستان
عباس ايران سينماي شاعر اثر" برد خواهد را ما باد"
" سياه تخته" فيلم و شد ساخته دره سياه در كه كيارستمي
ساخته دركردستان هم يكي اين كه مخملباف سميرا خانم ساخته
.باشد كشفشده سينما در تازه اينكهكردستان مثل.شد
دلاوري قصه.است عاشق و سرگشته آدمهاي قصه هورام چريكه
سالها دلاور اين پدر و است برنگشته و رفته جنگ به كه
هموار پسرش از استقبال براي را روستا وجاده است منتظر
اينكه تا اونميشود از خبري اما برگردد دلاورش تا ميكند
.برميخيزد او جستجوي به خزر
همسفر زنهايي با و ميرود هورام خود عشق دنبال به خزر
پير زيارت به نذر آوردن جا به براي ميخواهند كه ميشود
.بروند هورامانات به شاليمار
و ميخوانند بومي و محلي آوازهاي مسير طي در زنها
.كنند استراحت بايد كه ميرسند جايي به اينكه تا ميروند
آنها روزمره زندگي وارد زنها اين با همسفرشدن با خزر
ماندن وزنده معاش و زندگي براي آنها كوشش و وتلاش ميشود
.ميبيند را
آغاز عشق سفر خزر ، با كرد پيرزنهاي از يكي خداحافظي با
و ميپندارندش ديوانه كه پيرمردي راه طول در.ميشود
:ميگويد صحبتهايش خلال در خزر ، وهمسفر است چرگر نامش
.است شرط زندگيكردن چگونه نيست ، شرط عقاب عمر طول
مولوي وحقيقت عطار عرفان دادن قرار دستمايه با مهرانفر
تصوير به ديگري منظر از را عشق سينمايي ، شعر يك قالب در
.است كشيده
بهتر عبارت به و ريخته هم در را سينمايي زمان مهرانفر
دست وسلوك سير نوعي به سفرش با خزر.است كرده ساختارشكني
.ميرسد شناخت نوعي به و ميزند
.بشويم آشنا بهتر كردها با ما تا شده بهانهاي خزر سفر
بشناسيم بهتر را رفتارهايشان و عقايدشان رسومشان ، و آداب
.ببينيم بهتر را زندگيشان لطافتهاي و
از را داشتني دوست و لطيف زيبا ، چهرهاي هورام چريكه
كشيده تصوير به محلي رقصهاي مخصوصا كردها ، رسوم و آداب
.عشق با توام است زندگي نوعي روايت هورام چريكهاست
گفته و مطلب از سرشار ديدني ، جذاب ، فيلم ، سكانس سكانس ،
سكانس عروسي ، مراسم در كردها زيباي رقص سكانساست
در شاليمار پير زيارتگاه در زنها ذكر و نيايشها
دراويش ، سماع رقص مراسم سكانس گاو ، كشتن سكانس هورامانات ،
از سرشار و غني منبعي كردستان كه است واقعيت اين گوياي
.است لطيف و عميق نشانههاي
-مستند كه آن با و است محكم بسيار هورام چريكه فيلمنامه
فضاي اضافه به دارد سوررئاليستي فضاي و مينمايد داستاني
محكم ، قصهاي داشتن علت به اما امپرسيونيستي ،
رضايتبخش آورده بار به كه نتيجهاي محكم ، فيلمنامهاي
.است
فكر از نشان و است صميمي و صادقانه ساده ، هورام چريكه
.دارد سازندهاش والاي
اين به ديگرگونه ونگاهي عشق دادن قرار دستمايه با فيلم
بيشتر همچنين و دارد سنن و آداب به هم نگاهي نيم مقوله ،
.است همراه كردي اصيل موسيقيهاي و آوازها با صحنهها
صداي با كردستان منطقه دراويش نمايشگونه و زيبا حركات
مناطق محلي موسيقي در بينظير و بيهمتا جلوهاي كه دف
جذابيتهاي دارد دراويش ومراسم كردستان مخصوصا ايران
.است كرده برابر چند را سينمايي شعر اين
با و فولكلوريك افسانههاي از بردن سود با مهرانفر
كردن اضافه و واقعيت با افسانهها و متلها همين تلفيق
استفاده اضافه به (خزر) فيلم اول شخصيت ديدگاه از روايت
كرده فيلمي به تبديل را هورام چريكه نور ، و رنگ از درست
.ديد را آن بار يك و گذشت آن از سادگي به نميتوان كه است
بر كدام هيچ و گرفته قرار خود جاي در فيلم عناصر همه
اسلوموشن حركتهاي يعني فيلم پايانندارد برتري ديگري
در سپيد گل روي به (هورام)شهيد دلاور دست روي از دوربين
خاردار سيم تكه يك پشت و سرخ گل و لاله گل ز ا پر دشت
.بود ايران سينماي زيباي و نامتعارف پايانهاي از يكي
كبيرينژاد هادي
ميان در و كوهستاني منطقهاي در كه است دختري "خزر"
دنبال به تنها و تك صعبالعبور و زمخت صخرههاي و كوهها
با تهران در پزشكي دانشكده در كه "هورام" گمشدهاش عشق
.ميگردد ميخواندهاند ، درس هم
و كرده ترك را دانشكده و تهران خزر اطلاع بدون هورام
به خزر براي است شده درج آن در نيز او آدرس كه يادداشتي
هورام گمشدهاش عشق ديار راهي كه خزر و ميگذارد جا
مييابد دست سفر در اندوختههايي و يافتهها به ميشود ،
سنتها ، و اجتماعي رسوم و آداب به ميتوان جمله آن از كه
آنها مجذوب خزر كه منطقه آن خاص مذهبي مراسمهاي و عرفان
و تاريخ به خزر همچنين سفر اين در.كرد اشاره است ، شده
ميشود واقف شدهاند نقل سينه به سينه كه شفاهي قصههاي
اين در مثبت ذهنيتي به و گرفته قرار آنها تحتتاثير و
.مييابد دست باره
را اجتماعي واقعيات نماها ، و صحنهها از بعضي در فيلمساز
به بيشتر او.است كشيده تصوير به است منطقه آن خاص كه
اما.ميكند عمل گزارشي يا مستند فيلمهاي شيوه و شكل
و ذهنيات و فيلم شخصيتهاي دنياي به ميخواهد كه هنگامي
و شاعرانه دريافتي پابگذارد ، آنها حوش و حول ذهني مسائل
.دارد آنها از سوررئال و خيالي
شخصيتها از فيلم اين در است ، نمادين ساختاري داراي فيلم
مثلا.است شده استفاده نمادي عنوان به فيلم آدمهاي و
و غريب سرزميني در گمشدهاش عشق دنبال به كه خزر
به توجه با كسي كمتر كه را عشقي تا ميگردد ، ناشناخته
پيدا است ، آن دنبال به معمول و فرهنگي قرينههاي نداشتن
.كند
و فرهنگي شاخصهاي با او اطرافيان و ديگران براي كه عشقي
نه شايد همگي و است غيرمتعارف او مذهبي و ملي و قومي
وجود خاطر به بلكه نورزيدهاند ، عشق او به تنها
انزجار و نفرت ابراز او از ناروا و منفي ذهنيتهاي
صميميت و صداقت تا ميرود او دنبال به خزر كردهاند ،
.بنماياند ديگران به را معشوقهاش
و است فيلمساز نماد "خزر" سطور ، اين نگارنده گمان به
اورامان منطقه اسمش كه اين به توجه با "هورام" معشوقهاش
خطه از كه فيلمسازياست هورامان نماد ميكند ، تداعي را
عنوان اينكه و است برخاسته گيلان استان يعني شمال مرزي
است فيلمساز زيستگاه كه خزر درياي كننده تداعي خزر
(فيلمساز نماد خزر) نماد اين به را ما بيشتر و ميباشد
.ميكند رهنمون
و اجتماعي مذهبي ، قومي ، تفاوتهاي به توجه با فيلمساز
وصف اين با ولي دارد ، اورامانات منطقه با كه زيستمحيطي
مذهبي و افسانهاي و اسطورهاي و تاريخي جاذبههاي مجذوب
خود سرزمين از و شده منطقه آن اجتماعي و عرفاني و
ناشناخته سرزمين گمشدهاشبه عشق دنبال به و برخاسته
و افسانهاي و اهورايي سرزميني او نظر از كه اورامان
كرده ، جلوه بهفرد منحصر و خاص رسومي و آداب با عرفاني
ذهنيتهاي و انزجارها غبار تا است آمده اواست شده راهي
بزدايد اهورايي و مقدس و پاك سرزمين آن چهره از را ناروا
است ديگران با سرزمين اين ميان كه را بياعتمادي ديوار و
قومي ، انساني ، طبيعي ، جاذبههاي از را ديگران و بردارد
آگاه كمالطلب و گرا معرفت پرور ، هنر خطه آن مذهبي و ملي
منزجر و منفي ذهنيتهاي ارائه با ديگران كه سرزميني.كند
محصور بياعتمادي ديوارهاي ميان در آن باره در كننده
بودن بدور و بدويت و خشونتگرايي سياه نقاب و كردهاند
او.انداختهاند آن روي بر را انساني ارزش هرگونه از
ساير و عرفان رسوم ، و آداب به پرداختن با تا است آمده
نور از منشوري عوض در و بردارد را نقاب آن ، جاذبههاي
معيارها ساير و صداقت سادهزيستي ، الوهيت ، ايمان ، معرفت ،
به تا بنماياند همه به را انساني ارزشهاي و
.ببرند مقدس سرزمين اين ناشناختههاي
شناختگرا سفر اين در خزر كه يافتههايي و مكشوفات تمامي
درسهاي كه كرد جنگجويي از همگي مييابد و ميكند كشف
تا است آمده و كرده رها تهران در را پزشكي دانشكده تئوري
سرزمين اين در او به كه كساني و درماندگان به عملا
خود واقعي نقش و كمك دارند نياز آن به نيازمند و محروم
تله ارتباطي طريق به كه ديالوگهايي قالب در كند ، ايفا را
ميشوند ، بازگو خزر روح و گوش به گونه الهام و پاتيك
و عواطف انعكاس بر علاوه ديالوگها اين.ميگردند ارائه
بيانگر يكديگر به نسبت خزر و هورام ساده و صادقانه عشق
ستمهايي و ظلمهااست اورامان پرماجراي و تلاطم پر تاريخ
و ناكاميها نامراديها ، قصه است ، داشته روا برآن تاريخ كه
مردمان بر حكام زورگويي داستان مردمان ، محروميتهاي
اين حماسههاي و شجاعتها روايت آن ، ستيز ظلم و ايثارگر
راوي نماد عنوان به هورام چريكه زبان از حماسهپرور مردم
.ميشود ارائه اورامان تاريخ و دردها
هورام عشقش دنبال به كوهها ميان در خزر كه سفر طول در
به سفري هستند ، سفر راهي كه برميخورد درويشاني به است ،
در فقط كه اهورايي و مقدس مكاني در تا ميروند و سو ديگر
.يافت دست عرفاني شهودهايي و اندوختهها به ميتوان آنجا
در عظيم هيجاني و شوق و شور خود آواز و ساز با آنها
هر آنان آواز و ساز و انداختهاند سكوت از سرشار كوهستان
وجد به را رهروي
به آنان با خزر راه ميان در و درميآورد سرور و جذبه و
به كه "ريبوار" نام به آنها از يكي.مينشيند گفتوگو
فرهنگ و رسوم و آداب كليه است ، رهرو يا رهگذر معني
از خزر و ميكند بازگو خزر براي را دراويش خاص عرفاني
واقف آنها رازهاي بر و گرفته ياد را زيادي چيزهاي آنها
و رها دنياي مجذوب و برده پي عرفاني نكاتي به و ميشود
.ميشود تعلقات قيد از آنان شده آزاده
و اسطورهاي عارفان از يكي خاص كه عرفاني جشن فيلم ،
اين جاذبههاي از و كشيده تصوير به را است منطقه قديمي
اين در مثلا.است داده ارائه تصويرها و گفته سخن جشن
درآنجا گرسنگان و درماندگان به و كرده قرباني گاوي روز ،
و ميآورند پير آرامگاه به را لاعلاج بيماران و كرده كمك
سماع به كه است درويش مردان و زنان جداگانه ، مراسم ديگر
خاص مراسم ، اين كل در و ميپردازند عرفاني سرور و وجد و
معنوي و روحي ابعاد برانگيزاننده عرفاني هوايي و حال با
سروري و وجد و هوا و حال مخاطب به و است انسان ضمير در
.ميبخشد عرفاني
سفر اين در ولي بود ، هورام گمشدهاش عشق دنبال به خزر
كه بود تقدير حكم كه گويا.يافت دست ديگر يافتههايي به
گردد ، شهودي سفري تاراهي كند عاشقانه فراقي دچار را او
به او براي گوهر چون گنجهايي و اندوختهها كه سفري
"سانتياگو" سفر با را آن ميتوان كه سفري آورد ، ارمغان
برزيلي شهير نويسنده نوشته "كيمياگر" رمان قهرمان
آن دنبال به و ديد گنج خواب كردكه مقايسه "پائولوكوئيلو"
درون گنجينههاي به خود مشاهدههاي با سفر در ولي رفت ،
تجربه نوعي به هم خزر يعني فيلم اين قهرمان و پيبرد خود
است اطراف و هستي به معرفت و شناخت آن مصداق كه عرفاني
به نسبت شناختگرا و مدرن پست معرفتي و عرفان.يافت دست
به خزر آن نتيجه در كه هستي واقعيات و اكناف و اطراف
.رسيد هورامان ستودني و اهورايي سرزمين از كلي شناختي
فرزند رثاي در كه برخورد قهرماني پدر به خود سفر در او
صخرههاي و كوهها و ميگريست يعقوبوار گمگشتهاش
وصال از و نهاد زيرپا آن دوباره ديدار براي را هورامان
روزي كه بود اميدوار و نبود نااميد گشتهاش گم فرزند
او.بازآيد اورامان گون كنعان سرزمين به گمگشتهاش يوسف
واقف خاردار سيم به محصور سبز دشت در شقايقها تجلي به
آنان ايثار و حماسه درياي دل در را آنها گوهري چون و شد
خطه ظلمستيز شهيدان نماد كه شقايقهايي.كرد پيدا
شده انساني آرمانهاي و بشريت تقديم كه بودند هورامان
.بودند
شكريپور مختار
|