رهايي يعني شعر
شعر خيزشگاههاي و مباني در تاملي
به ايستايي از و روان به جسم از باطن ، به ظاهر از گذر در
ما خاكي زندگي در آفرينشگر است خدايي خود هنرمند ;پويايي
چنانكه.است هنرمندان اين بالاترين شاعر بيترديد و
زيست ديدگاه از شاعران كه است عقيده براين "برودسكي"
فعاليت متعالي شكل شعر چراكه هستند موفقترين شناختي
حيوانات از انسان تمايز وجوه از يكي زبان و است زبان
.ميباشد
از پيش دوران به شاعران آفرينشگر حركت كه ميرسد نظر به
و بالنده روحي كه است آتش اين اما.دارد تعلق آتش كشف
حقيقت در "پرومته".آورد همراه به خود با را شگرف الهامي
را آتش كه بود يونان بزرگ شاعران روياهاي شگفت الهامگر
آتش ، از و داد قرار فاني انسان كف در و ربود خدايان از
و تصاوير از شد تركيبي شعلهاش هر.گرفت شكل تخيل
تصاوير كننده دگرگون شد قوهاي تخيل و شاعران استعارات
از تصاوير ساختن قوه تخيل ديگر ، بياني به.حسي ادراكات
واقعيت از كه است تصاويري ساختن قوه بلكه نيست ، واقعيت
واقعيت گونه بدين و ازواقعيتاند برتر و ميروند فراتر
مبتذل و ساده واقعيت خود.ميشود ارزشمند تخيل دولت از
و ادبي واقعيت در كه ويژگيهايي آن از هيچيك داراي و است
و انديشه بيان تصوير ، .نيست مينمايد رخ شعر بخصوص
داشته وجود گذشته در كه واقعيتي نمايشگر يا قبلي ادراكي
و احساس پيشتر كه است تصاويري متضمن اصيل ، شعر.نيست
شاعر بلكه نزده ، رقم زندگي كه تصاويري نشدهاند ، ادراك
دانسته شاعرانه تخيل اساس را تصوير براهني.است كرده خلق
منتهاي تصوير ، يك در شاعر جهانبيني نيروي":مينويسد و
از كه است نورافكني مانند و ميدهد نشان را خود فشردگي
".ميبندد آذين را طبيعت و برميخيزد ذهن تاريكي ژرفاي
بيان با همزمان كه است وجودي روشنگر شاعرانه كلام
شاعر "ريتسوس يانيس" چنانكه ميشود ، آفريده شاعرانه
بررسي از عبارتست شعر":مينويسد يوناني معاصر و نامدار
".ناپيداست آنچه پنهان
.است كلام جان ودر كلام راه از نو واقعيتي آفرينش تخيل ،
وانگيزهاي اشتياق با و خود تصور و تخيل قدرت با شاعر
شكل به اشياء كه ميبيند ناگهان جستجو و كشف براي دروني
در را اشياء و اشياء وجود در را خود شاعر.درآمدهاند او
.ميكند توجيه كلمات با را خود روابط و ميبيند خود وجود
از سرشار و پاك و شورانگيز رقص را شعر ميتوان واقع در
شعر.طبيعت با انسان تنهايي باغهاي ميان در دانست تصويري
را تجربه آن كه ميآموزد ما به واقع جهان از تجربهاي
شاعر.كرد ميتوان دريافت و احساس شعر ، خود در تنها
موجودات و جهان شعر ، زبان با يعني است ، خلاق و نوآور
.ميآفريند بديع مطلقا ادراكاتي و احساسات و اصيل
و است شعر منشا الهام كه است اين بر عقيده را بسياري
مارتين.بزند كشف و ابداع به دست نميتواند شاعر آن بدون
.ميگردد باز روح مركز به شاعر الهام ، با كه است معتقد
هولدرلين خاكسپاري به براي كملر كولمب كه يادنامهاي در
ميايستاد ، تحرير ميز كنار وقتي":است آمده چنين نوشت
.كند خود شعري الهام به متمركز را افكارش همه ميكوشيد
شادي و ميرفت بيرون افسردهاش سيماي از اضطرابها همه
".مينشست آن جاي به ملايمي
آن ، طبق بر كه است رواني حركتي و موقعيت نوعي الهام
(ذهني تصورات و عيني موقعيتهاي)شاعر خارجي و داخلي شرايط
به را ديگران و خود خارج دنياي انسان كه ميكند ايجاب
برقرار ارتباط خود روان با سرعت با و ببندد خود روي
شاعر اليوت ، و مارتين ژاك نظر از حالت ، اين در.نمايد
قلب انقباض حلقه را آن مارتين كه مييابد خاصي آرامش
خود درون سوي به انسان حالت اين در.است ناميده وشرائين
نه است آرامشي البته اين و ميگردد باز تمام آرامش با
همه به آن در كه است آرامشي بلكه تنبلي ، و كاهلي از ناشي
.است شده داده آمادهباش بشري وروان هوش و احساسها
نفس روح مارتين ، تعبير به بنا آن ، در كه نيست ترديدي
ميريزد ، بيرون را كلمات شاعر آن از پسميكشد عميقي
.است واداشته كار اين به را او سوزان آتشي گويي كه طوري
و واقعيتر چيز هيچ" كه است گرفته نتيجه چنين مارتين
.نيست ديگر بزرگ اثر هر وبراي شعر براي الهام از لازمتر
نيز افلاطون ".نيست الهام از ودرونيتر طبيعيتر چيز هيچ
موجودي هنرمند يك عنوان به شاعر" كه بود عقيده اين بر
مگر بسرايد شعري ندارد امكان وي براي هرگز و مقدس است
".الهامشود وي به اينكه
هنري اثر هرگونه يا شعر خلق در الهام تاثير و نقش از
شاعر زندگي اوليه تجربيات نفوذ به بايد بگذريم ، كه ديگر
اميال به بخشيدن جهت در آن تاثير و آثارش كلام و لحن در
برخي بررسي خصوص اين در.بپردازيم شاعرانهاش گرايشهاي و
.بود نخواهد فايده از خالي روانكاوان نظرات و آراء
دريافتهاند بزرگ هنرمندان بيوگرافي تحليل از روانكاوان
واقع در و نيست هنرمند زندگي انعكاس جز چيزي هنر كه
خلاق هنرمندان نماي تمام آئينه هنري آفرينشهاي و مخلوقات
ويژگيهاي و هنر رابطه به نيز ايراني شاعران.ميباشند
.دادهاند نشان توجه هنرمند دروني
"من آثار شود دلها صفحه از محوكي"
"من اشعار از مييابند كه ذوقم همان من
"صائب"
دل آتش سوز كه حاجت چه شوق بيان"
"باشد درسخن كه زسوزي شناخت توان
"حافظ"
كيست ندانم دل خسته من اندرون در"
"غوغاست در و فغان در او و خموشم من كه
"حافظ"
كودكي دوران سوي به دارد وجود بازگشت نوعي گفتن شعر در
البياتي عبدالوهاب.انسان كودكي دوران به نيز و شاعر
من":مينويسد خود اشعار منشا مورد در نيز عرب شاعر
خود شعر و كودكيام سرچشمههاي بين صميمانهاي روابط
اين از را خود نور و نيرو شعرم و كردهام برقرار
است ممكن گاه كودكي خاطرات...ميگيرد و گرفته سرچشمهها
زمان و مكان كودكي يا ديگري كودكي در ديگري تصاوير جامه
اين و بگيرد خود به اسطورهاي بعدي و دربركند ديگري
زمانهاي و شعرها در گويي كه آورد وجود به من در را احساس
كه است معتقد ريتسوس همچنين ".بودم كرده زندگي گوناگون
و ميكند بازي انسان وجود در را موثري نقش كودكي دوران
ما تولد از قبل كه را آنچه حتي بلكه كودكي ، تنها نه
به دارد وجود بازگشتي و گيرد دربرمي است وجودداشته
گرفتهاند فاصله آن از پيشين نسلهاي كه نياكان سرشتهاي
تصور اين البتهآمدهايم كجا از نميدانيم كه طوري به
تجربيات نمايانگر را شاعر يك اشعار تمامي كه است نادرستي
پيوسته شاعر.بپنداريم وي گذشته خاطرات زيروبم و شخصي
زبان در تصاوير و نيست خود نفس داستان سراينده يا گوينده
اين و باشد آورده فراهم زندگي كه نيستند تصاويري شعر
كه وارن پن رابرت و بروكس كلينت عقيده بر است تاكيدي
مستقيم طور به را شاعران آثار تمام نميتوان احتمالا
شاعري است ممكن.دانست آنها شخصي تجربه از گرفته نشات
و نهد كار آغاز واژه يك يا تم يك كلي ، فكر يك از عملا
خواننده و برآيد تصاوير يا وقايع جستجوي به آن تجلي براي
بتواند تا نهد سو يك به را خويش عاقله قوه بايد نيز شعر
واقعيت يا زندگي نوعي پس.شود شعرهماهنگ اصيل جهان با
و تجسم وسيله زبان بينش ، اين در.وجوددارد كلامي منحصرا
اين از.است واقعسازي ابزار خود بلكه نيست واقعيت نمايش
موجز كلام و است واقعسازي توان و قدرت داراي تخيل رو
بنابراين.انسان ذهني عادات به است هجومي و حمله شعر
جستجوي در ميانديشدو آرزو با تصوير پيوند به روانكاوي
شكل را شعر نهاني و ژرف جريانهاي چه از بداند كه است اين
گوشهاي به را شعر كيفيت پس.برسد ما دست به تا است داده
كه بنگرد اهميتي همان با را بد شعر كه بسا و ميافكند
يعني آن خاستگاه كه شعر نه او منظور كه چرا را ، خوب شعر
كه سطحي در هم آن است ، آن ظهور و بروز رواني جريانهاي
.ميسازد برملا را شاعر نهان آرزوي
يك شناخت خود روش مبناي بر روانكاوي بنيانگذار فرويد ،
اثر خالق شناخت به منوط اول درجه در را هنرياش اثر
بهطور فرد هر كردار و افعال وي ديدگاه در.ميدانست
مورد در و دارد وي پنهان ضمير به عميقي بستگي ناخودآگاه
چشمه وي ، ناخودآگاه كه گفت بايد شاعر خصوص به و هنرمند
به.اوست كرامت و نبوغ سرمايه و هنر زاينده و جوشاننده
با است لازم كه ميكرد تاكيد فرويد كه بود دليل همين
موجبات روانكاوي مدد به پس شد ، آشنا وي رواني سوابق
.ساخت فراهم را هنرياش ديد و ويژه سبك پيدايش
هنرمند براي دليل اين به را آفرينندگي فرايند نيز كيرس
درونياش تعارضهاي بند از را وي كه ميداند لذتبخش
به "هيستري درباره" نام به خود كتاب در بروئر.ميرهاند
از جلوگيري نوعي گفتن شعر كه ميكند اشاره مسئله اين
در فردي اميال و آرزوها وقتي.است بوده او رواني رنجهاي
نقش خواستههاي و آمال آن نيافت ، ارضاء امكان خارج عالم
به و كشيده درون به را واقعي دنياي در ناگرفته
خيالي و ذهني دنياي در لااقل تا ميآورد روي خيالپردازي
فرويد ، پيرو روانكاوان نظر از.آيد نائل كاميابي به خويش
اوهام ، از پردامنهاي دنياي در خيالبافي با انسان
:چون متفكراني.ميپوشاند هستي جامه را خود آرزوهاي
ريشه كه بودند عقيده براين نيز جيمز و كارلايل امرسون ،
.دارد قرار انسان روياهاي دنياي در هنري آفرينش
تجليات از هنر كه گفت ميتوان فوق ، مطالب به توجه با
چنانكه دارد ، آن به مستقيمي بستگي و است ناخودآگاه روان
چون و نيست ذهن فعال نيروهاي تابع شعر كه بود معتقد شلي
بازي نوعي هنر پس ميگردد ، تعريف اين شامل هم بازي
.ميكند بازي كه است كودكي همچون رفتارش شاعر.ميباشد
جهاني.ميسازد تصوري جهاني خودش براي دلخواه نحو به او
كه جهاني.نيست راهي آن در را المانگيز واقعيات كه
جهان اين و ميباشد او اميال و خواهشها تمامنماي آئينه
شاعري.دارد واقعيت خارجي دنياي از بيش او براي پرداخته
گردانده روي واقعيت از و گرائيده خود دروني جهان به كه
قرار خود ناخودآگاه روان سيطره تحت بيشتر هرچه است
مستغرق است آورده بوجود كه خيالي دنياي در و ميگيرد
حركات كه است اين.ميداند عزيز حقيقت چون را آن و گشته
حالات همين و مينمايد ديوانهوار و نامتعارف نظر به او
او ناخودآگاه ضمير تاثرات از ناشي كه او روحي تاثرات و
براساس شاعر هر".ميگردد منعكس آثارش در ميباشد
شعر در را خود جهان كه است آن پي در فردياش ضرورتهاي
".فرازآورد
وجود هنردوست و هنرمند ميان پيوندهايي روانكاوي نظر از
خودش به انسان شعر در است معتقد كالدول كريستوفر.دارد
عاطفي ارتباط بهصورت همنوعانش با او رفتار و بازميگردد
هنري آثار از را خود روح تا ميكوشد هنردوست.درميآيد
دلخواه شاديهاي و رنجها دردها ، و گرداند سيراب و متلذذ
و تلطيف فرضيه فرويد ، اعتقاد بهبيابد آن در را خود
برانگيخته هنري هيجان تبيين براي غرايز وتعالي تصعيد
كه غرايزش نهفته محتواي توجيه و صميمي و بزرگ اثري
در كه فرضيه اين.ميباشد ضروري است جاوداني و فناناپذير
باز روشني به را اثر آفريننده ميل و آرزو آن پرتو
گمان به و روانكاوي مبناي بر هنري نقد لحاظ از ميشناسيم
فرويد ، باور به زيرا.است فراوان اهميت حائز روانكاوان
و ميدارد ارزاني ما به بدل خرسنديهاي و كاميابيها هنر
ارضاي از چشمپوشيهايمان كهنترين بدينگونه
آنها هنوز ما و است فرهنگ سازنده كه غريزي نيازمنديهاي
.مينمايد جبران ميكنيم احساس عميقا را
و دارد جا واقعيت و خواب هنرميان فرويدينها ، نظر از
آنكه بر علاوه و واقعيت برعالم خيال تابانيدن از عبارتست
رواني پالايش ديگران ، براي ادراك قابل است بياني و زبان
.آرزو با است تصوير پيوند هنر ديگر ، عبارت به.هست هم
آن و است راهي واقعيت به خيالبافي از كه است معتقد فرويد
به كه چرا درگذريم ديدگاه اين از ميبايستاست هنر
خواهيم نتيجه اين به هنر آفريننده ذهن در تصوير جستجوي
كه همچنان ميآيد ، بوجود هيچ از شاعرانه تصوير كه رسيد
با ميتوان خصوص اين در.است آمده بوجود هيچ از دنيا
دهنده نشان ادبي تصوير":ميگفت كه بود عقيده هم باشلار
و ارادهاش ، همه با است منفرد و افتاده تك تنها ، آدمي
زاده شنوايي و بينايي از دور وجود سكوت و خلوت در كه شعر
اما است انساني اراده تجلي بزرگترين و نخستين ميشود
اميالي زائيده هنرها و اشعار تمامي كه پذيرفت نميتوان
گويي كه كودكي آن دارد ، جبري ارتباط ما كودكي با كه است
در ميتوان كه هرچند ".ميكند بازي ما حيات در پدري نقش
برخلاف ولي رسيد ، هم هنرمند تحليل به ادبي تفاسير
و پوشش تنها تخيل كه بود معتقد ميتوان فرويدينها ،
نماد تصوير ، پس در كه نيست اين كار همه و نيست استتار
و تخيل سرچشمه بلكه گشود ، را عقدهاي نشانه يا رواني
نيازي يعني.باشد داشته ميتواند هم مثبت نياز تصوير
مثبت نحوي به نيرويش و سنگيني و جلا افزايش با كه سازنده
شكستن هم در ادبيات تاثير.مييابد گسترش
تثبيتيافتگيها اين از يكي و است تثبيتيافتگيها
و است همراه كلمه با كه باشد دهاني مرحله در ميتواند
بلكه گرايشها اين تثبيت نه مرحله ، اين در ادبيات تاثير
.آنهاست شكستن
سوائق و نيروها آوردن روي موجب باشلار ، نظر از ادبي بيان
در كه است تصاوير افتادن راه به و شدن رها و شاعر غريزي
خيالپردازي ، نظر اين از.انداختهاند لنگر سنگيني به لغات
عالم از ذهن گريز ذهن ، رفتن خواب به و كاهلي و ناتواني
بلكه نيست ، اوهام و خاطرات جهان به بردن پناه و مادي
با هوشيارانه و سخت درگيري و ماده عالم به ذهن بازگشت
آسايش نه است تلاش و كوشش خيالپردازي ، .است مختلف مسائل
رو اين از بوده ، هوشيار و خودآگاه خيالپرداز و آرامش و
گسترش و دامنهاست خويش تخيلات بيان و وصف به قادر
بر خيالبافي كه معني بدين است ، مانند ستاره خيالپردازي
هر به ستاره چون كانون آن از و ميشود متمركز چيزي محور
و كيهاني امر يك تخيل نظر ، اين از.ميفشاند سونور
و جستجو پي در روانكاوان كه چيزي نه است شناختي پديدار
بازي و رويا و تخيل تفسير در آنان كه چرا هستند ، آن بيان
تخيل كه صورتي در است ، روانشناختي امري كه دارند نظر
است چيزي و برميخيزد كيهان و جهان اعمال از كه است امري
.هستيشناختي
كاظمي احسان
آتشپور حميد سيد
|