نهجالبلاغه و (ع) علي
و (ع)علي اميرالمومنين كلام و فضايل درباره گفتوگويي
محمود دكتر استاد با الحديد ابي ابن نهجالبلاغه شرح
دامغاني مهدوي
آنچنان ،(ع)علي ازمولا شايستهاي ذكر :گشايي جستار
.ميافكند زحمت به نيز را سختكوش عالمان كه است دشوار
آينهاي همواره تاريخ طول در اميرالمومنين سيره و كلام
دليل همين به و است بوده راستكرداري و رستگاري براي
(ع)علي امام كلمات در تحقيق و شرح با برجسته فرهنگمرداني
راههاي "البلاغه نهج" نام با سيدرضي گردآمده بويژه
و معاصران به را ژرفانديشي و فتوت و وحكمت پرهيزگاري
.ميشدهاند سيراب خودنيز و داده نشان متاخران
از پس دامغاني ، مهدوي محمود دكتر استاد حاضر ، درگفتوگوي
مهم شرح درباره (ع)علي خصايص و فضايل از گوشههايي تذكر
نيز و "نهجالبلاغه" بر معتزلي ابنابيالحديد مفصل و
بيان توضيحاتي اجمال به مولف ، حيات تاريخ و شخصيت
ايشان توسط "نهجالبلاغه شرح" تاريخي بخشهايكردهاند
لذا و است رسيده چاپ به ني نشر وتوسط ترجمه جلد در 8
ما پرسشهاي پاسخ به زمينه اين در اطلاع منبع شايستهترين
.نمودهاند بيان موضوع شناخت جهت مطالبي و آمده
و (ع)علي امام فضايل درك و بازانديشي جهت مغتنم فرصتي
آمده فراهم حضرت آن كلمات شرح بهترين ارزشهاي بر وقوف
زمينه اين در آگاهي بر اندكي گفتوگو اين كه اميد.است
.بيفزايد
معارف گروه
(ع)اميرالمومنين فضايل و حيات تاريخ درباره حضرتعالي *
نظير اول درجه كتاب چند جمله از مهمي ، ترجمههاي و آثار
چه آوردهايد ، فراهم "نهجالبلاغه شرح" و "اخبارالطوال"
تا تواريخ اين و است واداشته مهم اين به را شما ضرورتي
است؟ (ع)اميرالمومنين وعظمت ارج بيانگر حد چه
است داده توفيق متعال خداوند.الرحمنالرحيم بسمالله -
مذهب وتاريخ اسلامي فرهنگ درباره آثار برخي مترجم من كه
فضايل و زندگي تاريخ درباره بخصوص و شيعه حقه
همه به خداوند واميدوارم باشم (ع)علي اميرالمومنين
از بخصوص من.بدهد عنايت مسلمانان و اسلام خدمتگزاران
اين از بعضي نفيس انتشار و چاپ زحمت كه همايي جعفر آقاي
را الحديد ابي ابن "نهجالبلاغه شرح" خصوصا كتابها ،
چاپ تاكنون مختلف زمينههاي در مهمي وآثار كشيدند
ايشان توفيق خداوند واز ميكنم تشكر كردهاند
گزينش بخواهيد را راستش اما.خواهانم را وهمكارانشان
را بيكراني اقيانوس كه (ع)علي امام فضايل درباره مطالبي
به اينجا در آنچه.است سخت و دشوار بسيار ميشود ، شامل
گل بربرگ كه اقيانوس از است شبنمي فقط ميرسانم شما عرض
اين ودر باشد شما پذيراي كه اميدوارم و مينشيند دلتان
معقتدم كه چند هر كنم ، ادا را مطلب حق بتوانم خاص ، ايام
هم اقيانوس مقابل در شبنم مثال از كه است اندك آنقدر
.است كمتر و نازلتر
حقايق كسب مانع شيفتگيها اوقات گاهي ميرسد نظر به *
ادبي خلاقيتهاي از بسياري منشا حال عين در اما ميشده ،
.است بوده هم
صفيالدين.ميكنم عرض نمونههايي من اينجا در بله -
قصيدهاي هشتم ، قرن آزاده نسب ايراني بزرگوار شاعر هندي
آن از دوبيت يكي به من كه (ع)بنابيطالب علي مدح در دارد
:كه ميفرمايد ايشان مقصود بيان براي.ميكنم بسنده
"الاضداد صفاتك في جمعت"
".است آمده جمع تو در اضداد كه هستي انساني چگونه شما"
هميشه رحمت كه آن عين در باريتعالي ذات در كه همانطور
جان ، علي ;است جلوهگر هميشه هم حق قهاريت است ، جلوهگر
"!الاضداد صفاتك في جمعت":كه هستي وجودي چگونه شما
. "الانبازي لك عزت فلهذا "
يافت همتايي و شريك تو براي كه هست هم جهت همين به
گرفته قرار شعري وعاطفه احساس تاثير تحت البته.نميشود
مقدس وجود از بهتر مراتب به همتايي ما زيرااست
مبارك وجود وآن داريم سراغ ايشان براي (ع)عليبنابيطالب
عليبن حضرت وجود خود تازه كه است مرتبت ختمي حضرت
حال هر به.بيكران اقيانوس آن از ترعهايست ،(ع)ابيطالب
درباره مطلب گزينش كه است داشته وجود هميشه مساله اين
.است بوده دشوار (ع)عليبنابيطاب حضرت عزيز وجود
"الشعر به اليحيط معناك جل"
بر شعر پرواز كه است آن از بلندتر و باشكوهتر تو معناي
:آنكه يا.كند پيدا احاطه آن
"نقادوا صفاتك يحصي"
را تو صفات بتوانند ونقدكنندگان نقلكنندگان اينكه يا
و ادب عرض هم اخير سدههاي اين در خوب.كنند بررسي و نقد
ادب ابرمردهاي بين از (ع)عليبنابيطالب مولا آستانبوسي
و كنوني سخن مناسبت به بنده ولي گرفته صورت بسيار فارسي
همايي جلالالدين استاد مرحوم به كه قلبياي اتصال
محشور خواص و اولياء با را روحش متعال خداوند و داشتهام
گرانقدر استاد آن از هم بيتي چند اينجا در مايلم فرمايد ،
آن از پس انشاءالله و كنم نقل (ع)امام فضايل درباره
مسائل و معجزات حوش و حول خيلي كه كرد خواهم عرض مطالبي
ما امثال براي ايشان ، از پيروي امكان تا نباشد عادت خرق
:همايي جلال قصيده اما.باشد فراهم هم
سرزند خاور كوه از آفتاب چون صبحدم
زند حيدر در برخاك بار اول بوسه
پاي پيش افتد سايه چون سيارگان خسرو
زند قنبر خواجه پاي خاك بر تا بوسه
اوست كوي گداي خود كس هر كه درويشان شاه
زند اسكندر و دارا ملكت بر پا پشت
قضا فرماي كار اي مرتضي ، علي اي
زند مضطر بنده لطفت دامان بر دست
نيست تو فيض ساغر در جز توفيق باده
زند ساغر اين از مي تا ده توفيق را بنده
سيزدهم در ارجمند استاد آن كه است مفصلي بسيار قصيده
را دستي آلوده واژه و تهيدستم فرمودند كردندو قرائت رجبي
گفتند و كردند بيان خودشان براي خداوند پيشگاه در
كارساز من براي متعال خداوند نزد در قصيده اين اميدوارم
.باشد
فضايل و حيات تاريخ اصلي منابع درباره ما اصلي بحث *
بغضها و حب دليل به متاسفانه كه است (ع)علي اميرالمومنين
.است ميشده تفريطهايي و افراط به آلوده گاهي
لازم اختصار به را نكاتي اما شما پرسش زمينه در -
سنت اهل معتبر كتب از دارم سعي و ;برسانم عرض به ميدانم
.كنم نقل است نزديكتر (ع)ابيطالب عليبن روزگار به هرچه و
قدم اينسو به ششم قرن اوايل و پنجم قرن از جهت همين به
مثلا كه نيايد پديد شبهه اين اينكه براي.نميگذارم
يا سربداران دورههاي در مطالب از بسياري دارد امكان
ابهام و مناقشه محل و باشد شده وضع ديگران يا صفويان
است معجزه نه ميكنم عرض كه هم مطالبي البته.گيرد قرار
بن برعلي كه است انسانيت ملكه بلكه عادت ، خوارق نه و
.است شده جلوهگر (ع)ابيطالب
و است گذشته در سال 230 در ،"طبقات" كتاب سعدصاحب محمدبن
و بزرگ مورخ طبري مرگ از قبل سال هشتاد يعني سال اين
اول.كنم نقل ايشان از مايلم را مطلب دو من.نامدار
(ع)ابيطالب عليبن حضور به كه ميكند نقل كسي اينكه
آراسته ايشان وجود به خلافت مسند كه هنگامي به.رسيدم
وجودنازنين به خلافت كه بود شده سرانجامپذيرا و بود شده
پيراهن ديدم و رسيدم خدمتشان به ميگويد.بيابد زينت او
.دارد هم وصله و پوشيدهاند است خشن كه بافتي درشت كرباس
اعتراض كه فرمودند.كردم نگاه ايشان لباس به تعجب با كمي
. ميكند گرمتر مرا دل جامه اين !نكن
آمده بازار به كه ديدم را (ع)علي كه ميگويد ديگري كس
مرا گفت.رسيد كاسبي به.بخرد چيزي ميخواست.بود
.هستيد ابيطالب بن علي اميرمومنان شما آري ، گفت ميشناسي؟
ديگري كاسب از.رفت دورتر و كرد عبور شتابان آنجا از
پيراهنكهنهاي گفت.نه گفت ، ميشناسي؟ مرا پرسيد
گفتم كه اينها خوب.نباشد سهدرهمبيشتر كه ميخواستم
نفساني ملكات.نيست خارقالعادهاي مسائل يا معجزه
مينويسد راوي همين.است بوده اينگونه (ع)ابيطالب عليبن
بعد (ع)علي ميشنيديمكه مكرر چهلم سال رمضان ماه در كه
استوار مرگ رابراي كمرت علي:ميفرمود زمزمه صبح نماز از
در كني بيتابي مبادا.آمد خواهد سراغت به بهزودي كه كن
اينقدر كه شما آقا كردم عرض.ميرسد فرا مرگ كه هنگامي
بهزودي است ممكن كه هستيد مسئله اين رسيدن فرا نگران
خود براي پاسداري و نگهبان چرا بيايد ، شما سراغ
اجل.ميكنم تعجب شما از:فرمودند نميگماريد؟
خود است ، نرسيده فرا تا را آدمي كه است دژ استوارترين
.ميكند پاسداري
دارد وجود هم ديگري ارزشمند مطالب ابنسعد "طبقات" در *
مبذول آن به ويژهاي استتوجه لازم آن قدمت دليل به و
طرح آثار ساير مقدمبر را آن حضرتعالي شود ، همچنانكه
.كرديد
نقل "طبقات" از اين از بيش كه است نميشده و نميخواهم -
تاليف ، تاريخ لحاظ از است بوده همه بر مقدم چون ولي.كنم
سال 240 در اسكافي كه ديگري كتاب.داشتم رامقدم آن لذا
عباسي متوكل كه روزگاري همان در يعنياست نگاشته هجري
كه بياورند سرش پشت از را سكين ابن زبان ميداد دستور
كتابي ايشان.است گفته را (ع)ابيطالب بن علي مدح چرا
برتري در "والموازنه المعيار" نام به فرمودهاند مرقوم
توسط فارسي به هم كتاب اين ،(ع)ابيطالب عليبن وافضيلت
.است گرديده منتشر و شده ترجمه بنده
يكي.ميرسانم عزيزان همه و شما عرض به را مطلب دو من
يا كه شد پيشنهاد (ع)ابيطالب عليبن به بسيار اينكه ،
.كنيد زنداني يا سركوب را مخالفينتان اين اميرالمومنين
همين باز و.رها كنيد ، رهايشان كه بود اين ايشان پاسخ
تندرويهاي توانست خودش وسيع دانش و استدلال با كه اسكافي
عباسي ، متوكل دوران در كند ، كنترل (ع)علي عليه را جاحظ
گرمسير منطقه از را مالي بوديم ، نشسته كه مينويسد ايشان
حسن.مردم ميان تقسيم براي آوردند داراب منطقه از فارس
دست عليببويد كه برداشت را نارنجي و كرد دست (ع)علي بن
ديگر از پيش كه گفت و ستاند او از را نارنج و يازيد
مجددا.شوي بهرهمند نعمت اين از كه نداري حق مسلمانان
ملكاتي چيزها اين.ندارم معجزه بيان قصد كه ميكنم تكرار
آن از اندكي مواظبت مقداري با هركسي كه است نفساني
.بپروراند خودش وجود در را آن ميتواند
دارد ، كه قدمتي به توجه با هم "الطوال اخبار" و دينوري *
ميباشد؟ جنابعالي نظر مورد حتما
است ، شده گزينه بازهم كه بعدي كتاب اتفاقا و است چنين -
كه قبلي كتب و كتاب اين و است هجري تاريخ 283 به مربوط
كتب از بسياري و الذهب مروج از قبل طبري ، از قبل شد ، نقل
كتب امهات عنوان به حوزه و دانشگاه در كه است معروف
.كتابهاست آن از قبل همه اينها.ميشناسيم اسلام تاريخ
كه حسين بن ربيع كه ، مينويسد "اخبارالطوال" در ابوحنيفه
خدمت قرآن قاري هشتاد با بود ، صدراسلام بزرگ زهاد از
معذرت آقا كه داشتند اظهار و رسيدند (ع)اميرالمومنين
البته داريم ، پرسشي حضرتعالي حقانيت در ميخواهيم ،
ترديد هم معاويه بودن ناحق در همچنانكه نداريم ، ترديدي
و كنيم شركت جنگي در كه نداريم ميل حال عين در.نداريم
.شود آغشته ما مسلمان برادران خون ريختن به ما شمشير
(ع)علي مولا رويي ، گشاده كمال در كنيد؟ روشن را ما تكليف
و برخيزيد نيست؟ مرزبان به نيازي را ما مگر داد ، پاسخ
توفيق خدايتان كنيد ، پاسداري مرز از و برداريد خويش سلاح
.است زهاد مشاهير از حسين بن ربيع جناب به پاسخ اين.دهاد
درسها اين و سلوك طرز اين نيازمند چقدر ما ببينيد حالا
معجزهها نيازمند آنكه از بيش كه ما جوانان بخصوص.هستيم
داشته رفتاري عالي و سالم الگوي بايد باشند عادتها خرق و
شد طلا برداشتند سنگريزه مشت يك آقا كه حرفها اينباشند
كند رحمتشان خدا كه ما قدماي برخي كه تعبيرهايي اين و
به مربوط شد بيان آنچه اما ميخواهم عذر من داشتهاند ،
و بياموزيم بايد ما را سلوك طرز اين و است سنت اهل منابع
از اندكي و شويم تهذيب تا هستيم درسها نوع اين نيازمند
.بپرورانيم خودمان در را حضرت آن فضايل
ديگري مطلب هم "الطوال اخبار" كتاب همين از صفحه 205 در
مرد بسيار عدي حجربن جناب كه ميدانيد شما همهاست آمده
را خود خون كه شريفي مرد ،(ص)پيامبر صحابي.است بزرگي
فدا خودرا خون آزادگي كمال در و كرد (ع)مجتبي حضرت فداي
ابوحنفيه.است همينطور هم خزاعي حمق عمروبن جنابكرد
جنگ در (ع)علي كه مينويسد "الطوال اخبار" در دينوري
دشنام معاويه به كه شنيد شد ، رد دو آن كنار از صفين
بودن علي شيعه سبحانالله ، گفت.ميگويند وناسزا ميدهند
با راحتتر حدي تا عدي حجربن دادن؟ دشنام و گفتن ناسزا و
تعجب شما از آقا:كرد عرض.ميگفت سخن (ع)علي حضرت
ترديدي اين در:فرمودند نيستيم؟ حق به ما مگر ميكنم ،
هم اين در:فرمودند نيستند؟ ناحق آنها مگر:گفت.ندارم
دشنامدهنده علي ندارمياور دوست آنكه الا ترديديندارم ،
و بايستيد قبله به رو بلكه.دهيد دشنام كه مباد.باشد
حفظ را ايشان و ما خونهاي خدايا":بگوييد را جملات اين
از را آنان خدايا.كن اصلاح آنها و ما ميان خدايا.بفرما
و بشناسد است نشناخته را حق كه هر تا فرما ، گمراهيهدايت
".بردارد آن از دست ميورزد اصرار خود باطل به كه هر
از دارد وجود بسياري مطالب كردهام ، من كه گزينههايي در
ابيطالب عليبن كه نوشتهاند رسما منابع اين.نوع اين
هركس به فرمود ، تقسيم را بصره بيتالمال عليه ، سلامالله
براي را درهم پانصد همان هم خودشان.رسيد درهم پانصد
علي يا:گفت و رسيد راه از مردي.گذاشتند كنار خودشان
جا همه تو پابهپاي من.است شده حذف ازدفتر من نام
نگهداري محلداد مرد آن به را درهم پانصد همان.بودهام
و پاشيد آب آن بر و كرد جارو خويش دست به را بيتالمال
دهي گواهي حق پيشگاه در زمين اي:گفت و نمازگزارد آن در
.نكردي شيفته را علي كه
دارد ادامه
|