خلق سخن از فراتر (ع) علي سخن
دكتر استاد با گو گفتو در نهجالبلاغه و (ع)علي
البلاغه نهج شرح ، مترجم دامغاني مهدوي محمود
( دوم بخش ) ابيالحديد ابن
:جستارگشايي
كه است دامغاني مهدوي استاد با وگو گفت دنباله حاضر مطلب
اول بخش در.گرديد منتشر جاري ماه نوزدهم دوشنبه روز
درجه مستندات به اشاره با امير حضرت فضايل درباره نكاتي
بخش آن در.بود گرديده درج اسلامي فرهنگ و تاريخ اول
و احوال در پژوهش و مطالعه براي راه بهترين كه شد دانسته
در تتبع و منابع صدور به بازگشت ،(ع)علي امام معارف
همين در.است اسلام تاريخي و فرهنگي اول درجه منابع
دينوري اخبارالطوال و سعد ابن طبقات به شد اشارتي رابطه
با رابطه در گرانقدر تاليفات آن از نغزي هاي نكته و
دوم بخش چاپ در كه تاخيري در پوزش ضمن.گرديد نقل موضوع
.كنيم مي جلب مطلب دنباله به را شما توجه آمد پديد
معارف گروه
ببريد ، كار به را واژه اين نيستيد مايل شما اينكه با *
.ميشود اعجاب دچار اعجاز ، با برخورد حد در انسان ولي
است ، (ع)علي از بودن پيرو و كردن پيروي شيعه ، معني اگر -
به رسد چه ;ميكند شرمساري و عجز احساس انسان واقعا
چنين و دارند قرار ديگر وضعي در مدعيان همه اين اينكه
.دارند هم ادعايي
به مايل كه هست هم ديگري اثر قدما ، كتب ميان در آيا *
باشيد؟ آن ذكر
.اصفهاني ابونعيم حافظ "حليهالاولياء" شريف كتاب بله ، -
روشننگر و روشنبين سني محقق آن.هجري گذشته 454 در
تاريخ" آورنده فراهم و است شهر اين افتخار اصفهانمايه
زياد بن كميل جناب از وي."حليهالاولياء" مولف و "اصفهان
و آورد شمشيري بود ، بازار در (ع)علي روزي كه ميكند نقل
ليكن.است زدوده غمها بسي پيامبر ، چهره از شمشير اين گفت
ميخرد را آن كسي چه است ، واداشته آن فروش به مرا ناچاري
شمشير كنم؟ فراهم ارزان جامه خويشاوندانم و خود براي تا
همين به حال عين در.داد انجام را كار اين و بفروخت
رسمي نماينده جرير ، كه شبي آن كه شد گفته وقتي بزرگوار
بركاتش همه با عراق داشت اظهار و آمده خدمتتان معاويه
نصف و نصفلي" كه بدهيد اجازه و من مال هم شام شما ، مال
:گفتند را جمله اين فقط و كردند سكوت حضرت."لك
"...للمهدانهوالسكني اهلالقرآن من يرق لم ولكنالله"
چرب قرآن پيروان كه نميشود راضي هرگز متعال خداوند
.منافع براي بگزينند خاموشي و كنند زباني
درباره مطالبي شماست ، خود ترجمه كه "نهايهالارب" در *
در آنها نقل شايد كه آمده (ع)امير حضرت ذهن حضور و دقت
.نمايد تكميل را بحث قسمت ، اين
و كردهام ترجمه بنده كه "نهايهالارب" جلد 5 در نويري -
ميگويد است ، رسيده چاپ به آن همه ني نشر طرف از هم باز
بانوي.بودند نشسته منبر روي (ع)ابيطالب عليبن كه
ستم من بر كه برس ، من داد به علي اي:گفت و آمد محترمي
:گفت رفته؟ ستم تو بر چرا:فرمود علياست شده
بوده او ميراث درهم ششصد است ، درگذشته كه برادريداشتم
من به نخست:فرمود حضرت.دادهاند من به درهم يك است ،
:گفت.كنم بيان را قضيه شرعي تكليف تا كيستند وارثان بگو
و برادر دوازده دارد ، دختر دو كه داريم مادري دارد ، زني
.نميشود تو سهم بيش ، درهمي والله:كه فرمود حضرت.من
مادرت سهم ششم يك كه فرمود امام.خواست توضيح و كرد تعجب
ميشود كه است زنش مال هفتم يك.ميشود درهم صد كه است
دختر دو آن از درهم چهارصد.درهم پنج و هفتاد و يكصد
ميماند باقي درهم ، پنج و هفتاد و پانصد ميشود كه اوست
كه ميبرند درهم دو يكي برادراندرهم پنج و بيست
.است نشده شما به ستمي.توست سهم درهم يك باقيماندهاش
حضرت دقت نشانگر و آموزنده حقيقتا دقت ، و ذهن حضور اين
.است امور همه در (ع)امير
.دارد هم خاصي عنوان و است معروف خيلي مساله اين *
ارزش هم خيلي كه مسائل نوع اين از هم باز نويري ظاهرا
.است كرده نقل امام از دارد فقهي
مرد."ديناريه" مساله به است معروف مساله ، اين بله -
غذا داشتيم رفيقم و بنده:گفت و رسيد حضرت خدمت هم ديگري
ميهمان.داشتم گرده سه من و نان گرده رفيقم 5.ميخورديم
.كن ميل غذا بفرما آقا گفتيم ميكرد ، عبور راه در محترمي
به آقا اين حالا و داده درهم هشتاست خورده غذا و آمد
حالا:فرمودند امام.ميدهد درهم سه من به درهم چهار جاي
حكم شما آقا:گفت.برو بگير را درهم سه همين نكن ، اصرار
من اگر كه شرطي به گفتند امام.برسم حقم به من تا بدهيد
صحيح حكم دنبال من آقا خير گفت نشوي؟ ناراحت دادم حكم
آقا؟ چرا گفت.ميشود درهم يك تو سهم فرمود.هستم
اين و داشتم نان گرده سه من كه نميگويي تو مگر فرمودند
.نه گفت است؟ اين جز مگر:است داشته نان گرده پنج آقا
ميشود نانها بكنيد ، قسمت سه به را نانها اين وقتي فرمود
يكي و تو را پاره هشت.خوردهايد هم تساوي به و قسمت 24
تا پنج كه كسي آن.خوردهاند ديگر نفر دو هم را پاره هشت
و خورده را تا هشت تا پانزده مجموعه از است داشته نان
نه مجموعه از تو اما آقا ، اين براي مانده باقي تا هفت
مانده يكي و خوردهاي را تا هشت داشتهاي ، كه ناني پاره
آن سهم درهم هفت درهم ، هشت ، از پس مهمان ، اين براي است
.تو سهم درهم يك و آقاست
حضرت نزد در دقت و انتقال سرعت اين كه بگويم ميخواهم
فراهم روزگار و ايام كه گرفتاريهايي همه با (ع)علي
.است بوده حد چه تا ميساخته
(ع)علي احوال و روايات به ويژهاي توجه هم عساكر ابن *
.است داشته
فضائل شيفته و بوده بزرگي مرد هم او بله ، -
ابن.كنم نقلقول او از داشتم قصد من.(ع)اميرالمومنين
شام مورخ نام به مرد اين.است دمشق مورخ بزرگترين عساكر
حال شرح سوم جلد در ايشان.هجري درگذشته 571 و است معروف
عبداللهبن كه مينويسد را مطلبي ابيطالب ، عليبن
پسر حارث پسر سفيان پسرابي عبدالله يعني ابيسفيان
-نشود اشتباه معاويه پدر حرب بن ابوسفيان با - عبدالمطلب ،
مجتبي حضرت عموي نوه و اميرالمومنين عموي نوه شخص اين
مرزهاي در بوديم مدائن در كه ميگويد.ميشود محسوب
يك (ع)حسن به هم برد يك و من به برد يك دهقاني ايران ،
و بود پنجشنبه ظهر به اين و داد هديه (ع)حسين به هم برد
جمعه نماز در فردا.نشد آگاه آن از عليه سلامالله علي
طبعا.ديد حسين و حسن و من سر بر تازه بردي مدائن ،
گفتيم است؟ آمده كجا از.باد فرخنده نو جامه:فرمود
دست من سوي بهاست كرده عنايت فارس دهاقين از دهقاني
عليهماالسلام حسين و حسن دوش واز يازيد دست ولي نيازيد ،
كه نشايد را شما:گفت و فرستاد المال بيت به و برداشت
.شويد بهرهمند گونه اين
معروف بسيار كه معاويه از و بود صبر به شهره قيس احمدبن
در نظامالملك خواجه قول به.بود صبورتر بود ، صبر به
و من بين كه صبورم آنقدر من ميگفت معاويه:"سياستنامه"
كشند را تار آن مردم گاه هر نيست ، بيش تارمويي مردم بين
گاه هر و كنم رها من شود ، پاره ميخواهد كنم احساس كه
و است بوده صبوري مرد معاويه.ميكشم من كنند ، رها آنان
بغداد شهير واعظ جوزي ابن.صبورتر خيلي او از قيس احمدبن
صفحه 110 ، در "تذكرهالخواص" در هجري ، درگذشته 654 و
برخيزم خواستم بودم ، معاويه نزد:كه ميكند نقل مطلبي
كه غذايي.بمانم همانجا را ناهار كه كرد اصرار او ولي
است؟ غذايي چه اين كه پرسيدم بود ، ناشناس آوردند من براي
پسته روغن با كه بره سر مغز و است غاز جگر:گفت معاويه؟
سخن اين راوي.است شده افزوده آن به عسل و شده سرخ
.ماندم متوقف و گريستم شنيدم را سخن اين وقتي ميگويد
عليبن پيش در افطاري كه گفتم نميخوري؟ چرا گفت
از چيزهايي و كشك و خرما و شير من براي.بودم (ع)ابيطالب
طول مقداري يك (ع)علي افطار ديدم اما.آوردند قبيل اين
مهر به سر كيسهاي كه آن تا ;است منتظر علي ديدمكشيد
دست با كه بود خشكي جوين نان.بگشاد مهر.آوردند برايش
را آن تا ميزد زانويش به و كرد خرد را آن نميشد
نانها آن آب اندكي با بخواست ، خويش آب سبويكرد تكهتكه
و بيفزود آن به گلپر و نمك اندكي و ريخت خود سبوي در را
هستيد ، اميرمومنين و فرمانده شما آقا:گفتمكرد ميل
اين از استفاده آيا.است بركت و خير سرزمين هم عراق
اين وگرنه باشيم ، متوجه ماهم تا بگوييد است؟ حرام نعمتها
(ع)امام كنيم؟ درك چگونهبايد ما را شما اعراض و زهد
در شما كه نيست انتظاري و نيست حرام شما خير ، بر:فرمود
اسلامي جامعه در حق بر امامان ولي.باشيد من مثل ورع
رعيتشان ضعيفترين با خوراك و لباس لحاظ به كه موظفاند
را چيزي.كنند رفتار آنها مثل و باشند برابر و مساوي
.كنند تهيه را آن نتوانند فقرا كه برنگزينند خود براي
از ببيند را آنان چون فقير كه شد خواهد اين نتيجهاش
اين بر چون توانگر و غني و ميشود خشنود دارد كه آنچه
شرمسار خود افراط و اسراف از كند ، پيدا وقوف مسئله
بر امامان همه و (ع)ابيطالب عليبن امام سنت اين.ميشود
طوسي شيخ و حلي علامه فقط را قضاوت اين خوب.است بوده حق
اين نكردهاند ، عليهم تعالي رضوانالله مجلسي علامه و
.كردهاند سنت اهل بزرگان از بسياري را نقلها
درباره كلمهاي چند بفرماييد ، اجازه اگر اينجا در *
آن شروح به آن از بعد و بگوييم سخن "نهجالبلاغه"
...ابيالحديد ابن نهجالبلاغه شرح و بپردازيم
از مجموعهاي كه "نهجالبلاغه" شريف كتاب درباره -
و موليالموحدين حضرت قصار كلمات و نامهها و خطبهها
بنده كه نيست لازم است (ع)ابيطالب عليبن اميرالمومنين
سخن و انديشه فراسوي زيرا بگويم چيزي كوتاه فرصت اين در
علي سخن" كه گفتهاند نيكو چه و است بنده اين
".است خلق سخن از فراتر و خالق سخن از فروتر عليهالسلام
:سرودهاند نيز و
علي كلام علي كلام
مرتضي المرتضي قاله ما و
تا ابتدا از نهجالبلاغه شروح درباره است ممكن اگر پس *
حد چه تا اينكه و بدهيد توضيح ابنابيالحديد زمان
است؟ بوده مسلمان علماي توجه دركانون نهجالبلاغه
شروحي موضوع است ، لازم اينجا در آن به اشاره كه آنچه -
عليه ، تعالي رضوانالله سيدرضي جمعآوري زمان از كه است
و است ، شده نوشته آن بر تاكنون ، هجري پنجم قرن آغاز يعني
-سني و شيعه از اعم -مسلمان علماي از بزرگاني عصر هر در
گام مورد اين در غيرمسلمان علماي اواخر اين در و
شرح كتاب اين بر افرادي زمان يك در گاه.برداشتهاند
به.است نبوده آگاه ديگري كار از يك هر كه نوشتهاند
با كه شرحي در "خراسان فريد" بيهقي ابوالحسن مثال عنوان
كه است مدعي است ، نوشته "نهجالبلاغه معارج شرح" نام
به و يقين به كه آن حال و است نهجالبلاغه شارح نخستين
نوشته شريف كتاب اين بر ديگر شرح چند او از پيش مسلم طور
حال همان در و ;است ناصر عليبن شرح جمله از كه است شده
مينوشته نهجالبلاغه بر را خود شرح بيهقي ابوالحسن كه
مفصل شرح هم شيعه علماي اعاظم از راوندي قطبالدين است ،
.است كرده تاليف نهجالبلاغه بر را خود
راوندي قطب و قمري هجري سال 565 به درگذشته بيهقي
و.اوست از پس سال هشت يعني هجري سال 573 به درگذشته
بر او شرح كه كيدري ، و راوندي قطب آيا نميدانيم
آگاه يكديگر ازكار است ، شده تمام سال 576 به نهجالبلاغه
بزرگ كار دو است گونه همين و ;نه يا بودهاند
درگذشته بحراني ، ميثم ابن و درگذشته 656 ابنابيالحديد ،
.قمري هجري 675
شرح بر مختلف ، طبقات از بزرگاني تاريخ ، طول در
علي امير چون وزيري:گماشتهاند همت نهجالبلاغه
محمدكاظم آخوند مرحوم چون بزرگي اصولي و فقيه و شيرنوايي
مناسب و ;عبده محمد شيخ چون بزرگي مفتي و (ره)خراساني
گرانقدر كتاب دو به مورد اين در بيشتر اطلاع براي است
"الشيعه تصانيف الي الذريعه" يعني هجري ، چهاردهم قرن
اميني مرحوم "الغدير" و تهراني بزرگ آقا علامه مرحوم
.كردهاند معرفي و برده نام را شرح حدود 80 كه شود رجوع
دو آن از پس كه را ديگر كارهاي بايد مقدار اين بر
است گرفته صورت اخير سال پنج و بيست اين در و بزرگوار
و خطيب حسيني سيدعبدالزهراء ارزنده كار نظير:افزود
اين در كه دانشمنداني ديگر و محمودي محمدباقر شيخ استاد
.برداشتهاند قدم راه
مثلا ميشود ، ديده مشتركي نام گاه شروح ، اين ميان
نهاده "البراعه منهاج" را خود شرح نام راوندي قطبالدين
درگذشته 1326 خويي ، حبيبالله ميرزا حاج مرحوم و است
برخي و ;نهاده خود كتاب بر را نام همين هم قمري هجري
تنظيم كبير و متوسط صغير ، صورت به ميثم ابن شرح همچون
.است شده
از ميتوان را شروح اين از كداميك حضرتعالي گمان به *
.دانست ممتازتر مفيد ، مطالب بر احتواي و عمق و جامعيت حيث
ميان امااست ارزشمند جهتي از شروح ، اين از يك هر -
خور در خاصي جهت از يك هر كه مختصر و مفصل شروح اين همه
جلدي بيست مفصل شرح با مقايسه قابل هيچكدام است ، اهميت
.نيست ابيالحديد ابن
ابيالحديد ابن شناسندگان برجستهترين از يكي جنابعالي *
زندگي درباره اختصار و اجمال به است ، ممكن اگر هستيد ،
.بفرماييد توضيحاتي مرد اين
مدائني ، حسين محمدبن محمدبن بن بنهبهالله عبدالحميد -
اول روز معروفاست ، "الحديد ابي ابن" به بيشتر كه
سي با مطابق قمري ، شش و هشتاد و پانصد سال ذيالحجه
او معروف كنيه.شد متولد مداين در ميلادي ، دسامبر 1190
دانش اهل او خانواده.است "عزالدين" لقبش و "ابوحامد"
"موفقالدين" به كه برادرانش ، از يكي و پدرش.بودند
درگذشت ، ابيالحديد ابن از پيش روز چهارده و بود معروف
_ه سال 598 به كه "ابوالبركات" ديگرش برادر و بودند قاضي
.بودند ادب اهل زمره در و شاعر گذشت ، در سالگي در 34 ق ، .
دارد ادامه
|