فجر جشنواره در جهان سينماي
جوانهاست سينماي ايران سينماي
مستند فيلم يك ژينو
انيميشن فيلم در خيروشر تقابل
شد نمايش آماده" خاكستري مردان سفر"
انديشههاي در ناپذير تعريف جهان
كاستاندا
فجر جشنواره در جهان سينماي
الملل بين مسابقه بخش خارجي فيلم چند به نگاهي
من اهريمني دوست بهترين
:تدوين /زيتلينگر پيتر:فيلمبردار /هرتسوگ ورنر:كارگردان
كارديناله ، كلوديا:بازيگران /ووه پوپل:موسيقي /جوبيني
اوامتز ، كينسكي ، كلاوس هرتسوگ ، ورنر گونزالس ، يوستو
آس آندره موراس ، گوئيلر پرسر ، بيت پلاسيدو ، مورنو بنينو
لاكي سينگر ، آندره روپرت ، كريستين:كننده تهيه /ويسنت
/آلمان 1999 و انگلستان فنلاند ، مشترك محصول /استيپتيك
.دقيقه 98
آپارتمان در مونيخ شهر در دهه 50 اواسط در كينسكي كلاوس
.ميشود همخانه باآنها خانوادهاش و ساله هرتسوگ 13 ورنر
.بود شيفتگي خود دچار و خشن كمي كينسكي زمان آن در حتي
فيلم اصلي نقش در را او هرتسوگ وقتي سال 1972 در
نقش ايفاي براي او گرفت ، كار به "پروردگار خشم آگوئيره ، "
بيش در ديگري كارگردان هيچ.داشت آمادگي خود خشونتآميز
چهار در هرتسوگ اما است ، نكرده كار كينسكي با فيلم يك از
(1978) "خونآشام:نوسفراتو":كرد همكاري او با ديگر فيلم
"كبراورده" و (1981) "فيتزكارلدو" ،(1978)"وويچك" ،
اين در هرتسوگ.بود نفرت -عشق رابطه آنها رابطه.(1987)
رابطه اين خشونتبار نشيبهاي و فراز شخصي ، مستند فيلم
محل مونيخ شهر آپارتمان به مجددا است ، كرده دنبال را
آنها در فيلمهايشان كه محلهايي ساير و آنها ملاقات اولين
سر كينسكي.است بازگشته آگوئيره بويژه شده فيلمبرداري
اينگونه را هرتسوگ ديوانه فاتح يك درباره فيلمي صحنه
هر":ميدهد پاسخ هرتسوگ و "ديوانهاي تو":ميكند متهم
".هستيم همينطور ما دو
گوتبرگ ، شيكاگو ، و مونترال 1999 كن ، جشنوارهاي در شركت
.ملبورن 2000
كوهستان در پستچي
/مينگ جيان پنگ از داستاني براساس /وجيانكي هوا:كارگردان
/مين جيان كانگ پينگ ، سن هان:كننده تهيه /ليوفنگ:تدوين
.دقيقه 93/چين 1999 محصول
نامهها رساندن درباره زيبا بسيار فيلمبرداري با درامي
منطقه و چين شرقي جنوب در دست دور كوهستاني دهكدههاي به
.چين كشور در هونان
به نامه يك رساندن مايلي مسير 112 ميگيرد تصميم پدري
سه پياده سفر دو آن سحرگاه.بدهد نشان پسرش به را مقصد
زيباي مناظر ميان از آنها سفر.ميكنند آغاز را خود روزه
صخرههاي ميوزد ، باد آنها در كه تپههايي جنگلي ، مناطق
تنها نه پسر كه ميشود باعث خروشان رودهاي و پرازپرتگاه
بگيرد ، ياد زيادي چيزهاي مناطق اين منزوي جوامع به نسبت
.بداند بيشتر نيز خودش پدر درباره بلكه
مونترال1999:جشنوارههاي در نمايش
بام پشت
اندرولاو ، نوشين ، اميد:فيلمنامه /نوشين اميد:كارگردان
كيت:تدوين /سوئيجيست كوئن:فيلمبردار /دليوورياس ماركوس
:كننده تهيه /نوشين اميد پركينز ، ديويد:موسيقي /بوكلند
لوك فواد ، جين:بازيگران /نوشين اميد روئيز ، كارلوس
نيكولا رزكورزك ، نيل كامرون ، جيمز آپلين ، سامانتا اسميت ،
انگلستان محصول /لاريساموري هميلتون ، بيلي آلكس لاكوود ،
.دقيقه 26/1996
جمع اتومبيل متروك توقفگاه يك سقف روي كودك گروهي شب ، يك
شب آن در كه نميدانند آنها كنند بازي هم با تا ميشوند
تصميم كه غريبهاي آنهاست ، همراه بام پشت روي غريبه يك
...آخرين شب آن گرفته
.ميكنند برخورد هم با يكديگر از آگاهي بدون جوان دو اين
آنها و ميشود تبديل زندگي و مرگ موضوع به كودكان بازي
قريبالوقوع سرنوشت اين از را خودشان تا ميكنند تلاش
...بخشند رهايي
و انگليس فيلم بهترين:جشنوارههاي از جايزه برنده
بينالمللي جشنواره آزاد بخش در بينالمللي فيلم بهترين
،Jove فيلم جشنواره فيلمنامه بهترين ،IACويدئو و فيلم
.(اسپانيا) والنسيا
جشنواره تدوين بهترين و داستان بهترين فيلم ، بهترين
ليلي 1997 ، بهترين گوئرنسي ويدئو و فيلم بينالمللي
. يونيكا 1998 جشنواره كارگرداني
دوراهيتا
كيوك كاوا ، ايچي كن:فيلمنامه /كاوا ايچي كن:كارگردان
:فيلمبرداري /كوباياشي ، اكيراكوروساوا كينوشيتا ، ماساكي
:بازيگران/گاوا كنساكوتاني:موسيقي/يوكيوايسوهاتا
:تهيهكننده/آسانو ، بونتاسوگاوارا ياكوشو ، يوكو كوجي
.دقيقه 111/ژاپن 1999 محصول /بونيشاوكا يوشينو
وظيفهاش كه است قانون ساموراييمجري يك دوراهيتا
در.ژاپناست زدهفئودالي آشوب مناطق از پاكسازييكي
تعدادزيادي فراوان ، تلاش باوجود وظيفه انجام براي تلاش
از ميگيرد تصميم دوراهيتا و ميشوند همراهانشكشته از
فرد شكليك به او.كند استفاده ومتفاوتي جديد شيوه
و ميگيرد قرار تاثير تحت راحتي به كه فاسد قماربازو
شهر درون از ميشودتا شهر وارد ندارد او ترسياز كسي
غيرقانوني فعاليتهاي انجام مسبباصلي كسي دريابدچه
وبايد ميدهد انجام كاملاپنهاني را عمل اين او.است
به شود بركنار كار از مسئولان طرف از كه اين از قبل
.برسد نتيجه
نميگيرند گاز هرگز ميكنند پارس كه سگهايي
تائه سون هو ، جون بونگ:فيلمنامه /هو جون بونگ:كارگردان
:تدوين /گيو چويونگ:فيلمبرداري /جيهو سونگ يونگ ،
جو ، يون كوه:بازيگران /وو چوسونگ:موسيقي /سو ليايون
كره محصول /هوان چومين:تهيهكننده / نام هيون پارك
.دقيقه 106/ جنوبي 2000
پارس صداي از كه درحالي او.است متنفر سگها از جو يون
نشسته ساكتش آپارتمان در استو شده كلافه شدت به سگها
ملايمدرباره كمدي يك.بكشد را حيوان ميگيردكه تصميم
زندگي حساسيتهاي و سرعت رويدادهايذهني ، تخيلاتو
از فيلمبااجتناب.ميگيرد شكل فيلم هرروزه ، در
قرار ميكروسكوپ زير را روزمره زندگي كليشهاي داستانهاي
.ميدهد
هريسن گلهاي
السن ، ايزابل شوركي ، الي:فيلمنامه /شوركي الي:كارگردان
/پكوريني نيكولا:فيلمبرداري /پچور ديديرلي كاتيمز ، مايكل
/ويتا ژاك فريز ، استفن جوديت ، ايلوآگوست:تدوين
فرانسه محصول /(2) كوهن آلبرت شوركي ، الي:تهيهكنندگان
.دقيقه 130/سوئيس2000 و
:داستان خلاصه
جايگاه و نقش و آنها وضعيت خبرنگارانكه درباره فيلمي
تصوير به آن در درستي و خوبي به فرزندانشان و خانواده
.است شده كشيده
لمبرداريسنسباستين 2000__في ترين__به زه__جاي -
جوانهاست سينماي ايران سينماي
جوان سينماگران جديد نسل حضور از تونسي روزنامه يك
سينماگران كنار در آنها بينالمللي موفقيتهاي و ايران
در ايران سينماي مهم و برجسته جنبه عنوان به حرفهاي
.برد نام جهان
معنوي و اخلاقي انساني ، تحولات بررسي ضمن روزنامه اين
معتبر جشنوارههاي در آن محصولات حضور و ايران سينماي
فيلم جشنوارههاي در ايراني داوران حضور تشريح با جهاني
پيشرو و رادرخشان ايران سينماي جهان ، مختلف نقاط در
.خواند
را ايران در هنري فعاليت مهم دستاورد همچنين روزنامه اين
نسبت بينالمللي جشنوارههاي در ايراني فيلمهاي برتري
.است كرده ذكر آمريكايي و اروپايي محصولات به
مستند فيلم يك ژينو
پشت را تدوين مرحله حسيني محمود ساخته "ژينو" مستند فيلم
.شد نمايش آماده و گذاشت سر
تلاش شده تصويربرداري پورصدري اميرعلي توسط كه فيلم اين
نشان سالخوردهاي پيرزن راز كشف براي را فيلمساز گروه
تنهايي به سنندج توابع از سورچه روستاي در كه ميدهد
حدود15 دارد نام حبيبه عمه كه زن اين.ميكند زندگي
به سكنه از خالي و متروك روستاي اين در كه است سال
موسسه توسط بتاكم طريق به ژينو.ميگذراند روزگار تنهايي
.است عسگرزاده امير آن توليد مدير و شده تهيه خيال كلك
انيميشن فيلم در خيروشر تقابل
ايران جوانان سينماي انجمن توليدات از "يو" كوتاه فيلم
نقاشي) انيميشن صورت به كه فيلم اين.شد نمايش آماده
شر و خير نيروي دو هميشگي تقابل به شده ساخته (متحرك
با كه هستند درخت دو فيلم ، اين شخصيتهايميپردازد
دارند ، يكيشدن و اتحاد قصد و روئيدهاند هم از فاصله
محدوده مرزبندي پي در مسئله اين به توجه بدون آدمها اما
اين اما ميمانند جدا هم از درخت دو.هستند خود زيستي
.نميپايد ديري جدايي
:از عبارتند شده ساخته بتاكم قطع در كه فيلم اين عوامل
ابراهيم":انيماتور "علايي كيارنگ":كارگردان و نويسنده
،"بحرآبادي بهنام":متن موسيقي ،"اسماعيلپور فريد شاكري ،
و "كالايي مجيد":عكس ،"وفادار نوشين":كارگردان دستيار
.ايران جوانان سينماي انجمن:كننده تهيه
جايزه دو و است ساخته كوتاه فيلم تاكنون 5 علايي كيارنگ
و "شيشهاي ديوارهاي" فيلمهاي خاطر به بينالمللي
چك جمهوري و اتريش جشنوارههاي از "سيماني دستهاي"
.است كرده دريافت
هميشگي داستان يك اين":ميگويد "u" انيميشن مورد در وي
"خير" نيروهاي بيندازيم نگاهي كه تاريخ كجاي هر به.است
نيروي هميشه ندارم دوست.دارند قرار هم مقابل در "شر" و
راز دنبال به اما كنم تلقي پيروز و مطلق را "خير"
و پيروزي سبب و علت كه رازي.هستم "خير" نيروي جاودانگي
افزوده جهان عمر بر هرچه.است "شر" بر "خير" ماندگاري
قرار مصنوعات و اشياء كثرت محاصره در زندگي و ميشود
ميشود ، دورتر آدمي دسترس از لحظهها ناب معناي ميگيرد ،
جدانشدني كهجزئي رويا و ميافكند سايه چيز همه بر شتاب
آن به فيلم اين در منميبازد رنگ است زندگي در موثر و
ناآرام و صنعتي جهان روشن سايه در كه زندگي از نقطه
در است ممكن ارزشمند نقطه آن.بردهام پناه مانده ، پنهان
چشم به كه بنا يك زيرين سنگ مثل !باشد مكان پايينترين
خود بر را ساختمان بار و سنگيني تمام اما نميآيد
آن و است خشونت و جدايي نفي در فيلم اصلي تم.ميپذيرد
ما.است ريشه و هويت صاحب كه ميداند پيروز را چيزي
كه است قرني رويمان پيش و هستيم سال 2001 درآغاز
كه ايراني هر ميكنم فكر.رود پيش "گفتوگو" با ميخواهد
به باشد دريافته را "تمدنها گفتوگوي" طرح و پيام ارزش
در را يكديگر تحمل و گفتوگو اسباب ميتواند خود نوبه
بدانم احترامي اداي را فيلم اين دارم دوست.كند آغاز خود
در كوچك قدمي و دلسوزمان جمهور رئيس ارزشمند طرح به
."گفتوگو با جهان همراهي
شد نمايش آماده" خاكستري مردان سفر"
سفر باعنوان رضويان اميرشهاب بلند فيلم اولين فيلمبرداري
.رسيد بهپايان خاكستري مردان
ساخت است ، مستند و كوتاه فيلمسازي فعالان از كه رضويان
به كاشان در و كرد آغاز تهران در را خود بلند فيلم اولين
.رساند پايان
با كه است سالخورده مرد سه داستان خاكستري مردان سفر
همراه به را خراسان جنوب كوير تا تهران از قديمي استيشني
.ميكنند سفر خيمهشببازي اتاقك يك
اين فيلمبرداري براي خاكستري مردان سفر پروژه ساخت گروه
كردند آغاز بيرجند سمت به تهران از را طولاني سفري فيلم ،
در سكانسها برخي فيلمبرداري براي سفر اين در و
بينالود ، بابل ، بجنورد ، مشهد ، فريدونكنار ، فيروزكوه ،
براي آن بر علاوه و كردند توقف بيرجند و گناباد
شهرهاي به سفر دو فيلم فرعي شخصيتهاي از فيلمبرداري
.دادند انجام كاشان و همدان
دو از بيش فيلم اين عوامل خاكستري سفرمردان ساخت براي
.كردند طي را مسافت كيلومتر هزار
فيلمنامهنويس:عبارتنداز خاكستري مردان سفر فيلم عوامل
محمدرضا:فيلمبرداري مدير رضويان ، شهاب امير:كارگردان و
.تواضعي صمد:تدوين اسماعيلي ، سعيدپور:فيلمبردار شريفي ،
انديشههاي در ناپذير تعريف جهان
كاستاندا
كاستاندا كارلوس ديدگاههاي و نوشتهها به نگاهي و نقد
از گرتهبرداري كه بخش آن خاصه -كاستاندا كار *
چنان گاه -است شرق عرفان رفتاري نمونههاي از بخشهايي
دارد شباهت تصويرها با بازي به بيشتر كه است اغراقآميز
خود نوين عرفان با آن درآميزي و كهن عرفاني بازسازي تا
خوان دون و كاستاندا براي درآمدي *
آمدهو دنيا به برزيل در سال 1935 كاستاندادر كارلوس
كه اينجاست جالب.رفت امريكا متحده ايالات به آن از بعد
سال در و پرو او تولد محل وي ، مهاجرت به مربوط اسناد در
پدرش كه ميگويد كاستاندا.است شده ثبت ميلادي 1925
مدعي غربي روزنامههاي از يكي اما ، بوده ادبيات استاد
سال در كاستاندا.است طلاساز يك فرزند كارلوس كه است
در كاليفرنيا دانشگاه از را مردمشناسي دكتراي درجه 1973
كارلوس دكتراي پيرامون توجه قابل موضوع.گرفت لوسآنجلس
يك با كه مصاحبهاي خاطر به را درجه اين وي كه است اين
سالهاي 711960 طي "وس_مات خوان دون" نام به سرخپوست مرد
اضافه به كتاب ازكاستاندا 8.است كرده اخذ داده انجام
-از1 عبارتند كه است شده چاپ ايران در مصاحبه يك
-سو 4 ديگر به سفر -ديگر 3 حقيقتي -خوان 2 دون تعليمات
آتش -عقاب 7 هديه -قدرت 6 حلقه دومين -قدرت 5 افسانههاي
تولتكها طريقت و سكوت قدرت -درون 8
ي"سانورا" اهالي از سرخپوستي پير "ماتوس خوان دون" اما *
.داشت شهرت"ياكي" قبيله بين در جادوگري به كه است مكزيك
و داشت عهده به را "كاستاندا" سالآموزش 10"خوان"
ادعاي به "خوان دون".ميدانست او مريد را خود كارلوس
قدرت به و ميشناخت را گياهان از بسياري كاستاندا
و پيوت تاتوره ، :جمله از بود ، واقف آنها "روانگرداني"
تحت كرد سعي سال طول 10 در "خوان دون".توهمزا قارچ
حقايق دريافت طريقه مخدر ، و توهمزا گياهان اين تاثير
آثار مجموعه در كاستاندا.بياموزد كاستاندا به را دنيا
.ميپردازد "خوان دون" عقايد و اعمال شرح به واقع در خود
دون آموزشهاي او كتابهاي مطالب كه است معتقد كاستاندا
.است كرده مرتب مجلد چند در را آنها وي كه اوست به خوان
انسان كه بود شده پيريزي اساس اين بر خوان دون آموزشهاي
.چپ سوي آگاهي -و 2 راست سوي آگاهي -دارد1 آگاهي نوع دو
است ، روزمره ضرورياتزندگي از عادي آگاهي حالت اول نوع
.ميدانست انسان اسرارآميز سوي را دومي
آراي جهان عادل
از بسياري براي "كاستاندا كارلوس" انديشههاي و آثار
محض به بعضيهااست مقبول گاه و آشنا ايران در كتاب اهل
تطبيق به حتي و پسنديدند را آن عرفاني رويكرد آن مطالعه
و پرداختند ايراني بالاخص شرقي عرفان با او عرفان
اگر حال.نمودند تلقي شدني و ممكن را او دستيافتههاي
قايل شرق و كاستاندا عرفان بين تطبيقي حداقل بخواهيم
عرفان ريشههاي كه باشيم واقف موضوع اين به بايد شويم
كاستاندا اين و است ساله هزاران و عميق شرقي يا ايراني
آسيايي -شرقي ايستارهاي و نگرهها از احتمالا كه است
و رنگ خود خرد و فكر جودت با را آنها و است گرفته بهره
كه بخش آن خاصه -كاستاندا كار.است بخشيده جديد نقشي
شرق عرفان رفتاري نمونههاي از بخشهايي از گرتهبرداري
با بازي به بيشتر كه است اغراقآميز چنان گاه -است
آن درآميزي و كهن عرفاني بازسازي تا دارد شباهت تصويرها
.خود نوين عرفان با
خوان دون انديشههاي نظري توضيحكاركردهاي در كاستاندا
ادراك از خاصي حالات -"غيرعادي واقعيتهاي" كه است معتقد
گياهان بلعيدن اثر بر كه ديگرگوني آگاهي يا غيرعادي
.است خوان دون انديشههاي اصلي بخش -ميآمد پيش توهمزا
نقد و بازنگري مورد ميتوان را او ديدگاههاي همينجا از
ديگر دنياي به را كاستاندا آنكه براي خوان دون.قرارداد
او به نمايد رهنمون "غيرعادي واقعيتهاي" دنياي به يا
به كاستاندابتواند آنها توسط تا ميخوراند را گياهاني
خوان دون" عمل كه است معتقد كاستاندا.بگذارد پا دنيا آن
اما داريم ، مردم همه و من كه بود خاصي يقين ريختن هم به
و نظام اين بين روانگردان گياهان با ميتوان نوعي به
".كرد برقرار تماس نيست رويت قابل كه نظامي و واقعي نظام
خاص گياه نوع سه تماسي چنين برقراري وسيله مهمترين و
به دعوت كه كساني براي(شيطاني گياه) تاتوره-كه1 بودند
ميخواهند ه__ك اني__كس براي (آن) دود و ميشوند قدرت
كه وقتي مسكاليتو ، يا پيوت -ببينند 2 و كنند نگاه
خوب را چيز همه خودش گفته به ميخورد را پيوت كاستاندا
من قلب انبساط با روشنايي كه دريافتم من بزودي":ميديد
-3(1)(د.ت ص 115 ، ) "آن انقباض با تاريكي و داشته مطابقت
دست توانايياي به كاستاندا آن معجون كشيدن با كه قارچ ،
.نمايد كمك اشيا ديدن در را او ميتوانست كه مييافت
روش كاستاندا گفته به مختصرفوق ، توضيح به توجه با حال
شاگرد و ميكند طلب شاگرد از گران كوششي خوان دون آموزش
سختترين رابا فوق گياهان قدرت كردن چگونگيرام بايد
قضايا داستاني شكل كه وقتي.بياموزد فيزيكي شيوههاي
ذهنمورد سيال قضيه يك بهعنوان ميشودشايد خوانده
اعمال اين پذيرفتن بر اصرار كه آنجا اما گيرد ، قرار قبول
شك و ترديد راه است"موجود واقعا قضيه" يك عنوان به
عنوان به هم -كاستاندا اعمال علتكه بدين ميشود ، گشوده
پارادوكسيكال تناقضاتو از -سالك عنوان به هم و راوي
توسط خوان دون ازمكاشفات بسياري.است برخوردار خود خاص
تعريف ، ترديدي درجهان درآمدهاند ، "تعريف" به كاستاندا
عين در و ميآورند دست به را خود واقعيت اشياء نيستكه
شكي عمل و مقاماجرا در اما ميشوند نيز ذهنيوصف درك
.بدهند دست از را خود تعريفشده شاكله آن كه نيست
:ميگويد خوان دون به گفتوگوهايخود از يكي در كاستاندا
"بود؟ كجا جسمم;ذهنم در فقط كردم ، پرواز تخيلم در من"
كاستاندا نميتواند تنها نه او مراد جواب اما (د.ص 57ت)
.مياندازد شك به را او بلكه كند قانع و راضي را
آدمي همزمانجسم كه شود انجام شكل بدين اگر"طيالارض"
با ميتوان ولي است نيكو آيدبسيار در حركت به نيز
.رويانيز و ويادرخيال ابزاريپروازكرد و اراده
در كاستاندا چگونه؟ بيابزار حالتعقلي در پرواز اما
خوان دون وتعاريف تعابير گفتهها ، از مواقع بسيارياز
حيوانات دنياي از او مسكاليتوودرك روحو دليل ، از
(2)(د.ح ص 48)باورنميكند را شگفتزدهميشودوآنها
داستان يك گفتههايشبه كه ميگويد دونخوان به خود و
من براي":ميماند ديگر سيارهاي موجودات درباره علمي
يا دود كه هنگامي -بدانم ميخواهم نيست ، من مهم علامت
اما(د. ح ص 65)".است آمده برسرم چه -ميكشم را قارچ
از اين شايد ندارد ، همراه به ترديدرا اين هميشه كارلوس
انسان يك را خوان دون خود جاي كهدر اوست هنرهايجدي
سعي اما ميكند استثناييمعرفي دانشهاي استثناييبا
دانش افراد همه كه دهد نشان عظيم چنان را او كه دارد
مقابلپرسش كاستاندادر.كنند باور را او وتوانايي
نميپذيرند ، را خوان دون اعمال و انديشهها كه بومياني
آن معرفت پيوتويا توضيح در و ميپردازد ازاو دفاع به
چيزي دلفريبترين پيوت باب در خوان دون معرفت":ميگويد
محك را خودش بايد ما از يك هر و يافت ميتوان كه است
آدمهاي واينكه"محك" توضيح در اما(د. ح ص 76)".بزند
برسند توانايي بدان ميتوانند چگونه معمولي و عادي
بخواهد كسي كه آن ميرسدبراي نظر زيرابه درميماند ،
از بايد آورد دست به را"دلفريب پيوت"معرفت حداقل
عملي اول نگاه در استفادهكندكه سادهاي و خاص دستورات
سخت ، عملهاي وانجام ازرياضتها بسياري.شدنيباشد و
فقط ميآموخت ، كاستاندا خوانبه دون كه ودشواريرا صعب
چگونه را كاستانداجهان بود ، اينكه "ديدن آموختن" براي
هستي حقايق از دركدرستي به اينكهبتواند يا و ببيند
وقتي":مينويسد كاستاندا " حقيقتيديگر" در.يابد دست
خواهد تنها جهان رادر خود فراگيرد ، را ديدن انسان كه
كه استهمين معتقد خوان دون اينكه ويا(ص 92) "يافت
او براي هستي چيزهاي همه فراگيرد را "ديدن" انسان
.ميشوند ارزش هم و يكسان واقع در يعني ميشوند ، بياهميت
خود كه خواني دون كه است اين واقعيت اما (دص 94ح)
پديدههاي انگاري يكسان استدر "ديدن" عالم و استاد
بخش.ميشود تناقض دچار آنها بودن همارزش و زندگي
يا جنون حالت از درواقع "ديدن" پيرامون خوان دون تفكرات
متصل عقلاني و دروني باور از نوعي به و شده خارج جادوگري
مسكاليتو و پيوت با چنداني شباهت ديگر اينجا ميشودكه
آن حوزه و شده فلسفي امري حتي مقطع اين در "ديدن".ندارد
واقعي ، نگاه" با كردن "مفت نگاه" كه اين ميشود ، مشخص نيز
از بخش اين.است متفاوت هم با "عميق و دار معني
زيبا ، دارد قرار ديالوگ و تئوري در كه هنگام انديشههايش
بدان رسيدن براي ابزاري چون اما است ، خواندني و شنيدني
.مينمايند رخ شكلي و معنايي تناسخ و تناقض ميشود مهيا
حركات اعمالو نميتواند "ديدن" هنگامشرح دونخوان
و عقلي معادلات بيشتر و دهد قرار مستمسك را غيرواقعي
به عمل" با "ديدن" تئوري اما ميكند ، تشريح را منطقي
"ديدن به عمل" در.دارند اختلاف كران تا كران از "ديدن
كردن نگاه خوان دون.ميگيرد شكل خيالبافي و داستانبافي
كنند ، شاد را او كه برميگزيند رو آن رااز بهچيزهايي
را او و ميقاپد را آنها مضحك كران چشمانش آنگاه پس
و ديدن ابزارهاي كاستاندا كه هرچه (دح.ص 96).ميخنداند
واقعي ساختار از قصه نظر به ميدهد شرح را "ديدن غايت"
اينكه.ميشود دچار بيشتري تناقضات به و ميشود دور خود
اينكه يا و است هنر" مضحكجهان كران" تماشاي "ديدن"
خوان دون ديدن يانوع و هم با"شدن همارزش و همسان"
آدمها "ببيني" بتواني هرگاهكه و است نور جنس از
اينكه نتيجه در و (د.ص 72ح) آمد خواهند نظر به ديگرگون
را آدمها كه دهد ياري را تو ميتواند قارچي دود فقط
و منفرد قالبهاي در همه و همه ببيني ، نور رشتههاي همچون
كالبد ساختن در اما هستند ، شيرين داستان حوزه خوددر مجرد
فلسفه در.كمدياند و مضحك " غيرمعمول واقعيتهاي"
تا كند انتخاب دل كمك به را خود راه بايد انسان دونخوان
هميشه بتواند كسي چنين كه بسا اي باشد ، شادمانترين
پير كه كند گمان ميتواند شخص اينجا در (د.ص96ح)بخندد
تمسك بدون و ميشود رها جادوگري دنياي از كاستاندا ومراد
در.كند درك را واقعيتها ميخواهد پيوت و مسكاليتو به
افكار و اعمال در دوگانگي و تناقض نوعي نيز حقيقتاينجا
بايد حقيقت درك براي كه جايي ميشود ، مشاهده دونخوان
رجوع با جايي ولي خورد ، را "گردان هوش" و تخديري گياهان
اين بود ، "سرزندهترين و شادمانترين" ميتوان دل به
و خوان انديشههايدون به باور كه ميشود سبب پارادوكس
زير ميدانست زندگي در افراد "حامي" او كه را نيروهايي
كردن زندگي به را "خوان دون"آنچه آنكه ضمن.برود سوال
تشويق حيات ادامه به را او كه اوست اراده واميدارد ،
پيوت ، قدرت با ميتواند مولفه همين و (د.ص 96ح) مينمايد
;باشد داشته ماهوي و اساسي تفاوت مسكاليتو و بزمجه قارچ ،
ارادي امر يك ;ميگيرد شكل عقل اساس و پايه بر اراده چون
امر در دارند ، تفاوت هم با كاملا غريزي و حسي امر يك با
ولي دارد ، مستقيم دخالت منطقي و عقلي معادلات ارادي
و توهمات چنبره در فرد و ميماند باز اراده آنجاييكه
"اراده و عقل" از نشانهاي هيچ ميشود گرفتار خيالات
دچاردگرگوني را شخص "عقل" و "هوش" پيوت كه وقتي.نيست
در شخص كالبدي چارچوبه آنكه بدون ميسازد ، استحاله و
از گفتن يا و توهمات به باور هنگام آن در باشد ، اختيارش
.است وكمدي خندهدار چيزي خود خيالي و وهمي دنياي
جريان شكل دو به زندگي اساسا "خوان دون"فلسفه در
واقعي ، دوم شكل و مسخره گاه و مضحك كمدي ، اول شكل:دارد
انديشمندي چون "خوان دون" جدي زندگي دراست جدي و عقلي
را خود دانش زمانه ، علوم بعضي به آگاهي با حداقل توانا ،
بيان از خود تفكرات كمدي بخش در اما.ميكند تشريح
توان و درميماند خويش باورمنديهاي كليات حتي و جزئيات
كه جايي تا ندارد ، كاستاندا به حتي آنهارا باوراندن
ميكند ، باور را چيزها بعضي تلقين راه از گويي كاستاندا
تمامي از عقل تلقين راه در نيست ترديدييقين راه از نه
ندارد ، تعيينكنندهاي نقش منطق و نميگيرد بهره خود توان
را خود حقيقت و نماد نقش ، عقل كه است يقين راه از بلكه
.ميكشاند او رخ به
در كه مينمايد ابتدايي چندان گاه دونخوان تفكر اما
بحث در مثلا ميآيد ، گرفتار كودكي همچون خود علوم تشريح
فرد و نابينا فرد يك خنده بين دونخوان "خنديدن" فلسفي
كوران" كه بيپايه تمايزي ميشود ، قايل تمايز بينا
ميخورد ، تكان خندهاي مختصر با اندامشان فقط نميخندند ،
آن بايد و نكردهاند نگاه جهان مضحك كران به هرگز آنها
نيز پاسخ اين "نيست خروش آنها آورند ، خنده تصور در را
را ديگري كس كه نيست ترديدي و نميكند قانع را كاستاندا
و بصري فقط "جهان مضحك كران" كه زيرا نكند ، قانع نيز
آنكه و هستند نيز سمعي و عقلي نيستند ، بلكه لمسي
را "شنيدن چگونه" خود ازآموزشهاي بخشي در خود دونخوان
"ديدن" با كه وقتي وصف اين ميدهد ، با آموزش كاستاندا به
دونخوان آقاي پس ميشوند پديدار "جهان مضحك كران"
"جهان مضحك اصوات" نيز "شنيدن" بخش در بفرمايند اجازه
چه و بينا چه بيفتد خنده به باآن آدمي و گردند درك
را او تا ميشود آدمي تحريك باعث كه آنچه زيرا نابينا ،
بخش واقعي غير و واقعي امر يك بين عقل استكه آن بخنداند
در ميتواند مولفه اين و بشنود يا ببيند را آن كمدي
دونخوان "مضحك كران".باشد داشته دخالت "خنديدن" فلسفه
خود كه ميماند را كودكانه توضيح و تعبير همين حقيقت در
.ميپيمايد راه "مضحك" بخش آن به
ميداند را "ديدن" خوب راز كه دونخوان ،"ديدن" مبحث در
ديدن توان گاه او خود ببيند ، را چيز همه باطن ميتواند و
به ندارد ، را (خود شاگرد) كاستاندا حالات درك يا و
او سلوك فرايض انجام در ترسكاستاندا از كه گونهاي
راهنما و استاد عنوان به همو كه حالي در سردرنميآورد ،
جهان ديدهبان و موكل نگهبان ، " با را كاستاندا ميخواهد
دونخوان قول به كه كاستاندايي كند ، روبهرو !"ديگر
معرفت اهل با كه است ، ذهنيتي شده "منطقي ذهنيت دچار"
عين در اما ندارد ، سازش سر كاستاندا عرفان حداقلبا ويا
، نگهبان "ديدن" براي خود پير اصرار به كاستاندا حال
در ميتواند و ميشود خاص حالتهاي دچار و ميكشد معجون
حال بود ، "هيولا" شبيه كه ببيند را "پشهاي" حالت آن
خود اعمال و حركات بيخودي حالت چنين در چگونه كاستاندا
تحرير رشته به را آنها بعد و ميكند حفظ ذهنش در را
بيان بخش اين در حقيقت است ، در عجايب از درميآورد
و شيريني گرچه مينمايد ، رخ كاستاندا گفتار افسانهاي
سخن آن از كاستاندا كه اي"بصري وهم".دارد را خود جذابيت
را "ديدن" ميتوان او بر باغلبه كه هيولايي و ميگويد
را كاستاندااين عقل ، در نه ميگنجد وهم در فقط آموخت ،
بايد كه است معني بدان چيزي هر دانستن" كه ميداند نيك
هرگاه بتوانيم و باشيم داشته كامل آگاهي ميكنيم آنچه به
با كه حالي در (د.ح) ".كنيم تكرار را آن كنيم اراده
آنكه ضمن و كرد چنين نميتوان "ديگر جهان نگهبان"
جايي در شد ، دونخوان معرفت اهل "دودك" بدون نميتوان
"داشت استوار ارادهاي بايد شدن معرفت اهل براي":ميگويد
ديگر جايي در منطق يا اراده همين آنكه حال (د-ح ص142)
"نگهبان" از كاستاندا شناخت.ميشود معرفي "معرفت" دشمن
او هنگاميكه.دارد افسانهاي و خيالي تصويرهاي كاملا
محيرالعقول حيوان همان جز چيزي ميكند ، تعريف نگهبان از
با كاستاندا "نگهبان" شاكله تطبيق در نيست ، افسانهها
چنداني سنخيت افسانهها غريب و عجيب موجودات و ديوها
غاري مانند دهانش نگهبان":ميگويد كاستاندا.ندارد وجود
.كرد حمله من به گاونر يك عين نداشت ، دندان بود ، باز بزرگ
و زبردست نويسنده يك خيالبافيهاي جز عجيب "ديدن" اين "
به آدمي سلوك يا فلسفه و عرفان از چيزي قوي ، صحنهپرداز
صحنه به صحنه شرح حتي.ندارد همراه به خويشتن شناخت سوي
آن نگهبان" از او كه تصوري و خوان دون براي كاستاندا
تا دارد قصهوار و افسانهاي نمايهاي بيشتر دارد "جهان
.منطقي يا فلسفي درونمايهاي
است خواندني و پركشش اساسا كاستاندا ازنوشتههاي بسياري
مانند ميشود ، ديده آنها در تصويري شيرينكاري نوعي و
سوارشدن و "آبگير روح" صحنه "ديدن" يا "نگهبان" ديدن
كيلومتر چندين به او پرواز يا حبابهاو برروي كاستاندا
حكايت او قوي تخيل از همه گرگها با گفتن سخن و دورتر
ميكشاند ، خود ماجراهاي دنبال به را خواننده كه ميكند
ديداري تجربه نه" را خود رويايي تجربيات اين كاستاندا
و نامشخص چيزي بلكه محض ، شنيداري تجربه نه ميدانست ، محض
حبابها كه وقتي" (د.ح ص 196) "بلور روشني به حال عين در
،"شوم سوار" آنها از بريكي توانستم كه شدند بزرگ آنچنان
شفاف حبابها...ميسايند تن هم به بادكنك مثل كه "ديدم"
".مينمودند فام سبز كمابيش و بودند درخشنده بسيار و
نويي چيز و ميآميزند در هم با صدا و تصوير دنياي اينجا
از را قضيه آنكه براي كاستاندا حالآنكه ميكنند ، خلق
ميرود دونخوان نزد صحنه همين در كند خارج داستاني حالت
.ببخشد حقيقي صبغه بدان تا
حاصل هم را نوشتههايكاستاندا ميتوان حال اين با
نام به شايدكسي اينكه هم و دانست او ادراكات و خيالات
اين واقعيت اما آموخت ، كاستاندا به را خوانآنها دون
از او تفسير و شرح و كاستاندا نوشتههاي مجموعه كه است
و نيست شخصي حس و تجربه جزيك چيزي خوان دون آموزشهاي
در.ندارد وجود ديگران به آن انتقال امكان وجه هيچ به
در انسان كه است آمده وجود به جهاني كاستاندا نوشتههاي
داشته دوست را آن ميتواند خويش "تهيگي خود" و بيخودي
عرفان و نظر اهل براي كندوگرنه فكر آن به يا باشد
دانستههاي و كاستاندا داشتههاي ايراني يا شرقي واقعي
عرفان زيرا كند ، پيدا اعتبار و ارج چندان نميتواند او
سير نه و اوست ماوراي يا و هستي سوي به سير نه كاستاندا
كاستاندا اينكه هست كه چيزي آدمي ، عرفاني تمايلات سوي به
داشتني دوست و زيبا تخيلات با قوي نويسنده يك ميتوان را
و ديوان از هم او كتابهاي خواندن با آدمي كه كرد تصوير
موجوداتي از هم و ميگيرد فاصله كمي گذشته اعصار پريان
را آنها خود سيال و خلاق ذهن با معاصر نويسندگان كه
هستند او ذهن خاص كاستاندا موجودات ميشود ، دور آفريدند
.بس و
"خوان دون تعليمات "كتاب نام مخفف.د.ت -پانوشتها1
.اثركاستاندااست
كارلوس اثر "ديگر حقيقتي" كتاب مخففنام د.ح -2
.است كاستاندا
|