ومفاهيم معاني كثرت و هرمنوتيك
( پاياني بخش ) هرمنوتيك دانش و قرآن تاويل
پيرامون مطالبي يادداشت اين پيشين قسمتهاي در :اشاره
مورد تفصيل به مختلف نظريات از هرمنوتيك و قرآن تاويل
نظر از مذكور بحث دنباله نيز قسمت اين در.گرفت قرار بحث
.ميگذرد گرامي خوانندگان
معارف گروه
عرصه ، و افزون باشد ، موارد بيشتر ظاهر به گرايش اندازه هر
و پارادوكسها بالتبع و بود خواهد تعدد و كثرت عرصه
در قرآن لذا.آمد خواهد ظهور منصه در اختلافها و تضادها
عبارت به كه چرا ميگيرد قرار گوناگون قرائتهاي معرض
گشته ترجمه بشر مادي و عادي زندگي به و شده نازل عربي
ما":ميفرمايد زخرف ، سوره آيه4 در خداوند ، چنانچه است
تعقل شايد تا داديم قرار (عربي و خواندني) عربي را قرآن
آسماني كتب اصل كه محفوظ لوح نزد كتاب اين همانا و.كنيد
مفهوم در تامل با ".است اساس ومحكم بلندپايه بسي است
در كه قرآن اصل به كه دريافت چنين ميتوان شريفه آيه اين
آن در رخنهاي و نرسيده بشري انديشه دست است "امالكتاب"
فروريختن درواقع ظاهر به قرآن نزول زيرا كرد ، نتواند
اين كه است بشري محدود پيمانههاي در عرشي معاني
آن از خود صلاحيت مقدار به و ظرفيت قدر به پيمانهها
آيات از يكي.ميشوند سيراب و برده بهره بينهايت درياي
باطل و حق براي مثل بهعنوان معمولا كه قرآن تاويل قابل
رعد سوره هفده است ، آيه شده بيان افهام ظرفيت تبيين و
اوديه فسالت ماء السماء من انزل":ميفرمايد كه است
مختلف مسيلهاي در كه فرستاد آبي آسمان از خداوند "بقدرها
.گرديد روان خود ظرفيت قدر به هركدام
و دراز آب جوي چندين افتاده ، راه آبراهها در كه آب اين
واقعي خاستگاه و اصلي ومركز محل كه درصورتي است ، كمحجم
بس و بيكران دريايي بلكه نيست باريك جوي و قطعه چند آب ،
را آب است ، نديده دريا كه آنكساست پهناور و گسترده
تاويل اما ميبيند مختلف خط چند و دراز و كمعمق هميشه
گسترده باطن دريا آن در كه درياست به بردن ره جويها همين
را آن اول و اصل به ارجاع با كه جويهاست اين پهناور و
.درمييابند
و دارد خود در را ظاهر دريا ، هم و است جوي هم دريا ، آن
جوي به ديگر رسيد دريا به كه كس آن اما.است باطن خود
آن باطن به را آيات ظاهر كه تاويل اهل.بازنميگردد
در.نميشوند متوقف ظاهري كلام در ديگر ميدهند ارجاع
و ظاهر در جلالالدين مولانا بزرگ عارف سخن به اينجا
:كرد استناد ميتوان خدا كلام باطن
است ظاهر كه مدان را قرآن حرف
است قاهر هم باطني ظاهر زير
دگر بطن يكي باطن آن زير
نظر و فكر او اندر گردد خيره
سوم بطن يكي باطن آن زير
گم جمله خردها گردد او در كه
نديد كس خود نبي از چارم بطن
نديد بي نظير بي خداي جز
بوالكرم اي بطن هفت تا همچنين
معتصم حديث زين تو ميشمر
مبين ظاهر پسر اي قرآن ز تو
طين غير نبيند را آدم ديو
است آدمي شخص چو قرآن ظاهر
است خفي جانش و ظاهر نقوشش كه
او خال و عم سال صد را مرد
او حال نبيند موئي سر يك
مطلع و حد
واژه دو از تاويل و تفسير اصحاب مصطلحات و اسلامي روايات
تشريح و معني را واژه دو اين و رانده سخن "مطلع" و "حد"
و خاصه طريق از هم ،(ص)اسلام پيامبر از روايتي.كردهاند
و ظهرا للقرآن ان" كه است شده نقل عامه طريق از هم
"مطلعا و حدا و بطنا
كه است بلندي محل لام فتح و طاء فتح و تشديد با مطلع
معناي خلاصه...شده داده ترتيب اطراف از اطلاع برايكسب
معناي به قريب "حد" چنانچه است بطن و تاويل همان مطلع
حد قرآني ، آيات همه ، فوقالذكر روايت موافق.است تنزيل
برخي و تنزيلياند آيات از برخي يعني.دارند مطلعي و
.تاويلي و باطني ديگر
معنايي گرايي وكثرت چندپذيري
و متن وحدت حفظ ضامن قرآن چندپذيري كه گفت بتوان شايد
آسماني كتب ميان در قرآن.است گشته قرآني نسخ اختلاف عدم
مشاهده متنآن در اختلافي گونه هيچ كه است كتابي تنها
قبول اختلاف بدون را قرآن يك مسلمانان كافه.نميشود
و چاپ مشخص متن يك با قرآن يك اسلام جهان در و دارند
و شيعه و سني از اعم اسلامي مذاهب و فرق كه ميشود منتشر
مشرب در بسيار اختلاف عليرغم آنها زيرمجموعه فرقههاي
و صحت بر و نموده پيروي قرآن نسخه يك از قرائات ، و وروش
اختلافي آن ترتيب جمعآوريو در و دارند اجماع آن درستي
متنوع تفاسير و مفاهيم و گوناگون قرائتهاي اما ندارند
و قرائتها واحد ، متن اين.است معهود آنان ميان در آن از
در لذا بوده پذيرا را گوناگون مذاهب تفسيرهاي و برداشتها
اينزمان بر علاوه.است نيافته ره تفاوتي اختلافو آن
چراكه نميسازد كهنهاش تئوريها نوشدن و آن مقتضيات و
پيامبرآن داشت قرآن در قرائتي هركس و است كثير پذيراي
واقع انتقاد و سوال بسامورد چه و ميكرد تنفيذ را
ميكند تنفيذ را متضاد قرائت نوع چند چگونه ميگرديدكه
احرف سبعه علي انزل هذاالقرآن ان":ميفرمود مهتر آن
پس است شده نازل حرف هفت بر قرآن اين "فاقرووماتيسرمنه
اين از مختلف مذاهب لذا.بخوانيد است آسان كه طور هر
مذهب ، اختلاف و ميگيرند بهره اختلاف به واحد منبع
.نميكند تهديد را آن متن وحدت
نزل هل" مبحث ذيل "تفسيرالبيان" در خويي آيتالله مرحوم
كه ميكند نقل كعب ابن ابي از "احرف؟ سبعه علي القرآن
:ميگويد
نوع ويك خواند نماز و شد وارد مردي كه بودم مسجد در"
وارد ديگري مرد سپس نبود من خوشايند كه كرد اعمال قرائت
بر همگي پس كرد ديگري آن قرائت از غير قرائتي و شد
قرائتيكرد شخص اين:گفتم بزرگ آن به شديم وارد پيامبر
نوعي و شد وارد مرد اين آن از پس آمد ناشناخته مرا كه
كردند مجدداقرائت دو هر كه خواست پيامبر خواند ديگر
".كرد تحسين را دو هر قرائت حضرت آن
يك از مختلف قرائتهاي و اقوال تنفيذ و رفتارها نمونه اين
اين در روايات و افتاده كرارااتفاق پيامبر توسط آيه ،
خلاف بر حرف ، هفت قرائت بر معتقدين.است بسيار مقوله
قرآن مراد و مفهوم به قرآني ، متن در متعسرين از بعضي
.ندادهاند خرج به تعسر و تقدس آن متن در و داشته توجه
آيات اما نيست حرجي قرآن قرائت نوع در":ميفرمود پيامبر
به را عذاب به مختوم آيات و عذاب به را رحمت به مختوم
".نكنيد تبديل رحمت
تاويل گونه دو
اين كه رفته اشارت تاويل نوع دو به تاويلي ابحاث در
خواننده به هرمنوتيك مباحث فهم در ميتواند تقسيمبندي
.نمايد شاياني مساعدت
و خاستگاه و ريشه به ظاهر از بيان بازگرداندن:يكم نوع
صاحب و مولف نيت تعريف ، اين در كه است آن حقيقي مفهوم
.باشد مشمول ميتواند نيز اثر
طرف از كلام به دادن تازه مفهوم و بخشيدن معني:دوم نوع
جستارهاي و انديشه سيلان تعريف اين در كه است خواننده
تاويل و حال وبدايع زمان مقتضيات و علمي تازههاي و فكري
.دارند مدخليت
پيش از معني داراي متن":ميگويد آمريكايي فيش استنلي
در ".بخشند مي معني بدان باتاويل بلكه نيست شدهاي تعيين
;است شده منظور اعتبار فاقد و مخدوش متن اصالت تعبير ، اين
و متن به نگري يكسو دليل به "هيرش" عقيده در اينكه كما
خواننده تعامل و فراشد بخشيو معني آن ، اصالت به توجه
.است افتاده دور نظر از
دو هر وخواننده ، متن ميانهروهااستقلال از بعضي
.نمودهاند تاكيد دو اين مكمل خصوصيت بر و كرده راانكار
بلكه ندارد وجود هستنده ، معني به حقيقت ، نيچه عقيده به
جهان كه كس آن وي نظر به.است فراشد در چيز همه
آدم اعتقاد دارد باور ،"هست باشد ، بايد كه آنگونه"را
(باشد بايد كه آنگونه)را جهان آفريدن ميل كه عقيمياست
ودر ميورزد اعتقاد پيش از جهان ، موجوديت به او.ندارد
.برميآيد آن جستجوي
ذاتا كه است نازائي و سترون موجود مثل كسي ، چنين مثل
و بازگرفته حقيقت از را ميل و قدرت و ندارد زايش استعداد
مطلوب و هنرزائيدن و ورزيده باور آن پيشين موجوديت به
آن شناختن او هم تمام.ميكند منها حقيقت رااز ساختن
.آفريدن ونه است حقيقت
چيزها در خود خواست قراردادن از كه كس آن:ميگويد نيچه
به معنايي كم دستاست نيرو و خواست فاقد باشد ، عاجز
.هست خواستي آنها در پيشاپيش كه اعتقاد اين ميدهد آنها
بدين كه وتوان طلب از است عبارت جهان عقيده ، بنابراين
كه كس آن هر.بود آفريننده و خالق پيوسته دوميتوان
يك جهان كه ندارد بقا صلاحيت باشد ، دو اين فاقد
با كه است جديد و مدام خلق بلكه نيست كهنه كاروانسراي
.جريانميباشد در نيرو و خواست
تاويل و كرده نفي ثابت موضوع يك عنوان به را حقيقت نيچه
اصل را كردن ترجمه خويش راي به و دادن معني و كردن خلق و
:ميگويد او.ميداند
يا يافت را آن ميتوان كه نيست بيرون در چيزي حقيقت.."
فراشد يك بر و شود آفريده بايد كه است چيزي بل كرد ، كشف
.بگذارد نامي است بيپايان خود در چيرگيكه برخواست يا
بخشي تعين نوعي بيپايان ، فراشدي مثابه به حقيقت عرضه
و استوار درخود كه چيزي از شدن آگاه نوعي نه و فعال
".قدرت خواست براي است واژهاي حقيقت است ، متعين
(ص49 مدرن ، هرمنوتيك)
همچون كه است قدرت خواست از شكلي تاويل ، نيچه عقيده به
.دارد وجود شدن و فراشد يك
تصوف ، در عربي آثارابن در داوري ، نوع هر از صرفنظر
باطني چشم و بصيرت به فقط كه ميكنيم مشاهده را تاويلاتي
وجود تاويل و متن ميان قرينهاي هيچگونه.دارد توجه
السماء من انزل" آيه در عربي مثال ، ابن عنوان به.ندارد
و علم به را (آب) "ماء" ،"بقدرها اوديه فسالت ماء
برگزيدگان قلبهاي را "اوديه" و علوي عالم به را "آسمان"
تاويلي مفهوم ارتباط بر قرينهاي هيچگونه كه كرده تعبير
.ندارد وجود متن با
تجلي زندگان ، روح با كه پويا و زنده متن يك را قرآن او
را خواننده و ميدهد حال فراخور معنايي و مييابد فروغ و
خواننده جانب از كشفي و فتح و ميكند شريك مفهوم در
بايد مساله اين در البتهميكند معرفي ميگردد ، معمول
.شويم وارد بيشتري درنگ و تامل با
قرآن كه است اعتقاد براين نيز سهروردي يحيي شهابالدين
او در را اثرش و كند نمايي خود بايد خواننده شان در
"شانك في نزل كانه القرآن اقرا":ميگويد اوبگذارد
.است شده نازل تو شان در گويي كه بخوان چنان را قرآن يعني
داشت فرزندش به نيز لاهوري اقبال مرحوم پدر را وصيت اين
و شده نازل تو بر كه راآنسانبخوان قرآن محمد ، ":كه
".است قرارداده مخاطب را تو
كس هر كه ميداند آئينهاي را شعر همداني عينالقضاه
در.ميكند مشاهده آن در را روزگارخود نقد و كار كمال
فوق ، فرضيه به توجه با ونيز تعريفها نوع اين منظر
حوزه به كلام منطوق و معني توجه ميتوان را تاويل
به كلام و متن كه طوري كرد ، تعبير شخص فردي و انحصاري
متن مقام ، اين در.ميكند پيدا مفهوم و معني نفوس ، تعداد
صيقلي و ساخته را آن سازندهاش كه است آينهاي منزله به
يك دست به گرچه آينه اين.است سپرده ديگران به و كرده
آنكس هر بلكه نمينمايد را صنعتگر اما گرديده صنعت صانع ،
يك متن اگر.مينمايد را آن گيرد قرار برابرش در كه
بود مي متن صاحب احوال و نيت نماينده و بيوگرافي
را خود سازنده مقابلش ، شخص بهجاي آينه اين ميبايست
كه است آئينهاي وصف اين با نيز متن.ميداد نشان
باطنيخواننده ازچهره كاشف و مينمايد را خوانندهاش
.ميباشد خود
بهانه به را خود باطني ذوقهاي و دروني جوششهاي شاعران
مثلا.آوردهاند ظهور به عصري امكانات و نامها و محل
زندهرود و ركناباد و گلگشت و مصلا يا بخارا موليان جوي
الفاظ تغيير بدون را اشعار اين ديگران.داشتهاند بيان
در اما.ميبرند بهكار خودشان احساسي موارد در نامها و
خاص نشانهاي نامو و كلام و واژه از مفاهيم امر اين
ظهور بهانه اين به كه) را شاعر برهنه احساس و رفته فراتر
.ميكند مترادف آن با را خود احساس و درمييابد (يافته
سابق به است ، متاخر كه را متوني يا اشعاري بسا چه
پسين متن با را پيشين و تاريخي واقعه يك و برميگردانند
بردوش داستان به را رودكي شعر القضاه عينميكنند توجيه
شاهد مدينه خارستان در را (ص)پيامبر ابوبكر گرفتن
حس پرنيان را خارها آن نشاط ، شور از ابوبكر كه ميآورد
:ميگويد ابوبكر حالت آن بيان در عينالقضاه.ميكرد
كدام انشاد به را خود وقت ساعت آن بوبكر كه داني هيچ"
!بداني كه جو ار بشنو ميگذرانيد؟ بيت
همي آيد موليان جوي بانگ
همي آيد مهربان يار بوي
دوست روي نشاط از جيحون رود
همي آيد ميان تا را ما خنگ
او ريگ درشتي با آمو دشت
همي آيد پرنيان پايم زير
خود حال و ذوق موافق امروز ما را ، پيشينيان اشعار همچنين
.كنيم ترجمه پيشينيان متن با را حال مقتضيات و ميخوانيم
نايد حرف هرگزاندر معاني
را مولف مقصود و يافته تركيب واژهها و كلمهها از متن ،
پيوسته مولفين ، و آثار آفرينندگان اما ميكشد تقرير به
از حرف كه ناليدهاند معنا تبيين در كلمه نارسايي از
كلام در گسترده و حجم پر معاني اين ورنه است ناچاري
جاي به را حرف در معنا گنجايش شبستري ، محمود شيخ.نگنجد
:ميگويد او.ميزند مثل پياله در دريا گرفتن
نايد حرف اندر هرگز معاني
نايد ظرف در بيكران بحر كه
ايچي نبوي دكترحبيب: نوشته
|