ايران در خرافات پديدارشناسي
سحرو به مربوط باورهاي جزو را خرافه بتوان شايد :درآمد
چشمانداز در.دانست مردم فرهنگ عناصر مجموعه در و جادو
شديد وابستگي و باور از است عبارت خرافه انسانشناسي ،
گونهاي به عمل اين خرافه باورشناسي در.عمل يك به عاطفي
پيدايي ، در علمي ، و طبيعي و عادي روال از خارج و غيرمعقول
.ميشود واقع موثر وضعيت يك رفتن ميان از يا و بهبود
كاركردي مردم هر فرهنگ تاريخ از مقاطعي در خرافه بيگمان
.است شده كاسته آن نقش از زمان گذر در ولي داشته مثبت
و خرافه شناختي پديدار بررسي به ميآيد پي از كه مطلبي
منظر از تا كوشيده پرداختهو ايران در خرافات
.شود نگريسته آن به فرهنگي مردمشناسي
شالوده به فرهنگ مردمشناسي ، و جامعهشناسي ادبيات در
ميتوان كه دارد اشاره ملت يك يا قوم يك اجتماعي زندگي
رسوم ، آداب ، يعني اجتماعي مواريث از مجموعهاي را آن
و قوانين مذهب ، اخلاق ، هنر ، استعدادها ، باورها ، معتقدات ،
با و شده گرفته پيشين نسلهاي از كه دانست ابزاري
اين از بخشي.ميگردد منتقل بعد نسلهاي به تغييراتي
(نامكتوب)غيررسمي فرهنگ آن به منظر يك از كه فرهنگ
زندگي در كه دارد رفتارهايي همه به اشاره ميگويند ،
در نميآيند ، نظر به بودن معمولي فرط از مردم روزانه
آن در كه شرطي به پرمغزند و راز و پررمز پرمعني ، كه حالي
سواد تودههاي پيام محتواي كه فرهنگ اينشود تفحص و غور
زيرا است ، سماعي و شفاهي است ، تاريخ فرودستان و نياموخته
و سر و روزمره زندگي نياموختگاناند ، الفبا همان كه عوام
اصطلاحا را قلمرو اين.ريختهاند آن در را خود صدق
.مينامند مردم فرهنگ يا فولكلور
در ميآيد ، ميان به سخن جامعهاي مردم فرهنگ از كه زماني
و رسوم و آداب عقايد ، ترانهها ، افسانهها ، از سخن واقع
و بازيها چيستانها ، متلها ، ضربالمثلها ، گويشها ، مذهب ،
بازگوي كه است اجتماعي ديگر نهان و آشكار پديده هزاران
.است جامعه يك احساسات و انديشه زندگي ، شيوه واقعي
تودههاي ;تودههاست واقعي زندگي دنياي فولكلور ، دنياي
انديشيدهاند ، زيستهاند ، آن در ديرباز از كه مردمي
شدهاند ، پيروز خوردهاند ، شكست گريستهاند ، خنديدهاند ،
همان در سپس و شدهاند عاصي و ترسيده كردهاند ، نيايش
حالي در شدهاند ، سپرده خاك به و مرده حيرتانگيز ، دنياي
نسلهاي به ومقدس گرانبها يادگاري چون را خود چيز همه كه
روزگار شيوه بدين نسل نسلهاي و سپردهاند باز بعدي
(1).گذراندهاند
با را (فولكلور)عاميانه فرهنگ معمولا مردم از بسياري
فرهنگ از كسي اينكه محض به و ميگيرند اشتباه خرافات
ميان به سخن گذشتگان رسوم و آداب و سنن و عاميانه
كه باورند اين بر و ميخوانند مرتجع را او ميآورد ،
با نبودن آشنا راستي به ولي ميدهد ، اشاعه را خرافات
آشنا برعكس يا دارد ارتجاعي جنبه بيشتر مليت و قوميت
ايستادن ، خود كشور خاص فرهنگ روي بومي؟ فرهنگ با بودن
و دوختن؟ ديگر فرهنگهاي به را فكر و چشم يا است ارتجاعي
يا است ارتجاع قومي فرهنگ با آن پيوند و زبان شناخت
ناگفته البته بريدن؟ خود ماهيت و خود از و شدن بيريشه
فرهنگ از سريعتر چه هر بايد را خرافه عنصر كه نماند
انحاء به كه ضروري است كاري اين و كرد حذف عاميانه
.گماشت همت آن به بايد مختلف
لشكركشيها ، جولانگاه و عرصه ديروز جهان كه آنجا از
طولاني بيش و كم تسلطهاي و يورشها و تهاجمات صفآراييها ،
ديگر ، قومي بر تسلطي هر و لشكركشي هر بوده ، موقت و
به بوده فاتح قوم تجربه زاده كه را عاميانه فرهنگ مقداري
فاتح كشور براي كه تجربياتي است ، كرده تحميل مغلوب كشور
مغلوب ، كشور براي كه آن حال است ، تجربه محصول و مفيد
شمار به مفهوم فاقد و بيبنياد بيريشه ، پوچ ، عقيدهاي
فرهنگ به تجاوزكارانه شايد و غيراصولي طريق به كه ميرود
:كنيد توجه زير مثالهاي به (2).است شده داخل مردم
خواهد وبا سال آن در دربيايد ، شتر شكل به ابر گاه هر -
.آمد
.رفت خواهيد ميهماني به حتما بخارد ، سربيني اگر -
دختر بچهاش سنجاقپيداكند كوچه در آبستن زن اگر -
.ميشود پسر كند ، پيدا سوزن واگر
.ميشود خوشآواز قطعا ميكند گريه زياد كه بچهاي -
صاحبش چراكه گذاشت زمين بر وارونه نبايد را كلاه -
.ميميرد
.آورد را حلوا اسم نبايد شب -
بزنند هم را آن اگر يا بماند باز كه قيچي تيغههاي -
.ميشود دعوا
(3)ميشود دست روي زگيل درآمدن باعث گربه به پاشيدن آب -
چشم به وفور به ما عامه فرهنگ توي هزار در كه فوق موارد
نميتوانند هيچگاه است ، خروار از مشتي قطعا و ميخورند
گفتوگوي داعيه سوم هزاره درآستانه كه ما كنوني جامعه در
كه را مواردي چنين اينباشد پذيرفتني دارد ، را تمدنها
معيار با سهولت به ميتوان ندارند ، علمي اصلامبناي
حذف عاميانه فرهنگ ازدامنه علمي منطق خاصه و منطق و عقل
.كرد
باشد داشته فرازي و پرنشيب گذشته كه كشوري هر است ، بديهي
چشم به زيادتر آن در تاريخ روشن سايه كه كشوري هر و
زبان به.است پرمايهتري عاميانه فرهنگ داراي بخورد ،
مذاهب يافته ، نضج كشور آن در كه مختلفي فلسفههاي ديگر
مردم به كه گوناگوني انديشههاي آمده ، وجود به كه مختلفي
از اثراتي ناخواه و خواه است ، شده تلقين روزگاران گذر در
بوده خاص فرهنگ جلوه روزي گرچه كه است گذاشته جاي به خود
به.است درآمده عوام فرهنگ زمره در زمان مرور به ولي
معرض در كه كهنسالي و قديمي كشورهاي كه است همين خاطر
خصوص اين در بودهاند ، وانديشهها افكار شديد برخورد
(4)غنيترند
محدود افراد زندگي سنتي حوزه به تنها خرافات نيز امروزه
رسوخ هم جوامع افراد زندگي نوين حوزه به بلكه نميشود ،
نوين ، جامعه خردگرايي بظاهر نقاب زير در و است كرده
پديدههاي به نسبت فوقالعادهاي و گسترده اشتياق
گياهي داروهاي خاصيت از و ميزند موج غيبي اسرارآميز
خوداختصاص به را زيادي طرفداران روح احضار تا گرفته
(5).است داده
در شبانهروز يك در را خويش رفتارهاي اگر مثال عنوان به
و متفاوت رفتارهاي مدت اين طي در بگيريم ، ميبينيم نظر
داراي آنها از كدام هر كه سرميزند ما از گوناگوني
آن از يك هر واقع در.است متفاوتي ريشههاي و منشاها
.است خاص فرهنگي باور و اعتقاد يك از گرفته نشات رفتارها
;ماست ديني و مذهبي باورهاي از ناشي ما رفتارهاي از بخشي
از ناشي بخشي و جغرافيايي و اقليمي شرايط از ناشي بخشي
ما جامعه كه كنوني شرايط در.ماست بر حاكم احوال و اوضاع
براي مناسب بستري ارتباطي ، نوين فنآوريهاي مدد به
فرهنگي پشتوانههاي بر تكيه با بينالمللي و ملي تعاملات
يافته تصميمگيريها روند بر تاثيرگذاري منظور وبه خود
دلسوزان و علاقهمندان دستاندركاران ، تكتك بر است ،
زنگارهاي خود وسع قدر به تا است كشورمان فرهنگي امور
ايراني اصيل فرهنگ پيكره از را منفي وعناصر خرافه
و تزريق و فرهنگي مثبت عناصر كردن برجسته با و بزدايند
.يازند فرهنگيدست شكوفايي به جامعه پيكر در آن تقويت
به اگر خرافات"هدايت صادق قول به صورت اين غير در كه چرا
انتقال يكديگر رابه آنها عوام مردم شود ، رها خود حال
چيز هيچ موهومات گونه اين بردن بين از براي.ميدهند
اهميت از كار اين با كه چرا نيست ، آن كردن مكتوب از بهتر
نبايد.ميشود آشكار و واضح آن سستي كاسته ، آن واعتبار
نابود خودبخود وقت هيچ پوسيده افكار اين كه كرد اشتباه
و فكر هيچگونه پايبند كه كساني بسيار چه.نميشوند
را خود خونسردي خرافات موضوع در ولي نميباشند عقيدهاي
اين عوام زن كه ميشود ناشي آنجا از واين ميدهند دست از
كودك واين است خودخوانده گوشبچه به كودگي در را افكار
را عقيدهاي و فكر هرگونه ميشود ، بزرگ آنكه از بعد
از چون را خرافات مگر بكند رد يا و قبول بسنجد ، ميتواند
امتحان را آن نتوانسته موقع هيچ و شده تلقين او به بچگي
و ميدارد نگه هميشه را خودش تاثير جهت اين از بكند ،
تا كه نيست ترديد جاي ديگر طرف از.ميشود قويتر پيوسته
نشود ، تدوين جداگانه خرافات و اوهام اسم به افكار اين
ميشمارند ما ملي عادات جزو را سخيفه عقايد اين بيگانگان
قدمت منسوخه عقايد نام به آن تدوين آنكه حال و
(6)".راميرساند آن وبياهميتي
خرافات مفهوم
وقتي كه فريبندهاند قدري به روزمره واژههاي از بسياري
كه ميكنيم احساس خاطر اطمينان با ميشنويم ، را آنها
ما از ناگهان اگر ميفهميم ، اما روشني به را آنها معني
كه ميشويم متوجه كنيم ، تعريف را واژهها اين كه بخواهند
يكي.است نبوده بيش طلبانهاي راحت توهم خاطر ، اطمينان
خرافه است ، شده آن از متعددي تعاريف كه واژهها اين از
.است
حديث يعني خرافه است ، آمده لغت مختلف كتب در كه آنگونه
،(8)افسانهاي و موهوم سخن ،(7)ياوه و بيهوده سخن باطل ،
اعتقاد و ناشناختهها از ترس معلولها ، و علت نادرست درك
،(9)بشر زندگي در ماوراءالطبيعه عوامل تاثير به افراطي
.(10)بياساس و نامعقول عقيده نوع هر
است آمده متعدد تحقيقي كتب در كه ديگري تعاريف همچنين
:از عبارتند
اين تعريف اين با"عملنامعقول يا عقيده نوع هر" -1
به عقيده يك كه ميكند تعيين كسي چه كه ميآيد پيش سوال
معقول؟ يا است نامعقول خصوص
مرموز ، ناشناخته ، چيز يك از ترس يا منطقي غير وحشت" -2
(11)."است جهل يا ترس آن پايه كه عادتي يا و ترديد خيالي ،
شود ، تقويت نامربوط و تصادفي طور به كه رفتاري هر -3
.است خرافي رفتار
در قطعي پشتوانهاي فاقد كه رفتاري يا گونهعمل هر -4
استمرار حد به چنانچه باشد عصر متعارف علوم و ديني معارف
.ميشود محسوب خرافه باشد ، رسيده عام مقبوليت و
خرافات كه مييابيم در شده ، ياد تعاريف در دقت اندكي با
مثال عنوان به.مكان و زمان به مقيد و نسبي است اصطلاحي
به آن از امروز كه بود عقايدي در غرق وسطي قرون اروپاي
از بود پر زمان آن مردم دنياي.ميشود ياد خرافه عنوان
درآميخته جادو با آنان پزشكي.پريها و ديوها جادوگرها ،
.ميشد محسوب روزمره پديده يك آنان براي معجزه و بود
و ناسازگار آدمهاي نظر يك از نيز باورها اين به شكاكان
را خود ترديدهاي هرگاه و ميآمدند حساب به نابهنجاري
(12).ميشدند روبهرو مرگ خطر با ميكردند ، بيان آشكارتر
خرافات تاريخي زمينههاي بررسي -الف
را اطراف و نهاد زمين بر پا اوليه بشر كه زماني از
كار به ناشناختهها درك براي را كنجكاويش حس نگريست ،
بدين و بود خدايي دست ساخت او براي طبيعي پديده هر.گرفت
و آفتاب درخت ، و گل و صاعقه ، دريا و باران و باد خاطر
از نيز جهانبودند خدايي فرمان تحت يك هر ستارگان و ماه
صدفي دنيا بابليان نظر در مثلا بود ، برخوردار خاصي شكل
مرواريدي چون زمين كه مدور صدفي آب ، در غوطهور بود
يهوديان و مصريان جهان.بود گرفته جاي درونش ميانتهي
آن سطحبود مستطيل تقريبا صندوقي يا صدف نيز باستان
آن برچهارگوشه پا و دست چهار كه بود گاوي آسمانش و زمين
زانوانش و آرنجها روي بر كه بود زني يا و بود گذارده
(13).بود زده تكيه
عوامل كه ميدهد نشان خرافات تاريخي ريشههاي مطالعات
خرافات اشاعه و تقويت ايجاد ، باعث زيادي بيروني و دروني
در خرافات از دستهاي واقع ، در.است شده ايرانيان نزد
پيشگو منجم ، اخبارنويس ، افسانهسرا ، تحميل و اختراع اثر
خاصي منزلت و اعتبار داراي عوام چشم در جادوگركه و
مردم زدن وگول خودشان منافع و استفاده براي بودهاند ،
اشخاص يا و است شده گذاشته صحه آن روي و شدهاند درست
روي از عدهاي يا و تفريح يا و شخصي استفاده براي زرنگ
تفالو مانند.كردهاند وضع را خرافات ناداني ، و جهالت
تصادفات و اتفاقات بعضي و جانوران آواز از عوام زدن تطير
در روايتي به كه اروپايي خرافات اين از يكي.روزمره
را سيگار سه" كه بود اين شد ، وضع بينالمللي جنگ هنگام
."مرد خواهد سومي فرد زيرا كرد روشن كبريت يك با نبايد
در را فكر اين فروش ، كبريت تاجر گروگر ، كه است معروف
را خودش مالالتجاره تا داد شهرت مردم بين جنگ زمان
پيدايش علتاصلي چندي از پس كه آنجا از.بفروشد بيشتر
خرافه آن خود فقط ميشود ، فراموش افسانه يا و اعتقاد
.ميماند سرزبانها
خاشعي رضا
مردمشناسي ارشد كارشناس
دارد ادامه
:پينوشتها
مقاله يازده ،"ما سرزمين و فولكلور" صادق ، همايوني ، -1
فارس ، 2535 ، هنر و فرهنگ كل اداره مردم ، فرهنگ زمينه در
.ص3
زمينه در مقاله يازده ،"عامه فرهنگ" صادق ، همايوني ، -2
.ص 92 فارس ، 2536 ، هنر و فرهنگ كل اداره مردم ، فرهنگ
تحقيقات ، مركز مردم فرهنگ واحد در موجود اسناد -3
.سيما و صدا سنجشبرنامهاي و مطالعات
.ص 93 پيشين ، ،"عامه فرهنگ" همايوني ، -4
تقي محمد ترجمه خرافات ، روانشناسي گوستاو ، جاهودا ، -5
.ص 4 نو ، 1363 ، نشر تهران ، براهني ،
.ص 23 اميركبير ، 1342 ، تهران ، نيرنگستان ، صادق ، هدايت ، -6
جلد 2 ، 1365 ، اميركبير ، تهران ، عميد ، فرهنگ حسن ، عميد ، -7
.ص 1001
.ص 802 جلد 1 ، تهران ، فارسي ، فرهنگ مجيد ، فروتن ، -8
.ص 413 تهران ، امروز ، فارسي فرهنگ غلامحسين ، صدري ، -9
.آكسفورد فرهنگ -10
ص 5 پيشين ، جاهودا ، -11
.ص 10 منبع ، همان -12
،"علم تا خرافه از گرفتگي خورشيد" مهوش ، اساسي ، -13
.ص 4 مرداد 78 ، شماره 17 ، جهانگردان ، ماهنامه
|