اسطوره و تاريخ
ورود زمان از) سال حداقل 5000 ايران مدون تاريخ دوره *
آن سال كه 3000 است (سرزمين اين به آرياييها تدريجي
.است (امروز تا مادها زمان از) رسمي حكومتهاي تشكيل دوره
آن از قبل سال از 6000 بيش به هم ما نامدون تاريخ دوره
جااست اين در بومي اقوام سكونت و حضور دوره كه ميرسد
:اشاره
ميان نسبتي آيا اصولا و كجاست؟ تاريخ و اسطوره ميان مرز
؟ هست تاريخ و اسطوره
كه باورند اين بر كاسيرر چون انديشمنداني و فيلسوفان
به يا ميدهند ، شكل را قوم آن تاريخ قوم هر اسطورههاي
پژوهش قوم ، و ملت هر تاريخ روند شناخت براي ديگر عبارت
و بررسي عرصه روي هر به.است ضروري آن اسطورههاي در
مدارس وامروزه است زمينهگشوده اين در تحقيق
دراين گرانباري پژوهشهاي به فرهنگي و اسطورهشناختي
.يافتهاند دست زمينه
وجوه و تاريخ و اسطوره نسبت به ميآيد پي از كه مطلبي
.است پرداخته ايران فرهنگ به نگاه با آنها تفاوت و همساني
كوتاه قسمت يك فقط باستاني سرزمينهاي و اقوام تاريخ از
مدون تاريخ دوره و است روشن و معلوم حاضر زمان به نزديك
و زمان و اشخاص و حوادث آن در كه تاريخي يعني.دارد نام
و است شده ضبط و ثبت و شناخته مشخص رسم و اسم با مكان
.است كم آن ناشناخته و مبهم موارد يا ندارد ، وجود شكي
نامدون تاريخ دوره نام به دورهاي مدون ، تاريخ از قبل
به آن حوادث و اشخاص كه است دورهاي آن و است معروف
بخش بلكه نيست ، قطعي و مدون ، روشن تاريخ دوره اندازه
در مورخان و باستانشناسان و است نامشخص هنوز آن بزرگ
ابهامات باستاني ، و تاريخي آثار و اسناد كمك به تلاشاند
.بيفزايند مدون تاريخ حوزه به و كنند برطرف را دوره آن
هزار ده چند تا هزار چند از سرزميني هر در دوره اين طول
در كارشناسان كه دارد احتمالي ميزان به بستگي و است سال
.ميزنند حدس و قايلاند زمينه اين
ورود زمان از) سال حداقل 5000 ايران مدون تاريخ دوره
آن سال كه 3000 است (سرزمين اين به آرياييها تدريجي
.است (امروز تا مادها زمان از) رسمي حكومتهاي تشكيل دوره
آن از قبل سال از 6000 بيش به هم ما نامدون تاريخ دوره
و است جا اين در بومي اقوام سكونت و حضور دوره كه ميرسد
در پيش سال حدود 12000) كشاورزي پيدايش زمان از
.است آمده دست به حضور اين از علائمي و آثار (بينالنهرين
مقالهاي در لندن طبيعي تاريخ موزه كارشناسان مثلا
سوريه در منطقهاي در آمده بهدست اسكلت درباره 200
پيش ، سال در 12000 كشاورزي پيدايش دوره به مربوط
كوههاي در آنها بز گلههاي و شبانان حضور به اشارهاي
علي ترجمه راز ، و پررمز اسكلتهاي) كردهاند زاگرس
علمي اطلاعات مجله.اسپكتروم آلماني مجله از انديشه
.(خرداد 1375 شماره 201
طولانيتر بسيار دورهاي نامدون ، با تاريخ دوره از قبل
هيچ آن از كه هستيم روبهرو ناشناخته كاملا و
از تاريك خيال ، انعكاسي و تصور در كه آن جز نميدانيم ،
:قبيل گفتنتعبيراتياز با ذهنميپرورانيمو در آن
گذشتههاي قديم ، بسيار هاي دوره دور ، بسيار روزگاران
.ميكنيم اشاره آن تاريخبه از قبل دوران يا و ناپيدا
.است تاريخ تاريك دورهدوره اين
بعضي نزد در را تصور اين دوره ، اين بودن تاريك
افسانههاو كه است آورده بوجود افسانهشناسان
حوادث كننده بازگو و دارند تعلق دوره اين به اسطورهها
تصور يك بر متكي ابتدا البته تصور اين.تاريخاند ماقبل
گزارشهاي اصولا اسطورهها كه اين آن و است ديگر قبلي
و افسانه هر و گذشتهاند شده حوادثفراموش از تاريخي
به كنايه بهطور و دارد تاريخي مايه و پايه يك اسطورهاي
.است افتاده روزگارياتفاق روزي كه ميكند اشاره وقايعي
:گفتهاند كه است اين هم نظر شدهبراياين ارائه دليل
با و است فراتاريخي بينشي عموما عامي و عادي مردم بينش
ميل هميشه بنابراين ، .مينگرند تاريخ به اسطورهاي منطق
تاريخ از توجيهيفراتر تاريخي ، رويدادهاي براي دارند
كهن نمونههاي" تاريخبه تبديل كه جاست وهمين بيابند
براساس كه مراسميهم و ميافتد اتفاق"ازليواسطورهاي
تلاش حكم در ميشود ، برگزار ملت يك بين در اسطورهها
نزديك اصليو حادثه هواي و حال گرفتندر قرار براي
حالت آن ودرك حادثه شخصيتهاي احساس به خود احساس كردن
ازليو نمونههاي بنياد سازيبر انگاره) است"قدسي"
.(اسطورهاي
مقايسه دو اسطوره و بينتاريخ مقدمه ، اين از پس و اكنون
:نزديكترشويم امر واقعيت به تا ميدهيم صورت
اول مقايسه
كه واقعياتاست و حوادث از اي مجموعه ظاهرا تاريخ
اشخاص و مكان و زمان حادثه ، هر و است اتفاقافتاده
مرتبا تاريخ در شده حوادثذكر.دارد واقعي شده شناخته
مرز در يعني ارزيابيميشوند ، محققينتاريخ بوسيله
لحظه هر است ممكن زيرا.دارند قرار ابطال تاييدو
مدرك و سند شده ، تلقي قطعي تاكنون كه حادثهاي درباره
حادثه يك يا و سازد بياعتبار را آن و شود پيدا تازهاي
.تثبيتكند و تاييد را تاريخي شده پنداشته بياعتبار
دست اين از ميگيرد ، تاريخصورت كتب در كه افشاگريهايي
هر و است گزارشي بيان و زبان تاريخ ، وانگهيزبان.است
صلاحيت و شخصيت و وضعيت و موقعيت به توجه با گزارش ،
و ميگيرد خود به خاصي بوي رنگو سبكو و شكل گزارشگر ،
كار ديگرياين مورخ دست به اگر كه ميكند تلقين را چيزي
به ديگري نتيجه و گرفت مي صورت ديگري تلقين ميشد ، انجام
.ميآمد دست
اسطوره.است ديگري دنياي را اسطوره و افسانه مقابل ، در
و نميدهد گزارش افتاده اتفاق حوادث و واقعيات از
و مفاهيم از بلكه.نميكند معرفي را "حادثه" يك خصوصيات
نه دادن نشان هدفش و ميزند حرف آرماني و ايدهآل حوادث
و نيست و است خوب كه چه آن بلكه بوده ، كه است چيزي آن
كار ابزار تمام دليل ، همين بهبيايد بايد و باشد بايد
زبانش حتي و شخصيتهايش مكان ، زمان ، يعني اسطوره ،
نه و -بشر تاريخ كل دراسطوره ، .است رمزي و "سمبوليك"
"يكجا" را جهان انتهاي و ابتدا و است مطرح-آن از قسمتي
ديگر ماهيتي با تاريخي اسطوره ، پسميبيند و مينگرد
ميتوان و است تاريخ با بيگانه نه و است تاريخ نهاست
كه است نمايشي اسطوره.است "تاريخ براي فلسفهاي" كه گفت
در.دارند -واقعي نه و -ايدهآل نقشهاي آن پرسناژهاي
هر و آميختهاند هم در گياهان و حيوانات و آدمها اسطوره
و ايدهاي نماد و نشانه -بيجان و جاندار -پديده
درسهاي اسطورهها.است شعوري و شعاري و خواستهاي
تفسير و مللاند قومشناسي و جامعهشناسي و روانشناسي
و عميق چنين اين آموزهاي.گذشته تعبير نه آيندهاند
و كور مصنوعي و مقطعي حوادث از برخاسته نميتواند وسيع ،
و رنگ هزار شخصيتهاي پرداخته و ساخته و تاريخ تضاد پراز
.باشد انگ هزار
دوم مقايسه
مقايسه هم با هم ديگر جهتي از ميتوان را افسانه و تاريخ
و گرفتن شكل جريان آن ، و است نوشته اين سخن اصل كه كرد
و شكلگيري مسير.است جامعه در پديده دو اين حركت مسير
افسانه مسير با اجتماعي ، طبقات حوزه در تاريخ حركت
زبان و ذهن در تاريخ كه صورت اين به.است متفاوت كاملا
شكل ثروتمندان و قدرتمندان و اشراف و شاهان و امپراتوران
مزدبگير و درباري نويسندگان و دبيران قلم با و گرفته
پايين طبقات بين در افسانه كه حالي در.است آمده بوجود
به ضرورتا و (مستضعفان و زحمتكشان عوام ، توده) جامعه
جريان (بيسوادي دليل به) سينه به سينه و شفاهي صورت
و تاريخ محتواي به نگاهياست شده نقل و حفظ و يافته
:ميكند تاييد را مطلب اين افسانه ،
قدرتنماييهاي و سلسلهها آمد و رفت شرح تاريخ ، محتواي
امتيازات و پيروزيها كشيدن رخ به و ديگري مقابل در هريك
بوي غالبا كه است آنها دروغ و راست افتخارات و
و اصل كردن بزرگ و فرقهبازي و قومگرايي و نژادپرستي
جدا بر نهايت ، در و ميدهد رقيب كردن كوچك و خود نسب
از افسانه كه حالي در.دارد تكيه عادي مردم از آنها بودن
با مثلا:است متفاوت كاملا محتوايي داراي نظر اين
حوادث و موجودات و پديدهها خلقت ماجراهاي به اشاره
يگانگي و يكرنگي و يكساني از جهان ، پيدايش ابتداي نمادين
هيچكس خدا از غير نبود ، يكي بود ، يكي) ميگويد مردم همه
و خوبي بين جنگ يا -خداييم يك مخلوق همه كه يعني -(نبود
نور بين مقابله) ميكند مطرح را بربدي خوبي پيروزي و بدي
و راست ضدجادو ، و جادو پري ، و ديو وحيلت ، صداقت ظلمت ، و
.(دروغ
و بالا طبقات از فردي بين عاشقانه ماجراهاي طرح با يا
بودن ناعادلانه و بياعتباري پايين ، طبقات از فردي
فقير ، دختر و شاهزاده عشق) ميدهد نشان را طبقاتي مرزهاي
به اين عبرتآموز جوابهاي و خاركش پير و شاه گفتوگوي
-دهقان يك خانه به بردنش پناه و شكار در شاه شدن گم آن ،
روانشناسي يا (شاه ساختگي ماورائي جنبه و ايزدي فره طرد
و دارد مدنظر را جابر حكومتهاي و ظالم و فاسد حكام
مغز و گرسنه مارهاي و ضحاك)ميكند افشا را آنها ماهيت
بيان را قوم يك هميشگي و ديرپا آرزوهاي يا و (جوانان
برآورده براي را "آرماني" بيبرگ شخصيتهاي و ميدارد
جم جمشيد) ميبخشد جان آن به و ميپرورد آرزوها اين كردن
كاوه ناپذيرياش ، شكست و دستان رستم بينش ، جهان جام و
نشانه چرمياش پيشبند و باشغلش كاويانياش درفش و آهنگر
آسمان تير و كمانگير آرش و اجتماعياش طبقه بر روشن
.(نوردش
قراردادن و شاهنامه در رستم شخصيت به پرداختن با فردوسي
قوم اين ملي غرور ميخواهد ايراني ، روح نماد عنوان به او
مقابل ، دردهد نشان و كند زنده مهاجم دشمنان مقابل در را
با ايراني غير غزنوي محمود سلطان وقتي كه ميبينيم
قرار شخصيت اين برجسته اوصاف برابر در شاهنامه شنيدن
طرف از مدارانهاش ، قدرت روحيه آن طرف ازيك ميگيرد ،
دربار به بودنش وابسته ديگر ، طرف از نبودنش ايراني ديگر ،
نبودنش ، شيعه ديگر ، طرف از باز و عباسي خليفه غيرايراني
قصد به كه ميكنند وادارش و ميدهند هم به دست همه
:بگويد شاهنامه ، و رستم و فردوسي كردن بيارزش و كوبيدن
صدها من سپاه در و نيست چيزي رستم ذكر جز شاهنامه در
به نسبت را رفتارنامناسب آن بعد ، و !هست رستم همچون
و تاريخ پديده دو تقابل حادثه ، اين درشود مرتكب فردوسي
.است آشكار خوبي به -طبقه دو از فرد دو تقابل -افسانه
فكر و ذهن در نميتواند متضاد ، كاملا محتواي نوع دو اين
نيز و آيد بوجود طبقه يك جهانبيني و ديدگاه در و فرد يك
در (تاريخ) اول پديده محتواي كه باشد اينگونه نميتواند
در (افسانه) دوم پديده محتواي و پايين طبقات مردم ذهن
بايد اجبارا پس.بگيرد شكل بالا طبقات افراد نزد
و ذهني درزمينه بايد محتوا دو اين از كدام هر كه بپذيريم
:باشد كرده رشد و آمده وجود به خودش مناسب طبقه فكري
زنده اجدادش استخوان به هميشه كه طبقهاي نزد در تاريخ
و خودش به كه طبقاتي و طبقهاي بين در افسانه و است
.است زنده ايدهآلهايش
وبدون بيريا و بيرنگ روان ، و خالص تاريخي افسانه ، پس
و سازيها صحنه از دور به و آميختگي و آلودگي
ميتوان جا اين از و دروغپردازيهاست و سنگاندازيها
شناخت قطعي ضروريات از اسطوره و افسانه شناخت كه گفت
با و آگاه -باستاني ملل خصوص به -ملل اجتماعي تاريخ
آگاهي بدون افسانه زيرا.ميشود محسوب انديشه با و احساس
است مفاهيمي همان اين و نميآيد بوجود انديشه و احساس و
.ميشود ديده كم تاريخ در كه
انديشه علي
|