!دارد خويشتن در هركس كه طاعوني
خودكشي
!دارد خويشتن در هركس كه طاعوني
كامو آلبر اثر طاعون رمان به نگاهي
نبايد كه است معتقد اما.دارد باور پوچي به كامو :اشاره
معاصر جهان حقيقت چون تنها را آن بايد بلكه شد ، آن تسليم
هم هنوز آدمي پوچي اين رغم به كامو نظر در.پذيرفت
آزادي تحقق.برآيد آزادي و خوشبختي جستجوي به ميتواند
خواست اين چقدر هر.دارد آزادي خواست به بستگي جهان ، در
جهان در آزادي تحقق به اميد باشد ، عميقتر و قويتر
.ميگيرد فزوني
ما انديشيدن كه چرا.فراميخواند انديشيدن به را ما كامو
.ميدارد باز خوردن فريب از را
را خود كه آنيم از ناگريز ما جهاني چنين در زيستن براي
معتقد تارو ژان كه است طاعوني همان اين و بدانيم حق بر
و خدا از انسان ساختن محروم.دارد خويشتن در هركسي است ،
.است غيرانساني امر يك جهاني چنين در دين ،
ادبيات گروه
حال شرح
مادري و پدريالجزايري از سال 1913 در كامو آلبر
تحصيلات كاموآمد بدنيا الجزاير در اسپانيايي ،
شهر ادبيات عالي مدرسه در فلسفه رشته در را دانشگاهيش
ادبيات شيفته او آغاز همان از.رسانيد اتمام به الجزيره
تحت كه داد تشكيل را گروهي الجزيره در.بود تئاتر بويژه
به.ميآورد صحنه روي به را نويسندگاني آثار وي نظارت
.زد مختلفي كارهاي به دست زندگي گذران براي تحصيل هنگام
در بعد و الجزيره در روزنامهنگاري با وي ادبي كار
ملي مقاومت نهضت به دوم جهاني جنگ در و شد شروع فرانسه
روزنامه سردبيري.فرانسه آزادي از پس و پيوست فرانسه
از سال 1942 در بيگانه او شاهكار.گرفت بهعهده را نبرد
ادبي جايزه سال 1957 درشد منتشر گاليمار انتشارات سوي
در ژانويه 1960 چهارم روز در وي.شد اعطا او به نوبل
.سپرد جان رانندگي حادثه
***
شهر مردم و ميكند پيدا شيوع شهري در طاعون كشنده بيماري
داستان رمان ، و ميكشاند مرگ كام به ازديگري پس يكي را
.برابرمرگ در است شهر ساكنين مقاومت و رودررويي
و مردم نجات براي ميچرخدكه عدهاي محور بر داستان
باور با مردم آغاز درميكنند تلاش طاعون كردن ريشهكن
هركس واقع در.ميكنند انكار را وجودش طاعون ، نكردن
روز كشتگان تعداد وقتي اما.ميبيند ديگري در را طاعون
فراختر لحظه به لحظه مرگ دامنه و ميگيرد فزوني روز به
از...".ميگيرد جاي مردم تكتك ذهن در طاعون ميشود ،
"ص 57.شد آغاز انديشه آن همراه به و ترس كه بود لحظه اين
جلوه غيرمترقبه مصيبتي چون طاعون شهر اهالي نظر در
بلايي را آن شهر كشيش پرپانلو ، كه مصيبتي.ميكند
مجازاتي طاعون.است شده نازل خداوند طرف از كه ميداند
و فكر از كه مردمي ميدارد ، روا مردمش بر خداوند كه است
:ميگويد سخنرانياش در پرپانلو.بودهاند غافل خدا ياد
من برادران.است آورده روي شما به بدبختي من برادران"
محروم خداوند نور از كه ما" ،"ص 126.بوديد آن مستحق شما
"ص 127.طاعونيم ظلمت در غرق دراز زماني براي گشتهايم
و مصيبت اين تا ميداند خداوند خشم نشانه را طاعون كشيش
ميداند خوبي به او كه چراكند توجيه را مرگ بيعدالتي
در.آورد تاب را مصيبت ميتواند بهتر گناهكار ، انسان كه
هميشه گناه.ميكند توجيه را مجازات گناه ، واقع
بخواهد كه يا بتواند كه بشر براي است بوده دستمايهاي
و ميداند الهي امتحاني را طاعون كشيش.كند زندگي پاك
خواهند بيرون سربلند امتحان اين از مردم كه دارد باور
حقيقت به رسيدن براي كه است بهايي مرگ كشيش نظر در.آمد
جان ازمرگ كه كساني زندگي آن سايه در و پرداخت بايد
در.گرفت خواهد روشني حقيقت اين از ميبرند ، بهدر سالم
.بدارد پاس را زندگي تا ميبندد چشم مرگ بر كشيش واقع
طاعون.مييابد ارجتري پر معناي داستان ديگر ، نگاهي از
.است فاشيستي و توتاليتر حكومتهاي از استعاره داستان در
قرار سايه در و تاريك نقاط داستان ، به نگرش اين با تنها
پيدا خاصي معنايي دلالت جمله هر و ميگيرند گرفتهروشني
.است ممكن غير":ريو دكتر همكاران از يكي نظر به.ميكند
شده ناپديد غرب دنياي در بيماري اين كه ميدانند همه
مردم.است مدرن زندگي و پيشرفت مظهر غرب جهان "ص 61.است
اول جهاني جنگ و وسطا قرون تلخ خاطره بود سالها كه غرب
و علم پيشرفت با كه داشتند باور بودند ، كرده فراموش را
همراه به و تكنولوژي بكارگيري با و مدرن زندگي شكلگيري
از را آزادي و صلح هميشه براي رفاه ، رشد به رو روند آن
به و خرد سايه در كه بود معتقد غرب.كردهاند خويشتن آن
سر به مستبد و ديكتاتوري حكومتهاي دوران ديگر آن رهبري
و آلمان در هيتلر آدلف رسيدن قدرت به با اما.است رسيده
صلح از درخشان و عظيم كاخ اين بناي دوم ، جهاني جنگ شروع
ناقدان و فيلسوفان نظر در.ريخت فرو يكباره به آزادي و
آن دامنه كه بود گرفته شكل جديدي ديكتاتوري مدرن دنياي
خود اين و بود ديكتاتوري پيشين شكلهاي از وسيعتر بسي
خرد حاكميت و بشر زندگي بر تكنولوژي و علم سلطه نتيجه
تئودور و هوركهايمر ماركس.بود اثباتي علم و ابزاري
انتقادي نظريه و فرانكفورت مكتب بانيان از كه آدرنو
همان نتيجه را فاشيسم (روشنگري ديالكتيك) كتاب در بودند ،
نظر بهدانستند سرمايهداري عصر در ابزاري خرد فرآيند
.است آن طبيعي ادامه بلكه نيست مدرنيسم ضد فاشيسم آنها
.است بدبيني آدم داستان ، اصلي شخصيتهاي از يكي تارو ژان
تسري بيرون به انسانها درون از تاريكي او نظر در
آدمي كه نيست رو اين از تارو نظر در بدبيني اما.ميجويد
آدمي كه است جهت اين از بيشتر بلكه دارد ، شومي سرنوشت
آن از شومو سرنوشت اين نميتواند شايد و بايد كه آنطور
كه است ناتواني همين شايددهد تغيير را زندگيش بالاتر ،
حذف كلي به آدمي زندگي از خدا كه است نگذاشته هيچگاه
قرار حاشيه در و تنها اما هست خدا حاضر ، جهان در.شود
.است ساخته چندان دو را آدمي تنهايي همين ، و است گرفته
صدد در بلكهشويم بدبيني تسليم كه نميخواهد ما از كامو
.ببينيم روشنتر را زندگي بدبيني ، اين جوار در كه است
انتخاب را عنادآميز كوري اين من":ميگويد تارو كه چنان
در "ص 284ببينم روشنتر روزي كه اين انتظار به كردم
در كه راهي يگانه و است معاصر انسان سرنوشت بدبيني واقع
مدرن انديشه تجلي بدبيني.دريافت را حقيقت ميتوان جوارش
براي كه جهاني در تارو ، نظر در.زيستن مدرن ماحصل و است
باقي خوشبيني براي جايي كشت ، آدم بايد ماندن زنده
كه است كسي مال روزگار اين":ميگويد تارو.نميماند
و هستند آدمكشي حرص دستخوش آنها همه.بكشد بيشتر
با بعد و (ص 284) ".كنند رفتار ديگري طور نميتوانند
به.بودهام قاتل خودم سهم به من ":ميكند اضافه اندوه
ديگرانند از بهتر كه آنان حتي كه پيبردم فقط زمان مروز
كنند ، خودداري كشتن تصويب يا و كشتن از نميتوانند امروزه
اين در نميتوانيم ما و آنهاست زندگي منطق جزو زيرا
كامو "ص 285باشد نداشته كشتن خطر كه بكنيم حركتي دنيا
است ممكن دنيا در آزادي تحقق كه نميگويد صراحت به هرگز
نميتواند خود خودي به امر اين او نظر در حتي.نه يا
را آزادي خواست ميخواهد كامو.باشد داشته معنايي چندان
.وادارد آن جستجوي به را ما و كند بيدار دلها در
ميكند نظاره را كودكي دادن جان وقتي شهر كشيش پرپانلو ،
كم دست پدر":ميگويد او به عصبانيت با ريو دكتر وقتي و
:ميگويد سخنرانياش آخرين در كشيش ".بود بيگناه يكي اين
و كودك يك عذاب از مهمتر زمين در چيز هيچ حقيقت در"
آن براي بايد كه دلايلي و دارد خود با عذاب اين كه وحشتي
:ميگويد ريو دكتر به تارو "ص 256.نيست كرد پيدا
ازاينرو.بدهد دست از را ايمانش كه نميخواهد پرپانلو"
بگويد است خواسته آنچه.رفت خواهد پيش مرحله آخرين تا
تكيه انسان براي پرپانلو ، نظر به "ص 262است بوده همين
است آدمي دوش بر سنگيني بار حقيقت كه چرا است لازم گاهي
معتقد ميداندو خدا به ايمان را گاه تكيه يگانه كشيش و
زندگي عذاب و رنج ميتوان خدا به ايمان همين سايه در است
ياد به را ما كشيشرفت بيعدالتي جنگ به و آورد تاب را
از انسان ساختن محروم":كه مياندازد ماركس كارل سخن اين
".است انساني غير امر يك جهاني چنين در دين و خدا
تسليم نبايد كه است معتقد اما دارد ، باور پوچي به كامو
معاصر جهان حقيقت چون تنها را آن بايد بلكه.شد آن
هم هنوز آدمي پوچي اين رغم به كامو نظر در.پذيرفت
آزادي تحقق.برآيد آزادي و خوشبختي جستوجوي به ميتواند
خواست اين چقدر هر.دارد آزادي خواست به بستگي جهان ، در
جهان در آزادي تحقق به اميد باشد ، عميقتر و قويتر
اما است ، ريو دكتر داستان ، راوي اگرچه.ميگيرد فزوني
.ميگويد سخن كامو زبان از كه است تارو ژان اين بيشتر
وعذاب رنج و بيعدالتي قبال در كه نميخواهد ما از كامو
در.گردانيم روي خدا از يا بياوريم ايمان خدا به بشري
نزديك هايدگر مارتين آلماني ، فيلسوف به كامو اينجا
از را آدمي يكسان به نگرش دو هر اين است معتقد كه ميشود
دارد ميل بيشتر هايدگر واقع در.است گردانيده دور حقيقت
خود ذات از آدمي هايدگر نظر در.كند سكوت خدا درباره كه
خود انسان ك است علت اين به بيشتر اين و است دورافتاده
حقيقت چيزي هر معتقداست و ميانگارد عالم محور را
راوي ريو ، دكتربرميگيرد انسان از را خويش وجودي
هم خدا بدون كه است معتقد او.است انساني چنين داستان ،
بر را وزندگيش ميكند چنين خود او و كرد نيكي ميتوان
به تارو.هستند او خود از برآمده كه ميكند بنا ارزشهايي
همه اين شما خود چرا:است اين من سوال":ريوميگويد دكتر
.نداريد ايمان خدا كهبه حالي در ميدهيد خرج به فداكاري
و"ص 159بدهم جواب هم من كه كند كمك شما جواب شايد
حال":ميگويد او به تارو با گفتوگو ادامه در دكترريو
نفع به شايد است ، شده نهاده مرگ دست به عالم نظام كه
چشم بدون و نباشند معتقد او به مردم كه است خداوند
همه با است ، نشسته خاموش آن در او كه آسماني به گرداندن
جوابش در تارو و "ص 160.كنند مبارزه بامرگ نيروهايشان
شما پيروزيهاي اما.بفهمم ميتوانم بلي ، من":ميگويد
تارو بدبيني جمله اين و "ص 160 !همين.بود خواهد موقتي
است ، بريده خدا از كه انساني ارزشهاي و آينده به نسبت را
ميرسيم ، داستان انتهاي به كه همچنان ميدهد نشان خوبي به
.نيستند حق بر داستان شخصيتهاي از يك هيچ كه درمييابيم
اما.است خواننده به داستان پيام مهمترين اين واقع در
از يا كند انكار را امر اين تا دارد اين سر هميشه آدمي
جهاني چنين در زيستن براي كه چرازند سرباز پذيرفتنش
همان واين بدانيم حق بر را خود كه آنيم از ماناگزير
دارد خويشتن در كسي هر است معتقد تارو ژان كه است طاعوني
آن از نه اما داشت ايمان بشر رستگاري و آزادي به بايد.
به بيشتر بلكه است شدني رستگاري و آزادي اين تحقق كه رو
.است بوده بشر با هميشه ورستگاري آزادي خواست كه خاطر اين
كه چرا ميخواند فرا انديشيدن اين به را ما كامو
.ميدارد باز خوردن فريب از را ما انديشيدن
سليماني حسين
خودكشي
برق علاقهكليد بي دستيچرخيد پاشنه روي آهستگي به در
مبلمان آبي ، پردههاي.شد پخش اشياء روي نور.زد را
نخورده ، واكس كفش جفت يك پراكنده ، نيمكت چندتا راحتي ،
شده پيچيده كاغذ لاي كه غذا مانده ته و جوراب لنگه چند
مرد.بود سابق مثل چيز همه.ميداد رخوت بوي خانه.بود
بغض ازانفجار قبل و كرد استشمام را اتاق بيحوصله دمهاي
.گشود را پنجرهها ديوار ،
رها را تنش حجم مبل ، دسته روي و كشيد فراغت سر از آهي
"...شركت با لطفا..سلام".بود پيغامي منتظر.كرد
شده ضبط صداي به كه بود آن از كسلتر.بيهودگيها تكرار
باز ميسپرد ، خلوتش به تن دير ، چه هربدهد گوش بيروح
شب نيمه بيخوابي به روزها خميازه و ميآمدند كش شبها هم
خالي جاي و ريخت چاي فنجان در را آرزويش تمامميشد مبدل
و داشت جايي به گوش نه اما.كرد پر تلويزيون با را همدمش
ورق تكرار خودش و بودند يكسان طعمها.تصويري بر چشم نه
.تاريخ خورده
:بود شده نوشته درشتي تيتر با.گشود ا ر روزنامه صفحه
طلاق را خويش زنان كه مرداني جامعهشناسي ، آمار طبق بر"
ميكنند ، خودكشي ميگيرند طلاق كه برابرزناني دو ميدهند ،
اجتماعي ، آسيبهاي ومحققين روانشناسان نظريه اساس بر زيرا
كمتري انضباط و بيشتر آزادي دچار مردان ، گونه اين زندگي
"...ميگردد
پيچيدولغات فضا در چاي عطرشد واژگون ميز روي فنجان
نبود ، پديدار چيزي ديگر.ميزدند وپا دست كمرنگ ، سطح زير
.شدند غرق يكباره به همه
بيخيال.بود معلق ميز و زمين ميان تمام نيمه روزنامه
.افتاد قرمز لكه چند تنها تنش خيسي ميان.دستي انتظار در
محمدي شيدا
سعدآباد نگارخانه
تا/ هنرمندان از گروهي شيشه روي تراش و نقاشي نمايشگاه
خيابان زعفرانيه ، :نشاني /تا 18 ساعت 10 از اسفند 12
.تلفن2282074 / فلاحي ، پلاك50
سبز نگارخانه
تا ساعت 9 از /اسفند تا 9 /آريان ساعي آثارمس نمايشگاه
روبهرويپارك عصر ، ولي خيابان:نشاني / تا 20 و 16 12
.ساعي
عصر نگارخانه
تا 6/ميرزابابايي نسرين و كيافر مهتاب نقاشي نمايشگاه
عصر ولي خيابان:نشاني / تا 19 ساعت 16 از /اسفند 10
:تلفن/ تختي ، شماره 24 كوچه ساعي ، پارك روبهروي
.8882085
تهران فرهنگيهنري مجموعه
خيابان:نشاني /اسفند هفتم تا /گروهي نقاشي نمايشگاه
.تلفن750331 / شماره 425 شيراز ، رويبهار روبه شريعتي ،
گلستان گالري
ساعت 10 از / اسفند تا 14 /صفينيا كورش نقاشي نمايشگاه
كماسايي ، شهيد دروس ، خيابان:نشاني /تا 19 و 16 تا 12
.تلفن2541589 / پلاك 42
فرامرزي گالري
/اسفند نهم تا /سوزانزرگري ومجسمههاي نقاشي نمايشگاه
كوچه ونك ، خيابان ميدانونك ، :نشاني /تا 20 ساعت 16 از
.تلفن8791459 / پلاك 54 ارم ،
|
|