دهد پاسخ روحي خلاهاي به بايد شعر
شد تشكيل گيلان شعر شوراي
در جوان قصه و شعر انجمن تشكيل
تربتحيدريه
نگاه
شعر
شعر يك بازخواني
دهد پاسخ روحي خلاهاي به بايد شعر
ساختگريز معناگريز ، گريز ، آرمان شاعري كه ندارد ايرادي
باشد ديگر چيز هر از گريزان و
وي اثر به توجهي مردم چرا كه باشد گلهمند نبايد اما
ندارند
لنگرودي شمس محمد
چرا" ميپرسيم منتقدان و شاعران از ستون اين در:اشاره
به حقوقي محمد گذشته شماره در "ندارد؟ مخاطب امروز شعر
چنين لنگرودي شمس شماره اين در و داد پاسخ پرسش اين
:ميكند اظهارنظر
***
را خود مخاطب امروز شعر است شده باعث كه عاملي مهمترين
.است مخاطبين عاطفي نيازهاي به نبودن پاسخگو بدهد ، دست از
بايد آن نتيجه باشد ، صنايع از مجموعهاي اگر حتي هنر
كه جايي تا مردم.باشد انسانها خلوت لحظات پاسخگوي
به نميتوانند ، كه آنجايي از و ميكنند زندگي ميتوانند
تجلي.ميگيرند پي رويا در را زندگي ادامه شاملو ، گفته
اين به مخاطب بنابراينهنراست در فرهيخته تخيل و رويا
بشنود ازآن حرفهايي كه ميرود هنري اثر يك سراغ به اميد
.بدهد پاسخ وي روحي خلاهاي به كه ببيند چيزهايي يا
معناگريز ، گريز ، آرمان شاعري كه ندارد ايرادي من ، نظر از
نبايد اما باشد ، ديگر چيز هر از گريزان و ساختگريز
آرمان.ندارند وي اثر به توجهي مردم چرا كه باشد گلهمند
هنر وجودي فلسفه چون نيست ، مردم مساله آن مانند و گريز
.است نشده برآورده و شده آرزو زندگي از بخش آن به پاسخ
رسيدن جستوجوي در آدمي كه باشد امري نمايانگر بايد هنر
نشود ، ديده موضوع اين هنري در كه وقتي تا و است آن به
.گرفت نخواهد شكل نيز مخاطبي
و است بليه اين دچار امروز شعر از عظيمي بخش متاسفانه
از شاعران اين از بسياري كه است اين در بيشتر تاسف
در عوضي راه متاسفانه كه برخوردارند درخشاني استعدادهاي
كه است اين بعدي تاسف و رفتهاند بيراهه به و گرفته پيش
كه است و 50 دهههاي40 خورده شكست تجربههاي راه ، اين
براي حتي گفت بايد.ندارند ازآن اطلاعي عموما اينها
نه ، يا باشد داشته معنا شعر يك كه نيست مهم خيلي هم مردم
براي.است توتوله متل اتل ترانه همان مثال گوياترين
از مجموعهاي از اماندارد خاصي معناي ترانه اين بچهها
شعرهاي اينميكند ارضايشان كه است شده تشكيل اصوات
مردم برسند ، هم متل حداقل به اگر حتي گريز معنا
.بود خواهند آنها خواندن به علاقهمند
شد تشكيل گيلان شعر شوراي
گيلان اسلامي ارشاد و فرهنگ كل اداره فرهنگي معاون
منظور به بار نخستين براي گيلان شعر شوراي:گفت
ادب و شعر انجمنهاي فعاليت انسجام و ساماندهي
.شد تشكيل استان
تشكيل چگونگي در برنامهريزي:افزود "كرمي جمشيد"
از ادبي محافل تقويت و ادب و شعر هاي انجمن
.دارد برعهده شورا اين كه است برنامههايي
شاعران ، از نفر نه از متشكل شورا اين:كرد اظهار وي
.است گيلان ادب و شعر انجمنهاي مسئولان و محققين
ها ، همايش كنگره برگزاري شاعران ، آثار چاپ:گفت وي
ديگر از ادبيات و شعر پيرامون مختلف سخنرانيهاي و
.است شورا اين برنامههاي
بزودي نيز رشت شهرستان شعر انجمن:يادآورشد وي
.كرد خواهد آغاز شورا اين نظر زير را خود مجدد فعاليت
و شعر انجمن اكنون 15 گيلان استان در:افزود وي
شهرستانها اسلامي ارشاد و فرهنگ ادارات نظر زير ادب
.دارد وجود فعال عضو از 500 بيش با
در جوان قصه و شعر انجمن تشكيل
تربتحيدريه
انجمن:گفت تربتحيدريه اسلامي ارشاد و فرهنگ اداره رئيس
.شد تشكيل شهرستان اين در جوان قصه و شعر
اعضاي انجمن اين جلسه نخستين در:افزود خوشآهنگ عباس
.شدند انتخاب انجمن امناي هيات
مسايل تعالي و توسعه را انجمن اين تشكيل از هدف وي
قصهنويسان و شاعران شناسايي و جوانان براي بويژه فرهنگي
.كرد عنوان شهرستان جوان
نگاه
!ندارند حضور كه مخاطباني و امروز شعر
اين در بويژه و اخير دهه دو يكي در شعر كتابهاي عناوين
تعداد رشد از نشان و بوده توجه قابل بسيار گذشته سال چند
بر.است سكه روي يك تنها اين اما.دارد ايران در شاعران
كتابها اين شمارگان شعر ، وكتاب شاعر زياد تعداد عكس
شعر از جامعه استقبال عدم از حكايت كه است اندك بسيار
.دارد امروز
در جايي نيز شاعران و نميخواند شعر ما امروز جامعه
در شعر تا ميشود باعث پديده اين.ندارند مردم ميان
شاني و گرفته قرار ميدهد روي كه مختلفي مسائل حاشيه
دهههاي در آنچه با وضع اين مقايسه.نياورد دست به مناسب
عدم كه ميكشد پيش را پرسش اين داشت وجود و 50 1340
مخاطبان شعر سوي بيترديديك چيست؟ شعر از جامعه استقبال
درايفاي شاعران ميرسد نظر به و شاعر ديگر وسوي هستند
.نبودهاند موفق بايد كه چندان خود نقش
با و اززمان مقاطعي در كه ميپذيريم را موضوع اين
به مردم رويكرد اجتماعي و سياسي و فرهنگي شرايط به توجه
نميتوانند نيز شعرها بهترين و ميگذارد افول روبه شعر
در نميتواند موضوع اين اما بيابند گستردهاي مخاطبان
ديگر عبارت به.كند پيدا مصداق (701360) دهه به نزديك
سال بيست طول در شعر از استقبال عدم كرد ادعا نميتوان
قرار آن در مخاطبان كه است وضعيتي از ناشي گذشته
عدم ميكند ، توجيه راحتتر را ذهن آنچه بلكه گرفتهاند ،
.است جامعه نيازهاي با امروز شعر معنايي و زباني هماهنگي
سروده شاعران ، سوي از و دهه دو اين در كه شعرهايي
نسل شاعران.نيستند جامعه با دوشكلهمخوان به شدهاند
نسل كه ميگيرند كار به را مفاهيمي و معاني زبان ، گذشته
نيز جوان شاعران بگيرد ، ارتباط آن با نميتواند امروز
غرق وابستهاند آن به كه قشري و خود فرديت در آنچنان
وروشنفكران فكري نخبگان وحتي تودهها خواستهاي كه هستند
و شاعر يك نيازهاي تابع شعرشان و نميآورند نظر در را
و روشنفكران نيازهاي تابع تا آنهاست مرجع گروه حداكثر
.مردم
آن امر همين كه است فرهنگي گسيختگي نوعي دچار امروز شعر
در شاعران دارد جا.ميدهد جلوه بيگانه جامعه ، نظر در را
.بينديشند بيشتر باره اين
بجنوردي محمد
شعر
است آمريكايي مشهور و معاصر شاعر ويليامز ، ميلر :اشاره
در ادبيات استادي كرسي اكنون و شد متولد سال 1966 در كه
.دارد برعهده را دانشگاهآركانزاس
تشكيل را او شعر اصلي مضامين سياسي ، و اجتماعي موضوعات
و شعر خاطر به را ادبي متعدد جوايز ويليامز ميلر.ميدهد
درباره او.است كرده دريافت ادبي گوناگون جنگهاي تدوين
دليل به معاصر انسان":ميگويد امروز دنياي در شعر
شعر به ديگري زمان هر از بيش اخلاقي و اجتماعي بحرانهاي
".دارد نياز
تاكسي رانندههاي
يثربي چيستا :ويليامزترجمه ميلر
نيويورك در
ميدانند را همهچيز تاكسي رانندههاي
:ميپرسم آنها از من كه را چيزي جز به
بوديد يونس شما اگر ميشد چه"
بود؟ نهنگ شما تاكسي و
بودم مادرتان من اگر ميشد چه
ميگرفتم؟ شهر اين از را شما و
ميماند؟ وفادار يهودا اگر ميشد چه
"ميشديد؟ بيدار شما اگر ميشد چه
نميگويند چيزي تاكسي رانندههاي
.دارند نام يك همگي آنها
ميگذارم صندلي روي سنتي يك 25 هميشه
...ميشوم پياده و
درد هجوم
پيروزان سيمين
سياه شب آن
درد هجوم در
ميرفتم خويش راه به شهر سرد خيابانهاي صليب در
مصلوب... و بيبهانه
بغض و ميرفتم
لعنتي كور بغض آن
بود كرده سرريز
زد شانهام بر كسي
بود يهودا...نگريستم
:گفتم دريغ به
!خونين؟ بوسه"
".گفت خواهم خويشتن خود ، اسم من
سپس و
"جلجتا" راه به پا
...دوش بر خود درد صليب با
ياس گل بوي
كاكايي عبدالجبار
باش جدا دلمرده شب اين از
باش پنجرهها اين دلواپس
را ما بسته گره واكن
باش چارهگشا خدا دست چون
است نشسته گرد حنجرهها بر
باش صدا سكوتيم غرق ما
باغ در شده پنهان سيد اي
باش رها ياس گل بوي چون
را ما ديده بلا گلدان
باش شفا بيمار نرگس اي
غروب
شيرزادي فرشاد
آرام آرام ، ميكشد زبانه
خونآلود غروب
ساكن جمعه ابري آسمان بر
ميآيد تصوير به و
وقت
پنجره پشت از
*
است ديگر غريبهاي غروب
ميدهد سلامم كه
است من سياهي وقت ، و
پنجره پشت از كه
.ميدهدم تكان دست
شعر يك بازخواني
شب ساعت نخستين در
حسيني محمد :نوشته يوشيج نيما سروده
سرش در چيني تنها ، زن چوبيش اطاق در شب ، ساعت نخستين در
:ميانديشد ميگيرد ، دور هولناكي انديشههاي
را شهر بزرگ ديوار ميسازند كه ناتوانايي بردگان"
جان داده شلاق آتش زخمههاي آوار درزير كه زانان يكي هر
"پنهان است ديوار لاي در مردهاش
زن نميداند را خلاصي راه انديشهها دلگزا اين از آني
چيني
است مانده رنجور و خسته روانش او ،
چيني ، زن ميخواند رنجور خستهاش روان با
:شب ساعت نخستين در
اوست چراغ ايوانش بالاي از كس هر شب ساعت نخستين در" -
آويزان
من همسر الا است گرديده باز خانه به هركس همسر
است كار در و است دور من ز كه
".شهر بزرگ ديوار زير
*
نيز من آشنا بسيار ديدار از دور شب ، ساعت نخستين در
;كسانم ناراحتيهاي غم در
چيني زن كان همچناني
ميراند ، حرف دلگزايي انديشههاي زبان بر
گوش در ميكنم را آشنا سرودي من
نيستم خانههاشان در ماندگان تنها بهبودي فكر از دمي من
خاموش
نمايانند من التهاب چشم پيش در ديوارها هيكل سراسر و
!نجلا
*
شب ، ساعت نخستين در
كن خاموشتر را رفته چراغ اين
روشنايي شهرهاي رخنههاي بسوي من
ميدانم خوب ميشناسم ، بخوبي را راهبردم
نوشتهاند ظلمت با كه را خطوطي من
تصوير دهد مي ديوارسازان انديشهي آن وندر
.ميخوانم هست ديرگاهي
بيمر اعداد عالم بطون در
بيمار تاريكي دل در
جسته فاصله هم از و دور سالهاي رفته چند
ما گرد به ما دستهاي بزور كه
.بالا ديوارها بيزبان اين ميروند
***
عناصر با كه است پيوندي نيما ، شعر برجستگيهاي از يكي
در آنچه همه از نيما.دارد خود اطراف اشياي و طبيعت
تاريخي ، وقايع حتي و شنيدهها از يا و ميبيند خود اطراف
كرده را آن قصد و ميخواهد كه را حسي تا ميگيرد بهره
دليل به است طبيعي ميان اين در.كند القا خواننده به است
چون واژگاني از دارد دريا با نو شعر خالق كه انسي و الفت
خود نظر مورد مفهوم ارائه براي قايقبان و قايق ساحل ،
/قايقبان انديشهكنان قايقش سر بر:ميبرد بهره بيشتر
كشمكش اگرم":فرياد دريا سر بر سفر رنج از ميزند دائما
/درياست روي زده طوفان سخت /"ميداد راهي ساحل سوي موج
در يا[قايقش سر بر شعر ]".../قايقبان دل به ناشكيباست
!درياست آن همه كه مانلي شعرطولاني
از الهام با كه دارد وجود شعري نيما ، شعرهاي ميان در اما
سروده اين در.مينهد را عميق تفكري بناي تاريخي ، اثر يك
از را انسان ذهن كه ميشود طرح سياسي فلسفه در انديشهاي
"شب ساعت نخستين در" شعر.است داشته خود تسخير در ديرباز
وضع تبيين نيز و زمان و انسان ميان نسبتي يافتن پي در
دغدغه دچار همچنان امروزرا و ديروز بشر كه است انسان
نشده مترتب آن بر نيز فراگير و سهل پاسخي و كرده فكري
آن مفهوم در او ديگر شعرهاي با نيما شعر اين تفاوت.است
بهدنبال موارد از بسياري در بزرگ شاعر اين زيرا نيست ،
مشخص يا و آن براي پاسخي يافتن بدون هرچند -نسبت اين طرح
وجه ;است بوده -وضعي چنين از گريز براي راهحلي ساختن
آثار در كه است تاريخي نمادي از استفاده شعر اين مميزه
بزرگ ديوار اينجا در.ميخورد بهچشم اندك بسيار نيما
اصلي دستمايه است ، خود همسر منتظر كه احساس و تفكر و چين
:ميگيرد قرار
در /چيني زن تنها ، چوبيش اطاق در شب ، ساعت نخستين در"
/:ميانديشد ميگيرد ، دور هولناكي انديشههاي سرش
هر /را شهر بزرگ ديوار ميسازند كه ناتوانايي بردگان"
/جان داده شلاق آتش زخمههاي آوار زير در كه زانان يكي
خستهاش روان با.../پنهان است ديوار لاي در مردهاش
در" /:شب ساعت نخستين در /چيني ، زن ميخواند رنجور
/آويزان اوست چراغ ايوانش بالاي از كس هر شب ساعت نخستين
من ز كه /من همسر الا است گرديده باز خانه به كس هر همسر
اينجاي تا ".شهر بزرگ ديوار زير /است كار در و است دور
منتظر كه زني احساس و ميگويد چين ديوار از نيما شعر ،
.است خود همسر
احساس سازي آماده موضوع اين ذكر از شاعر اصلي هدف
بيان.شود بيان اصلي مفهوم طريق اين از تا است خواننده
آتش زخمههاي آوار زير" ،"ناتوانايي بردگان" چون عباراتي
ضرباتي همگي "پنهان است ديوار لاي در مردهاش" ،"شلاق
وحشتناك تصويري ;ميشود وارد خواننده بر پيدرپي كه است
بازگشتن براي چيني زن انتظار آنگاه و چين بزرگ ديوار از
.منزل در همسران و است روشن چراغها همه كه حالي در همسرش
بسيار نظر مورد حس درانتقال را شاعر فضايي چنين ساختن
بسيار ديوار از دور شب ، ساعت نخستين در":ميسازد توانا
زن كان همچناني /;كسانم ناراحتيهاي غم در /نيز من آشنا
من /ميراند ، حرف دلگزايي انديشههاي زبان بر /چيني
شاعر كه است پس اين از ".../گوش در ميكنم را آشنا سرودي
براي زمينه كه چرا ميريزد ، بيرون را خود تفكر كانون
چراغ اين /شب ، ساعت نخستين در ":است شده آماده آن بيان
/روشنايي شهرهاي رخنههاي بسوي من /كن خاموشتر را رفته
را خطوطي من /ميدانم خوب ميشناسم ، خوبي رابه راهبردم
ميدهد ديوارسازان انديشه آن وندر /نوشتهاند ظلمت با كه
/بيمر اعداد عالم بطون در /.ميخوانم هست ديرگاهي /تصوير
فاصله هم از و دور سالهاي رفته چند /بيمار تاريكي دل در
بيزبان اين ميروند /گردما به ما دستهاي بزور كه /جسته
شعر يك خود ميتوانست شعر پاياني قسمت "بالا ديوارها
يك بيان زمينهساز كه طولاني مقدمه آن اما باشد مستقل
حاكم شرايط كه برآن علاوه است ، تاريخ در ريشهدار انديشه
رنج و درد ميسازد ، نمايان چشم پيش را بشر زندگي بر
ديواربزرگ و ميگذارد نمايش به زمان درون در را انسان
اعداد عالم دربطون":تابگويد ميسازد بهانهاي را چين
هم از و دور سالهاي رفته چند /بيمار تاريكي دل در /بيمر
اين ميروند /ما گرد به ما دستهاي بزور كه /جسته فاصله
/بالا ديوارها بيزبان
|